پرسش وپاسخ

وقتی اجناس گرون میشه، گرون بكنم یا نه؟
خداوند برای دستیابی به وسعت رزق و گشایش در كارها، دو دسته عوامل (مادی و معنوی) را تأثیرگذار قرار داده، هیچ یك از عوامل جایگزین دیگری نمی‌شود. بر این اساس ...

1-بنده یك مغازه دارم كه به دلیل سرمایه كم توانایی اجناس در حد انبار كردن ندارم و میخواستم بدونم وقتی اجناس گرون میشه و همه گرون میكنن من كه تعداد كمی از اون جنس دارم و به قصد گرون شدن و احتكار نخریده بودم باید چكار كنم و گرون بكنم یا نه؟

2-اگر نباید گرون كنم اگر مشتری پیدا شد كه از من از همون جنس توی مغازه تعداد بیشتر از موجودی من خواست كه من مجبور بشم با قیمت جدید خرید كنم و بعد بفروشم چطور باید قیمت ها رو تطبیق بدم؟

3-من ادعیه زیادی رو هر روز میخونم از جمله سوره ی مزمل،دعای سفارشی پیامبر(اللهم رب السماوات و ...)و دعای (یا الله یا رب و ...)ولی فروش مغازم چندان مطلوب نیست و بسختی گذران امور خود مغازه در میاد.

4-آیا دعایی برای گشایش در امور فروش روزانه هست؟

در پاسخ نكاتي را خدمت شما پرسشگر گرامي عرض كنيم:

1. سوال اولتان مبتنی بر مقررات و قوانین  بازرگانی كشور است . چنانچه خلاف مقررات و به قصد احتكار نباشد، می توانید اجناس خود را هر روز، به قیمت همان روز بفروشید.

2. با توجه به نكته اول، پاسخ سوال دومتان نیز روشن می شود. یعنی همه را می توانید به قیمت روز بفروشید. هم چنین می توانید اجناس قبل را به قیمت قبل و اجناس جدید را به قیمت روز یعنی قیمت جدیدی كه خریده اید بفروشید. ولي مشتری را به دلیل اختلاف قیمت توجه دهید.

3. سوال سومتان نیاز به توضیحات بیشتر دارد. خصوصا این كه فرموده اید با ایشان قراردادی نكرده اید و چیزی طی نشده است. برای راهنمایی بیشتر با شماره (09640) بخش فقه تماس بگیرید.

4. نوشته اید: "فروش مغازم چندان مطلوب نیست و بسختی گذران امور خود مغازه در میاد. آیا دعایی برای گشایش در امور فروش روزانه هست؟"

 خداوند برای دستیابی به وسعت رزق و گشایش در كارها، دو دسته عوامل (مادی و معنوی) را تأثیرگذار قرار داده، هیچ یك از عوامل جایگزین دیگری نمیشود. بر این اساس برای موفقیت در كارها ، دعا و توسل به تنهایی كافی نیست. زیرا خداوند حكیم نظام هستی را بر پایه اسباب و مسببات قرار داده است. انسان باید با كمك «عقل و اندیشه» و مشورت با دیگران راه حل مشكلات را بیابد و افق آینده زندگی خویش را ببیند. بر آن اساس تدبیر و  برنامه ریزی كند. به هدف برسد، در كنار فراهم كردن اسباب مادی به عوامل معنوی، جهت وسعت رزق مهیا كند. البته برخی عوامل معنوی در كاهش روزی نیز موثر هستند . بسیاری از محرومیت ها معلول ظلم و ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است. (1) گناه نیز سبب محرومیت از نعمت‏ها و تنگي روزي است. امام صادق(ع) مي‏فرمایند: «ان الذنب یحرم العبد الرزق؛ (2) گناه بنده را از روزي محروم مي‏سازد».

بر اساس آن چه گذشت ،روشن می شود:

هر چند اراده و كوشش انسان در كم و زیادی رزق و روزی انسان موثر است. اما خواست خداوند متعال در این خصوص فراموش نشدنی است. اوست كه "يرزق من يشأ" است. از آن جایی كه خدا به بندگان دانا و به صلاح آنان آگاهتر است، به بعضي افراد به جهت برخي اعمال شان روزي فراوان و به بعضي به سبب عملهاي شان (مانند تنبلي، قطع رحم ،اسراف، گناه ، ناسپاسی و ...) روزي كم تر ميدهد. برخي را جهت آزمايش، روزي فراوان عطا ميكند و در كار و زندگي شان گشايش ميدهد. برخي را جهت آزمايش، روزي كم ميدهد و ... . (3)

فراموش نكنید:

1. با اين كه خداوند روزي همه را تأمين و تضمين كرده، همه افراد بشر در بهره گيري از مواهب خلقت و نعمت هاي الهي يكسان نيستند، زيرا از نظر نيروهاي انساني،استعداد، هوش، طرز تفكر، امكانات مادي و اوضاع جغرافيايي يكسان نيستند. علاوه بر این كه تفاوت ها بي حكمت و حساب نيست.

2. موفقیت در هر كاری از امور زندگی مرهون چند امر است. از جمله : توكل، تقوا و اخلاص، شناحت هدف، برنامه ریزی درست و سنجیده، همت و تلاش و پشتكار،داشتن اراده قوی، اعتماد به نفس.

برای رسیدن به موفقیت لازم است این موارد رعایت شود. توصیه ما به شما این است ضمن پیدا كردن و رفع علل شكست در موارد قبل، اسباب موفقیت در كارها را كسب نمایید البته این اسباب منحصر در موارد بالا نیست. اگر تمام عوامل مادی تحقق موفقیت را فراهم كرده اید در عوامل معنوی دقت كنید. چنانچه خمس نمی دهید، با مراجعه به دفتر مرجع تقلید خود، اموالتان را پاك كنید. مقداری صدقه دهید. امیدواریم خداوند در زندگی شما گشایش و وسعت در روزی را قرار دهد..

منتظر نامه بعدی شما هستیم. و براي توضيحات بيشتر مي توانيد با شماره (09640)تماس بگيريد.

موفق باشید.

پی نوشت ها :

1. آيت الله مهدوني كني، نقطه های آغاز در اخلاق عملي، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم 1376، ص661.

2. ثقة الإسلام كليني، الكافي، دار الكتب الإسلامية - طهران، 1365 ه. ش، ص 271.

3. قاموس قرآن، سيد علياكبر قرشي، ج 3، ص 82ـ86، دارالكتبالاسلامية، با اندكي اضافات.

