۱۳۸۹/۰۴/۲۷ ۰۴:۲۴ شناسه مطلب: 14652
می خواهم برای روشن شدن مطلب توضیحی کوتاه خدمتتون عرض کنم: من دختری محجبه هستم ارتباط خوبی با خدای خودم داشتم اما از وقتی با این اقا که استاد بنده بودن مواجه شدم و بعد متوجه نگاهای سنگین ایشون شدم به خاطر اعتقاداتی که دارم سعی کردم سختتر با استادم بر خورد کنم اما در اثر بحث های سیاسی شاید بهتر بگم جدال سیاسی نگاهای ما بهم بیشتر شد طوری که حس کردم نتیجه داره به چیز دیگهای داره ختم میشه به جای بحث سیاسی خلاصه تا اینکه حتی چند تا از اطرافیان هم بهو گوشزد کردند که استاد نگاهش به شما طور دیگست و از این صحبت ها وکم کم خودمم یقین پیدا کردم و خودم هم بهش علاقه مند شدم اما دائم از خدا کمک گرفتم و خیلی جدی وسرسختانه با ایشون بر خورد کردم اما حالا که دیگه ایشون رو نمی بینم حس میکنم نمیتونم فراموششون منم واز خدا از ائمه از شهدا کمک گرفتم اما بشد ونمیشه حس میکنم دائم بهم پالس میده و اون هم داره بهم فکر می کنه که من نمیتونم فراموشش کنم خواهش می کنم کمکم کنید خیلی درگیرم کرده باید چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظرم خيلي ممنون شرح : مي خواهم براي روشن شدن مطلب توضيحي کوتاه خدمت تون عرض کنم: من دختري محجبه هستم. ارتباط خوبي با خداي خودم داشتم اما از وقتي با اين آقا که استاد بنده بودن مواجه شدم و بعد متوجه نگاهاي سنگين ايشون شدم ،به خاطر اعتقاداتي که دارم سعي کردم سخت تر با استادم بر خورد کنم اما در اثر بحث هاي سياسي شايد بهتر بگم جدال سياسي نگاهاي ما به هم بيش تر شد طوري که حس کردم نتيجه داره به چيز ديگه اي داره ختم مي شه به جاي بحث سياسي .خلاصه تا اينکه حتي چند تا از اطرافيان هم بهم گوشزد کردند که استاد نگاهش به شما طور ديگست و از اين صحبت ها وکم کم خودمم يقين پيدا کردم و خودم هم بهش علاقه مند شدم اما دائم از خدا کمک گرفتم و خيلي جدي وسرسختانه با ايشون بر خورد کردم اما حالا که ديگه ايشون رو نمي بينم حس مي کنم نمي تونم فراموششون منم و از خدا از ائمه از شهدا کمک گرفتم اما نمي شه .حس مي کنم دائم بهم پالس مي ده و اون هم داره بهم فکر مي کنه که من نمي تونم فراموشش کنم .خواهش مي کنم کمکم کنيد. خيلي درگيرم کرده. بايد چ
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
عشق از مفاهيم بسيار پيچيده است . از نظر روانشناسي امر مثبتي قلمداد نميشود. آنچه که به ترويج و تشديد اين مقوله هزار تو دامن ميزند ، تعريف و تمجيدهاي بيحساب و کتابي است که از مفهوم عشق در سريالها، فيلمها، رمانها، ترانهها، شعرها، حکايتهاي تاريخي و... مي شود . انگيزه هاي دروني و عاطفي نيز به آن دامن مي زند . اين مسئله باعث گشته ماهيت واقعي عشق در پس پرده خيالپردازيهاي رمانتيک مغفول بماند . بسياري از دختران و پسران اين مرز و بوم در وادي جانکاه آن گرفتار آيند.
قبل از ورود به بحث عشق اجازه ميخواهم نيم نگاهي به فرق بين دو مفهوم کليدي وابستگي و دلبستگي نماييم.
