اصل مشورت

در تاریخ زندگی محمد رضا پهلوی، آنچه بسیار خودنمایی می کند استبداد وی نسبت به مردم و مسئولین داخل کشور و متأسفانه وادادگی او نسبت به کشورهای به ظاهر ابرقدرت بود.
رفتار محمد رضا پهلوی با اطرافیان و نخبگان

پرسش:
آیا شاه مقید به مشورت با اطرافیان و نخبگان جامعه بود؟ اگر نه، چه عواملی این احساس را در او به وجود آورده بودند؟
 

پاسخ:
یکی از لوازم و ضروریات حکمرانی استفاده ازنظر کارشناسان درگرفتن تصمیمات و صدور فرامین است. یک حاکم نیازمند است تا در امور متعدد و متکثری تصمیم گرفته و هزاران مسئله اجرایی را راهبری کند. در این رابطه، حلقه مشاوران خیرخواه و متخصص بسیار تعیین‌کننده بوده و در تعالی یا تنزل سیاست‌گذاری‌ها نقشی بی‌بدیل دارند. ساختار سیاسی حکومت پهلوی به نحوی بود که سیاست‌گذاری کشور به شخص شاه برمی‌گشت و به هر حال این پرسش، بسیار مهم است که رویکرد محمدرضا شاه پهلوی در مواجهه با اصل مشورت و مواجهه وی با نخبگان به چه صورتی بوده است؟

1. مشورت گریزی شاه بر اساس اسناد تاریخی
در 107 اصل قانون اساسی ایران که یادگار عصر مشروطه است حرفی از وظیفه مشورتی شاه نیست و تنها به محدودیت‌هایی که مجلس برای تصمیمات او ایجاد می‌کند اشاره شده است. (1) اما در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در بند اول اصل یک‌صد و دهم، تعیین سیاست‌های کلی نظام توسط رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام اجازه داده شده است. (2) البته برای اهتمام به اصل عقلانی و دینی و مورد پذیرش عقلای عالمِ مشورت، نیازی به قانون نیست، اما به‌قدری این امر برای قانون‌گذاران نظام جمهوری اسلامی مهم بوده است که آن را به‌عنوان یک تکلیف قانونی برای عالی‌ترین مقام کشور در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ذکر کرده‌اند درحالی‌که شاه در مصاحبه با اوریانا فالاچی، روزنامه‌نگار مشهور بین‌المللی به‌صراحت اعلام کرد که برخلاف ملکه، من نیازی به مشورت ندارم. (3) 
اما در دوران پهلوی برای اینکه بدانیم که وضعیت حاکم ایران در رابطه با امر مشورت با نخبگان چه بوده و حلقه مشاوران وی را چه کسانی تشکیل می‌دادند، می‌توان از نوشته‌ها و خاطرات یاران و دوستان شاه کمک گرفت. یکی از نزدیک‌ترین یاران و معتمدان شاه، امیر اسدالله علم (4) بود وی در کتاب خاطرات خود که به‌صورت روزانه آن را نوشته است، در ۴ اسفند ۱۳۵۳ آورده است که: «ترتیب سفر پاکستان و الجزایر و ملتزمین رکاب. عرض کردم باید در الجزایر هیئت مطلعی مرکب از وزیر اقتصاد، رئیس بانک مرکزی، دکتر فلاح وزیر کشور (مسئول اوپک) و یک عده کارشناس همراه باشند. فرمودند: این خرها فایده دارند؟ عرض کردم خرها هرچه باشند لازم است باشند. فرمودند بسیار خوب بگو باشند». (5) یک‌شب ویلیام سولیوان، سفیر وقت آمریکا در ایران مهمانی ترتیب داد و از مقامات اقتصادی ایران دعوت کرد. وی در کتاب خاطرات خود راجع به این مهمانی شام با حضور ده تن از شخصیت‌های برجسته و معروف اقتصادی ایران مانند وزیر امور اقتصادی و دارایی [هوشنگ انصاری]، رئیس بانک مرکزی، رئیس سازمان برنامه‌وبودجه و تنی چند از اعضای ارشد سفارت امریکا برگزار شد نوشته است: «وقتی ایرادات و تردیدهای خود را راجع به اقتصاد و طرح‌های صنعتی شاه گفتم سکوت عمیقی بر جلسه حکم‌فرما شد و همه مهمانان روی خود را  به‌سوی وزیر اقتصاد گردانده و منتظر جوابی از طرف او بودند. وزیر اقتصاد هم ابتدا دفاعی جدی و هیجان‌زده از سیاست‌های خردمندانه اقتصادی شاه نمود و ضمن رد نظرات و نگرانی‌های من، از سیاست صنعتی شدن ایران به‌صورت دربست دفاع کرد. ... پس از وزیر اقتصاد دو سه نفر دیگر نیز در تأیید نظرات وی مطالبی گفتند و بحث نتیجه‌ای نداشت و سولیوان بیان می‌کند که به همین دلیل جنبه کاری را شکستم و مراسم شام با صرف مشروب و کشیدن سیگار و صحبت در مورد مسائل غیر جدی به پایان رسید.» 
سولیوان جالب‌ترین قسمت مهمانی را ماجرایی می‌داند که هنگام بدرقه مهمانان رقم می‌خورد. وی می‌گوید «اولین مهمانی که مجلس را ترک گفت و وی را تا دم در بیرونی ساختمان بدرقه نمودم، وزیر امور اقتصادی و دارایی بود که نزدیک رخت‌کن مرا به کناری کشید و آهسته گفت: مطالبی که شما بیان کردید کاملاً منطقی و درست بود و من با همه حرف‌های شما موافقم! سولیوان می‌گوید که وی وقتی حیرت و شگفتی مرا دید، گفت من در آن جلسه و در حضور آن جمع نمی‌توانستم از شاه یا برنامه‌هایش انتقاد کنم! سولیوان ادامه می‌دهد: عجیب‌تر اینکه بقیه مهمانان هم که ترجیح می‌دادند تک‌تک مهمانی را ترک کنند، در فرصتی که برای ردوبدل کردن چند جمله خصوصی به دست می‌آوردند مطالبی نظیر آقای وزیر بر زبان می‌آوردند، چندنفری هم گفتند که طرح این مسئله در چنین جلسه‌ای مصلحت نبوده و بهتر است نظراتم را مستقیماً با خود شاه در میان بگذارم. بعد از جلسه معاون سولیوان، جک میکلوس به وی می‌گوید این کاملاً طبیعی است، چراکه هیچ‌یک از آن‌ها که دور میز نشسته بودند، نمی‌دانستند که کدام‌یک از بقیه مهمانان، مأمور یا رابط ساواک است و جریان مذاکرات این جلسه را گزارش خواهد کرد؛ بنابراین هیچ‌یک از آن‌ها نمی‌توانستند مطلبی ولو در پرده و ملایم در انتقاد از برنامه‌های شاه بگویند زیرا اگر چنین گزارشی به دست شاه می‌رسید فوراً از کار برکنار می‌شدند». (6)

