سید ابراهیم سجادى

کسانى که در قلمرو باورهاى اسلامى به مطالعه جایگاه زن و مرد در نظام خانواده و جامعه پرداخته اند و در نهایت به داورى روشن و صریحى دست یافته اند, یکى از مستندات ایشان و یا آیاتى که ناگزیر بوده اند بدان بپردازند, آیه (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا من اموالهم)(نساء/34) بوده است.
این قلم در نوشته اى دیگر به معناى (قوامیت) و چگونگى تبلور آن در قلمرو خانواده پرداخته است, ولى در این پژوهش تلاش دارد تا ابعاد دیگرى از جایگاه اجتماعى زنان را در حیطه باورهاى دینى و نیز در ارتباط با این آیه تبیین نماید.
بسیارى از مفسران و قرآن پژوهان بر این باورند که پیام آیه یادشده, اختصاص به قوامیت شوهر ندارد, بلکه در پى این است که سرپرستى جنس مردان را بر جنس زنان اثبات نماید; با این توضیح که (مراد از فضیلت در این آیه, برترى طبیعى مردان بر زنان است که در فزونى قدرت تعقل مردان و امور مترتب بر آن از قبیل قدرت جنگاورى و انجام کارهاى دشوار; نمود دارد, بر عکس زندگى زنان که یک زندگى احساسى و عاطفى بر پایه نازک دلى و لطافت روحى مى باشد.
با توجه به فراگیرى علت یادشده, حکم مناسب آن یعنى قوامیّت نیز عمومیت دارد و نوع مردان را در بر مى گیرد; البته در حوزه هاى کارى که زندگى هر دو نوع را پوشش مى دهد, بنابراین در کارهاى اجتماعى چون حکومت و قضاوت که زیربناى زیست اجتماعى بوده و با تعقل پا مى گیرد و نیز دفاع مسلحانه که توقف بر سخت کوشى دارد, مردان بر زنان قوامیت دارند.
بر این اساس, قسمت اول آیه: (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) از اطلاق و عمومیت کامل برخوردار است.)1
فهم قوامیت مطلق مردان از آیه درحقیقت دیدگاه مورد پذیرش همه کسانى است که از جمله (فضّل الله بعضهم على بعض) فضیلت مردان را بر زنان مى فهمند و در مقام تعیین نمودارهاى فضیلت, ازخرد, تصمیم, قدرت, امامت و رهبرى, جهاد و ولایت بر عقد, به عنوان فضائل ویژه مردان نام مى برند.2
ییکى از مفسران معاصر با برداشت یادشده از آیه به شدت مخالف کرده مى نویسد:
(وقتى که زن در مقابل مرد, و مرد در مقابل زن به عنوان دو صنف مطرح است هرگز مرد قوّام و قیّم زن نیست و زن هم در تحت قیمومیت مرد نیست. (الرجال قوّامون على النساء) مربوط به آن جایى است که زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن باشد که در آن صورت, سخن از قوّام بودن به میان مى آید.)3
(گاهى زن قیّم مرد است و گاهى مرد قیّم زن… اطاعت فرزند چه پسر و چه دختر از ساحت مقدس پدر و مادر واجب است… اگر مادرى فرزند را از کارى نهى کرد و گفت این کار مایه آزردگى من مى شود در اینجا اطاعت مادر واجب است… درحقیقت در چنین مواردى زن است که بر مرد قیّم است و لو اینکه پسر مجتهد و یا متخصص باشد.)4
بنابراین بگو مگو پیرامون فهم آیه (الرجال قوّامون على النساء) و گستره دلالت آن پیشینه تاریخى دراز دارد, چنان که در این عصر نیز فردى چون استاد جوادى آملى با استادش علامه طباطبایى در این زمینه رو در رو قرار گرفته است; یکى از آیه یادشده قوامیّت مطلق مردان را فهمیده و دیگرى قوامیّت مرد در زندگى زناشویى را!
واقعیت این است که تلقى علامه از آیه با پرسشها و اشکالهایى همراه است که یافتن پاسخ براى برخى از آنها دشوار مى نماید, از باب نمونه:
1. علامه مى گوید بخش اول آیه: (الرجال قوّامون على النساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما أنفقوا) به گونه مستقیم به روابط زن و مرد در زندگى زناشویى نظر ندارد, حال آن که جمله (و بما أنفقوا) به طور قطع از انفاق شوهر سخن مى گوید!
2. پیامد فراگیر بودن علّتى که در کلام علامه آمده پذیرش مردسالارى به معناى عام و فراگیر آن مى باشد. شاید با توجه به همین پیامد, ایشان قوّامیت مردان را محدود به کارهاى اجتماعى مى داند که به زندگى مشترک زن و مرد ارتباط مى یابد, بدون اینکه دلیل ارائه دهد.
3. اگر مراد خداوند بیان فضیلت مردان بر زنان بود مى بایست از تعبیر (بما فضّلوا) استفاده مى شد همان گونه که تأمین اقتصادى زن از سوى مرد با عبارت (بما أنفقوا) بازگو شده است.
4. جمله (فالصالحات) در آیه, شکل تفریع را دارد و مفاد آن مختص زندگى زناشویى مى باشد. شایسته باب تفریع این است که فرع از گستره شمولى مساوى با اصل, برخوردار باشد. اگر مقصود قسمت اول آیه قوامیت مردان بر زنان در زندگى اجتماعى مى بود, در فرع نیز باید مطلبى در رابطه با قضاوت یا حکومت و مانند اینها مطرح مى گردید و نه اطاعت زن از شوهر.
5. آیه مورد بحث از قوّامیتى سخن مى گوید که در آن مرد در رابطه با زن ایفاى نقش مى کند, ولى در سلطه اى از نوع حکومت و قضاوت, همه اقشار و افراد جامعه زیر پوشش قرار مى گیرند.
6. ظاهر آیه حکایت از این دارد که انفاق و فضیلت با هم به قوّامیت مرد مشروعیت مى بخشند; در صورتى که سرپرستى در امور عمومى و اجتماعى ارتباطى با انفاق ندارد.5
به هرحال استفاده قوّامیت مردان بر زنان از این آیه چندان پذیرفتنى نمى نماید, ولى این داورى نباید مانع از این باشد که با مراجعه به قرآن به داورى خداوند در امر سرپرستى مردان در زندگى اجتماعى که محور طولانى ترین و جدى ترین جدالها بوده و هست, دست یابیم و به مطالعه و شناخت دیدگاه هدایتگرانه قرآن در این زمینه روى آوریم.
نقش اجتماعى زنان در نگاه دیگران
بدون تردید دیدگاه قرآن در هر زمینه براى همیشه, سایر دیدگاه هاى مربوطه را به گونه اى زیر ذره بین دارد و از راه نقد آنها مخاطب را به سوى هدایت برتر فرا مى خواند.
بر این اساس شایسته مى نماید که پیش از پرداختن به مطالعه دیدگاه قرآن, مرورى داشته باشیم بر سایر دیدگاه هاى در خور توجه دراین موضوع, تا در پرتو روش مقایسه نقادانه زمینه فهم دقیق تر و قضاوت واقع بینانه تر نظریه کتاب وحى فراهم آید و درستى و نادرستى گفته ها و ایده ها نمودار گردد:
در رابطه با تعامل زن و مرد در زندگى اجتماعى سه دیدگاه عمده وجود دارد:

1) نگاه سنتى
اعتقاد به محکومیّت جنس زنان یکى از باورهاى رایج در گذشته و حال بوده و هست که دیدگاه مشترک تورات و ارسطو را تشکیل داده از حاکمیت مرد به عنوان سنت تغییرناپذیر یاد مى کند; تورات پس از مقصر شناختن (حوّا) در داستان خطاى آدم, ضمن شمارش کیفرهاى او مى گوید:
(شما زنان تحت سلطه مرد قرار مى گیرید و او در پى چیرگى بر شما خواهد بود.)6
ارسطو مدعى است:
(زن و بنده بر اساس طبیعت خود محکوم به اسارت بوده سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند.)7

2) نگاه فمینیستى
نقطه مقابل دیدگاه یادشده, تفکر فمینیستى است که در برخى از شاخه هاى آن, با تأکید بر این مطلب که جنسیت, هویت گوهرى و ذاتى ندارد, از تربیت فکرى, اخلاقى و اعتقادى زن و مرد به گونه اى که هر دو با نقش همسان در همه صحنه هاى زندگى حضور پیدا نمایند, به عنوان هدف اجتناب ناپذیر سخن گفته مى شود! و در این راستا فمینیست هاى رادیکال, عصبانیت و احساساتى بودن زن را اثر تربیت او در محیط تنگ خانه8, و وابستگى, در حاشیه بودن و فرودستى او را برخاسته از نقش زاییدن دانسته اند و جایگزین شدن زاد و ولد آزمایشگاهى را به جاى زاد و ولد طبیعى از کلیدهاى حل مشکلات زنان مى شناسند.9
از سوى دیگر در این مکتب ادعا مى شود که جنسیت مذکر, جوهر نیست تا قائم به ذات باشد, بلکه نظام عقیدتى است که مقصد آن توجیه سلطه جنس مذکر مى باشد; هیچ کس مرد به دنیا نمى آید, بلکه در شرایط خاص محیط خود مرد ساخته مى شود, و چیزى که ساختنى و پرداختنى است قابل ویرانى و بازسازى نیز هست.10

3) نگاه میانه
در کنار دو دیدگاه یادشده که نماد افراط و تفریط در این حوزه فکرى هستند, نظریه دانشمندانى قابل مطالعه است که با پذیرش حقوق ا نسانى زنان, حضور آنان را در تمام عرصه هاى اجتماعى همسان مردان تحقق پذیر نمى شناسند. دراین تفکر زنان, داراى حالات روحى و گرایشهایى هستند که مانع حضور آنان در همه عرصه هاى مختلف زندگى به حساب مى آید; مهم ترین و مؤثرترین این گرایشها را مى توان این گونه برشمرد:

الف. روحیه احساسات زدگى
(زنان عموماً احساساتى تر از مردان هستند.)11
(زن بیشتر بیان کننده است, زیرا همیشه اسیر احساسات و عواطف مى باشد. ریشه حساس بودن او به بیماریهاى عصبى مانند تشنج و هیسترى و وسواس, ترس بیجا, حرکات غیرارادى و تأثیر از تلقینات در همین جا است.)12

ب. تمایل به پناه جویى
(طبیعت زن پناه جویى است نه جنگ جویی… زن از مرد توانا خوشش مى آید, در مشاهده قدرت, نوعى عامل عجیب (خوشى فرودستانه) او را تحریک مى کند… به مردى که فرماندهى بلد است با خوشحالى تسلیم مى شود… اگر این روزها فرمانبردارى زن کمتر شده است, براى آن است که مردان در قدرت و اخلاق ضعیف تر از پیش اند.)13
(همه احساسات و عواطفى که زنى را به مردى مى پیوندد از دواعى جنسى بر نمى خیزد, بلکه از غرایز انقیاد و تسلیم سر مى زند.)14

ج. گرایش به مصالح خانواده
(همه چیز در نظر زنان شخصى است و وسیله است براى غایات و اهداف خصوصى.)15
(توجه زن, به امور خانوادگى و محیط او معمولاً خانه اوست… اگر در سالهاى جوانى مفتون عبارات و اصطلاحات سیاسى مى گردد و احساس خود را به همه جنبه هاى انسانى بسط مى دهد, پس از یافتن شوهرى وفادار, از تمام آن فعالیتها چشم مى پوشد و به سرعت, خود و شوهرش را از این فعالیتهاى عمومى بیرون مى کشد و به شوهرش یاد مى دهد که حس وفادارى شدید خود را به خانه محدود کند.)16
(عشق زن به خانواده و کودک است. اگر در حفظ اینها موفق باشد, به دولتها و دودمانهاى سلطنتى بى قید و بى علاقه است… اگر امروز طبیعت او در حفظ کودک و خانواده ناتوان به نظر مى رسد, براى آن است که زن مدتى است که طبیعت را از یاد برده است, ولى شکست, طبیعت همیشگى نیست, هر وقت که بخواهد با صدها مصالحى که ذخیره دارد بر مى گردد.)17
(هیچ لذتى براى زن بالاتر از این نیست که همیشه در کنار مرد موردعلاقه اش به سر برد).18

