۱۳۸۹/۰۴/۲۴ ۱۲:۳۲ شناسه مطلب: 14404
سلام... از وقتی که عاشق یکی از همکلاسیهام عاشق شده ام (البته 4 ساله که با هم هستیم ) ولی این ترم احساس کردم که بیش از حد دوستش دارم ... و عاشق شده ام .. البته عشقم زیاد شده و بیرون رفتن ها و با هم بودنها زیاد شده ... و در این مدت من بی اختیار دوباره شروع به نماز خوندن کرده ام و خیلی از گناه های سابق رو اصلا" انجام نمی دم و اگه یه ساعت از وقت اذان می گذره احساس میکنم اگه دیگه نمازمو نخونم گناه میشه ... آیا نماز خوندن من موردی داره ؟ خدای نکرده ریا نیست؟ البته به اون خانم هم چندبار گفتم که نماز بخونه و حتی موقع نماز بهش sms می دادم... و موقع نماز بدجوری گریه ام میگیره...احساس نا امیدی میکنم... چیکار کنم؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
نکته مثبتي است که بسياري از مسايل منفي سابق را کنار گذاشته ايد اما نمي دانم آيا براي تضمين پايدار ماندن اين ها هم برنامه ريزي کرده ايد. گاهي افراد از دين به عنوان يک ابزار براي دستيابي به منافع خود بهره برداري مي کنند. به همين دليل توجه داشته باشيد که گاهي ما به خشوع و خضوع کشانده مي شويم تا به اصطلاح به جلب محبت خداوند بپردازيم و به منافع دست يابيم . اين تلقي و نگاه نسبت به دين هنگامي با پيامد منفي روبر مي گردد که فرد به منفعت مورد نظر خود دست نيابد. فوراً از تمام اين مسايل فاصله مي گيرد و به اصطلاح با خدا قهر مي کند.
آنچه درگير هستيد ، وابستگي نسبت به فرد ديگر است كه منطقي نيست و بايد پايان پذيرد. وابستگي هرگز مثبت تلقي نمي شود. بسياري افراد هستند که ما به آن ها علاقمند هستيم اما وابسته نيستيم و بدون آن ها نيز مي توانيم به زندگي خود ادامه دهيم. پس آنچه در ظاهر به عنوان عشق تجلي يافته ،چيزي جز وابستگي نيست. دلبستگي با وابسته بودن نيز متفاوت است.
پديدة وابستگي به ديگران اغلب در سنين نوجواني شايع است. مكانيزم مؤثر در آن عبارت از تصوير پردازي احساسي نسبت به يك شيء است. اين شيء به تدريج نقشي حياتي در نظر فرد پيدا مي كند . فرد در صورت جدايي از شي با احساس ناخوشايندي روبرو مي شود. در اين صورت جدايي نيست كه عامل بروز احساس ناخوشايند مي گردد بلكه تصور جدايي و احساسات ناخوشايند وابسته به آن موجب پديدة دلتنگي مي گردد. فرايند جدايي از آشنايان و از دست دادن افراد عزيز شاهدي مناسب و گويا در اين زمينه به شمار مي آيد.
ما به سادگي ملاحظه مي كنيم كه هنگام جدايي از افرادي كه به آن ها علاقه داريم ،امري چندان دشوار نيست. اگر به اين مسأله فكر نكنيم كه ممكن است براي مدتي طولاني او را نبينيم. اما به محض اينكه به اين نكته فكر مي كنيم كه شايد براي مدتي طولاني او را نبينيم و در اين تصور و احساس متعلق به آن متمركز مي شويم، احساسي نامعمول و ناخوشايند ما را فرا مي گيرد.
روش هاي درماني از مسيرهاي گوناگون در تلاش خواهند بود تا فرد مسير جريان فكري خود را تغيير دهد . به احساسي سازگارانه دست يابد. در اين بين هنگامي كه فرد مبتلا به برخي نشانه هاي بدني شده باشد، مثلاً تپش قلب، بيخوابي، پرخوابي، كم اشتهايي يا پر اشتهايي، گريه بيش از مدَت يك ماه و مواردي مانند آن ها، مراجعه به روانپزشك و قرار گرفتن تحت دارودرماني نيز امري محتوم و اجتناب ناپذير خواهد بود. دارودرماني در مورد اين افراد باعث افول نشانه ها و پيشگيري از بروز هر گونه صدمات جبران ناپذير بدني خواهد بود.
بايد به روانشناس مراجعه نماييد . با كمك يك متخصص بتوانيد از اين افكار فاصله بگيريد . به چرخه اصلي زندگي خود بازگرديد. اين واقعيت ندارد كه خودمان براي خويش هر كاري مي توانيم انجام دهيم. گاهي با محدوديت هايي در مورد خودمان روبرو هستيم . چون آگاهي كاملي دربارة خودمان نداريم و به محدوديت هاي اطراف مان نيز احاطه نداريم، نمي توانيم براي خود كار چنداني انجام دهيم. در واقع برخي روش ها ممكن است تنها اثر و ارزش پيشگيرانه داشته باشد . اراية آن ها از سوي مشاور نمي تواند به تنهايي موثر واقع گردد؛ هنگامي كه فرد در بحران جدَي قرار دارد.
در خصوص رياکاري و مواردي مانند اين نيز نبايد نگران باشيد. تلاش کنيد تا مسير ارتباط با خدا را همچنان داشته باشيد و آن را رها نسازيد. همچنين بايد با اين مهارت آشنا شويم که دنيا محل از دست دادن نيز هست . تنها محل دريافت کردن امکانات و امتيازات نيست. به همين دليل افرادي که فاقد اين مهارت هستند، انتظارات بالاي از زندگي در دنيا دارند؛ در حالي که مطابقت با واقعيت اين جهان هستي ندارد. والسلام خدانگهدارتان!