دعاي افزايش رزق و روزي چيست؟
اللَّهُمَّ أَرْسِلْ عَلَيَّ سِجَالَ رِزْقِكَ مِدْرَاراً وَ أَمْطِرْ سَحَائِبَ إِفْضَالِكَ عَلَيَّ غِزَاراً وَ أَدِمْ‏ غَيْثَ نَيْلِكَ إِلَيَّ سِجَالًا وَ ...

دعاي افزايش رزق و روزي چيست؟

به چند نكته توجه كنيد.

نكته اول:

خداوند براي دستيابي به وسعت رزق، و رفع گرفتاري ها  دو دسته عوامل (مادي و معنوي) قرار داده، هيچ يك از عوامل جايگزين ديگري نميشود، مثلاً كار و تلاش، تدبير و برنامهريزي را از اصول اوليه پيشرفت و توسعه قرار داده، و در كنار آن، عوامل ديگري تحت عنوان عوامل معنوي جهت وسعت رزق قرار داده است.

بر اساس آيه شريفه «ليس للإنسان إلاّ ما سعي»و اینكه برای انسان بهرهای جز سعی و كوشش او نیست (1)، هر اندازه توانستيم از اين دو دسته عوامل (مادي و معنوي )  بهره بگيريم، به همان اندازه هم توانسته ايم در مسير پيشرفت و توسعه قرار گيريم.

براي وسعت رزق بايد هم عواملي كه در زياد شدن آن تأثير دارند  و هم عواملي كه سبب كاستي و كاهش آن مي گردد، را ملاحظه كرد. مثلا راستگويي، دعا، پايبندي به نماز اول وقت، خوش اخلاقي، صله رحم، مهر و محبت به ديگران به ويژه پدر و مادر و همسر و فرزندان، توبه از گناهان و استغفار  را سبب فزوني رزق و روزي مي شود، و در مقابل دروغگويي، غيبت، بد اخلاقي، قطع رحم،  بدگويي و بد زباني، بي حرمتي نسبت به علما و ايتام  باعث فقر مي گردد.

دوم:

 يادمان باشد كه هر لحظه در حال امتحانيم.

 چه بسا خداوند براي نشان دادن درجه اخلاص افراد به خودشان، اجابت دعاها و آثار اعمال شان را به تأخير بيندازد تا  معلوم گردد كه افراد، عبادت، دعا و توسل و اقامه روضه و عزا براي  معصومين عليهم السلام  را خالص براي خدا انجام مي دهند يا مقصد چيز ديگري است. چون افراد «مخلص خدا»، هرگز از عبادت خسته و نا اميد نمي شوند، چه به اهداف و حاجات مورد نظرشان برسند يا نرسند.

سوم:

گاهي حاجت برآورده مي شود و نماز و دعا و تلاوت، اثر خاص مادي يا معنوي خود را دارد، منتهي خدا مصلحت بنده اش را در اين  مي داند كه زمان محسوس و مشهود شدن اثر دعا را  به تأخير بيندازد.

چهارم:

گاهي خير و صلاح برخي  بندگان در آن است كه مال و ثروت شان محدود باشد. چه آن كه خداوند عالم به غيب مي داند كه اگر وضع مالي فلان بنده خوبم فزوني يابد دچار غفلت از خدا و قيامت مي شود. پس وقتي خداوند بنده اي را دوست داشته باشد مال او را به اندازه اي مي دهد كه از محور تدين و تقوا خارج نشود. از اين رو اولياي الهي و روحانيان خودساخته و عارفان به خدا رسيده، از خداوند رزق و روزي به اندازه كفاف مي خواهند، نه بيشتر. در روايت آمده است كه " خداوند هر كس را  دوست داشته باشد(بنده شايسته او باشد)، رزق و روزيش را به اندازه نياز و كفاف حالش ميدهد".(2) و در حديث ديگري آمده است «خوشا به حال كسي كه خداي تعالي روزياش را به اندازه كفاف و ظرفيتش بدهد و بنده بر آن مقدار راضي و صابر باشد».(3) پيامبر اكرم (ص)  در دعاي خويش به خداوند عرض كرد: «خدايا به محمد و آل محمد و به همه شيعيان و دوستان آنان پاكدامني و ثروت به اندازه نياز عنايت فرما، و به دشمنانشان مال و فرزندان بسيار بده».(4)

پنجم:

جهت آگاهي بيشتر، برخي از عوامل فقر و بعضي از عوامل فزوني رزق و روزي را ذكر مي كنيم.(5)

الف- عوامل فقر:

1- به طور كلي گناه موجب فقر مي شود، اما برخي از آن ها بيشتر تأثير دارد، مثل دروغگويي ، غيبت و تهمت و زنا

2-  بد اخلاقي مخصوصا نسبت به زن و فرزندان ، پدر و مادر ، برادر و خواهر و اقوام و خويشان ، 3- خشم و عصبانيت

4- نماز را سبك شمردن و مقيد نبودن به نماز اول وقت

5 - قطع رحم يعني با اقوام نسبي ارتباط نداشتن يا قهر بودن

6- گوش دادن به آهنگ ها و آوازه خواني و  موسيقي هاي حرام

7- نفرين كردن به زن يا فرزندان و يا پدر و مادر و اقوام

8- خوابيدن در فاصله اذان صبح تا طلوع خورشيد

9- بي احترامي به فقراء  و ايتام

10- چيدن ناخن با دندان، و فوت كردن در غذا، هم چنين شب ها ايستاده آب خوردن .

 

 ب- عوامل زيادشدن رزق:

1- پايبندي به نماز اول وقت در هر پنج نماز واجب

2- نماز را در مسجد و به جماعت خواندن

3-  انس با قرآن به ويژه خواندن سوره واقعه  و يس در هر شب

4- خوش اخلاقي

5- محبت كردن به همسر و فرزندان و كمك كردن به همسر  در كارهاي منزل

6- صله رحم و محبت كردن به اقوام مخصوصا پدر و مادر

7- راستگويي و امانت داري

8- صدقه و انفاق كردن در راه خدا

9-  نماز شب.

10 - استغفار و ترك گناه توبه و استغفار: بهترين دعا براي توسعه رزق و روزي ، توبه حقيقي و استغفار قلبي و زباني و عملي است.  

