خداشناسي

خداوند به جهت اینکه اجر هر کاری را می‌دهد و به کسی ظلم روا نمی‌دارد، برای اعطای مزد و اجر عبادت ابلیس، به او مهلت داد.

پرسش:
اخراج ابلیس از بهشت، خیلی عجیب و ظالمانه است. ابلیس خداباور بود و به معاد هم معتقد بود و فقط بر انسان سجده نکرد و دلیلی هم برای کارش داشت. نمی‌شد مهربانتر با ابلیس برخورد کرد؟ دقیقاً میخوام بدونم چی شد که اینقدر با ابلیس سخت برخورد شد.
 

پاسخ:
مقدمه:
ابلیس از زمره جنیان است که پس از آفرینش آدم، تکبر ورزید و از دستور خدا سرپیچی نمود. ابلیس بر این باور بود که او برتر از انسان است و نباید به او سجده احترام بگذارد. او پس از نافرمانی، جایگاه خود در جنت را از دست داد و به عذاب الهی وعده داده شد. ازاین‌رو، ممکن است این‌طور به نظر برسد که می‌شد با ابلیس مهربان‌تر رفتار کرد و این تنبیه شدید، دور از عدل و مهربانی خدا است. در ادامه، در قالب چند نکته توضیح می‌دهیم که این برداشت نادرست است:
نکته اول:
قبل از هر چیز می‌بایست معنای توحيد در عبوديت روشن شود. مراد از توحيد عبادي آن است كه هیچ‌کس و هیچ‌چیز جز ذات خدا، شايسته پرستش دانسته نشود و تنها به‌فرمان او گردن نهاده شود و از هر نوع بندگي و تسليم در برابر غير ذات پاك او بپرهيزيم. (1) همچنین كسي موحد و اهل توحيد شمرده مي‌شود كه به توحيد در همه مراحل آن -مثلاً توحيد ذاتي، صفاتي، افعالي يا توحيد در ربوبيت، خالقيت، عبوديت- به‌طور كامل معتقد باشد و در اعتقاد و عمل بدان ملتزم گردد.
با توجه به مطالب فوق، اگرچه در برخي روايات نظير خطبه قاصعه ي امير مؤمنان (علیه‌السلام) نقل‌شده كه شيطان شش هزار سال عبادت كرد، (2) اما عبادت او هرگز به اين معنا نيست كه ابليس واقعاً اهل عبادت بوده است؛ زيرا قرآن كريم درباره وي می‌فرماید: «شيطان از كافران بود.»(3)
پس معلوم می‌شود كه شيطان دچار كفر خفی ای بوده است كه از دیرزمان در درون او نهفته بوده و هنگام امتحان بروز کرده است؛ يعني باآنکه شيطان به‌ظاهر در صف موحّدان بود، درعین‌حال در باطن خود گرفتار كفر مستور بود و به همین جهت، با پيش آمدن جريان سجده بر آدم، این کفر درونی، آشكار شد. (4)
لذا استاد جوادي آملي (دام‌ظله العالی) درباره اين مسئله چنين مي‌فرمايد: به‌هرحال عامل مخالفت شيطان بافرمان سجده، وسوسه بيروني نبود، يعني ديگري وي را اغوا نكرد، بلكه او عاملي از درون خود داشت، يعني درونش كبريا طلب بود و شيطنت در درونش پنهان بود و با خلقت انسان كامل كه ميزاني براي تشخيص مؤمن حقيقي از غیرحقیقی و مرزي براي جداسازی خبيث از طيّب است، پرده از اين امر دروني برداشته شد و چهره واقعي او آشكار شد. شایان‌ذکر است كه وقتي خداوند به ابليس گفت: «چه چيز تو را مانع از سجده شد بااینکه تو را امر كرده بودم؟(5) ابليس به‌گونه‌ای جواب داد كه مفهومش اين بود: به نظر من نبايد چنين فرماني مي‌دادي.»(6)
از گفته مفسران به دست مي‌آيد كه ابليس در همه محورهاي توحيدي به نحوي دچار مشكل بوده است و اين مشكل در محور توحيد عبادي با جريان سجده بر آدم، پرده را از چهره شيطان به‌طور كامل برداشت و كفر دروني او را در همه محورها آشكار نمود.
نکته دوم:
مطلب دیگر آن است که پس از سجده نکردن بر انسان، سخنانی را گفت که نشان از نیت درونی خود داشت؛ زیرا از خدا تا روز قيامت مهلت خواست تازنده بماند؛ (7) و بنا به نقل قرآن، چنین تهدید کرد: «من هم براي آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست. آنگاه از پيش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آن‌ها مي‌تازم.»(8)
در اين آيه به‌وضوح آمده كه شيطان خودش اعلام كرده است كه از هر راه ممكن سعي مي‌كند كه آدم را از بندگي خدا بازدارد و زمینه گمراهي آن‌ها را فراهم سازد. به‌خصوص آن‌که در تعبير آيه آمده: «صراطك المستقيم»(راه راست تو) از اين معلوم مي‌شود كه شيطان محور گمراه كردن را تنها در خصوص توحيد عبادي محدود نكرده است؛ بلكه اعلان نموده كه در همه محورها بر سر راه راست مي‌نشيند و مردم را به گمراهي دعوت مي‌كند. حالا فرق نمي‌كند چه خودش معتقد باشد يا نباشد.
همچنین آن‌گونه كه در دشمني‌هاي معمول بين خود انسان‌ها طرف مقابل از هر راه ممكن براي گمراه كردن و نابود كردن دشمن خود تلاش مي‌كند و هيچ اصل اخلاقي سبب نمي‌شود كه دشمن‌هاي قسم‌خورده را از اعمال خصومت بازدارد. در مورد شيطان نيز چنين خواهد بود، يعني هدف شيطان گمراه كردن بشر و انتقام گرفتن از اولاد آدم است، پس براي او فرق نمي‌كند كه راه موفقيت او چه باشد؛ ازاین‌رو، در محور توحيد عبادي بلكه در همه محورها دام مي‌گذارد تا مردم را گمراه كند و همچون خودش دچار عذاب الهي نمايد. بی‌دلیل نیست که خداوند، شيطان را دشمن قسم‌خورده انسان‌ها معرفي كرده است. (9)
با توجه به مطالب فوق، پس چگونه می‌شد با ابلیس به نرمی و مهربانی برخورد شود و به او سخت نگرفت؟!
نکته سوم:
در روایات نیز، نکاتی پیرامون این موضوع وجود دارد؛ مانند آنچه در نهج‌البلاغه نقل‌شده است: «فَأَعْطَاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقَاقاً لِلسُّخْطَةِ وَ اسْتِتْمَاماً لِلْبَلِیَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ؛ خداوند هم او را براى مستحق شدنش به خشم حق و تمام کردن آزمایش و به انجام رسیدن وعده‌اش مهلت داد.» (10)
در اینجا حضرت با جمله «وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ» به این نکته اشاره می‌کند که خداوند طبق وعده‌اش به شیطان، مبنی بر این‌که تا وقت معلوم فرصت دارد، عمل می‌کند و از آن تخطی نمی‌کند. در توضیح این‌که چرا خداوند با درخواست شیطان موافقت کرد و به وعده‌اش عمل نمود، گفته‌اند: خداوند به اقتضای عدالتش، عمل هیچ شخصی را نابود نمی‌کند؛ ابلیس ازجمله افرادی بود که مدت‌زمان طولانی، (اگرچه ظاهری) خداوند را عبادت می‌کرد. خداوند با دادن این مهلت خواسته تا عبادت طولانی او را قبل از روز قیامت به نحوی جبران کند که در آخرت جزای خیری برای او باقی نماند. (11)
فرصت و مهلت نیز فقط به ابلیس داده نشده است، بلکه به همه مؤمنين و کافرين، داده‌شده است و این لطف و رحمت الهی است که فرصتی برای رشد، (و اگر انحراف و معصیتی صورت گرفت) فرصتی برای استغفار و توبه قرار داده است.
نتیجه:
با توجه به نکات فوق، روشن می‌شود که ابلیس کفر پنهان در درونش وجود داشت و در مقابل امتحان الهی، نه‌تنها تکبر و عصیان از خود نشان داد، بلکه به خاطر پلید بودنش، به مقابله با برنامه الهی در هدایت و به کمال رساندن انسان‌ها پرداخت و قسم خورد همه را گمراه کند. خداوند نیز به جهت اینکه اجر هر کاری را می‌دهد و به کسی ظلم روا نمی‌دارد، برای اعطای مزد و اجر عبادت ابلیس، به او مهلت داد. اگرچه ابلیس استحقاق لطافت و مهربانی خداوند را نداشت؛ ولی همین‌که خداوند به او مهلت داد، اوج عدل و مهربانی خدا را می‌رساند.
کلمات کلیدی:
 ابلیس، عبادت، توحید، عدل، ظلم، مهلت ابلیس.
معرفی منابع مطالعاتی:
ـ موسوي همداني، سید محمدباقر، پاسخ به پرسش‌های ديني، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج 1، ص 151 و 166.
ـ فرهنگ خواه محمد رسول، شيطان در ادبيات و اديان، تهران، عطائي، 1355 ش.
ـ نجار زادگان، فتح‌الله، مصاف بی‌پایان با ابلیس، قم، بوستان کتاب، 1392 ش.
ـ نصیری، محمد، شيطان دشمن ديرينه انسان، تهران، مجیدی، 1351 ش.

