پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
دوران كودكی فاطمه زهرا(س) همزمان با یكی از پرشكوهترین دوره‌های تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و كل تاریخ بشریت است.

پرسش:

دوران كودكی و جوانی حضرت زهرا(س) چگونه بوده است؟

"دوران كودكی فاطمه زهرا(س) همزمان با یكی از پرشكوهترین دوره‌های تاریخ ادیان، تاریخ انبیاء و كل تاریخ بشریت است. چرا كه وقتی آن نور چشم پیامبر و سرور بانوان عالم چشم به جهان گشود، زمانی بود كه دوران رسالت پدر بزرگوارش تازه آغاز گشته بود و میرفت تا جهان را فروپوشاند و زمان و مكان را درنوردد و تا صبح قیامت پرتوافشانی كند. دوران شیرخوارگی و ایام كودكی زهرا علیهاالسلام در محیط بسیار خطرناك و اوضاع بحرانی و انقلابی صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك تأثیرات شایانی داشته است.
وقتی كفار بوسیلۀ اذیت و آزار نتوانستند از پیشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و دیدند مسلمانان اذیت و آزار را تحمل میكنند ولی دست از عقیدهشان برنمیدارند، انجمنی برپا ساخته همگی تصمیم گرفتند كه محمد (صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصمیم خطرناك آنان آگاه شد و برای حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهی از بنیهاشم به درهای كه «شعب ابوطالب» نامیده میشد منتقل ساخت.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتی و گرسنگی به سر بردند و با مختصر غذایی كه مخفیانه برایشان فرستاده میشد زندگی نمودند. بسا اوقات فریاد اطفالشان از گرسنگی بلند بود. فاطمه زهرا (علیهاالسلام) در چنین روزگار بحرانی و در چنین محیط خطرناك و وحشتآوری به دنیا آمد و رشد و نمو كرد. در همان ریگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محیط قحطی غذاخور شد. هنگامی كه سخن گفتن یاد میگرفت فریاد و نالۀ اطفال گرسنه «شعب» را میشنید. در وسط شب كه از خواب بیدار میشد خویشانش را میدید كه با شمشیرهای برهنه اطراف پدرش پاس میدادند.
در حدود سه سال طول كشید كه فاطمه علیهاالسلام به غیر از زندان سوزان شعب چیزی ندید و از دنیای خارج خبری نداشت. فاطمه در سن پنج سالگی بود كه پیغمبر و بنیهاشم از تنگنای شعب نجات یافته به خانه و زندگی خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگی جدید و نعمت آزادی و توسعۀ در خوراك و پوشاك و منزل برای زهرا تازگی داشت و شادمان و مسرور بود.
او در آن سنین طفولیت و شكنندگی، رنج همۀ مسلمین و محرومین را میدید، و بالاتر از همه رنج پدر بزرگوارش را كه به تنهایی بیش از همه در رنج بود و غیر از دردهای خود، بار غم دیگران را نیز بر دل میگرفت و بر دوش میكشید. پدر عالیقدرش را میدید كه چگونه یكی از نابكاران حیوان صفت قریش، مشتهای خود را پر از خاك و خاكروبه و زباله و آلودگی كرده و بر سر و صورت نورانی او میپاشید و چهرۀ زیبا و قامت رعنایش را آلوده میساخت و آنگاه آن دختر خردسال و نازكدل و مهربان، پدر را در آغوش میكشید و در حالی كه اشك در چشم و بغض در گلو داشت، با دستهای كوچك و ظریفش آن آلودگیها را شستشو میداد و سر و صورت پدر را پاك میكرد 
و سختتر و تلختر از همه آن كه هنوز بیش از چندین بهار از عمر مباركش سپری نشده بود كه ضربۀ بزرگ روحی بر او وارد آمد و مادر مهربان و تنها مونس شبهای تاریك و دردآلودش را از دست داد...در اینجا بود كه غمی سیاه و اندوهی جانكاه سایۀ هولناك خود را بر وجود مبارك فاطمه(ع) افكند و او را با سختیها و مرارتها و ناراحتیهای روحی، همدم و همراه ساخت...