فرض کنيد به ميوهاي مانند آناناس علاقمند هستيد و به آن «دل بستهايد» حال اگر روزها، ماهها و سالها به هر دليلي از خوردن آن محروم بمانيد، آيا در زندگي عادي و روزمره شما اختلالي ايجاد خواهد شد ، آيا عملکرد روزانه شما رو به کاستي ميگذارد؟ مسلّماً نه. شما سالها از موضوع «دلبستگي» خود محروم ميمانيد ، ولي همه امور زندگي شما بر وفق مراد است.
اين نوع علاقه و تعلق را «دلبستگي» ميگويند ،حال اگر به جاي دلبستگي به آناناس به آن «وابسته» بوديد ، يک روز بدون آناناس نميتوانستيد سر کنيد. آدم وابسته به آناناس مثل فرد معتادي است که هر از گاهي براي به حد طبيعي رساندن سطح عملکرد خود نيازمند مصرف مواد است، پس وابستگي رواني نوعي اعتياد است. وابستگي رواني به چيزي يا کسي باعث کاهش عملکرد در فرد ميگردد و به نوعي فرد را از زندگي روزانه و عادي خود خارج ميسازد .فرد وابسته رواني مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگي (مثل مواد مخدر يا محبت معشوق) خوش است ، در حالي که اين وابستگي عقلاً و منطقاً امري به شدت نکوهيدهاي است.
در اسلام به شدت از وابستگي به غير خدا پرهيز داده شده است . وابستگي رواني يا به تعبيري عشق را اين گونه تصوير کرده است که وقتي بندهاي از خدا فاصله ميگيرد، خداوند عشق غير خود را در اين فاصله قرار ميدهد.
دلبستگي امري سالم و صد در صد خدايي است، ولي وابستگي رواني امري صد در صد مرضي و غير خدايي است . آنچه متأسفانه گرفتار شديد ، وابستگي است.
اولياي خدا و ائمه معصومين به همسران و فرزندان خود دل بسته بودند، ولي سر سوزني به غير خدا وابسته نبودند.
آن چه که در زندگي هر فرد مؤمن در درجه اول اولويت قرار ميگيرد، استقلال رواني ـ عاطفي است . استقلال رواني-عاطفي سر منشأ بسياري از تحولات مثبت است. استقلال رواني ـ عاطفي در همه حوزههاي عاطفي از قبيل پدر و مادر، شوهر و فرزند و دوستان بايد جاري باشد. وابستگي به هر کسي چيزي جز فرسودگي رواني، اشتغالات ذهني بيمورد، کاهش عملکرد، افول معنوي، افت تحصيلي و شغلي، فرصتسوزيهاي مکرر و... ندارد.
از سوي ديگر عشق به نوعي به نابودي عزت نفس فرد بازگشت ميکند. کسي که عزيز است ،هيچگاه خود را در مقابل فردي از هم نوع خود حقير و کوچک نميکند. اين آقا مثل ميليونها خانم يا آقاي ديگر داراي نقاط ضعف و قوت عمدهاي است . به هيچ وجه صلاحيت بت ،قبله يا خدا شدن براي شما ندارد. خضوع و خشوع فقط در مقابل عزيز مطلق يعني خداوند زيبنده است . هر نوع کوچک کردن بنده در نزد بنده ديگر مطرود است. فردي که ارزشمندياش دروني است، نه بيروني، هيچ گاه به مقوله عشق گرفتار نميآيد. اگر من از درون خود را ارزشمند بدانم ،چه نيازي دارم فرد بيروني به ارزشگذاري من اقدام نمايد؟ تحقير و تضعيف عاشق در برابر معشوق از نظر اسلام و روانشناسي محکوم است و با مقوله مهم عزت نفس و اعتماد به نفس منافات دارد.
افراد عاشق معمولاً از رگههايي از افسردگي رنج ميبرند .به تعبيري از بيمعنايي و يکنواختي در زندگي به ستوه آمدهاند. فرد افسرده ميکوشد معناي جديدي براي زندگي خود دست و پا کند. فرد افسرده پس از مدتي معشوقش به تنها معناي زندگياش مبدل ميگردد و احساس ميکند که زندگي بدون معشوق فوقالعاده بيمعناست.