پی‌نوشت‌ها:
1.    مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، ج 1، ص 43.
2.    شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 192.
3.    سوره بقره، آیه 34.
4.    جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، قم، نشر مركز اسراء، 1380 ش، ج 3، ص 303.
5.    سوره اعراف، آیه 12.
6.    جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم، پيشين، ج 3، ص 304.
7.    سوره اعراف، آیه 14.
8.    همان، آیه 17.
9.    همان، آیه 22.
10.    شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، پیشین، خطبه اول، ص 42.
11.    خویى، میرزا حبیب‌الله‏ هاشمى، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق، مصحح، میانجى، ابراهیم‏،‌ مکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1400 ق‏، ج ‏2، ص 63.
 

آیا خدا تحت تأثیر دعا و گناه ما قرار می گیرد؟
در مورد راضي شدن خدا در پي دعا ما و يا خشمگين شدن او همچنين خوشحال يا ناراحت شدن خداوند بايد گفت: صفاتي كه براي خداوند بكار می‌روند گاه براي انسان‌ها هم ...

آیا خدا تحت تأثیر دعا و گناه ما قرار می گیرد؟ اینکه خدا به خاطر گناه ما غضب می‌کند و به خاطر دعای ما اجابت می‌کند، آیا به معنای این است که او تحت تأثیر اعمال ما قرار می‌گیرد؟

پاسخ:

در مورد راضي شدن خدا در پي دعا ما و يا خشمگين شدن او همچنين خوشحال يا ناراحت شدن خداوند بايد گفت:
صفاتي كه براي خداوند بكار می‌روند گاه براي انسان‌ها هم استعمال می‌شوند؛ اما نبايد فراموش كرد كه معناي بكار رفته براي ذات باری‌تعالی هيچ جهت نقصي را نبايد داشته باشد. چراکه در جاي خود ثابت‌شده است. خداوند متعال صفات را به‌طور تمام و كمال داراست و هیچ‌گونه نقص وعدمی در او راه ندارد. مثلاً غضب در انسان حالتى است كه در اثر عوامل مخصوصى به فرد عارض مى‏شود و آن توأم با تأثر و تغيير حالت است. می‌دانیم كه ذات باری‌تعالی ثابت و نامتغیر است. پس بايد ديد مراد از غضب خدا كه در بسيارى از آيات آمده است چيست؟
بخشايش و رحمت و گذشت به معني حالت نفساني خاصي است كه موقع مشاهده منظره نيازمندان و بيچارگان به انسان دست مي‏دهد. او را وادار مي‏كند كه براي رفع نواقص و تأمين احتياجات آنان بكوشد. اين معني بعد از تحليل به «بخشش و عطا براي رفع نيازمندي‏ها» بازمي‏گردد و هرگاه در مورد خداوند به كار رود، منظور همين معني است، نه آن حالت نفساني، چون تغيير حالت براي خداوند محال است. (1)
غضب حالتي است كه براي رفع ناملايمات و انتقام عارض انسان مي‏گردد. در مورد خداوند عبارت است از كيفر عذاب. يكي از ياران امام باقر (ع) گويد: از حضرت سؤال شد: چه مي‏فرماييد در آيه «و مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبي‏ فَقَدْ هَوى (2) و هر كس غضبم بر او وارد شود، سقوط مي‏كند».
بعد از حضرت سؤال شد مراد از غضب چيست؟
حضرت فرمود: «مراد همان عذاب است، چه اگر كسي بپندارد خداوند از حالتي به حالتي ديگر متحول مي‏شود، او را به صفتي از صفات مخلوقات توصيف (تشبيه) نموده است، زيرا خداوند را هیچ‌چیزی تحريك نكند تا او را دگرگون سازد». (3)
بنابراين اجابت خدا به معني نعمت بخشي و عنايت نعمتي جديد به فردي است كه با دعا خود را در معرض بهره‌مندی از اين نعمت جديد قرارداد و غضب خدا به معني مجازات و عذاب كردن است، نه تغيير حالت نفساني كه در مورد انسان‏ها صادق است. ازاین‌رو از امام صادق (ع) كه فرمود: «فرضاه ثوابه و سخطه عقابه مِن غير شيء يتداخله فيهيّجه و ينقله من حال إلي حال...؛ (4) رضاي خدا، ثواب او و خشم خدا انتقام اوست، بی‌آنکه چيزي در خدا تأثير كرده و او را از حالي به حالي درآورد».
توجه و عنایت هنگامی‌که در مورد خداوند به كار مى‏رود به معنى آثار خارجى آن است و در بسيارى از اوصاف و افعال الهى، عين اين مطلب وجود دارد، مانند آنچه براي غضب الهي گفتيم كه خداوند، گنه‌کاران را «غضب» مى‏كند، به معناي اين است كه همچون يك شخص غضبناك با آن‌ها رفتار مى‏نمايد، وگرنه خشم و غضب كه به معنى هيجان و برآشفتگى نفس آدمى است، در مورد خدا هرگز صادق نيست. (5)
عنايت خداوند می‌تواند ابعاد گوناگوني داشته باشد و با تعابيري همچون مورد تأیید بودن يا مشمول عنايات ويژه قرار گرفتن تبيين و تصوير شود؛ ولي در تمام اين امور نمی‌توان فعل يا حالتي را به خداوند نسبت داد كه حاكي از تأثر و دگرگوني ذاتي باشد چون اين تأثرات مربوط به موجودات حادث و متغير و ممكن است نه خداوند كه اين پیرایه‌ها در حريم وجوبي او راه ندارد.
پی‌نوشت‌ها:
.1 علامه طباطبايي، تفسیر المیزان، نشر جامعه مدرسين قم، ج 1، ص 19.
2. طه (20) آيه 81.
3. كليني، اصول كافي، نشر دار الكتب الاسلاميه تهران 1380 ق، ج 1، ص 110.
4. ملا حسين كاشفي، جواهر التفسير، تهران ۱۳۷۹، ص 822.
5. ناصر مكارم شيرازي، یک‌صد و هشتاد پرسش و پاسخ، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ص 72.

اگر دعای ما برآورده شود که رحمت است و اگرنه، حکمت
استجابت دعا و رسيدن به هدف دو مفهوم متفاوت‌اند و نبايد بين آن‌ها خلط شود. البته اين دو واژه درزمانی كه رسيدن فرد به خواسته‌اش، هدف او باشد، با يكديگر نقطه ...

