بسمه تعالی وهوالهادی
معنا ومفهوم عرفانی ذکر حوقله =لا حول ولا قوه الا با الله چیست؟ این ذکر مهم چه میخواهد بگوید؟

درین حد میدانم که ::: لا موثر فی الوجود الا الله
ولکل طاعه ومعصیه لا حول ولا قوه الا با الله
ولی
این ذکر عظیم را میخوام وقتی به زبان جاری میکنم برقلبم مفومش بنشیند چه رمزی درآن نهفته است ؟
اگر م

قدورتان هست از استاد و***حکیم الهی حجه الا سلام قرائتی شرحی گرفته شود

خیلی وقته که تشنه فهم عمیق این ذکرم ...من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا

یاعلی
عبد قاصر سید هادی مولوی .7 دی 1391

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
برادر گرامي! شما با مركز ملي پاسخ گويي به سوالات ديني تماس گرفته ايد و ما به جناب حجةالاسلام قرائتي دسترسي نداريم، براي گرفتن پاسخ از ايشان بايد به سايت شان مراجعه فرماييد.
-همين سوال از امير بيان، امير المؤمنين(ع) پرسيده شده كه:«قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً وَ لَا نَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا فَمَتَى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا؛ حضرت را از معناى«لا حول و لا قوّة الّا باللّه» پرسيدند فرمود: با وجود خدا، مالك چيزى نيستيم، و مالك چيزى نمى‏شويم جز آنچه او به ما بخشيده است، پس چون خدا چيزى به ما ببخشد كه خود سزاوارتر است، وظايفى نيز بر عهده ما گذاشته، و چون آن را از ما گرفت تكليف خود را از ما بر داشته است.‏(1)
ناصر الدين شاه قاجار در سفر خراسان به سبزوار كه رسيد به زيارت حكيم ربانى جناب متأله سبزوارى حاج ملا هادى اسرار، مشرف شد و از آن فيلسوف الهى در ضمن مذاكرات پرسيد: مقصود مولوى از اين شعر چيست؟
ما همه شيران ولى شير علم / حمله مان از باد باشد دم به دم‏
در جواب فرمودند كه: «لا حول و لا قوة إلا باللّه» را ترجمه مى‏كند.(2)
اين ذكر مربوط به توحيد افعالي است، يعني هيچ حول و قوه‏اى نيست. مگر اين كه از خداوند متعال است؛ اگر چه قيام و قعود، منسوب به ماست، چنان كه نماز ما را به اين حقيقت سوق مى‏دهد كه: «بحول اللّه و قوته أقوم و أقعد» اما ايجاد افعال به خداي متعال است. پس فعل، اسنادش به توست و ايجادش به او يعنى هيچ چيزى وجود پيدا نمى‏كند، مگر از موجد كه واجب[تعالي] است و وجود مى‏دهد.
ديده‏اى خواهم سبب سوراخ كن / تا حجب را بر كند از بيخ و بن‏
پس قيام و قعود به ما منسوبند، ولى حول و قوّه از خداوند است. هم چنان كه ايجاد خنده و گريه فقط از خداوند است كه: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكى»(3) ولى خندان و گريان، من و شماييم، به قول شيخ اجل سعدى:
گر چه تير از كمان همى گذرد / از كماندار بيند اهل خرد
اين بيت اشاره به قول خداوند تعالى است كه فرمود:«وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى‏»؛(4) و اين تو نبودى انداختى بلكه خدا انداخت.
همچنان كه مولوي بدان تصريح كرده كه:
تو ز قرآن باز خوان تفسير بيت / گفت ايزد «ما رميت إذ رميت»
گر بپرّانيم تير، آن نى ز ماست / ما كمان و تيراندازش خداست.‏
اين نه جبر اين معنى جبّارى است / ذكر جبّارى براى زارى است.‏(5)
در عرفان ضمن مباحث فنا مي فرمايند:«مقام فناء فى اللّه سه درجه دارد:
درجه اول فناء در افعال است، كه در نظر عارف سالك جمله مؤثرات و همه مبادى اثر و اسباب و علل، از مجرّد و مادّى و قواى طبيعيه و اراديّه، بيهوده و بى‏اثر شود، و مؤثرى غير از حق و نفوذ اراده و قدرت حق در كائنات نبيند، و عوامل اين عالم را محو و ناچيز در حيطه قدرت نامنتاهى الهى شهود نمايد. و در اين حال، يأس تمام از همه خلق و رجاء تامّ به حق پيدا شود، و حقيقت آيه كريمه"وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى" را به عين شهود، بدون شائبه پندار و خيال، عيان بيند، و لسان حال او مترنّم به مقال ذكر كريم "لا حول و لا قوّة الّا باللّه" گردد. و در اين مقام بزرگترين قدرتها و نيروهاى مقتدرترين سلاطين عالم امكان، با قدرت و نيروى پشه ضعيف در نظر حقيقت بين او يكى شود. و اين درجه را محو گويند...»(6)
خلاصه آنكه همۀ نيرو و قوا و افعال ما در اصل مال خدا و به عَرَض و اعتبار از آن ماست و اگر لحظه اي خداوند اين نيرو را از ما بگيرد ما چيزي نخواهيم داشت؛"اگر نازي كند درهم فرو ريزد قالب ها"
پس بايد زمزمه كرد كه:
دل‏داده عشقم و نرفتم بيراه / راهى بجز اين نيست خدايَست گواه‏
در هر چه نظر كنم نبينم جز عشق / لا حول و لا قوّة الّا باللّه‏ (7)
پي نوشت ها:
1. نهج البلاغه، هجرت‏، قم، 1414ق، حكمت 404، ص 547 .
2. علامه حسن زاده آملي، خير الاثر در رد جبر و قدر و دو رساله ديگر، دفتر تبليغات‏، قم، 1379، چ 4، ص 108.
3. نجم(53) آيه 43.
4. نفال (8) آيه 17.
5. جلال الدين بلخي مولوي، مثنوي معنوي، انتشارات پژوهش، تهران بيت 615، ص 31.
6. علامه حسن زاده آملي، هزار و يك كلمه،بوستان كتاب‏، قم، 1381ش، چ 3، ج‏2، ص 158.
7. علامه حسن زاده، ديوان اشعار، مركز فرهنگي نشر رجاء، 1380ش، ص 221.
موفق باشید.