از نظر روانشناسي خصوصيات افراد عاشق همپوشاني زيادي با خصوصيات افراد وسواسي دارد . همان گونه که فرد وسواسي براي حصول آرامش به ده بار شستن دست خود در روز عادت دارد ، فرد عاشق هم براي به دست آوردن آرامش خود نيازمندارتباط فكري، ذهني يا عملي با معشوق است.. به اين ترتيب عشق مرضي تحت عنوان رفتار وسواسي ـ اجباري طبقهبندي ميشود .
چرا انسان عاقل بهترين و سرنوشتسازترين لحظات عمرش را صرف يک امر موهوم و بيمعنا کند؟ آيا سزاوار است که سرمايه عمرم را براي يک فرد فوقالعاده معمولي تباه کنم؟
اين سؤال را همواره از خود بپرسيد که تا کي ميتوانم به اين روند آسيبزا و خطرناک ادامه دهم: ده سال، بيست سال، سي سال، تا پايان عمر؟!
به نكاتي براي فراموشي عشق توجه فرماييد
1ـ فرايند فراموشي عشق زمانبر است . عشق چند ماهه را نميتوان چند روزه فراموش کرد. اگر قبول کنيم اين فرايند زمانبر است ،پس نبايد زود از آن خسته شويم يا با هر تداعي خاطره از ميدان به در رويم.
2-روند تدريجي فراموشي او را با روند حذف علائم و نشانه هاي تداعي گر خاطرات او تا جايي كه امكان دارد همراه سازيد. از تنهايي در اتاق يا مكان هايي كه ياد آور خاطره گذشته است، پرهيز كنيد.
3ـ وابستگي رواني يا عشق افراطي به اين جهت نابهنجار است که موجب کاهش عملکرد در زندگي روزمره شما ميگردد، پس اگر موفق به حذف نشان ها هم نشده باشيد ، چنانچه به هر طريقي به عملکرد طبيعي خود بازگرديد، باقيمانده آثار و عوارض عشق هيچ مشکلي براي شما به وجود نخواهد آورد. مهم اين است که فکر ايشان باعث کاهش عملکرد (مثل اختلال خواب، اختلال خوراک و...) در شما نگردد، پس با تمايز ميان اين دو هر گونه پيشرفت در زمينه ارتقاي سطح عملکرد خود را ارج بنهيد.
4-جايگزين كردن اهداف عالي تر مادي يا معنوي در زندگي خود به شما فرصت جايگزين كردن هدف ها با يكديگر مي دهد.
5- با برجسته كردن نقاط ضعف و كاستي هاي فرد مورد نظر ، درون خود را نيز براي فراموش كردن آماده سازيد. مطمئناً وقتي از روزنه نگاه عاشقانه نبينيد، ضعف هاي بسيار در او خواهيد ديد، چون هيچ انسان و هيچ موجودي جز خداوند پيراسته از عيب و نقص نيست.
6ـ وابستگي عاطفي ـ رواني مانند اعتياد، علاوه بر خوددرماني نيازمند کمک متخصصان روانشناسي و روانپزشکي ميباشد، پس به خود درماني اکتفا نکنيد . براي دارودرماني يا روان درماني احتمالي به نزد يک متخصص برويد.
7ـ با هرگونه اقدام جانانه جهت درمان تخصصي، زندگي (بدون عشق مرضي) رنگ و بوي تازه به خود خواهد گرفت، رنگ و بويي که به هيچ وجه در اين مدت نظير آن را نديدهايد.
8ـ در بازي زندگي خود را به هيچ وجه از پيش باخته و شکست خورده تلقي نکنيد. همه مي توانند و شما هم مسلماً يکي از همه هستيد.
9ـ ورزش سنگين، تنفس عميق و تفريحات سالم و توسعه روابط با دوستان همجنس را سر لوحه زندگي خود قرار دهيد.
10ـ همواره خود را در معرض آزمايش الهي بدانيد .با ديده عبرت بين به همه پديدههاي پيرامون خود بنگريد.
موفق و سربلند باشيد.