اگر دعای ما برآورده شود که رحمت است و اگرنه، حکمت. مشابه این اتفاق برای کسانی که خدا را باور ندارند هم رخ می‌دهد. گاهی به هدفشان می‌رسند و گاهی نه. آیا می‌توان نتیجه گرفت که سود دعا کردن مربوط به آخرت است؟ با توجه به احادیثی که میگویند آنچه انسان دعا کرده و به او عطا نشده است در بهشت به او عطا می‌شود.

پاسخ:

برای روشن شدن پاسخ به چند نکته توجه کنید:
1. استجابت دعا و رسيدن به هدف دو مفهوم متفاوت‌اند و نبايد بين آن‌ها خلط شود. البته اين دو واژه درزمانی كه رسيدن فرد به خواسته‌اش، هدف او باشد، با يكديگر نقطه اشترك پيدا می‌کنند.
2. امام سجاد (ع) می‌فرماید: «دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد: برای او در آخرت ذخیره می‌گردد، یا در دنیا برآورده می‌شود، یا بلایی را که می‌خواست به او برسد،‌از وی می‌گرداند». (1) لذا انحصار سود دعا کردن به آخرت بر اساس قیاس مذکور صحیح نیست؛ زیرا چه‌بسا دعا بلایی را از او دور کند و یا ….
3. نماز و روزه و دعا، مطلوبیت ذاتی دارند. یعنی دعا و مناجات باخدا، صرف‌نظر از اجابت یا عدم اجابت، ارزش دارد و به‌اصطلاح طلب مهم‌تر از مطلوب است. (2) بر این اساس نیز فایده و سود دعا کردن به برآورده شدن حاجت‌ها و خواسته‌ها منحصر نمی‌شود؛ زیرا فلسفه دعا تنها برآوردن حوائج به‌ویژه خواسته‌های دنیوی نیست، بلکه دعا جنبه‌های متعددی دارد که مهم‌ترین آن‌ها عبارت‌اند از: میل فطری، سپاسگزاری از نعمت‌های الهی، کبر زدایی و ...بدیهی است که آثار برخی از جنبه‌های آن دنیای و برخی از آثار آن اخروی است.
4. طبق روایات، دعا یکی از ابزارهای مؤثر در بسیاری از زوایای زندگی مادی است و حتی بسیاری مشکلات دنیایی انسان و رفع نیازهای مادی او مبتنی بر دعا و درخواست حاجت است. امام کاظم علیه‌السلام می‌فرماید:
"عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ فَإِذَا دُعِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صُرِفَ الْبَلَاءُ صَرْفَةً؛ (3) بر شما باد که پایبند دعا باشید؛ زیرا دعا به درگاه خدا و طلب کردن از او، بلایی را که مقدر شده و حکم بدان شده و جز اجرای آن چیزی نمانده است برطرف می‌گرداند. پس اگر خداوند را خوانده و از او چیزی خواسته شود، به‌یک‌باره بلا بر می‌گردد.
امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «ادْعُ وَ لَا تَقُلْ إِنَّ الْأَمْرَ قَدْ فُرِغَ مِنْه؛ (4) خدا را بخوان و دعا کن و مگو کار گذشته است». این روایت به‌صراحت، تأثیر دعا در سرنوشت را مشخص می‌کند.
بر اساس این مفاهیم، استفاده مطلق از روایات که سود دعا کردن مربوط به آخرت است ناتمام است؛ زیرا ملاحظه تأثیر آن در امور دنیایی نیز واضح و روشن است.
در صورت نیاز به توضیحات بیشتر با (09640) تماس بگیرید.
موفق باشید.
پی‌نوشت‌ها:
1. احسان‌بخش، صادق، آثار الصادقين، روابط عمومي ستاد برگزاري نماز جمعه گيلان، چاپ اول،1362، ج 6، ص 66.
2. مصباح یزدی، بر درگاه دوست، انتشارات موسسه امام خمینی، ص 56.
3. ثقه الاسلام كليني، الكافي، دار الكتب الاسلاميه، طهران، سنه النشر:1365 ه.ش، ج 2، ص 470.
4. همان، ص 466.

2. دلايل عدم استجابت دعا
گاهي استجابت دعا، به صلاح ما نيست، يعني ممكن است از خداوند، درخواستي داشته باشيم و مصلحت خود را در استجابت آن دعا بپنداريم؛ اما درواقع، در تشخیص مورد، دچار اشتباه شده باشيم. نمي‌دانيم كه اگر درخواست ما تحقق پيدا كند. چه لوازم و پيامدهاي ناگواري دارد. آيا لوازم و پيامدهاي آن نيز به حال ما مفيد است. اگر ما از لوازم و پيامدهاي برآورده شدن دعاي خود اطلاع مي‌داشتيم، قطعاً آن دعا را نمي‌كرديم و به شكل ديگر دعا مي‌كرديم. این‌گونه درخواست‌های ما از خداوند، مانند درخواست كودكي است كه چيزي از والدين خود مي‌خواهد، ولي به ضرر آن آگاه نيست و اگر از ضرر آن آگاه بود، آن خواهش را نمي‌كرد. در چنين مواردي، خداوند، دعاي ما را مستجاب می‌کند، ولي نه به آن صورتي كه ما خواسته‌ايم، بلكه با توجه به مصلحت ما، ولي چون مصلحت خود را نمي‌دانيم، فكر مي‌كنيم كه خداوند، به دعاي ما اعتنايي نكرده است.
2. گناه كردن: امام باقر (عليه السّلام) فرمودند: به‌درستی كه انسان از خداوند حاجتي می‌طلبد و در شأن اوست كه خداوند به‌زودی يا پس از مدتي، آن را برآورده سازد، سپس گناهي مرتكب می‌شود، پس خداوند به فرشته مأمور اجابت دعا، می‌فرماید، حاجت او را روا مكن و آن را بر او حرام ساز، چراکه او خود را در معرض غضب من قرار داده و مستوجب خداوند حکيم، نظام هستي را بر پايه اسباب و مسببات قرار داده؛ يعني براي پيدايش هر پدیده‌ای علتي خاص و براي حل هر مشکلي راهکارهاي ویژه‌ای تعيين نموده است.
از یک‌سو به انسان «عقل و انديشه» عنايت کرده تا با کمک آن و مشورت با ديگران راه‌حل مشکلات را بيابد. افق آينده زندگي خويش را ببيند. بر آن اساس برنامه‌ریزی کند و به هدف برسد، از سويي ديگر دو گونه اسباب و علل مقرر داشته است: مادي و معنوي.
دعا ازجمله اسباب معنوي است؛ اما جايگزين علل مادي و سعی انسان نمی‌شود. انسان بايد به کمک عقل و فکر خدادادی خود و مشورت با افراد آگاه و متخصص براي هر مشکلي راه‌حلی بيابد و از خدا بخواهد تلاش و کوشش او را و اقداماتش را به هدف و نتيجه برساند.
نتیجه آن‌که: دعا و توسل نقش مکمل را برای سعی و تلاش انسان دارد و نمى‏تواند جاى کار، تلاش، برنامه‌ریزی و به‌کارگیری تخصص در هر کاری را بگیرد.

چرا در دعاهایمان می گوییم «اللهم اشف کل مریض» آیا امکانش هست؟
اينكه چون اين دعا به‌صورت ظاهري، به‌صورت كامل مستجاب نمی‌شود، پس فایده‌ای ندارد، كلام درستي نيست. زيرا دعا در حقيقت درخواست از رحمت الهي است و اين درخواست ...