11- بعد از نماز صبح و مغرب هفت مرتبه بخوانيد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم(6)

12-  پيوسته با وضو و طهارت بودن. (7)

13-  زيارت عاشورا زياد بخوانيد، اگر مي توانيد هر روز بخوانيد. (8)

14-  اين مناجات را هر روز بخوانيد. اللَّهُمَّ أَرْسِلْ عَلَيَّ سِجَالَ رِزْقِكَ مِدْرَاراً وَ أَمْطِرْ سَحَائِبَ إِفْضَالِكَ عَلَيَّ غِزَاراً وَ أَدِمْ‏ غَيْثَ نَيْلِكَ إِلَيَّ سِجَالًا وَ أَسْبِلْ مَزِيدَ نِعَمِكَ عَلَي خَلَّتِي إِسْبَالًا وَ أَفْقِرْنِي بِجُودِكَ إِلَيْكَ وَ أَغْنِنِي عَمَّنْ يَطْلُبُ مَا لَدَيْكَ وَ دَاوِ دَاءَ فَقْرِي بِدَوَاءِ فَضْلِكَ وَ انْعَشْ صَرْعَةَ عَيْلَتِي بِطَوْلِكَ وَ اجْبُرْ كَسْرَ خَلَّتِي بِنَوْلِكَ وَ تَصَدَّقْ عَلَي إِقْلَالِي بِكَثْرَةِ عَطَائِكَ وَ عَلَي اخْتِلَاليِ بِكَرَمِ حَيَائِكَ وَ سَهِّلْ رَبِّ سَبِيلَ الرِّزْقِ إِلَيَّ وَ أَثْبِتْ قَوَاعِدَهُ لَدَيَّ وَ بَجِّسْ لِي عُيُونَ سَعَةِ رَحْمَتِكَ وَ فَجِّرْ أَنْهَارَ رَغَدِ الْعَيْشِ قِبَلِي بِرَأْفَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ وَ أَجْدِبْ أَرْضَ فَقْرِي وَ أَخْصِبْ جَدْبَ ضُرِّي وَ اصْرِفْ عَنِّي فِي الرِّزْقِ الْعَوَائِقَ وَ اقْطَعْ عَنِّي مِنَ الضِّيقِ الْعَلَائِقَ وَ ارْمِنِي اللَّهُمَّ مِنْ سَعَةِ الرِّزْقِ بِأَخْصَبِ سِهَامِهِ وَ احْبُنِي مِنْ رَغَدِ الْعَيْشِ بِأَكْثَرِ دَوَامِهِ وَ اكْسُنِي اللَّهُمَّ أَيْ رَبِّ سَرَابِيلَ السَّعَةِ وَ جَلَابِيبَ الدَّعَةِ فَإِنِّي رَبِّ مُنْتَظِرٌ لِإِنْعَامِكَ بِحَذْفِ الضِّيقِ وَ لِتَطَوُّلِكَ بِقَطْعِ التَّعْوِيقِ وَ لِتَفَضُّلِكَ بِبَتْرِ التَّقْصِيرِ وَ لِوَصْلِ حَبْلِي بِكَرَمِكَ بِالتَّيْسِيرِ وَ أَمْطِرِ اللَّهُمَّ عَلَي سَمَاءِ رِزْقِكَ بِسِجَالِ الدِّيَمِ وَ أَغْنِنِي عَنْ خَلْقِكَ بِعَوَائِدِ النِّعَمِ وَ ارْمِ مَقَاتِلَ الْإِقْتَارِ مِنِّي وَ احْمِلْ عَسْفَ الضُّرِّ عَنِّي وَ اضْرِبِ الضُّرَّ بِسَيْفِ الِاسْتِيصَالِ وَ امْحَقْهُ رَبِّ مِنْكَ بِسَعَةِ الْإِفْضَالِ وَ امْدُدْنِي بِنُمُوِّ الْأَمْوَالِ وَ احْرُسْنِي مِنْ ضِيقِ الْإِقْلَالِ وَ اقْبِضْ عَنِّي سُوءَ الْجَدْبِ وَ ابْسُطْ لِي بِسَاطَ الْخِصْبِ وَ صَحِّبْنِي بِالِاسْتِظْهَارِ وَ مَسِّنِي بِالتَّمْكِينِ مِنَ الْيَسَارِ إِنَّكَ ذُو الطَّوْلِ الْعَظِيمِ وَ الْفَضْلِ الْعَمِيمِ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْكَرِيمُ الْمَلِكُ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ اللَّهُمَّ اسْقِنِي مِنْ مَاءِ رِزْقِكَ غَدَقاً وَ انْهَجْ لِي مِنْ عَمِيمِ بَذْلِكَ طُرُقاً وَ افْجَأْنِي بِالثَّرْوَةِ وَ الْمَالِ وَ انْعَشْنِي فِيهِ بِالِاسْتِقْلَالِ (9)

 

پينوشتها:

1. نجم (53)، آيه 39 " براي انسان جز حاصل تلاش او نيست" .

2. متقي هندي، كنز العمال، ناشر مؤسسه الرساله – بيروت، لبنان1409، ج 3، ص 390.

3. همان، ص392.

4. علامه مجلسي، بحار الانوار، مؤسسه الوفاء بيروت – لبنان، سال انتشار 1404 ق، ج 69، ص59.

5. مجموعه عوامل موجب فقر و زيادتي رزق و روزي از كتاب خصال شيخ صدوق، ترجمه محمد باقر كمره‏اي‏، ناشر انتشارات كتابچي‏، تهران‏، سال چاپ 1377 ش‏، نوبت چاپ اول‏، ج2، ص 569 هم چنين از وسايل الشيعه، شيخ حر عاملي، چاپ مؤسسه آل البيت، قم، سال انتشار 1409، ق، ج 15، ص 347 استفاده شد.

6. وسايل الشيعه، ج 11، ص 396.

7. محدث نوري، مستدرك الوسايل، مؤسسه آل البيت، قم 1408 ش، ج 3، ص 421.

8. مفاتيح الجنان،فضيلت زيارت عاشورا.

9. بحارالانوار، ج91، ص 116.

چطور مولایم از حق حكومتش گذشت برای اتحاد اسلام
رفتار شیعیان با اهل سنت باید مبتنی بر آداب و آموزه‌های اخلاقی باشد. از هرگونه اهانت و اختلاف پرهیز شود؛ زیرا حسن معاشرت از دیدگاه اهل بیت(ع) با تمام انسان‌ها...

من شیعه و عاشق علی هستم، اما عقلم حكم میكنه با سنی ها خوب رفتار كنم. چون مصلحت اسلام به نظرم در اینه، گاهی از طرف شیعیان محكوم می شم، اما میگم پس چطور مولایم از حق حكومتش گذشت برای اتحاد اسلام، پس این رفتار من درسته، اما به شدت از وهابیت متنفرم و كافر می دونمشون، بگید آیا كارم اشتباهه؟

رفتار شما با توجه به توضيحي كه در پي مي آيد، نه تنها مخالف با سيره ائمه عليهم السلام و دستور اسلام نيست، بلكه مطابق با آن است. چرا كه رفتار خوب داشتن با اهل سنت و حتي غير مسلمانان، از سفارشات مورد تاكيد ائمه اسلام عليهم السلام مي باشد .