د. توان محدود در تطبیق و نتیجه گیرى
(زن در واقعیات تیزبین است و آنها را خوب به خاطر مى سپارد, اما براى تعمیم و توضیح عمیق مستعد نیست, ممکن است در جزئیات و در پیدا کردن مقصد سردرگم شود.)19

هـ. حوزه شغلى مورد علاقه زنان
بر اساس کششها و گرایشهاى یادشده, حوزه هاى شغلى معیّنى توجه زنان را به خود مى کشاند:
موزیکال, کارهاى دفترى و مشاغل اجتماعى مرتبط با عنصر کلامى به ویژه پرستارى و تربیت کودکان, حوزه فعالیتهاى دختران را تشکیل مى دهد.20
فعالیتهاى دختران را کارهاى ظریف هنرى وتوأم با آرامش تشکیل مى دهند.21
(زنان بیشتر به کارهاى خانه و اشیاء و تلاشهاى ذوقى علاقه نشان مى دهند و بیشتر مشاغلى را مى پسندند که نیازى به جا بجا شدن در آنها نباشد و یا کارهایى را دوست مى دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزى بسیارى به خرج داد; مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بى نوا… زنها عموماً احساساتى تر از مردان هستند.)22
باور به تفاوت حالات روحى و گرایشهاى شغلى زنان با مردان, ویژه دانشمندان مذکر نیست, بلکه از سوى زنان روان شناس نیز ارائه شده است, از جمله:
خانمى به نام (کلیودالسون) مى گوید:
(تمام زنان علاقه مندند که تحت نظر شخص دیگرى کار کنند و احساس نمایند که وجودشان مؤثر و مورد نیاز است, این دو نیاز روحى از این واقعیت سرچشمه مى گیرد که خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند, عملى تر فکر مى کنند, بهتر قضاوت مى کنند, سازمان دهنده بهترى هستند و بهتر هدایت مى کنند, پس برترى روحى مردان بر زنان چیزى است که طراح آن طبیعت مى باشد.
خانمها به علت اینکه احساسى تر از آقایان هستند باید این حقیقت را قبول کنند که به نظارت آقایان در زندگى شان احتیاج دارند. بزرگ ترین هدف زنها در زندگى تأمین است و وقتى به هدف خود نائل شدند دست از فعالیت مى کشند. زن براى رسیدن به این هدف از رو به رو شدن با خطرات بیم دارد, ترس تنها احساسى است که زن در برطرف کردن آن به کمک احتیاج دارد. کارهایى که به تفکر مداوم احتیاج دارد, زن را کسل و خسته مى کند.)23
خانم دیگرى به نام (لابر) اظهار مى دارد:
(در زن, قدرت عقل, ناقص است, زیرا عاطفه قدرتمندش او را بازى مى دهد. ما زنان در عین تیزهوشى و ادراک سریع, افکارمان در مسائل اجتماعى ارتباط و پیوستگى ندارد.)24
بر اساس تحقیقات روان شناختى در رابطه با عوامل محدود کننده حوزه فعالیت زنان, افزون بر حالات و گرایشهاى روحى یادشده, نقش تربیتى, حس خودآرایى و علاقه به توجه انگیزى آنها نیز قابل مطالعه است.
به هرحال به رغم فزونى تعداد زنان بر تعداد مردان, تلاشهاى گسترده تبلیغاتى, تئورى سازى هاى جدى فمینیستى و برداشته شدن موانع قانونى و عرفى حضور زنان در صحنه هاى مختلف سیاسى ـ اجتماعى بسیارى از کشورها, اشتغال زنان به کارهاى سیاسى ـ اجتماعى بسیار ناچیز و تعداد زنان شاغل در این حوزه هاى کارى در مقایسه با مردان, بسیار اندک است. چنین وضعیتى جاى پرسش دارد و راز این تفاوت در تفاوت حالات و گرایشهاى روحى و غریزى زن و مرد مى تواند مورد بررسى قرارگیرد.