چرا در دعاهایمان می گوییم «اللهم اشف کل مریض» آیا امکانش هست خدا تمام مریض ها رو شفا بده؟

پاسخ:

ابتدا بايد خدمتتان عرض كنيم كه اين دعا، دعاي به امور محال نيست و می‌شود كه چنين اتفاقي بيفتد، لذا ايرادي در اصل اين دعا نيست.
اما اينكه چون اين دعا به‌صورت ظاهري، به‌صورت كامل مستجاب نمی‌شود، پس فایده‌ای ندارد، كلام درستي نيست.
زيرا دعا در حقيقت درخواست از رحمت الهي است و اين درخواست اگر با مانعي از خودمان (مانند گناهان) برخورد نكند، مورد استجابت خداوند واقع خواهد شد.
امام سجاد (ع): «والذنوب التي ترد الدعاء: سوءالنيه و خبث السريره و النفاق مع الاخوان و ترك التصديق بالاجابه و تاخيرالصلوات المفروضات حتي تذهب اوقاتها و ترك التقرب الي الله عزوجل بالبر والصدقه و استعمال البذاء و الفحش في القول.»(1)
آن گناهاني كه دعا را بازمی‌گرداند: بددلی و بدطینتی، نفاق با برادران ايماني، باور نداشتن اجابت دعا، تأخیر نمازهاي واجب تا آن‌که وقت آن بگذرد، نزديك نشدن به خداي عزوجل به‌وسیله صدقه و بدزباني و فحش در گفتار.
منتها شكل استجابت هميشه به يك نحوه نيست. امام سجاد (ع) مي‌فرمايد: «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد: يا براي او ذخيره مي‌گردد يا در دنيا برآورده مي‌شود يا بلايي را كه مي‌خواست به او برسد،‌ از وي مي‌گرداند.»(2)
و اين مطلب بدين دليل است كه خداوند حكيم است و حكمت او اقتضاء می‌کند كه نظام احسن خلقت را به بهترين شكل اداره كند. مثلاً اگر بنده از خدا باران بخواهم و شما آفتاب بخواهيد و بنا باشد دعاي هردوی ما مستجاب شود، می‌بایست تناقض پيش آيد. لذا اگر مصلحت به آفتاب باشد دعاي شما به همان چيزي كه خواسته بوديد مستجاب شده و دعاي بنده به ديگر اشكالي كه امام سجاد (ع) فرمودند.
نتيجه اينكه دعاي ما براي همه مریض‌ها، هم براي خودمان نفع دارد و هم با درخواست عام رحمت براي ايشان، موجبات رسيدن خير به همه آن‌ها شده‌ایم و اگر بنا بر حكمت خدا، همۀ مریض‌ها، مثلاً شفا پيدا نكنند؛ اما تأثير اين دعا براي بعضي شفا و براي ديگري خيرات ديگر است.
پی‌نوشت‌ها:
1. معاني الاخبار، شيخ صدوق، دار الكتب الاسلاميه، ص 271.
2. اصول كافي، ثقة الاسلام كليني، دار الكتب الاسلاميه، ج 4، ص 224.
موفق باشید.

اثبات کنید خدا وجود دارد؟
شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: خدا را به من آن‌چنان معرفی کن که گویی او را می‌بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ‌وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ ...

لطفاً به‌صورت قابل‌فهم و ساده، اثبات کنید خدا وجود دارد؟

دوست عزیز،

خداوند از راه‌های گوناگون و متفاوت قابل شناخت و اثبات است. راه‌هایی که بعضی بسیار ساده و درخور فهم عموم است و بعضی در حدّ متوسط و بعضی دشوارتر و پیچیده‌تر هستند. در این راستا، در ادامه، به سه دلیل فطرت و نظم و علیت می‌پردازیم که متناسب با سه سطح عمومی و متوسط و پیچیده است:

اثبات خدا از طریق فطرت

راه فطرت یکی از بهترین راه‌های خداشناسی است چراکه:

اولاً این راه به مقدمات فنی و پیچیده نیازی ندارد و نیز با ساده‌ترین بیان، می‌توان آن را مطرح کرد، علاوه بر این، برای همه مردم و در همه سطوح قابل‌فهم و درک است.

ثانیاً این راه مستقیماً به‌سوی خدای دانا و توانا رهنمون می‌کند.

ثالثاً اگر این راه با تأمّل و تفکّر همراه شود، حالت عرفانی و شناخت خاصی نسبت به معبود پیدا می‌شود.

به همین جهت است که اولیای الهی و رهبران دینی برای شناساندن خدا از این راه استفاده کرده و همگان را به پیمودن آن دعوت کرده‌اند.

شخصی خدمت امام صادق (ع) عرض کرد: خدا را به من آن‌چنان معرفی کن که گویی او را می‌بینم،‌حضرت از او سؤال کرد: آیا هیچ‌وقت از راه دریا مسافرت کرده‌ای؟ (گویا حضرت توجه داشتند به این‌که قضیّه برای او اتفاق افتاده است) گفت: آری. گفتند: اتفاق افتاده است که کشتی در دریا بشکند؟ گفت: بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیّه‌ای واقع شد. گفتند: به‌جایی رسیدی که امیدت از همه‌چیز قطع شود و خود را مشرف‌به مرگ ببینی؟ گفت: بلی چنین شد. گفتند: در آن حال امیدی به نجات داشتی؟ گفت: آری. گفتند: در آنجا که وسیله‌ای برای نجات تو وجود نداشت، برای چه کسی امیدوار بودی؟(1)

 آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته، در حدّی که گویی او را می‌دیده است. این همان حالتی است که گفتیم گاهی به اضطرار توجه انسان از همه قطع می‌شود و آن حالت به انسان روی می‌دهد که رابطه قلبی خود با خدا را درمی‌یابد. (2)

اثبات خدا از طریق نظم

راه دیگر برهان یا قانون نظم است:

یکی از راه‌هایی که انسان می‌تواند خدا را بشناسد و به عظمتش اعتراف کند، قانون نظم در جهان هستی است. همه می‌دانیم که اگر انسان حتی در کارهای روزمره و ساده زندگی،‌ نظم را سرلوحه کار خود قرار ندهد، هرگز به هدف نخواهد رسید و زندگی‌اش دچار هرج‌ومرج عجیبی خواهد شد؛ چنانچه یک مدرسه بدون تدبیر مدیر و ناظم و برنامه‌ریزی آن‌ها، به هم می‌ریزد و کارهایش مختل می‌شود و یا یک کارخانه بدون کارفرما و تدبیر و برنامه‌ریزی، ورشکسته می‌شود؛ اما جهان هستی با تمام وسعتش که از حدّ و اندازه و تصور ما به دور است، چگونه می‌تواند بدون آن‌که ناظمی قدرتمند داشته باشد، به حیات خود ادامه دهد؟! در همین کره خاکی که زیستگاه بشر است، تمام امور روی حساب و دقت نباشد است. روز شب می‌شود، شب روز، آفتاب از مشرق طلوع می‌کند و در مغرب فرو می‌رود. فصل‌های چهارگانه به ترتیب و بدون کم‌وکاست می‌آیند و می‌روند. بدنی که انسان دارد،‌ ترکیب از آفرینشی به بهترین شکل است. هر نظمی نشانگر ناظم و دارای علم و ادراک است که آفریننده آن است.