رفتار شیعیان با اهل سنت باید مبتنی بر آداب و آموزههای اخلاقی باشد. از هرگونه اهانت و اختلاف پرهیز شود؛ زیرا حسن معاشرت از دیدگاه اهل بیت(ع) با تمام انسانها، چه موافق و چه مخالف عقیدتی واجب است. به همین دلیل، علی(ع) هنگامی كه فردی غیر مسلمان را بدرقه كرد، در پاسخ به او كه از این عمل پرسید، فرمود:« بدرقه كردن انسان برای گرامی داشت او هنگام جدایی، تمام و كامل كردن حسن همراهی است ». (1)

امامان ما سفارش كردهاند كه به غیر مسلمانان سلام كنید(2) .حال كه اهل سنت از جامعه اسلامي محسوب میشوند، این مسئله اهمیت بیش تر مییابد. رفتار انسان دوستانه شیعیان با اهل سنت میتواند در قالبهای مختلف صورت گیرد. معاویة بن وهب گوید: به حضرت امام صادق(ع) عرض كردم: چگونه شایسته است با قوم خود و با مردمانی كه آمیزش داریم (یعنی شیعه نیستند) رفتار كنیم؟ فرمود:« نگاه كنید به پیشوایان خود، از آنان پیروی كنید. هر طور كه آن ها رفتار میكنند، شما نیز رفتار كنید. به خدا سوگند! بیماران شان را عیادت میكنند. بر سر جنازههایشان حاضر میگردند. به سود و زیان آن گواهی میدهند. امانتهای آنان را به خودشان برمیگردانند ».(3)

 برخی از روایات، دلالت دارند كه شیعیان با اهل سنت باید روابط حسنه داشته و با اخلاق حسن برخورد نمایند، زیرا این گونه رفتار عوامل اختلاف را از بین برده، موجب میگردد كه اهل سنت نسبت به اهل بیت خوشبین شوند. امام صادق(ع) در روایتی دیگر، شیعیان را سفارش نموده كه در مساجد اهل سنت حضور یابند:«... بیماران آنان را عیادت، در تشیع جنازه آنان شركت نموده و در مساجدشان نماز بگذارید ».(4)

اهل سنت نیز اهل بیت(ع) را دوست دارند. جز عده معدودی كه از ناصبان هستند، اهل بیت(ع) را دشنام نمیدهند.

در روایات، به شیعیان سفارش شده است كه با اهل سنت خوشرفتار باشند،(5) زیرا این امر، زمینه الفت و وحدت اسلامی را فراهم مینماید. بدینسان رفتار ما با اهل سنت، باید براساس خردورزی و آموزههای دینی باشد. رفتار و گفتار امامان را به نمایش بگذاریم. آنان با اهل سنت رفتار منطقی و محبتآمیز داشتند. امام صادق(ع) فرمود:« برای ما زینت باشید، موجب خواری و عیب برای ما نباشید! ما را محبوب مردم گردانید، مبغوضآنها نكنید، مودت و دوستی ایشان را به سوی ما آورده، هر شرّی را از ما دور كنید ».(6) در عصر حاضر، وحدت اسلامی بسیار مهم میباشد، بدینسان باید جهت حفظ وحدت  اسلامی و دوری از اختلاف، به گونهای رفتار كنیم كه اختلافات كم رنگ گردد.

 

پینوشتها:

1. محمد بن يعقوب كليني، اصول كافی، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365هـ.ش، ج2، ص 67.

2. شيخ حر عاملي، وسائل الشیعه، قم،موسسه آل البيت، 1409هـ..ق، ج11، ص 429.

3. اصول كافی، ج4، ص 356.

4. وسائل الشیعه، ج3، ص 382.

5. اصول كافی، ج4، ص 447.

6. وسایل الشیعه، ج8، ص 400.

اهل كتاب مثل مسیحیان بعد از مردنشان حساب و كتابشان چگونه است؟
به حكم عقل، هر فردی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، وظیفه دارد به دنبال یافتن حقیقت و پاسخ دادن به سؤالات مهم معرفتی خود و در نهایت، یافتن دین حق در روزگار خود باشد

اهل كتاب مثل مسیحیان بعد از مردنشان حساب و كتابشان چگونه است؟

به حكم عقل، هر فردی چه مسلمان و چه غیر مسلمان، وظیفه دارد به دنبال یافتن حقیقت و پاسخ دادن به سؤالات مهم معرفتی خود و در نهایت، یافتن دین حق در روزگار خود باشد؛ حقیقتی كه عقل هر انسانی در هر زمان و مكانی معمولاً این ضرورت را به نوعی درك می كند. بنابراین، پیروان سایر ادیان الهي یا بی دینان در هر كجای عالم كه متولد شوند هم به طور طبیعی با این سؤالات مواجه می شوند كه آیا خدایی در عالم وجود دارد؟ آیا دین حقی در این زمان وجود دارد ؟ و... . پس همه افراد وظیفه دارند درباره دین خود و دین اسلام یا هر دین دیگری كه احتمال حقانیت آن می رود، تحقیق كنند و دستورهاي ادیان را با هم مقایسه كنند و لااقل به مقتضای حكم عقل خود در مورد این امور عمل نمایند.

حال اگر فرض كنیم كه شرایط تحقیق از اسلام برای آن ها فراهم نبوده، یا نتوانستند به منابع واقعی اسلام مراجعه نمایند، یا اصلاً مسئله تحقیق از دین برایشان مطرح نشد، یا پس از تحقیق (بدون هیچ غرض، عناد و انگیزه شخصی) به این نتیجه رسیدند كه دین خودشان درست است و از طرفي، به محتواي دین خود عمل كردند و بر كسي ظلم نكردند، چون حجت و دلیل بر اعتقاد خود دارند، خداوند آنان را عذاب نمي‏كند و چه بسا به مرتبه ای نایل شوند كه اهل بهشت شوند؛ ولي اگر تحقیق نكردند و با لجاجت، بر دین خود پا فشاري كردند و با این كه احتمال دادند دین اسلام دین حقي باشد، به دنبال آن نرفتند، در وظیفه خود كوتاهي كرده، در نتیجه، مورد مواخذه قرار می گیرند. بنابراین، اصل در حق طلبی انسان ها و تسلیم در مقابل آن، یا انكار حقیقت است.

شهید مطهري (ره) در این باره مي‏گوید: «اگر كسي در روایات دقت كند، مي‏یابد كه ائمه (ع) تكیه‏شان بر این مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مي‏آید، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطي باشد كه مي‏بایست تحقیق و جستجو كند، اما افرادي كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و یا به علل دیگر، در شرایطي به سر مي‏برند كه مصداق منكر و یا مقصر به شمار نمي‏روند، آنان در ردیف منكران و مخالفان نیستند.