تعالى و نقش آفرینى زنان در قرآن
از نظر قرآن, زن همانند مرد, به تناسب هویت خاکى ـ ملکوتى خود, از غرایز و گرایشهایى برخوردار است که مى تواند بستر اوجگیرى او تا فراسوى جهان خاکى یا سقوط او به (اسفل سافلین) باشد:
(لقد خلقنا الانسان فى أحسن تقویم. ثمّ رددناه أسفل سافلین. إلاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات) تین/6 ـ 4
به راستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم, سپس او را به پست ترین [مراتب] پستیها بازگردانیدیم; مگر مؤمنانى که کارهاى شایسته انجام مى دهند.
(و نفس و ما سوّاها. فألهمها فجورها و تقواها. قدأفلح من زکّیها. و قد خاب من دسّیها) شمس/10ـ7
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد, سپس پلیدکارى و پرهیزگارى اش را به او الهام نمود, که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار است, و هر کس آلوده اش ساخت قطعاً باخته است.
زنان مى توانند در مسیر تزکیه و تعالى جویى پا به پاى مردان حرکت کرده به قله عصمت, مقتدایى, اسوه شدن و الهام گیرى قدم گذارند. قرآن با تکیه بر نمونه هاى عینى و پیش داورى هاى کلى در رابطه با امکان دستیابى زنان به والا ترین مرتبه تکامل در پى این است که همه زنان را تشویق به تعالى خواهى کند.
قرآن زنان راه یافته به قله درک و شهود را با زیباترین تعبیرها و خطابها مى ستاید:
(انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیراً) احزاب/33
خداوند مى خواهد پلیدى را از شما خانواده پیامبر(ص) بردارد و شما را به پاکى کامل رساند.
(و إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ الله اصطفاک و طهّرک و اصطفاک على نساء العالمین) آل عمران/42
و آن گاه که فرشتگان گفتند: مریم! همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و برترى بخشید بر زنان جهان.
(إذ أوحینا إلى أمّک مایوحى أن اقذفیه فى التابوت فاقذفیه فى الیمّ) طه/39ـ38
آن هنگام به مادرت وحى مهمى نمودیم; وحى کردیم که کودک خود را در صندوقى قرار بده و او را در دریا افکن.
(و ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنّة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین. و مریم ابنت عمران التى أحصنت فرجها فنفخنا فیه من روحنا و صدّقت بکلمات ربّها و کتبه و کانت من القانتین)
تحریم/12ـ11
خداوند براى مؤمنان مثل زده است همسر فرعون را; آن گاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان. و مریم دخت عمران را; همان که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.
قرآن, افزون بر یادکرد نمونه هاى عینى به طور کلى درباره شانس و امکان همسان زنان با مردان در کسب فضایل و ارزشها مى گوید:
(إنّ المسلمین و المسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات و المتصدّقین و المتصدّقات و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاکرین الله کثیراً و الذاکرات أعدّ الله لهم مغفرة و أجراً عظیماً) احزاب/35
مردان و زنان مسلمان, و مردان و زنان با ایمان, و مردان و زنان عبادت پیشه, و مردان و زنان راستگو, و مردان و زنان شکیبا, و مردان و زنان فروتن, و مردان و زنان صدقه دهنده, و مردان و زنان روزه دار, و مردان و زنان پاکدامن, و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى کنند; خداوند براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.
دست یابى به مقام عصمت و سایر ارزشهاى مورد اشاره در آیه بالا ارتباط تنگاتنگ با پیروى از خرد و داوریهاى آن در صحنه هاى گوناگون زندگى و مبارزه جدى با سلطه جهل, وهم, خیال, تعصبهاى کور دارد. به عبارت دیگر, موفقیتهاى ارزشى ثمره عقل بى پیرایه است که در قرآن از آن با نام (لبّ) و (الباب) تعبیر شده است, پیرایش عقل و پیوستن به جمع اولوا الالباب هم در توان زنان است وهم مردان. قرآن مى گوید:
(إنّ فى خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لأولى الألباب. الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و على جنوبهم و یتفکّرون فى خلق السموات و الأرض ربّنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار. ربّنا إنّک من تدخل النار فقد أخزیته و ما للظالمین من أنصار. ربّنا إنّنا سمعنا منادیاً ینادى للایمان أن آمنوا بربّکم فآمنّا ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار. ربّنا و آتنا ما وعدتنا على رسلک و لاتخزنا یوم القیامة إنّک لاتخلف المیعاد. فاستجاب لهم ربّهم أنّى لاأضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض…) آل عمران/195ـ 190
همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز براى صاحبان خرد آزاد و بى پیرایه نشانه هایى است; آنها که درحال ایستاده, نشسته و خفتن, خدا را یاد مى کنند و پیوسته در خلقت آسمانها و زمین مى اندیشند و مى گویند: پروردگارا, این دستگاه را بیهوده نیافریده اى, پاک و منزهى, ما را از عذاب آتش مصون دار.
پروردگارا! آن را که در آتش افکنى خار مى سازى و ستمکاران را کسى یارى نخواهد کرد.
پروردگارا! ما چون صداى منادى را که مردم را به ایمان فرا مى خواند شنیدیم اجابت کردیم, پس ایمان آوردیم.
پروردگارا! از گناهان ما درگذر و زشتى کردار ما را بپوشان و هنگام جان سپردن ما را با ابرار و نیکوکاران محشور گردان.
پروردگارا! ما را از آنچه به پیامبران وعده داده اى نصیب فرما و ما را در قیامت خوار منما که تو وعده ات را مخالفت نمى کنى. پس پروردگار آنها خواسته هاى آنها را اجابت نموده [و فرمود]: همانا من عمل زن و مرد شما را ضایع نمى کنم, شما از یکدیگر هستید(یکسان هستید).
تأکید قرآن بر اینکه به خواسته هاى زن و مرد آنها پروردگارشان پاسخ مثبت داد, و این در مقام پاسخ به تقاضاى (اولوا الألباب) بود صراحت دارد در اینکه زنان نیز همسان مردان مى توانند زندگى ارزشى شان را در پرتو عقل بى پیرایه, سامان بخشیده و آرمانها و خواسته هاى ارزشى خود را جامه عمل بپوشانند.

دیدگاه هاى فقهى غلط انداز
بى تردید پس از اثبات همسانى قدرت تعقل و امکان تعالى همه جانبه در شخصیت زن و مرد, زمینه پذیرش این ادعا فراهم مى آید که قرآن بر قدرت ارزیابى و قداست تصمیم گیرى زنان مهر تأیید زده و اقدام عملى و مستقل آنان را در عرصه هاى مختلف زندگى فردى و اجتماعى مؤثر مى شناسد, با این حال بجاست که پیش از مطالعه تفصیلى نظر قرآن در رابطه با عرصه هاى گوناگون فعالیتهاى اجتماعى زنان, هر چند به صورت گذرا نگاهى داشته باشیم به سه تلقى فقهى در ولایت و سلطه مردان بر زنان که سختگیرانه در پى اثبات قوامیّت مردان مى باشد:

1. سرپرستى مردان بر زنان در نکاح
شافعى مى گوید:
(فأیّ إمرأة نکحت بغیر إذن ولیّها فلانکاح لها.)25
هر زنى بى اجازه ولیّ خود ازدواج کند, ازدواج او باطل است.
در جاى دیگر مى گوید:
(آیه (فاذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بالمعروف)(بقره/232) دلالت دارد بر اینکه زن آزاد نمى تواند خود را به عقد کسى درآورد.)26
آیاتى که مستند این تلقى فقهى قلمداد شده عبارتند از:
(فانکحوهن باذن أهلهنّ) نساء/25
پس آنان را با اجازه خانواده شان به همسرى در آورید.
(فاذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فلاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ إذا تراضوا بینهم بالمعروف) بقره/232
چون زنان را طلاق گفتید و عده آنان به پایان رسید پس آنها را از ازدواج با همسران سابق شان مانع نشوید; چنانچه بر اساس معروف با هم توافق کرده باشند.
(و إن طلقتموهنّ من قبل أن تمسوهنّ و قد فرضتم لهنّ فریضة فنصف ما فرضتم إلاّ إن یعفون أو یعفوا الذى بیده عقدة النکاح و أن تعفوا أقرب للتقوى) بقره/237
اگر زنان را پیش از نزدیکى طلاق گفتید و براى آنها مهر معین کرده بودید پس نصف آن را بدهید; مگر اینکه آنان خود ببخشند یا کسى که نکاح در دست اوست. و اگر گذشت کنید به تقوا نزدیک تر است.27
باید گفت این آیات با دیدگاه یادشده همخوانى ندارد; آیه اول از ازدواج با کنیزان و ضرورت اجازه مالکان و صاحبان آنها سخن مى گوید,28 نادیده گرفتن ویژگى (کنیزبودن) ـ که نقش علت را دارد ـ به قصد عمومیت دادن حکم (لزوم اجازه ولى) به ازدواج تمام زنان, چشم پوشى بى دلیل از سخن روشن قرآن است. آیه دوم از یک دخالت ناروا بازمى دارد و استقلال زن طلاق داده شده را (حتى با فرض دوشیزه بودن) در رابطه با ازدواج مجدد او گوش زد مى نماید. آیه سوم ضمن تقسیم زنان طلاق داده شده پیش از همخوابى به دو گروه: بالغان رشد یافته و نابالغان تحت سرپرستى ولى, براین مطلب تأکید دارد که عقد گروه دوم به دست (ولى) است و ولى مى تواند نسبت به نصف مهر گذشت نماید.29
در هر حال بابد به مطالعه همزمان این آیات و آیاتى که زنان را در امر نکاح و ازدواج مستقل و آزاد مى شناساند پرداخت; از قبیل:
(ولاتعضلوهنّ أن ینکحن أزواجهنّ) بقره/232
(حتى تنکح زوجاً غیره) بقره/230
(فلاجناح علیهنّ فیما فعلن فى أنفسهنّ بالمعروف) بقره/234
این آیه ها با اطلاق خود دوشیزگان طلاق داده شده را نیز در بر مى گیرند. اینک با در کنارهم نهادن این دو دسته آیات این نتیجه به دست مى آید: بین دسته هاى مختلف زنان, تنها درمورد دختران نابالغ و به رشد نرسیده, مردان ـ پدر و پدربزرگ ـ بر عقد ازدواج ولایت دارند; 30 با این توضیح که:
(این مطلب به قصور و عدم رشد عقلى و فکرى زن مربوط نیست, به گوشه اى از روان شناسى زن مربوط است, مربوط است به حس شکارچى گرى مرد از یک طرف و به خوش باورى زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر… زن مادامى که دوشیزه است… زمزمه هاى محبت مردان را به سهولت باور مى کند… مردان شکارچى از این احساس زن همواره استفاده مى کنند… اینجاست که لازم است دخترِ مرد ناآزموده با پدرش که از احساس مردان بهتر آگاه است ـ پدر براى دختران خیر و سعادت مى خواهد ـ مشورت کند.)31
بنابراین دیدگاه فقهى (سلطه مردان در مورد عقد ازدواج) را نمى توان مستند به قرآن و جزء آموزه هاى نجات بخش این کتاب آسمانى دانست.

2. سرپرستى مردان بر زنان در طلاق
طلاق درنظام حقوقى دین مصداق آشکار تسلط بى چون و چراى مردان بر زنان قلمداد شده است; بدین دلیل که از سنخ (ایقاعات) است و مرد به صورت یک جانبه و بى توجه به اراده و اجابت زن مى تواند پیوند زناشویى را به هم زند و پیش از پایان (عده) دوباره از تصمیمش برگردد و….
تردیدى نیست در اینکه طلاق از (ایقاعات) است و مرد بى توجه به اجابت زن و به طور عمده بر اساس دو نکته به صورت مستقیم یاتوسط وکیلش صیغه طلاق را مى تواند جارى نماید, آن دو نکته عبارتند از:
1. زنان در اقدام عملى خود بیشتر تابع احساسات اند و نه تعقل و دوراندیشى, به همین دلیل مشورت و نظارت مرد براى زن ارزش حیاتى دارد.
2. مسؤولیت پرداخت هزینه ازدواج, مهریه و نفقه زن به عهده مرد است و این مى تواند در کنار زمینه سازى دوراندیشى در او بیمه کننده تداوم پیوند زناشویى باشد. براین اساس انشاء طلاق و اعلان پایان زندگى زناشویى در صلاحیت مرد قرار داده شده است; البته با این تأکید که به دور از هواپرستى و تنوع طلبى و آمیخته با احسان و نیکى انجام پذیرد, تا ضمانتى باشد بر جلوگیرى جدى تر پدیده فروپاشى نظام خانوادگى. در قرآن آ مده است:
(و عاشروهنّ بالمعروف فإن کرهتموهنّ فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً) نساء/19
با زنان رفتار شایسته داشته باشید و اگر آنان را خوش نداشتید پس چه بسا چیزى را خوش نمى دارید و خداوند در آن خیر فراوان قرار مى دهد.
امام باقر مى فرماید: پیامبر(ص) به مردى رسید و از او پرسید با همسرت چه کردى؟
او عرض نمود: طلاقش دادم.
پیامبر(ص) فرمود: بدون اینکه بدى از او ببینى؟
عرض نمود: بدون مشاهده بدى!
سپس آن مرد ازدواج مجدد کرد و پیامبر(ص) گذرش بر او افتاد و پرسید: ازدواج نمودى؟
و گفت: آرى.
پس از اندى پیامبر(ص) از آن مرد پرسید که با همسرت چه کردى؟
او گفت: طلاق دادم.
حضرت فرمود: بدون اینکه بدى ببینى؟
او عرض نمود: بدون اینکه بدى ببینم!
سپس آن مرد براى سومین بار ازدواج کرد و پیامبر(ص) هم درجریان قرار گرفت و سپس زنش را طلاق داد بدون اینکه بدى از زنش ببیند و این را به اطلاع پیامبر(ص) رساند. آن گاه پیامبر(ص) فرمود:
(إنّ الله عزوجل یبغض و یلعن کل ذوّاق من الرجال و کلّ ذوّاقة من النساء.)32
همانا خداوند مرد و زنى را که کامجویانه ازدواج مى کنند مورد غضب و لعن قرار مى دهد.
(الطلاق مرّتان فامساک بمعروف أو تصریح باحسان) بقره/229
طلاق دوبار است. پس از آن زن را یا باید به خوبى نگاه داشت یا به شایستگى رها کرد.
(و إذا طلّقتم النساء فبلغن أجلهنّ فأمسکوهنّ بمعروف أو سرّحوهنّ بمعروف و لاتمسکوهنّ ضراراً لتعتدوا و من یفعل ذلک فقد ظلم نفسه) بقره/231
هرگاه زنان را طلاق دادید و عده آنان به پایان رسید پس به خوبى نگاه دارید یا به خوبى آزادشان کنید. مبادا به قصد زیان رسانى نگاه شان دارید تا در حق آنها ستم روا دارید. هر کس چنین کند بى تردید برخود ستم نموده است.
همان گونه که یادآورى شد قبول زن در اجراى طلاق نادیده گرفته شده است, ولى اراده و خواست او نه تنها در طلاق (خلع) و (مبارات) که در طلاق (رجعى) نیز مى تواند مؤثر باشد و وکالتش را در اجراى طلاق به عنوان شرط ضمن عقد بر مرد تحمیل کند. چنین شرطى نه تنها مورد توافق فقها است که به صورت عملى پیشینه تاریخى نیز دارد, در نکاح نامه مربوط به قرن چهارم هجرى در اندلس مى خوانیم:
(فلانى فرزند فلانى به صورت داوطلبانه و یک جانبه به قصد جلب محبت و تأمین خوشنودى همسرش فلانى, به او پیمان مى سپارد که بر سر او زن نگیرد, (ام ولد) انتخاب نکند و کنیزى برنگزیند, و گرنه همسرش اختیار خود را داشته باشد, زن دوم مطلقه گردد, (ام ولد) آزاد باشد در راه خدا و یا امر کنیز در دست همسرش باشد تا بفروشد, نگه دارد و یا آزاد کند.)33
بدین ترتیب قانون طلاق در قرآن با ویژگیهایى که دارد به هیچ گونه نمى تواند نمود و جلوه سلطه بى چون و چراى مردان بر زنان باشد و سبب تضییع حقوق فردى و اجتماعى آنان به شمار آید.