امام صادق (ع) می‌فرماید: "شگفت از آفریده و مخلوقی که فکر کند خدا از بندگانش پنهان است، درحالی‌که آثار آفرینش را در وجود خود با ترکیبی که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می‌کند می‌بیند. قسم به جانم! اگر منکران در نظام عظیم خلقت فکر می‌کردند... قطعاً آن‌ها را با دلایلی قانع‌کننده به آفریدگار جهان راهنمایی می‌نمود ". (3)

اثبات خدا از طریق برهان امکان و وجوب

 راه دیگر، برهان امکان و وجوب است. در این برهان ما با رابطه علّی میان موجودات خارجی روبرو هستیم؛ یعنی از طریق رابطه علّی می‌خواهیم اثبات کنیم که حداقل یک موجودِ بدون علت باید موجود باشد که در وجودش محتاج به موجود دیگر نیست. تقریر این برهان به زبان ساده ازاین‌قرار است که به برگي که در حال افتادن از درخت است نگاه کنيد، افتادن برگ دليل و علتي دارد، مثلاً باد مي‌وزد و برگ را از شاخه به زمين مي‌اندازد، باد علت افتادن برگ است و افتادن برگ، معلول آن، اما خود باد نيز نياز به علت دارد و علت آن مثلاً جابجايي طبقات هوا و جوّ است. با اين نگاه، باد که علت پديده بعدي بود نسبت به قبل از خود، پديده و معلول است، جابجايي طبقات گرم و سرد جوّي نيز پديده و معلول علت ديگري است که گرما و حرارت خورشيد است. پس اين جابجايي براي بعد از خود، علت و براي قبل از خود معلول است، شما مي‌توانيد همین‌طور هزاران علت و معلول را در طول هم بشماريد که هرکدام براي بعد از خود علت‌اند و براي قبل از خود معلول و پديده به شمار مي‌آيند تا اينکه به وجود خداوند متعال مي‌رسيم که در رأس همه علت‌ها قرار دارد. اگر خداوند نبود، هیچ‌یک از این موجودات محقق نمی‌شدند چراکه هر یک از این‌ها نسبتشان به وجود و عدم برابر است؛ یعنی هم می‌شد موجود باشند و هم می‌شد معدوم باشند. این‌که حالا موجود شده‌اند، پایِ علت دیگری در کار است که آن علت، معلولِ علت دیگر نیست. بگذارید به حرکت دومینو مثال بزنیم. وقتی حرکت تمامی اجزای دومینو وابسته به حرکت اولیه است، در این صورت، اگر آن حرکت اولیه نیز وابسته به حرکت دیگر باشد و آن حرکت نیز وابسته به حرکت دیگر و ... پس اصلاً حرکتی رخ نمی‌داد. حالا که دومینو حرکت کرده، روشن می‌شود که حرکت اولیه‌ای وجود دارد که خودش متوقف بر حرکت دیگر نیست. (4)

پی‌نوشت‌ها:

1. شیخ صدوق، توحید، موسسه النشر الاسلامی، 1398 ق، ص 231.

2. این برهان تقریر و صورت‌بندی فلسفی نیز دارد که بررسی آن در این مجال نمی‌گنجد و پیشنهاد می‌شود به این آدرس مراجعه بفرمایید: محمدرضایی، محمد و دیگران، برهان فطرت بر اثبات خدا، قبسات، بهار 89.

3. علامه مجلسی، بحارالانوار، انتشارات موسسه الوفاء، 1403 ق، ج 3،‌ ص 152.

4. این برهان تقریر و صورت‌بندی فلسفی نیز دارد که بررسی آن در این مجال نمی‌گنجد و پیشنهاد می‌شود به این آدرس مراجعه بفرمایید: ابن‌سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه، 1375، صص 98-100؛ شاکرین، فاطمه و حمیدرضا، برهان علیت و شبهات فلسفه غرب، مجله قبسات، بهار 1389.

آيا فرزندي که در محيط بد رشد کرده منافات با عدالت خداوند ندارد؟
هر انساني در موقعيت خاصي متولد می‌شود. برخي در خانواده و محيط خوبي رشد می‌کنند و برخي در خانواده و محيط بد؛ برخي باهوش هستند و برخي داراي استعداد کمتر؛ برخي ...

آيا فرزندي که در محيط و خانواده بد رشد کرده و محيط روي آن تأثير زيادي گذاشته نسبت به فرزندي که در محيط خوبي رشد کرده منافات با عدالت خداوند ندارد؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شمارا به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. هر انساني در موقعيت خاصي متولد می‌شود. برخي در خانواده و محيط خوبي رشد می‌کنند و برخي در خانواده و محيط بد؛ برخي باهوش هستند و برخي داراي استعداد کمتر؛ برخي داراي خصايص اخلاقي خوب هستند و ديرتر عصبي می‌شوند و از کودکي مهربان‌اند اما برخي این‌طور نيستند و زود عصباني و نامهربان می‌شوند. همه اين تفاوت‌ها ميان انسان‌ها وجود دارد.

 

2؛ اما اين تفاوت‌ها هیچ‌گاه اختيار انسان را از بين نمی‌برند. انسان مقهور طبيعت و محيط پيراموني خودش نيست. انسان واجد چنان قدرتي است که می‌تواند متناسب با خواست و اراده خودش، عليه محيط بشورد و با آن مقابله کند و آن را تغيير دهد و مسيري که خودش می‌خواهد را طي کند. حتماً دیده‌اید کساني را که معتادند و در محيط آلوده و بدي زندگي می‌کنند اما ناگهان مسير زندگي خود را تغيير داده و خودشان براي درمان به مراکز درماني مراجعه می‌کنند و بعد از بهبودي به همان محيط بازمی‌گردند و به اصلاح و درمان ساير بيماران اقدام می‌کنند. همچنين حتماً دیده‌اید کساني را که دين خودشان را تغيير می‌دهند؛ يعني بعد از بلوغ فکري به اين پرسش می‌پردازند که آيا لازم است بر دين خانوادگي خودم باقي بمانم يا نه. برخي با تأمل و تفکر به اين نتيجه می‌رسند که بهتر است به دين خانوادگي خودم پايبند بمانم و برخي هم‌تغییر دين می‌دهند. درهرصورت، امکان تغيير دين در تمامي آن‌ها مشهود است و همگي به اين امکان توجه دارند. کوتاه‌سخن این‌که انسان مختار است و مقهور عوامل طبيعي و محيطي نيست.

 

3. بااین‌حال، نمی‌توان انکار کرد که محيط پيراموني بر زندگي و انتخاب ما نقش مهمي ايفاء می‌کنند. آري، عوامل محيطي و طبيعي، انتخاب‌های ما را متعين نمی‌سازند اما بااین‌حال، در برجسته کردن برخي از گزینه‌ها و دم‌دستی‌تر کردن و راحت‌تر انتخاب کردنشان مؤثرند. مثلاً کسي که در خانواده بد زندگي می‌کند، اقدام به بدي برايش در دسترس تر است نسبت به کسي که در خانواده خوب زندگي می‌کند و همواره تحت مراقبت و تربيت درست است. البته فرد اخير نيز فاقد اختيار نيست و حتماً ملاحظه کرده‌اید که گاهي همين فرزندان نيز در معرض خطر و آسيب اجتماعي هستند و به بيراهه کشيده می‌شوند.

درهرصورت هم کسي که در خانواده خوب زندگي می‌کند در معرض خطر است و هم کسي که در خانواده بد زندگي می‌کند در معرض خوبي است. محيط خانوادگي يک گزينه را دم‌دستی‌تر می‌کنند اما هیچ‌وقت آدمي را مجبور نمی‌سازند و هميشه امکان تغيير وجود دارد. شخصي که از کودکي با شراب و شراب‌فروشی آشنا شده، يا در محيطي پرتنش يا غيرديني تربيت می‌شود ولي این‌ها به‌هیچ‌وجه وي را در اينکه يک شراب‌فروش شود، يا زندگي خود را به جهنم بکشد و يا اينکه با تفنگ به جان مردم افتاده و ايشان را از بين ببرد، مجبور نمی‌کند. شايد مطالعه داستان زندگي پرفسور حسابي (بنیان‌گذار فيزيک دانشگاهي در ايران) بتواند کمي نگاه شمارا به اين مسئله عوض کند. (1)

 

4. مطلب بعدي این‌که حتي اگر بپذيريم که عوامل محيطي گاهي اختيار آدمي را مخدوش می‌سازند و يا در دم‌دستی‌تر کردن گزینه‌ها مؤثرند، بازهم عدالت خداوند مخدوش نمی‌شود چراکه قاعده‌ای قرآني دراین‌بین وجود دارد که خداوند حساب اعمال و تکاليف هر کس را به نسبت توان و وسعت وجودي که دارد، لحاظ می‌کند. ازاین‌رو قرآن کريم می‌فرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ (2) [ترجمه]: خداوند هیچ‌کس را، جز به‌اندازه توانایی‌اش، تكليف نمى‏كند. (انسان)، هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود کرده است.» يا در جاي ديگر می‌فرماید: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها (3) [ترجمه]: هیچ‌کس را جز به مقدار توانايى كه به او داده تكليف نمى‏كند».