ائمه اطهار بسیاري از مردم را از این طبقه مي‏دانند. این گونه افراد، داراي استضعاف و قصور هستند و امید عفو الهي درباره آنان مي‏رود. ایشان در نهایت، از مرحوم علامه طباطبایي نقل مي‏كند: «همان طوري كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغییر محیط باشد، ممكن است این جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقیقت نشده باشد و به این سبب، از حقیقت محروم مانده باشد». (2)

بنابراین، این امكان وجود دارد كه غیر مسلمانان نیز اهل سعادت شوند و این ها گروهی هستند كه به عنوان مستضعفان فكری شناخته می شوند؛ هرچند محاسبه  اعمال آنان، بر پایه عدل خداوندي است و بر اساس عقل و فطرت و كردارشان، همچنین اعتقادات و باورهایشان (اگر صحیح و مطابق با فطرت انساني باشد)، مورد حساب قرار مي‏گیرند.

جهت مطالعه بیش تر در این موضوع، به كتاب «عدل الهی» (بخش اعمال خیر غیر مسلمانان)  اثر استاد شهید مطهری مراجعه نمایید.

پينوشت ‏ها:

1. رعد (13)، آیه 29.

2. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1374 ش،  ج 1، ص 320 به بعد.

آیا صحيح است رهبر را با لفظ امام خطاب كنيم؟
امام، واژه‌اي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مي‌نويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا مي‌شود، چه شي‌مورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار ...

امام شناسي؛ما معتقديم امام زمان(عج) وجود دارد، از طرفي هم دوازده امامي هستيم و لفظ امام را براي ايشان بكار مي بريم. آيا صحيح است به رهبر كبير انقلاب؛حضرت آيةالله سيد علي خامنه اي؛را با لفظ امام خطاب كنيم؟ مگر ما تنها يك امام زنده نداريم؟ مگر امام به معصوم نمي گويند؟

امام، واژهاي عربي و به معناي پيشوا، سرپرست و مقتداست.(1) راغب اصفهاني مينويسد:"امام كسي است كه به او اقتدا ميشود، چه شيمورد اقتدا انسان باشد كه به گفتار و كردارش اقتدا شود يا كتابي باشد يا شيديگري، چه اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».(2) بنابراين معناي لغوي واژه امامت آن است كه مورد تبعيّت و پيروي قرار گيرد؛ يعني رئيس باشد. از آن جهت كه در مفهوم امامت تبعيّت و اقتدا نهفته است، به كسي كه نماز جماعت را برگزار ميكند، امام گويند؛ زيرا مردم در قيام و ركوع و سجده و تشهّد به وي اقتدا كرده و از او تبعيت ميكنند، بنابراين كلمه امام به معناي رهبر و پيشوا است،(3) كه در موارد گوناگون استعمال مي شود- از جمله –به برخي عالمان ديني هم امام اطلاق مي شود. چون پيش قراول آن علم يا رهبر سياسي جامعه هستند، مانند: امام محمد غزالي ... بدينسان اطلاق آن بر غير ائمه(ع) با توجه به همين معنا مانعي ندارد؛ گرچه بديهي است امام به مفهوم خاص كلامي اختصاص به دوازده امام دارد.(4)

ازآنجا كه مقام معظم رهبري عالم ورهبر سياسي جامعه است، واژه امام بر ايشان نيز اطلاق مي گردد.

پينوشتها:

1. لسان العرب، ابن منظور ،ج 12، ص24 ، 1405، ناشر: نشر أدب الحوزة - قم - ايران.

2. راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن، تحقيق نديم مرعشي، ص 20.

3. سيد مصطفي دشتي، معاريف و معاريف نشر دانش قم 1376ش، ج 2، ص 328.

4. همان، ص390.

اگر نداشتند، تکلیف کسانی که در آن دوران بودند، چیست؟
قرآن كریم فرموده: «... لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد».

 آیا  مردم در همه  عصر ها حجت یا پیامبر داشتند؟ اگر نداشتند ، تکلیف کسانی که در آن دوران بودند ، چیست ؟

قرآن كریم در این باره با اشاره به حكمت بعثت انبیا فرمود: «... لئلا یكون للناس علی الله حجه بعد الرسل؛ (1) تا برای مردم پس از فرستادن پیامبران در مقابل خدا بهانه و حجتی نباشد».

 در نهج البلاغه آمده: «لا تخلو الارض من قائم لله بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا معمورا، لئلا تبطل حجج الله و بیناته...؛ (2) زمین هیچ گاه از حجت خالی نیست كه برای خدا با برهان روشن قیام كند یا آشكار و شناخته شده، یا بیمناك و پنهان تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش از میان نرود».

در روایتی دیگر ‌‌آمده: «ان الارض لا تخلو من حجه؛ (3) زمین هیچ گاه بدون حجت الهی نخواهد بود».

در حدیث دیگر حجت به امام معنا شده و آمده: «لو بقیت الارض بغیر امام لساخت؛ (4) اگر زمین بدون امام باقی بماند ، از هم متلاشی میشود».

بنابراین مطالب زمین همیشه دارای حجت بوده است، و هیچ قومی بدون حجت نبوده اند اگرچه خبرشان به ما نرسیده باشد.

پی نوشتها:

1. نساء (4)، آیه 165.

2. حكمت 147.

3. كافی، ج 1، ص 179 ، نشر دارالكتب الاسلامیه ، تهران 1388 ق.

4. همان .

آيا خدا را مي توان ديد ؟
قرآن ‌مجيد ديدن‌خدا را غير ممكن ‌مي‌داند و مي‌فرمايد:« چشم‌ها هرگز خدا را درك‌نمي‌كند.»، علاوه ‌بر اين‌دلايل‌عقلي ‌نيز رؤيت‌خدا را امكان ‌پذير نمي‌داند؛ زيرا...

آيا خدا را مي توان ديد ؟

قرآن مجيد ديدنخدا را غير ممكن ميداند و ميفرمايد:« چشمها هرگز خدا را دركنميكند.» (1)؛ علاوه بر ايندلايلعقلي نيز رؤيتخدا را امكان پذير نميداند؛ زيرا لازمهرؤيتو ديدهشدنيك چيز امورياستكههيچيكاز آنها در مورد خداوند ممكن نيستمانند جسمبودن، مكانداشتن، جهتداشتن؛ زيرا ميدانيمهر جسميداراياجزايياست. بهعلاوههمةاجسامدستخوش دگرگونيو تغييرند و دارايعوارضي مانند رنگ و حجمو ابعاد هستند در حالي كهخداوند نهجزء دارد و نهتغيير ميپذيرد و نهدر معرض حوادثاست.