2. عوامل مشورت گریزی شاه 
اساساً شاه خود را انتقادناپذیر می‌دانست و در مصاحبه با فالاچی بیان داشته بود که: «در ایران انتقاد کردن از من و حمله کردن به من کار ساده‌ای نیست. چرا بایستی از من انتقاد می‌کردید و به من حمله می‌کردید؟ برای سیاست خارجی من؟ برای سیاست نفتی من؟ برای تقسیم اراضی بین دهقانان؟ برای اینکه اجازه داده‌ام کارگران در سود ویژه کارخانه‌ها شریک شوند و 49 درصد سهام کارخانه‌ها را بخرند، برای مبارزه با بی‌سوادی و بیماری‌ها؟ به خاطر پیش بردن کشوری که تقریباً در آن هیچ‌چیزی نبود»؟(7) 
یرواند ‌آبراهامیان مورخ مشهور و استاد دانشگاه کالیفرنیا در کتاب خود به نام ایران بین دو انقلاب در رابطه با حلقه مشاوران شاه آورده است: «در اواخر دهه سی، مجلس در ایران به دو حزب ملی و مردم تقسیم گردید و این احزاب به احزاب «بله» و «بله قربان» مشهور شدند؛ که البته همان هم تحمل نشد و در اسفند 1353 تبدیل به یک حزب به نام رستاخیز گردید. وی می‌گوید، درگذشت دولت‌مردان واقع‌بین‌تر و مجرب‌تر ازجمله علم، علا، اقبال، ساعد، حکیمی، بیات، سید ضیاء قوام و زاهدی پدر، مشاوران شاه را به گروهی بله‌قربان‌گوی جوان‌تر کاهش داد که در گفتن آنچه پادشاه خواهان شنیدنش بود، باهم رقابت می‌کردند و این‌گونه شاه به‌تدریج به‌سوی ورطه انقلاب روان شد؛ در حالی‌که مشاورانِ دربار ندانسته یاری‌اش می‌کردند که تاج شاهی را هرچه بیشتر تا روی چشمانش پایین کشد و نتیجه این امر این بود که وی در اوایل سال 1354 هـ ش، با اطمینان خاطر به خبرنگاران خارجی، مخالفانش را به مشتی نیهیلیست، آنارشیست و کمونیست محدود نمود». (8)
 در این بین مشورت‌های خانوادگی شاه مانند مشورت با فرح دیبا و اشرف پهلوی را نباید ازنظر دور داشت. شاه اگرچه در مشورت با نیروهای داخلی مستبدانه عمل می‌کرد، اما در مشورت با نیروهای خارجی به‌خصوص ایالات‌متحده آمریکا به دلیل آنکه بقای حکومت خود را درگرو رضایت آنان می‌دید، کاملاً نرم و آماده پذیرش نظرات آنان بود. فرح پهلوی در مورد انتصاب وزرا بر اساس رضایت سفرای دولت‌های بیگانه می‌گوید: «در موقع انتصاب دکتر منوچهر اقبال به نخست‌وزیری، محمدرضا نظر سفیر کبیر آمریکا در تهران را هم استعلام نمود و با خوشحالی به من گفت: هم آمریکا و هم انگلستان بر سر نخست‌وزیری دکتر اقبال توافق دارند. محمدرضا همیشه قبل از صدور حکم نخست‌وزیری جدید، با سفرای آمریکا و انگلستان مشورت می‌کرد. او این عادت را از زمان اشغال ایران در شهریورماه 1320 پیداکرده بود». (9)