به‌عبارت‌دیگر هيچ نعمتي در اين دنيا به‌رایگان در اختيار کسي قرار نگرفته و به همان نسبتي که متنعّم است، مسئول نيز هست. در مورد سؤال شما هم امر، همين است، به‌عنوان‌مثال کسي که در خانواده بد متولد می‌شود و از شيوه درست زندگي بی‌خبر است، به جهت اين نقص، به‌طور يقين کمتر از کسي که در يک خانواده خوب به دنيا آمده است، مسئوليت داشته و بايد پاسخگو باشد.

نتيجه اين سخن آن است که خداوند اگر سرمایه‌ای معنوي به کسي داده هیچ‌گاه تنها به سودي که فرد در روز قيامت با خود همراه می‌آورد، نمی‌نگرد. بلکه نسبت سود را با سرمايه مورد حساب قرار می‌دهد. ازاین‌رو آنچه براي انسان مهم است تلاش است، چه کسي که داراي سرمايه معنوي بالاست و چه کسي که داراي سرمايه معنوي اندک است. ازاین‌رو قرآن کريم می‌فرماید: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏(4) [ترجمه]: و اينكه براى انسان بهره‏اى جز سعى و كوشش او نيست.»

آري، تنها خداوند است که به توانايي و علم و احوال دروني و سرمايه وجودي اشخاص آگاهي دارد و از هرکسی متناسب با موقعيتي که در آن قرارگرفته است انتظار دارد و به هیچ‌کسی ظلم نمی‌کند. به ديگر سخن، اگرچه در اين دنيا همگي در معرض امتحان الهي هستيم؛ اما این‌طور نيست که خداوند از همگي امتحان مشترک و همساني بگيرد بلکه از هرکسی امتحان خاصي می‌گیرد و از هرکسی متناسب با موقعيتي که دارد، انتظار خاصي هم دارد و در سراي آخرت، بر همين اساس او را قضاوت کرد و تمامي محدودیت‌ها و توانایی‌های او در انجام وظايف ديني را در نظر خواهد گرفت و درنتیجه به هیچ‌کسی ظلم نخواهد کرد: «أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»(5)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. براي مطالعه بيشتر، رک: حسابي، ايرج، کتاب استاد عشق.

2. بقره، آيه 286.

3. طلاق، آيه 7.

4. نجم، آيه 39.

5. حج، آيه 10.

منظور از "حكمت" در مورد خداوند چیست؟
حكمت در لغت، به معناي: «استواري و منع از نقص و خلل و تباهي» است؛ چنان كه لجام اسب را «حَكَمَه» گويند؛ زيرا اسب را از سركشي و حركت هاي ناموزون باز مي دارد ...

منظور از "حكمت" در مورد خداوند چیست؟

حكمت، یكی از صفات خداوند متعال می باشد كه جهت روشن شدن معنای آن در مورد خداوند، ابتدا به معنای لغوی آن اشاره می كنیم.

حكمت در لغت، به معناي: «استواري و منع از نقص و خلل و تباهي» است؛ چنان كه لجام اسب را «حَكَمَه» گويند؛ زيرا اسب را از سركشي و حركت هاي ناموزون باز مي دارد. (1) شارع مقدس را از آن جهت حاكم مي گويند كه مكلف را از انجام كارهاي ناروا باز مي دارد و قاضي را بدان جهت حاكم مي گويند كه از ضايع شدن حق افراد جلوگيري مي كند و همچنين ساختمان محكم را از آن حيث محكم مي گويند كه احتمال خرابي و بي ثباتي كم تر در آن است و نيز برهان و استدلال را زماني دليل محكم مي گويند كه نقص و بطلان در آن راه نداشته باشد و اين كه سفارش شده اعتقادات انسان بايد محكم باشد، به اين معنا است كه آنچه را انسان به آن اعتقاد پيدا مي كند، بايد از ثبات و استواري برخوردار باشد تا تزلزل و انحراف در آن نفوذ پيدا نكند. بنابراين، حكمت، به معناي استواري و استحكامي كه از نقص و خلل و فساد جلوگيري مي كند.

امّا در اصطلاح قرآن، روايات، حكما، علما و متكلمان، حكمت در مورد خداوند به چند معنا اطلاق شده است:

1. حكمت علمي: عبارت است از برترين علم به برترين معلوم كه مصداق آن، علم خداوند به ذات و افعال خويش است. البته به اين معنا، حكمت از علم خداوند و حب الهي به كمال و خير كه صفت ذاتي است، نشأت مي گيرد؛ يعني خداوند كه كمال مطلق و منشأ خيرات است، علم دارد به كمال و خير خودش. اين معناي حكمت علمي است. (2)

2. استحكام و انسجام در آفرينش و تدبير جهان؛ به اين معنا كه جهان آفرينش با اتقان و استحكام خاصي آفريده شده و طراح اين جهان آن چنان كاردان و حكيم بوده كه هرچيز را به جاي خويش به بهترين صورت ممكن قرار داده است.

دو آیه ذیل ناظر به همین معنا است:

- قرآن فرموده: «الذي احسن كل شيء خلقه؛ (3) خداوند كسي است كه هر چيزي را به شكل احسن خلق نمود».

- همچنين آيه: «الذي خلق فسوي و الذي قدر فهدي؛ (4) خداوند كسي است كه خلق نمود و هماهنگي بخشيد و اندازه گيري كرد و راهنمايي تمود».

علامه حلي، معناي ياد شده از حكمت را چنين بيان كرده است: حكمت، گاهي به معناي معرفت اشيا است و گاهي به معناي انجام كاري به وجه احسن است و چون هيچ معرفتي برتر از معرفت خداوند نسبت به عالم نيست، پس خداوند به هر دو معنا حكيم است. (5)

3. پاكي و پيوستگي خداوند از افعال قبيح و ناروا: به اين معنا كه خداوند كار زشت و قبيح انجام نمي دهد و اين خود به دليل اين است كه عوامل پديدآورنده كارهاي زشت و قبيح كه عبارت اند از جهل به زشتي عمل و يا نياز به آن و يا عجز از انجام ندادن آن است، در خداي تعالي وجود ندارد و خداي بزرگ از اين عوامل، پاك و منزه است. فخر رازي نيز در اين مورد گفته است: حكمت، عبارت است از تقدس خداوند از انجام آنچه ناروا است. (6)

4. غايتمند بودن افعال الهي: به اين معنا كه هر فعلي كه از خداوند سر مي زند، داراي غايت و هدفي است. كار لغو و بيهوده و عبث، از خداوند صادر نمي شود كه اين معنا چيزي است كه از آن تعبير به فعل حكيمانه خداوند مي شود.

آيه كريمه قرآن كه مي فرمايد: «ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلاً؛ ما آسمان و زمين و آنچه بين آن دو هست را بيهوده و لغو نيافريديم»، اشاره به اين معناي حكمت دارد.

خلاصه معناي اصطلاحي حكمت در مورد خداوند:

خداوند متعال كه عالم به همه چيز است، نظام هستي را به صورت كامل و احسن آفريده است؛ به طوري كه هيچ خلل و نقصي در آن راه ندارد و از اين كه كار لغو و بيهوده و قبيح و ناروا از او سر بزند، پاك و مبرا است.