علامهطباطباييميگويد: « رؤيتبا چشمخواهبههمينكيفيتيباشد كه امروز استو يا تحول بهشكلديگري پيدا كند، بههر حاليكامر ماديو طبيعياستكهبا اندازهو شكلو رنگو عمق سر و كار دارد و اينها همهاموريماديو طبيعيهستند و محالاست بهذاتپاك پروردگار چهدر دنيا و چه در آخرتارتباطي پيدا كند.» (2)

البتهگروهياز دانشمنداناهلتسننطرفدار رويتاند. گاهبا صراحتميگويند كهخداوند با  چشمظاهر ديدهميشود، ولينهدر دنيا بلكهدر آخرت. آنان به آيه: صورتهاييدر آنروز شاداب استو بهسوي پروردگارش مينگرد.» (3) استدلالكردهاند در حاليكهتعبير "ناظرة" همبهمعناي نگاهكردنآمدهو همانتظار كشيدن. بهقرينهآياتيكهنفيرويت ميكند بايد معناي انتظار كشيدنرا پذيرفت. وقتي رؤيتخدا از نظر عقليو نقليمحالشد فرقينميكند رؤيتدر دنيا باشد يا در آخرت.

گفتني است رؤيت خداوند با چشم حسي محال است، ولي مشاهدة فراحسي و قلبي او ممكن است. لذا در كلام امير المونين آمده است:

«لا تدركه العيون بمشاهدة العيان، ولكن تدركه القلوب بحقائق الإيمان؛(4) چشمها او را آشكار نبيند، لكن دلها به حقيقتهاي ايمان دركش كند».

اما اين كه اين رؤيت قلبي و ايماني خدا براي همه انسانهاي ميسور است، در دعاي عرفه امام حسين(ع) به طور مطلق دربارة رؤيت قلبي خداوندآمده است:

«عَمِيَت عينٌ لا تراك عليها رقيباً؛(5 ) كور است چشمي كه تو را در عالم و جهان هستي نميبيند».

 پي نوشت ها:

1. انعام (6) آية 103.

2. ناصر مكارم، پيام قرآن، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران بيروت، ج 4، ص 233.

3. قيامت (75) آية 22 و 23.

4. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين قم 1375 ش، خطبه 179.

5. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، نشر بلاغت قم 1375 ش، دعاي امام حسين(ع) در روز عرفه، ص452.

اگر خدا جسم نيست پس چگونه خلق ميكند؟ ...
در ابتدا بايد گفت: اين سوال با همه شقوق آن از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور مي‌شود كه هر موجودي نياز به علت دارد، در حالي كه ...

 هر معلولي علتي دارد، علت خداوند چيست؟

 اگر خدا جسم نيست پس چگونه خلق ميكند؟

 اگر ذهن ما محدود است، پس چگونه بايد ايمان بي آوريم؟

چرا بايد خدايي وجود داشته باشد؟

در ابتدا بايد گفت: اين سوال با همه شقوق آن از يك فرض اشتباه ناشي شده است و آن اين كه تصور ميشود كه هر موجودي نياز به علت دارد، در حالي كه مطلب صحيح اين است كه هر پديده اي به علت نياز دارد، يعني چيزي كه نبوده و وجود يافته است، وجودش نياز به علت دارد. پس هر موجودي نياز به آفريدگار ندارد تا بگوييم خدا هم يكي از موجودات است، پس آفريدگار او كيست؟، بلكه هر آفريده‏اي آفريدگار ميخواهد و خدا آفريده نيست تا به حكم اين قانون آفريدگار بخواهد. كاملاً روشن است كه اگر موجودي فرض شود كه هميشه بوده و هيچ گاه معدوم نبوده تا به وجود آيد، نياز به آفريننده و علت نيز نخواهد داشت.وسوال ازكجا آمده هم در موردش بي معني است.

پاسخ سؤال را به بيان ساده‏تر ميتوان بيان كرد:

اگر كسي سؤالات زير را از شما بپرسد، چه پاسخي به آن ميدهيد:

رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب از چيست و از كجا است؟

چربي همه غذاها از روغن است، چربي روغن از چه و از كجا است؟

شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك از چيست؟

وقتي به اتاق كار خود يا منزل مسكوني خود نگاه ميكنيد و ميبينيد روشن است، از خود ميپرسيد آيا روشنايي از خود اتاق است؟ فوراً به خود پاسخ منفي ميدهيد، زيرا اگر روشني اتاق از خود ميجوشيد، نبايد هيچ وقت تاريك بشود، در حالي كه پاره‏اي از اوقات تاريك و گاهي روشن است. پس روشني آن از جاي ديگر است. به اين نتيجه ميرسيم كه روشني اتاق و خانه ما در اثر ذرات يا امواج نور است كه به آن تابيده است. آن گاه از خود سؤال ميكنيم روشني خود نور از كجا است؟ پاسخ اين است كه روشني نور از خود آن است.

نيز به سؤال‏هاي قبلي پاسخ ميدهيم كه رطوبت آب، چربي روغن و شوري نمك از چيز ديگري نيست.

اين خاصيت طبيعي و ذاتي آن‏ها است. آب ذاتاً مرطوب است. روغن ذاتاً چرب است و نمك ذاتاً شور است. نيز نور ذاتاً روشن است. در هيچ نقطه جهان نميتوانيم نوري پيدا كنيم كه تاريك باشد و چيز ديگر آن را روشن كرده باشد. ذرات نور هر جا باشند، روشن اند و روشني جزء ذات آن‏ها است.

روشنايي ذرات نور از چيز ديگر و عاريتي نيست. ممكن است ذرات نور از بين برود، ولي ممكن نيست موجود باشند، ولي تاريك! بنابراين اگر كسي بگويد روشنايي هر محوطه‏اي از جهان، معلول نور است، پس روشنايي خود نور از كجا است، فوراً ميگوييم روشنايي نور جزء ذات آن است.

هم چنين هنگامي كه سؤال شود هستي هر موجودي از خدا است، پس هستي خدا از كيست، پاسخ ميدهيم هستي خدا ذاتي او و از خود او است و از جاي ديگر نيست، مانند اين كه بپرسيم اصل وجود و هستي از چه چيزي به وجود آمده؟ مبدأ اصل وجود چيست؟ معلوم است كه اصل وجود و هستي از چيزي به وجود نميآيد، چون هر چيز ديگر غير از وجود، عدم و نيستي است و وجود و هستي از عدم و نيستي به وجود نميآيد.

