با عرض سلام و تشكر از پاسخگويى
مسيحيت جزو اديان ابراهيمى است و قرآن هم از مسيحيان به عنوان اهل كتاب ياد كرده است. اما بعد از عروج مسيح عليه السلام به آسمان اين دين الهى كه در راستاى دين اسلام و آيينى بود كه ابراهيم عليه السلام آورده بود چون اين تشتت معنا ندارد و دين نزد خداى تعالى يكى است و آن اسلام است. سوالم اين است با پذيرفتن اينكه مسيحيت جزو اديان توحيدى است آيا تثليث با توحيد در تضاد نيست؟ آيا منظور قرآن مسيحيت اصيل است كه هنوز تحريف نشده بود؟ يا با توجه به اينكه مسيحيان چند دسته اند همه به تثليث معتقد نيستند؟ توضيح مسيحيت از تثليث هم درآميخته با شرك و كفر و چند خدايى است و گاه به عرفان پهلو ميزند.
با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
هرچند كه همه اديان الاهي از جمله مسيحيت اساسا توحيدي است و به خداي واحد و يگانه اعتقاد دارند، گاهي از توحيد و يكتاپرستي فاصله گرفته اند. در ميان انحرافاتى كه جهان مسيحيت به آن گرفتار شده، هيچ يك بدتر از انحراف تثليث نيست؛ زيرا آنها با صراحت مى گويند: خداوند سه گانه است و نيز با صراحت مى گويند در عين حال يگانه است.
يعنى هم وحدت را حقيقى مى دانند و هم سه گانگى را واقعى مى شمرند، و اين موضوع مشكل بزرگى براى پژوهشگران مسيحى به وجود آورده است. اينجاست كه مسيحيان خود را با يك مطلب غير معقول مواجه مى بينند; زيرا معادله «1=3» را هيچ كودك دبستانى هم نمى تواند بپذيرد، به همين دليل معمولا مى گويند: اين مسأله را نبايد با مقياس عقل پذيرفت بلكه با مقياس تعبد و دل بايد پذيرفته شود و از اينجاست كه مسأله بيگانگى مذهب از منطق عقل شروع مى شود و مسيحيت را به اين وادى خطرناك مى كشاند كه مذهب جنبه عقلانى ندارد، بلكه صرفاً جنبه قلبى و تعبدى دارد. همان طور كه بعضى از مورخان نيز نوشته اند، مسأله تثليث از حدود قرن سوّم به بعد در ميان مسيحيان آشكار گشت، و اين بدعتى بود كه بر اثر غلوّ از يكسو و آميزش مسيحيان با اقوام ديگر از سوى ديگر، در مسيحيت واقعى وارد شد. بعضى احتمال مى دهند: اصولا تثليث نصارى از ثالوث هندى (سه گانه پرستى هندوها) گرفته شده است.(1)
با اين همه مسيحيان به شدت از موحد بودن خود دفاع مي كنند و خود را مشرك نمي دانند و همانطور كه گفتيم آن را امري جلوه مي دهند كه تعبدي است و عقل در آن راه ندارد. قرآن نيز به اين تفكر خاص مسيحيان اشاره كرده و آن را مورد مذمت قرار مي دهد: يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِينِكُمْ وَ لَا تَقُولُواْ عَلىَ اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقَئهَا إِلىَ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِّنْهُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَا تَقُولُواْ ثَلَثَةٌ انتَهُواْ خَيرًْا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَاهٌ وَاحِدٌ سُبْحَنَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلا؛ اى اهل كتاب! در دين خود، غلوّ (و زياده روى) نكنيد! و در باره خدا، غير از حق نگوييد! مسيح عيسى بن مريم فقط فرستاده خدا، و كلمه (و مخلوق) اوست، كه او را به مريم القا نمود و روحى (شايسته) از طرف او بود. بنا بر اين، به خدا و پيامبران او، ايمان بياوريد! و نگوييد: « (خداوند) سهگانه است!» (از اين سخن) خوددارى كنيد كه براى شما بهتر است! خدا، تنها معبود يگانه است او منزه است كه فرزندى داشته باشد (بلكه) از آن اوست آنچه در آسمانها و در زمين است و براى تدبير و سرپرستى آنها، خداوند كافى است.»(2)
در مورد قرآن هم بايد گفت آنجا كه رويكرد مثبتي نسبت به مسيحيت دارد منظور مسيحيت اصيل و تحريف نشده است كه بطور طبيعي در ميان بعضي از مسيحيان همچنان رواج داشت و يا افرادي كه هر چند به اديان ديگر معتقدند اما به خدا ايمان دارند و به اعمال نيكو مي پردازند؛ مانند: «وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيهِْمْ خَشِعِينَ لِلَّهِ لَا يَشْترَُونَ بَِايَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَئكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سرَِيعُ الْحِسَاب؛ و از اهل كتاب، كسانى هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمىفروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سريع الحساب است. (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مىكند، و پاداش مىدهد.)(3)
و آنجا كه رويكرد منفي دارد قطعا منظور اديان تحريف شده و اشخاصي است كه در دين خدا امور باطل را وارد مي كنند؛ مانند: «لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيًْا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَن فىِ الْأَرْضِ جَمِيعًا وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا يخَْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ قَدِير؛ آنها كه گفتند: «خدا، همان مسيح بن مريم است»، بطور مسلّم كافر شدند بگو: «اگر خدا بخواهد مسيح بن مريم و مادرش و همه كسانى را كه روى زمين هستند هلاك كند، چه كسى مىتواند جلوگيرى كند؟ (آرى،) حكومت آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد از آن خداست هر چه بخواهد، مىآفريند (حتّى انسانى بدون پدر، مانند مسيح) و او، بر هر چيزى تواناست.»(4)
نتيجه اينكه هم در زمان پيامبر و هم در زمان ما مسيحياني هستند كه موحد بوده و معتقدند عيسي مسيح (ع) نه فرزند خدا بلكه بنده و رسول خدا بوده است. در عين حال آنجا كه رويكرد قرآن به مسيحيان و اهل كتاب است اين امكان وجود دارد كه منظور تمام اين افراد باشد و اين حتي شامل كساني كه به مسيحيت تحريفي اعتقاد دارند نيز شود، چرا كه بسياري از آنها خالصانه به اين دين متدين و متعبد بوده و اعمال نيك و صواب نيز انجام مي دهند. اما در مورد دين مسيحيت هر جا كه تاييدي وجود دارد قطعا مسيحيت اصيل و تحريف نشده و هر جا كه ردي وجود دارد، منظور مسيحيت تحريفي است.
پي نوشت ها:
1. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1374ش، ج 4، ص 292.
2. نساء(4) آيه171.
3. آل عمران(3) آيه199.
4. مائده(5) آيه17.
موفق باشید.