منابع و مآخذ براي مطالعه بيش تر:

1. محاضرات في الالهيات، استاد علي رباني گلپايگاني، انتشارات امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، از ص 128 به بعد.

2. عقايد استدلالي، ج 1، ترجمه و شرح محاضرات في الالهيات، انتشارات نصايح، از ص 192 به بعد.

3. درس هايي از كلام، ج 2، حبيب الله طاهري، دفتر انتشارات اسلامي، از ص 125 به بعد.

4. الهيات و معارف اسلامي، استاد جعفر سبحاني، مؤسسه امام صادق ـ عليه السّلام ـ ، از ص 139 به بعد.

5. آموزش فلسفه، ج 2، استاد محمدتقي مصباح يزدي، مؤسسه انتشارات امير كبير، از ص 422 به بعد.

(برگرفته از سایت اندیشه قم)

پی نوشت ها:

1. راغب اصفهاني، مفردات، ذيل واژه "حكم"، بی جا، بی تا.

2. علي رباني گلپايگاني، عقايد استدلالي، ص 192، انتشارات نصايح، 1381ش.

3. سجده (32)، آیه 7.

4. اعلي (87)، آیات 2 و 3.

5. عقايد استدلالي، همان، ص 193.

6. همان.

جايگاه علم الهي كجاست؟
در اصطلاح فلسفي علم بر دو گونه است: علم حضوري و علم حصولي. علم حضوري يعني علمي كه عين واقعيت معلوم پيش عالم (نفس يا ادراك كننده ديگري) حاضر است و عالم شخصيت ...

علم چيست؟ علم به محسوسات از طریق حواس مادی حاصل می شود، در این صورت خداوند چگونه به محسوسات علم دارد؟ جايگاه علم الهي كجاست؟

در اصطلاح فلسفي علم بر دو گونه است: علم حضوري و علم حصولي. علم حضوري يعني علمي كه عين واقعيت معلوم پيش عالم (نفس يا ادراك كننده ديگري) حاضر است و عالم شخصيت معلوم را مي يابد، مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجداني و ذهني خود.

علم حصولي يعني علمي كه واقعيت معلوم پيش عالم حاضر نيست، فقط مفهوم و تصويري از معلوم پيش عالم حاضر است، مثل علم نفس به موجودات خارجي از قبيل زمين، آسمان، درخت، انسانهاي ديگر، اعضاي بدن خود شخص ادراك كننده.

در علم حضوري مطابق تعريف بالا علم و معلوم يكي است يعني وجود علم عين وجود معلوم است و انكشاف معلوم پيش عالم به واسطه حضور خود معلوم است در نزد عالم و از اين جهت اين علم را “ حضوري “ مي نامند به خلاف علم حصولي كه واقعيت معلوم غير از واقعيت علم است و انكشاف معلوم پيش عالم به واسطه مفهوم يا تصويري است كه از وي در پيش خود دارد و به عبارت ديگر به واسطه حصول صورتي است از معلوم در نزد عالم و از اين جهت اين علم را “حصولي “مي نامند. تمام اطلاعات ما نسبت به عالم خارج از ذهن علم حصولي است.(1)

مطابق آنچه بيان شد روشن مي شود كه  صرفاً برخي از علوم  نيازمند به خارج و با استفاده از ابزار هاي حسي به دست مي آيند بر خلاف علومي مانند علم به نفس و...كه از سنخ علوم حضوري است و ما معتقديم علم خداوند به ذات خويش و همه معلومات ذات علم حضوري است؛ همان گونه كه علم نفس انسان به خود، علم حضوري است.

 اساساً  هر گاه موجودي مجرد از ماده باشد، بدون شك، واقعيت آن موجود براي خودش حاضر است؛ زيرا آنچه مانع حضور چيزي نزد خود مي باشد، مادي و متغير بودن آن است، و چون خداوند، منزه از ماده و پيراسته از تغير است، ذات او نزد خودش حاضر است و او به ذات خود علم دارد.

چه اين كه چون خداوند به ذات خود عالم است و از طرفي ذات خداوند، علت موجودات است و علم به علت، سبب علم به معلول است، بنابراين خداوند در مقام ذات به همه چيز عالم است و علم او حضوري است .

اما در مورد جايگاه علم الهي بايد گفت اين سوال قدري مبهم است اگر مرادتان مكان معلومات الهي است، مطابق آنچه بيان شد تمام علوم الهي از سنخ علم حضوري است كه به جهت تجرد محض، مانند علم حصولي نيازي به محل انطباع صور نيز ندارد در واقع علم حصولي از طريق انطباع صورت در ذهن حاصل مي شود و از آنجا كه علوم خداند همگي از علوم حضوري است نيازي به صور، محل انطباع صور و...ندارد.

البته اگر مراد غير آن چيزي است كه بيان شد در سوالات بعدي به آن اشاره مي شود.

پي نوشت:

1. ر.ك مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، چ صدراء، تهران 1370، ج 6، ص 103.

چرا خداوند بعضي از بندگان خود را مورد آزمايش و امتحان قرار مي دهد؟
علم و آگاهي خداوند از اعمال و كردار انسان و همه موجودات، حقيقتي است قطعي و مسلم؛ اما با اين وجود، سؤال شما در صورتي جا دارد كه علت آفرينش انسان و آزمايش او ...

چرا خداوند بعضي از بندگان خود را مورد آزمايش و امتحان قرار مي دهد تا ميزان ايمان و صبر آنها را بسنجد با توجه به اينكه از ايمان بندگانش با خبر است و ميداند چه كسي گمراه شده و چه كسي هدايت يافته؟

علم و آگاهي خداوند از اعمال و كردار انسان و همه موجودات، حقيقتي است قطعي و مسلم؛ اما با اين وجود، سؤال شما در صورتي جا دارد كه علت آفرينش انسان و آزمايش او را، آگاه شدن خداوند از عاقبت كار آدمي بدانيم؛ در حالي كه اين فرض، اصلاً صحيح نيست؛ زيرا فيض و رحمت گسترده الهي، اقتضا مي كند كه هر موجودي كه قابليت دريافت هستي داشته باشد، از طرف خداوند آن را دريافت نمايد و در مسير كمال قرار بگيرد.

در اين ميان، موجودي مانند انسان نيز قابليت دريافت فيض هستي از طرف خدا دارد. موجودي كه مي تواند با اختيار خود به راه كمال و سعادت ابدي برسد، يا از اختيار خود سوء استفاده نموده و به دره سقوط و تباهي بيفتد، علم خداوند اين موجود را از دريافت فيض وجود محروم نميكند بلكه خداوند حق انتخاب هر مسيري را به انسان مي دهد:« إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً؛(1) راه را به او نشان داده‏ايم. يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس».

اما در مورد اين كه چرا انسان بايد به نوعي مورد آزمون و امتحان دنيا قرار بگيرد بايد گفت اگر بنا بر اين بود كه بني آدم بدون هيچ آزمون و رنج و مشقتي از ابتدا به نتيجه مطلوب مي رسيدند، هدف آفرينش آن گونه كه پاسخ داديم، محقق نمي شد. انسان كمالي كه لايق آن بود، با سعي و كوشش خود به دست نميآورد. رسيدن به بهشتي بدون تلاش و كوشش و آزمايش و كامل نمودن خود ارزشي نداشت. حتي لذت لازم را به دنبال نداشت.

در واقع فلسفه آفرينش و شكوه داستان خلقت با زندگي انسان ها در نعمت بهشت رقم نمي خورد، بلكه اين امر با بهشتي شدن اختياري بشر حاصل مي شود. زيبايي و شكوه  داستان به آن است كه همه افراد به طور مساوي از فرصت خود بهره ببرند و هيچ كس نداند كه چه نتيجه اي در برابر او قرار دارد.