به عبارت ديگر وجود حق تعالي، اصل و حقيقت وجود است . همان گونه كه بي معنا است كه سوال كنيم، اصل و حقيقت وجود چگونه به وجود آمده يا مبدأ آن چيست؟ بي معنا است كه بگوئيم كه خدا چگونه به وجود آمده؟ چون فرض چنين سوالي اين است كه خدا نبوده و بعد به وجود آمده است و حالا در مورد چگونگي وجود خدا سوال ميكنيم. اما وقتي كه وجود خداوند ازلي و ابدي و مساوي با حقيقت و اصل وجود و هستي باشد، فرض اين كه خدا زماني نبوده، نيز اشتباه است، پس ديگر نوبت به سوال از چگونگي واز كجا به وجود آمدن اصلا نميرسد.

در مورد مثالهاي زده شده نيز بايد توجه داشت كه منظور از ذاتي بودن رطوبت براي آب، شوري براي نمك، چربي براي روغن و... هرگز اين نيست كه مثلاً رطوبت آب چون ذاتي آن است، پس آفريدگاري ندارد، بلكه منظور اين است كه آفريدگار جهان، آب را طبعاً و ذاتاً مرطوب آفريده است، به طوري كه هرگز نميتوان رطوبت را از آب جدا كرد. همان گونه كه وجود و هستي را نميتوان از خداوند جدا فرض كرد. اين مثال‏ها براي نزديك كردن مطلب به ذهن زده ميشود وگرنه بين اين مثال‏ها و موضوع مورد بحث، تفاوت زيادي است، زيرا وقتي ميگوييم وجود همه چيز از خدا است و وجود خدا از او است، يعني آفريده كسي نيست و وجود و هستي، ذاتي او است.

اما وقتي ميگوييم روشنايي همه چيز از نور است و روشنايي نور از خود او است، معنايش اين نيست كه نور آفريدگاري ندارد، بلكه معنايش اين است كه آفريدگار جهان نور را اين طور آفريده است كه روشنايي جزء ذات او باشد و روشنائي از نور جدا نيست، همان گونه كه وجود و هستي از خداوند جدا نيست.

در نتيجه روشن است كه طبق براهين اثبات خدا، خدايي را در عالم ثابت مي دانيم كه نبودن به صورت مطلق براي او محال است هيچ يكي از فروض ياد شده در باره او مطرح نيست. حال به چند نكته اشاره مي شود:

اما اينكه چگونه از خدايي كه جسم نيست، موجود جسماني خلق شد؟  نظرات مختلفي ارائه شده است، اما همه اين نظرات مختلف در يك نكته با هم اتفاق دارند و آن اينكه اين نوعآفرينش با واسطه است. در واقع جسمانيت نه اقتضاي ذات الهي، بلكه از ناحيه واسطه اي است كه فيض از آن جريان مي يابد.بنابر اين اگر خداوندي كه خود جسماني نيست، مخلوقات جسماني را آفريده، بالواسطه آفريده، در عالم نظام علل  مطرح است و واسطه فيض باعث آن هاست.

خداوند متعال هستي و وجود موجودات جسماني را افاضه كرده، ولي جسمانيت آن ها لازمه وجود خود آنان است، از همين رو معروف است كه حكيم بوعلي گفته است:

ما خلق الله مشمشة،مشمشة بل أوجدها، خداوند زردآلو را به عنوان زردآلو خلق نكرد، تنها به آن هستي و وجود داد. به دليل ساختار وجودي آن زردآلو شد. پس آنچه از خداوند است، افاضه وجود است، ولي هر موجود بر اساس اقتضاي وجودي خود نوع خاص ميشود. تفصيل اين بحث را در منابع ذيل جويا شويد.(1)

ترديد نيست كه ذهن ما انسان ها محدود است، ولي مي تواند وجود نامحدود خدا را به طور غير مستقم تعقل كند  مثلا ذهن ما مي تواند اين را تصور كند كه آيا فضا متناهي است يا غير متناهي ودر مجموع گرچه درك مستقيم وجود نامتناهي خدا براي انسان محدود ومتناهي دشوار است، ولي از طريق مفاهيم كلي و عقلي مي توان آن را شناخت وبه آن ايمان آورد. تفصيل مسله در منبع ذيل مراجعه نمايد. (2)

 چه اين كه در كلام نوراني امير مومنان(ع) در باره راه كار شناخت خدا وند آمده:

«دلت عليه اعلام الظهور و امتنع علي عين البصير، فلا عين من لم يره تنكره و لا قلب من اثبته يبصره.... فهو الذي تشهد له اعلام الوجود علي اقرار قلب ذي الجحود؛ (3) نشانههاي آشكاري در سراسر هستي بر وجود او شهادت ميدهند، هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نميگردد، نه چشم كسي كه او را نديده ميتواند انكارش كند. نه قلبي كه او را شناخت ميتواند مشاهدهاش نمايند. پس اوست كه همه نشانههاي هستي بر وجود او گواهي ميدهند. دل هاي منكران را به قرار به وجودش واداشته است.

اما اين كه  دليل ضرورت وجود خداچيست؟ بايد اشاره نمود كه در نگاه فلسفي نه تنها وجود آدميان بلكه وجود عالم و آدم (تمام غير الله) وجودشان نسبت به حضرت حق تعالي، عين ربط، فقر، نياز و وابستگي است. اگر لحظهاي عنايت حق از آن سلب شود، از هستي ساقط ميشوند.

وقتي آفتاب طلوع ميكند، تمام نيم كره زمين روشن ميشود. اين روشني با اين كه تحقق يافته و موجود است اما عين ربط و وابستگي به خورشيد است و هيچ استقلالي از خود ندارد. اگر لحظهاي خورشيد چهره در نقاب كند، ديگر روشنايي در عالم وجود ندارد.

وقتي منظرة زيبايي را در ذهن و قوة خيال خود ميسازيد و تصور ميكنيد، آن منظره چنان به توجه نفس شما وابسته است كه اگر لحظهاي توجه نفس از آن گرفته شود، آن منظرة زيبا محو و نابود ميشود و ديگر وجود و تحقق در ذهن شما ندارد.

عالم و آدم نيز وجودشان نسبت به خداوند شبيه اين مثال است، گرچه وابستگي جهان به حق تعالي فراتر از اين مثالها است. تفصيل اين بحث را در منبع ذيل جويا شويد (4)

پينوشتها:

1. صدرا، اسفار، نشر دار الاحيا التراث العربي بيروت. 1415 ق، ج 3، ص 138، ص 68 و 135. و نيز امام خميني، آداب الصلوه، نشر  موسسه آثار  امام خميني بيروت، 1378ش، ص 135.