3. حبس زنان در خانه
دیدگاه فقهى که حبس و نگهدارى زن را درخانه واجب مى شمارد براى قرآنى جلوه دادن آن به این آیه استدلال مى نماید:34
(و قرن فى بیوتکنّ) احزاب/33
و در خانه هاتان بمانید.
بدیهى است پذیرش این دیدگاه زمینه اى براى بحث پیرامون فعالیتهاى اجتماعى زنان و حضور مستقیم آنان در جامعه باقى نمى گذارد.
تردیدى نیست در اینکه بین عناوین دختر, زن, همسر و مادر, قرآن بیشترین اهتمام را به عنوان (بانو) داده و زن را با این نام به دلیل دو نقش اساسى او بزرگ ترین هدیه و نشانه الهى مى شمارد.
از نظر قرآن نقش اول بانو این است که با پرتو جذّاب عاطفه, محبت و دلسوزى خدادادى, تلخیها و سختیهاى زندگى مشترک زناشویى را مى زداید و در نقش دوم خود, قدرت آفریدگارى و ربوبى خداوند را با پرورش جنین و تربیت کودک به نمایش مى گذارد:
(و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودّة و رحمة) روم/21
و از نشانه هاى او این است که او از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستى و رحمت نهاد.
(والله جعل لکم من أنفسکم أزواجاً و جعل لکم من أزواجکم بنین و حفدة)
نحل/73
و خداوند براى شما از خودتان همسرانى قرار داد و از همسران تان براى شما پسران و نوادگانى پدید آورد.
بدین ترتیب ایفاى نقش طراوت بخشى و افسردگى زدایى و نقش پرورشى در کانون زندگى زناشویى, رسالت اساسى زن را تشکیل مى دهد و درنگ او را در بخشى از ساعات شب و روز در محیط خانه اجتناب ناپذیر مى سازد و ضرورت مصونیت از گزند دزدان جنسى ممکن است زمان خانه نشینى بانو را طولانى تر کند.
با این حال پذیرش دیدگاه فقهى یادشده به عنوان نگاه قرآنى منطقى نمى نماید; زیرا:
استدلال به آیه (و قرن فى بیوتکنّ) براین فرض استوار است که (قرن) برگرفته از ریشه (قرار) به معناى درنگ باشد و نه از ریشه (وقار) که احتمال دیگر است35 و با سیاق (و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الأولى) سازگارى بیشترى دارد; یعنى در این صورت (ولاتبرجنّ… )توضیح (وقار) و متانت به حساب مى آید و مى گوید: حفظ وقار زنان به این است که چونان زنان جاهلیت قدیم, زینتهاشان را آشکار ننمایند. بى تردید این توصیه با حضور در جامعه سازگارى بیشتر دارد تا درنگ در خانه!
افزون بر اینکه آیه از تکالیف زنان پیامبر(ص) سخن مى گوید36 و اثبات همگانى بودن لزوم خانه نشینى براى همه زنان با دلایل و توجیه هاى ارائه شده از سوى مفسران و فقها, چندان پذیرفتنى به نظر نمى رسد. آیات دیگرى که در رابطه با ممنوعیت نمایش زینت زنان یا خودنمایى آنان سخن مى گوید نیز با حضور زنان در جامعه سازگارتر مى نماید, از باب نمونه:
(یا أیها النّبى قل لأزواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهنّ ذلک أدنى أن یعرفن فلایؤذین) احزاب/59
پیامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که پوششهاشان را بر خود نزدیک سازند, این به این هدف که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند, نزدیک تر است.
(قل للمؤمنات یغضضن من أبصارهنّ… و لایبدینّ زینتهنّ إلا ما ظهر منها و لیضربن بخمرهنّ على جیوبهنّ و لایبدین زینتهنّ إلاّ لبعولتهنّ… و لایضربن بأرجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ) نور/31
به زنان با ایمان بگو که دیدگان خود را [در نگاه به نامحرمان] فروکاهند… و زیورهاى خود را آشکار نکنند مگر آنچه پیداست, و باید سرپوش هاشان را بر گردن خویش اندازند و زیورآلات خود را جز براى شوهران و… آشکار نسازند و به منظور جلب توجه دیگران به زینت ناپیداى خود, پاى کوبى ننمایند.
تحرک و تلاش زنان در حضور و معرض دید مردان با رعایت عفت و حجاب که در این گونه آیات روا قلمداد شده است, در داستان گله چرانى دختران حضرت شعیب(ع) که با امضاى دو پیامبر همراه است, با وضوح و شفافیت مطرح است:
(و لما ورد ماء مدین و جد علیه أمة من الناس یسقون و وجد من دونهم امرأتین تذودان قال ما خطبکما قالتا لانسقى حتى یصدر الرعاء و أبونا شیخ کبیر. فسقى لهما ثمّ تولّى إلى الظل فقال ربّ إنّى لما أنزلت إلیّ من خیر فقیر. فجاءته إحداهما تمشى على استحیاء قالت إنّ أبى یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا) قصص/25ـ23
و چون به آب مدین رسید, گروهى از مردم را بر آن یافت که دامهاشان را آب مى دادند و پشت سرشان دو زن را یافت که [از درهم آمیختن با جمعیت] دورى مى گرفتند, موسى(ع) گفت این چه کار است؟ گفتند: [ما گله را] آب نمى دهیم تا شبانان برگردند و پدر ما پیر و سالخورده است. پس [موسى] براى آن دو آب کشید, آن گاه به سوى سایه برگشت و گفت پروردگارا من به هر چیزى که به سویم بفرستى سخت نیازمندم. پس از آن یکى از آن دو زن ـ در حالى که به آزرم گام بر مى داشت ـ نزد وى آمد, گفت پدرم تو را طلبیده تا پاداش دهد.
در این آیات, رفتن به بیابان, حضور همزمان با حضور مردان گله چران در کنار آب و سخن گفتن با موسى(ع), به عنوان نمود فعالیت زنان در بیرون از محیط خانه مشروع و روا تلقى شده و با این همه, پرهیز دختران شعیب از اختلاط با مردان و نیز شرم آنان هنگام آمدن نزد موسى(ع) نیز مطرح شده است که حکایت از رعایت عفت و حجاب دارد.
روایات بسیارى نیز حضور هدفدار و سازنده زن را در جمع مردان تأیید مى نماید و رفت و آمد و اظهار نظر آنان را در جمع مردان, نه تنها روا که در صورت معقول بودن, تحسین برانگیز نیز مى شناسد.
داستان اسماء دختر یزید انصارى نمونه اى است از قضاوت سنت در این باب که در آن اسماء به حضور پیامبر(ص) مشرف شد و عرض کرد: اى رسول خدا! من سخنى دارم که سخن و نظر جمعى از زنان مسلمان نیز هست; و آن اینکه مردان از مزایاى شرکت در جماعت, تشییع جنازه بهره مند شده اند, هر زمان که راهى میدان جهاد مى شوند ما اموال آنان را حفظ و فرزندان شان را تربیت مى کنیم; پس آیا در ثواب و پاداش شریک آنها هستیم یا نه؟
پیامبر(ص) رو به اصحاب نموده فرمود:
(هل سمعتم مقالة امرأة احسن سؤالاً عن دینها من هذه.)
آیا شنیده اید که زنى در پرسیدن از دینش زیباتر از این سخن بگوید!
اصحاب عرض کردند: نه اى رسول خدا!
آن گاه پیامبر خطاب به آن زن فرمود:
(اى اسماء; برگرد و به زنان دیگر نیز اعلام کن که نیکو شوهردارى و در پى رضایت و اطاعت شوهر بودن هر یک از شما, برابرى مى کند با تمام آنچه که بر زبان جارى کردى!)37
بدین ترتیب مى توان گفت قرآن حضور مستقیم و بدون واسطه زنان را در صحنه حیات اجتماعى پذیرفته و ایمان آوردن آنان را به معناى پذیرش مسؤولیتها و تکالیف فردى و اجتماعى و پایدارى بر آنها را آرمانى تحقق یافتنى مى شناسد.