خدا كسي را جهنمي و كس ديگر را بهشتي نمي كند. فرجام بهشت يا دوزخ براي انسان از مقوله «شدني ها»ست؛ يعني  بايد به دنيا بياييم تا بهشتي يا جهنمي«بشويم»؛ ظرف وجود ما با حضور در دنيا و طي مراحل علمي و عملي و گذر از فراز و نشيب ها شكل مي گيرد. پاكي اوليه همه انسان ها ارزشي ندارد؛ بنابراين تا به دنيا نياييم، پاداش و كيفر معنا پيدا نمي كند.  اين گونه است كه علم پيشين الهي، ضرورت و حكيمانه بودن اين خلقت و حضور و آزمون را منتفي نمي سازد.

خدا انسان را موجودي مختار خلق نموده و امكان انتخاب مسير صحيح و ناصحيح را هم به او داده؛ انسان است كه مي تواند در اين صحنه آزمون سرنوشت خود را مطابق اراده و آزادي ذاتي كه در اختيارش قرار گرفته، رقم بزند. در نتيجه هر سرنوشتي كه پيش رويش قرار بگيرد، به خودش مربوط است. اين همه زيبايي آفرينش است كه در اين نگاه حتي جهنمي شدن جهنميان زيبا و با شكوه است.

به عبارتي روشنتر امتحان الهي با امتحانهاي انساني فرق دارد انسانها امتحان مي گيرند براي كشف ميزان دانايي و توانايي افراد ولي امتحان الهي رشد يافتن افراد است كه در سايه اين امتحان شخص رشد مي يابد مثل رشد دانه گندم در خاك كه زحمت دانه گندم در خاك باعث تبديل شدنش به گياه مي شود سختي انسان در دنيا و امتحان او باعث رشد او و انسان شدن او مي شود.

اصولا يكي از مهم ترين سنت هاي الهي، امتحان و آزمايش الهي است. انسان ها در هر لحظه از زندگي خود در حال گذراندن آزمون هاي متفاوت هستند، و در دوره گذار به سر مي‏برند. آزمون ها هميشگي، دائمي و فراگير مي‏باشند.

خداوند زندگي انسان را توأم با رنج و مشقت انواع آزمايشات و ابتلائات قرار داد تا وي را تربيت كند و استعدادهايش را شكوفا نمايد. اين آزمايشات كه در صورت ناملايمات جلوه مي كند براي انسان جنبه سازندگي دارند. 

خداوند براي شكوفا كردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاري ها مي آزمايد، يعني همان گونه كه فولاد را براي استحكام بيش تر در كوره مي گذارند تا به اصطلاح آبديده شود و فلز خالص به دست آيد، آدمي را نيز در كوره حوادث سخت پرورش مي دهد تا مقاوم گردد. 

همان گونه كه سربازان براي اين كه از نظر جنگي نيرومند و قوي شوند، به مانور و جنگ هاي فرضي رفته. در برابر انواع مشكلات ، تشنگي، گرسنگي، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار مي گيرند تا ورزيده و آبديده شوند.(2)

علي (ع) فرمود: "در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته مي شود".(3) و:"سازندگي بلا و گرفتاري ها براي مؤمن موثر تر است از اثر باران در زمين ".(4) حضرت صادق(ع) فرمود:"بلا زينت مؤمن است".(5) رسول گرامي اسلام فرمود: "خداوند بنده مؤمنش را با بلا تغذيه مي كند، همان گونه كه مادر فرزندش را با شير تغذيه مي كند".(6)

 پي نوشت ها:

1. انسان(76)آيه3.

2.مكارم شيرازي، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلاميه، تهران، چاپ اول، 1374 ش، ج1، ص 527.

3 تا 6. محمدي ري شهري، ميزانالحكمه، نشر مكتب الاعلام الاسلامي، قم 1404 ق، واژة بلا، شمارة 1891، 1899، 1931، 1950.

پس علم الهی چگونه بر امر معدوم احاطه دارد؟
از آن جا که خداوند متعال محیط بر همه موجودات عالم است و همه چیز در محضر او هستند چیزی در عالم وجود نیست که در حضور او نباشد و از نظر او غایب باشد...

اگر آینده در حال حاضر معدوم است، پس علم الهی چگونه بر امر معدوم احاطه دارد؟

اجازه بدهید پاسخ را با این مثال آغاز نماییم که هر گاه انسان در داخل چاهی به سر ببرد، تنها می تواند از روزنه دهانه آن چاه با عالم خارج ارتباط برقرار نماید. اگر ریسمانی با رنگهای گوناگون بخواهد ببیند باید به تدریج آن ریسمان از جلوی دهان آن چاه عبور داده و کشیده شود تا او بتواند رنگ های مختلف آن ریسمان را ببیند، بر خلاف کسی که  بیرون چاه است. در یک زمان همه آن ریسمان را با رنگ های مختلفش می تواند ببیند.

 از آن جا که خداوند متعال محیط بر همه موجودات عالم است و همه چیز در محضر او هستند چیزی در عالم وجود نیست که در حضور او نباشد و از نظر او غایب باشد. زمان گذشته و آینده و حاضر همه برای او یکسان است،و حوادث و رخدادهایي که قرار است در آینده  به وجود بیاید و وجود آن رخ داد بستگی به گذشت زمان دارد، برای خداوند که محیط بر زمان و مکان است آن حادثه عین حوادث گذشته و حال در دید او و در محضر  اوست. باز از باب مثال و تقریب مطلب به ذهن باید گفت:

با پیشرفت علم بشر قادر است که رخدادهای جوی و فضایی نظیر باران، طوفان، خسوف و کسوف و سایر حوادث فضای را بر اساس محاسبه های علمی کشف کنند و از وقوع آنها خبر دهند، و بعد از چندین روز و ماه و حتى سال آن حادثه رخ می دهد. خداوند متعال به طریق اولى حوادث آینده را با علم حضوری قبل از وقوعش می داند و بدان علم دارد بخصوص که رخدادها  بر اساس مشیت و اراده متعالی او پدید می آیند و ایجاد می شوند، پس چگونه به آن علم نداشته باشد؟

 همان طور که علم خدا به گذشت و حال قابل فهم و توجیه است علم او به آینده نیز به آسانی قابل فهم است، چون خداوند موجودی است که گذشته و حال و آینده درباره او معنا ندارد و همه فرمان و پدیدههای زمانی مخلوق او هستند و او بر همة آنها احاطه وجودی و قیّومی دارد.

قرآن کریم درباره علم خداوند به نکتههای ژرفی اشاره کرده مثلاً فرمود:

((أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الْخَبيرُ (1) آيا آن كسى كه موجودات را آفريده از حال آنها آگاه نيست؟! در حالى كه او (از اسرار دقيق) با خبر و آگاه است».

در آیه در قالب استفهام از مخاطبان خود می پرسد: آیا ممکن است خداوند که خالق است،عالم نباشد؟ بنابر این، قرآن این مطلب را  روشن می داند که نوعی تلازم بین آفرینندگی و علم به آفریدگار وجود دارد و لازم است خالق یک شیء، پیش از خلق آن به خصوصیات آن گاه باشد.

 از آن جا که خلق و فیضان الهی مستمر و دائمی است،آیة فوق هم علم قبل از ایجاد و هم علم پس از ایجاد و آینده را برای خدا اثبات می کند و بیان می دارد که خداوند به همه زمان و رخ دادهای آینده از رهگذر خلق و آفرینش به آنها علم و آگاهی دارد. نباید فراموش نمود که بر اساس آموزههای وحیانی و عقلانی خداوند دارای علم نامحدود است، بنابر این  لازمه علم نامحدود الهی این است که همه حوادث و رخدادهای آینده در علم الهی و در قلمرو علم نامتناهی او قرار برگیرد.(2)

 

پینوشتها:

1. مُلک (67) آیه 14.

2. سید جعفر سجادی، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، نشر  دار الکتب الاسلامیه تهران، ص104.

صفحه‌ها