نتیجه:
محمدرضا شاه با یک آشفتگی جدی در امر مشورت روبه‌رو بود و چه ایجاباً و چه سلباً سایه استبداد خود وی و وادادگی در مقابل ابرقدرت‌ها در حلقه مشاوران وی مشهود بود. فردیت در نظام شاهنشاهی بسیار پررنگ است و عموماً حلقه مشاوران روز به‌روز به سمت ایجاد رضایت در پادشاه حرکت می‌کنند تا بیان واقعیت‌ها.

پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: قانون اساسی (متمم قانون اساسی مشروطه)، تهران، انتشارات پارسیان، بی‌تا.
2. اصل یکصدو دهم: وظایف و اختیارات رهبر: 1. تعیین سیاست‌های کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام. بی‌نام، مجموعه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، معاونت حقوقی ریاست جمهوری، معاونت تدوین، تنقیح و انتشار قوانین و مقررات، چاپ چهارم، آذر 1395، ص 98.
3. فالاچی، اوریانا، گفت‌وگوهای اوریانا فالاچی، انتخاب و ترجمه غلامرضا امامی، تهران، انتشارات افق، 1383 ش، ص 197.
4. اسدالله خان عَلَم امیر قاینات مشهور به اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخست‌وزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بوده است.
5. علم، امیر اسدالله، یادداشت‌های علم، متن کامل دست‌نوشته امیر اسدالله علم، ویرایش و مقدمه از علینقی عالیخانی، تهران، انتشارات کتاب‌سرا، چاپ دوم، 1390 ش، ج 4، ص 385.
6. ویلیام سولیوان، مأموریت در ایران، مترجم ابراهیم مشفقی‌فر، تهران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1393 ش، ص 83 الی 85.
7. فالاچی، اوریانا، گفت‌وگوهای اوریانا فالاچی، انتخاب و ترجمه غلامرضا امامی، تهران، انتشارات افق، 1383 ش، ص 201 و 202.
8. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند، حسن شمس‌آوری، محسن مدیرشانه‌چی، ص 462،383، 303.
9. حقارت محمدرضا پهلوی در مقابل سفارتخانه‌ کشورهای غربی، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد خبر 1109، https://irdc.ir/0000Ht