زنان در عرصه فعالیتهاى اجتماعى
قرآن به زنان این حق را داده است که با بهره گیرى از توان اقتصادى, اندوخته هاى علمى, قدرت بدنى و مهارتهاى مدیریتى خود, تحول همه جانبه اى را در جامعه دنبال نمایند. یکى ازاندیشمندان معاصر محرومیت و محدودیت زنان را در صحنه فعالیتهاى اجتماعى ناشى از تعصب جاهلى, مخالف دستور قرآن و سبب فقر عاطفى جامعه دانسته, ذیل آیه (و عاشروهنّ بالمعروف فإن کرهتموهنّ فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً)(نساء/19) مى نویسد:
(با زنها معاشرت نیک داشته باشید و زن را چون مرد در اجتماع خود راه دهید, و اگر خوشایندتان نیست که آنها در مجامع تان شرکت کنند این کار ناخوشایند را بکنید, چرا که ممکن است دراین کار خیر فراوانى باشد و شما ندانید.
(و عاشروهنّ بالمعروف)… اختصاص به مسائل خانوادگى ندارد, یک وقت است تعصب جاهلى یا… فرهنگ ناصواب… و مانند آن به مرد این چنین تلقین مى کند که… زن نمى تواند در جامعه حضور فعال داشته باشد, قرآن مى فرماید این گونه از تعصبات و رسومات جاهلى را… بزدایید (عاشروهنّ…) اگر خوش تان نمى آید که آنها مانند شما سمتى داشته باشند و در جامعه و صحنه سیاست و صحنه درمان و پزشکى و صحنه فرهنگ و تدریس حضور داشته باشند, این امر را تحمل کنید… این قشر عظیم را منزوى نکنید….
اما مردها که این سمتها (سرپرستى جامعه, قضا و مسائل دفاعى) را به عهده گرفته اند زیان آنها در اثر این است که نتوانسته اند با زنان جامعه معاشرت به معروف داشته باشند و از عواطف آنها طرفى ببندند و از احساسات و رقت بارى قلب اینها مدد بگیرند.)38
با توجه به گستردگى میدان فعالیت اجتماعى و ناتوانى این قلم و محدودیت ظرفیت این نوشته, به ناگزیر از میان حوزه هاى گوناگون خدماتى ـ اجتماعى به ارائه نمونه هایى بسنده مى کنیم که حضور زنان در آنها به گونه اى مورد تردید قرار گرفته است.