پیغمبر(ص) همواره شدت علاقه و دوستی خویش را نسبت به فاطمه بین مسلمانان ظاهر میكرد روزی عایشه از آن حضرت پرسید: چه كسی را بیش از همه دوست داری؟ فرمود: از زنان، فاطمه و از مردان علی را.
و نیز در عظمت مقام فاطمه علیهاالسلام همین بس كه چون فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد میشد آن حضرت به احترامش برمیخاست و رویش را میبوسید و به او خوشآمد میگفت و سپس دستش را میگرفت و بر جای خودش مینشاند.
و همواره عادت آن حضرت بر این بود كه به هنگام سفر با آخرین نفری كه خداحافظی میكرد. فاطمه بود و به وقت بازگشت پیش از همه به دیدار او میشتافت.
برخورد فاطمه(س) با پدر برخوردی مؤدبانه و بسیار متواضعانه بود بگونهای كه فاطمه بیش از همه در تكریم و تعظیم مقام رسالت سعی نموده و پیشه كمال ادب و وقار در رفتار او مشهود بود. گرچه رابطه این دختر و پدر بسیار عاطفی و سراسر محبت و صمیمیت بود، اما این مانع احترام نسبت به پیامبر(ص) نمیشد.
با توجه به روایات پیامبر گرامی اسلام متولی امر ازدواج حضرت فاطمه(س) را خداوند معرفی می‌نماید. در روایت آمده كه ابوبكر فاطمه را از پیامبر خواستگاری كرد. فرمود: » درباره ازدواج فاطمه منتظر فرمان خدایم""، ابوبكر این موضوع را به عمر گفت و عمر به او گفت: رسول خدا تو را رد كرده است. پس از مدتی ابوبكر به عمر گفت: اینك تو فاطمه را خواستگاری كن و او چنان كرد. پیامبر به او هم همان را فرمود كه به ابوبكر گفته بود.
چون عمر پیش ابوبكر آمد و او را آگاه كرد، ابوبكر گفت: رسول خدا تو را رد كرده است.
پس از آن خویشاوندان علی(ع) به او گفتند: فاطمه را از رسول خدا خواستگاری كن و او خواستگاری كرد. پیامبر(ص) فاطمه را به همسری او در آورد، علی شتری را كه داشت و برخی از ابزار زندگی خویش را فروخت كه بهای آن چهارصد و هشتاد درهم شد.
رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: دو سوم این مبلغ را به خرید عطر اختصاص بده و یك سوم دیگر را به خرید لوازم خانه.(۱) 
در بیاناتی دیگر پیامبر گرامی اسلام به این مطلب تصریح نموده‌اند.
نیز در روایت دیگری پس از آن كه رسول خدا فاطمه را به علی تزویج كرد، با اینكه گروهی از مهاجران او را از رسول خدا خواستگاری كرده بودند و پس از آن كه او را به عقد علی در آورد، صحبت‌ها و بگو مگوهایی درباره مهریه اندك آن بانو شد، پس رسول خدا فرمود: 
ما أنا زَوَّجْتُهُ وَ لكنَّ اللهَ زَوَّجَهُ؛ من فاطمه را به علی تزویج نكردم. بلكه خدا او را تزویج كرد.(۲) 
پیامبر پس از مراسم خواستگاری علی(ع) از حضرت فاطمه به ایراد خطبه‌ای پرداخته و در بخشی از آن فرمود: ثم ان الله تعالی امرنی ان ازوج فاطمة بنت خدیجه من علی بن ابی طالب(ع) فاشهدوا انی قد زوجته ایاها علی أربعمائة مثقال فضة؛(۳) 
خدای متعال مرا امر نمود كه فاطمه(س) را به كابین علی(ع) در آورم. پس (ای حاضران) شاهد باشید كه من او را به همسری علی با مهریه‌ای معادل چهارصد مثقال نقره در آوردم.

پی نوشت‌ها: 
۱. بن سعد كاتب واقدی (م ۲۳۰)، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش. ج۸، ص۱۶.
۲. ابن واضح یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م بعد ۲۹۲)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۴۰۱؛ حرعاملی، وسائل الشیعة (آل البیت)، سال چاپ ۱۴۱۴، ناشر مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم: ج۲۰، ص۹۲.
۳. حلبی، السیرة الحلبیة، سال چاپ ۱۴۰۰، ناشر‌دار المعرفة، ج۲، ص۴۷۲."