2. مطهري، مجموعه آثار، نشر صدرا 1377ش،  ص1011.

3. نهج البلاغه، نشر موسسه امير المومنين، قم 1375 ش ، خطبه 49.

4. صادقي، نتايج كلامي حكمت صدرايي، نشر بوستان  كتاب 1389 ش، ص 231.

قبل از این كه كسی خلق شود در چه وضعی است؟ عدم چیست؟
در مورد سوال مذكور توجه داشته باشيد خداوند غير مادي بوده و مانند امور مادي قابل تصور نيست تا كسي بخواهد تمام زواياي او را تصور كند ...

 خدایی كه مارا آفريده  چیست و خود چگونه به وجود آمده است؟ قبل از این كه كسی خلق شود در چه وضعی است؟ عدم چیست؟

در مورد سوال مذكور توجه داشته باشيد خداوند غير مادي بوده و مانند امور مادي قابل تصور نيست تا كسي بخواهد تمام زواياي او را تصور كند بنابراين انسان وجود خداوند يگانه را با عقل پذيرفته و با استفاده از منابع عقلي و نقلي ، اجمالاً به برخي از صفات وي پي مي برد بدون آنكه درك تفصيلي و روشني از حقيقت وجود خدا داشته باشد. آن چنانكه در بسياري از موارد انسان با دلائل مختلف اجمالاً به اموري علم داشته، بدون آنكه تصوري روشن از آن داشته باشد مثلاً همه انسانها به اصل وجود هوا در فضا علم داشته بدون آنكه تصور روشني از اكسيژن و... در ذهن داشته باشند يا همه به انسانهايي قبل از خود مانند جد اول، جد سوم و...علم داشته بدون آنكه تصوري روشني از خود آنها در ذهن داشته باشند. اما در عين حال انسان بواسطه عقل و منابع نقلي قادر به شناخت برخي از ويژگيهاي آنها مي باشد.

در مورد خداوند نيز همين گونه است يعني انسان بواسطه عقل و دلائل نقلي مي تواند به برخي از صفات خداوند پي ببرد اما در مورد اين سوال كه چگونه خداوند از چيزي به وجود نيامده است بايد گفت: اساساً اشتباه از آنجا ناشي مي شود كه بين خداوند كه پديده و ايجاد شده از جانب غير نيست، با موجودي كه پديده و محتاج غير بوده، مقايسه شده است در واقع  خداوند مانند سائر موجودات پديده فرض شده است و حال آنكه خداوند به هيچ عنوان پديده نيست لذا به هيچ عنوان عدم و در نتيجه پيدايش براي او معنا ندارد البته با توجه به محدوديت عقل، درك وجوب ذاتي و عدم پيدايش براي امري دشوار است.

خلاصه آنكه خداوند واجب الوجودي است كه به هيچ عنوان عدم براي او فرض نمي شود تا پيدايش براي او معنادار باشد و براي وجود از هيچ چيزي تاثير نمي پذيرد برخلاف سائر موجودات كه پديده بوده و نيازمند به ديگري هستند. لذا هستي هر موجودي از خدا است و هستي خدا ذاتي خود اوست آن چنانكه رطوبت هر چيز از آب است، رطوبت آب ذاتي است شوري همه چيز از نمك است، شوري نمك ذاتي است.

اما در موري سوال دوم بايد گفت: انسان متشكل از روح و جسم بوده و آنچه ثبات وي را در طول حيات حفظ مي كند همان روح است و در مورد جسم كه پيشينه داشتن بي معناست. اما در مورد روح دليلي بر اين كه اين روح قبلا در عالمي ديگر حضور داشته و يا ازلي باشد وجود ندارد و مي توان گفت روح نيز مخلوق خداوند و حادث است، يعني از عدم به عالم وجود آمده.

در واقع اگر بخواهيم معناي عدم را بفهميم ابتدا لازم است به معناي وجود پي ببريم، چرا كه معناي عدم بدون معناي وجود قابل فهم نيست، زيرا عدم و وجود از مفاهيم متضايف هستند كه بدون يكي ديگري فهميده نميشود، مثل مفهوم بالاو پايين.

عدم نقيض و نقطه مقابل وجود است و از آنجا كه وجود به معناي هستي و بودن ميباشد نتيجه ميگيريم كه عدم به معني نيستي و نابودي است. عدم بطلان محض است و اصلاً چيزي نيست. و اين كه ما درباره عدمهاي مختلف بحث ميكنيم در واقع نوعي از مجاز گويي است(3) بر اين اساس راحت ترين معناي عدم آن است كه بگوئيم انسان زماني وجود نداشته و بعد ها به وجود آمده است.

پي نوشت ها:

1. نحل (16) آيه 43.

2. توضيح المسائل مراجع، تهيه و تنظيم سيد محمد حسن بني هاشمي، پانزدهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1386 ش، ج 1، ص76. (در همين تعريف فقهي نيز تفاوت هايي وجود دارد كه در رساله ها آمده است).

3. رك: طباطبايي، سيدمحمد حسين، بداية الحكمة، به تحقيق: علي شيرواني،چ  دار الفكر، قم، 1382، ص331.

با توجه یه معنای هو كه مذكر است؟
خداوند نه مرد است و نه زن. او فوق امور طبیعی و مادیات است؛ زن و مرد بودن در مورد خداوند معنا ندارد.

 چرا نام خدا با "هو" خوانده میشود با توجه یه معنای هو كه مذكر است؟ 

خداوند نه مرد است و نه زن. او فوق امور طبیعی و مادیات است؛  زن و مرد بودن در مورد خداوند معنا ندارد. امّا این كه چرا برای خدا از ضمیر مذكر استفاده می‏شود، این از ویژگی‏های ادبیات عرب است كه برای موردی كه جنسیت در آن متصور نیست نیز ضمیر مذكر می آورند.

اصولا در زبان عربی برخلاف زبان فارسی از دو نوع ضمایر مذكر و مؤنث برخوردار است. عرب‏ها در اموری كه مخصوص زنان باشد، از واژگان مؤنث و در امور مخصوص مردان از واژگان مذكر استفاده می نمایند. اما در دو مورد دیگر، یكی در اموری كه بین زنان و مردان مشترك باشد و دیگری در اموری كه جنسیت در مورد آن ها اصلاً مطرح نیست، مانند خدا و فرشتگان، از ضمایر و واژگان مذكر بهره می‏گیرند.(1)

پینوشتها:

1 .ر.ك: محمّد تقي مصباح يزدي، حقوق و سياست در قرآن، قم، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره )، بيتا، ج 2، درس 206.

صفحه‌ها