الف. زن در عرصه فقرزدایى
قرآن از سویى براى زن ومرد به صورت یکسان حق تملک39 قائل است و با صراحت اعلام مى دارد:
(للرجال نصیب ممّا اکتسبوا و للنساء نصیب ممّا اکتسبن) نساء/32
براى مردان و زنان از آنچه کسب مى کنند, بهره اى است.
از سوى دیگر حق تملک را جز در مورد سفیهان و کودکان (اعم از دختر و پسر), همراه با حق تصرف مى شناسد به همین دلیل کسى نمى تواند بگوید: (آیات الاحکام) در باب معاملات اختصاص به مردان دارد.
قرآن در مورد کسانى که از رشد عقلى لازم برخوردار نیستند, قوامیّت را پذیرفته و مسؤولیت پرداختن به امور مالى آنها را متوجه (وصى) یا (ولیّ) آنها مى داند:
(و لاتؤتوا السفهاء أموالکم التى جعل الله لکم قیاماً و ارزقوهم فیها و اکسوهم و قولوا لهم قولاً معروفاً… فان آنستم منهم رشداً فادفعوا إلیهم أموالهم) نساء/5ـ6
اموالى را که خداوند وسیله پایدارى زندگى شما قرار داده است. در تصرف کم خردان قرار ندهید و خوراک و پوشاک آنها را از مال خودشان تهیه کنید و به خوبى با آنان سخن گویید… آن گاه که آنها را توانمند بر درک مصالح و مفاسد زندگى خود یافتید اموال شان را در اختیارشان قرار دهید.
(فان کان الذى علیه الحقّ سفیهاً أو ضعیفاً أو لایستطیع أن یملّ هو فلیملل ولیّه بالعدل)(بقره/282)
اگر مدیون, سفیه است یا کوچک است و یا اینکه قدرت امضا کردن ندارد, پس بایستى ولیّ او با رعایت عدالت امضا نماید.
در خور توجه اینکه تلقى تفسیرى که بر اساس آن, زنان تنها مصداق یا یکى از مصادیق (السفهاء) در آیه پنج سوره نساء هستند40 و به گونه اى اشاره دارد به قوامیّت مردان بر زنان در امور اقتصادى آنها, به رغم استناد آن به سنت و اظهارات تفسیرى طبقه اول مفسران, پذیرفتنى نمى نماید; زیرا با ظاهر سیاق همین آیه که در آن واگذارى مهریه به زنان مورد تأکید قرار گرفته, ناسازگار است: (و آتوا النساء صدقاتهنّ نحلة)
مهریه زنان را در کمال رضایت و طیب خاطر در اختیار آنان قرار دهید.
بنابراین سخن اصلى و نخستین قرآن این است که زنان همانند مردان حق دارند که در مال خود آزادانه تصرف نمایند. البته اگر دختران به رشد عقلى نرسیده باشند یا زنان مبتلاى به سفاهت گردند, امور مالى آنان از نگاه قرآن به قیّم واگذار مى شود که این گونه قیمومت در مورد پسران و مردان نیز مطرح مى باشد.
قرآن با توجه به اصل (حق تصرف در مال و ملک خود) نقش زنان را در صحنه مبارزه با فقر, ضمن بیان همانندى آنان با مردان این گونه مطرح مى کند:
(ان المسلمین و المسلمات… و المتصدقین و المتصدقات… أعدّ الله لهم مغفرة و أجراً عظیماً) احزاب/35
همانا براى مردان و زنان مسلمان… و مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده… خداوند بخشش و پاداش بزرگ مهیا نموده است.
اطلاق و عموم (المتصدقات) انفاق همه زنان مکلّف را در تمام شرایط, ارزشمند و شایسته پاداش الهى مى شناسد. در سایر آیات باب احسان و مددرسانى به تهى دستان و نیازمندان نیز شرط بودن اجازه پدر یا شوهر در رابطه با مبارزه زنان با فقر به چشم نمى آید, چنان که سنت نیز هم زنان را تشویق به انفاق مى کند و هم استقلال آنان را دراین نوع فعالیت به رسمیت مى شناسد. زینب همسر عبدالله بن مسعود مى گوید پیامبر(ص) در مسجد خطاب فرمود:
(تصدّقن و لو من حلیّکنّ.)
صدقه دهید هر چند از زیور آلات تان باشد.
به عبدالله گفتم, از پیامبر(ص) بپرس که آیا انفاق من بر تو و یتیمان خودم جاى صدقه را مى گیرد یا نه, عبدالله گفت خودت از پیامبر(ص) بپرس.من راهى منزل پیامبر(ص) شدم, همزمان دیدم زنى دیگرى نیز براى پرسیدن همین مسأله, بر در خانه پیامبر(ص) حضور دارد, در آن هنگام بلال نیز رسید و ما پیشنهاد کردیم که او پرسش ما را مطرح کند, وقتى بلال سؤال را مطرح کرد پیامبر(ص) از هویت ما پرسید و بلال گفت زنى از انصار و زینب پشت در هستند; حضرت فرمود: کدام زینب؟
بلال گفت: همسر عبدالله.
آن گاه پیامبر(ص) فرمود:
آرى[در این عمل] اجر صله رحم و پاداش صدقه هر دو جمع است.41
با توجه به آنچه در این فصل مورد مطالعه قرار گرفت زنان در تصرفات مالى شان آزادى کامل دارند, مگر در صورتى که ازنظر سنى و عقلى به رشد کافى و لازم نرسیده باشند, یا گرفتار سفاهت باشند, که در این موارد قوامیّت زمینه دارد.
روایاتى که محدودیت زنان را در تصرفات مالى مطرح مى کنند, به یقین, نظر به دختران خردسال, زنان سفیه و زنان شوهردار دارند و در مورد زنان شوهردار نیز مقصود این روایات, ناروا بودن تصرف در مال شوهران است, یا آن که در اصل از بایسته هاى اخلاقى سخن مى گویند و امر در آنها ارشادى است.

ب) زن در عرصه مقاومت
خویشتن دارى در برابر فساد, مبارزه با محیط فاسد و رویارویى با دشمنان جامعه سالم, نمونه هاى روشن گزاره هاى قرآنى: (أن تقوموا لله)(سباء/46) , (فضل الله المجاهدین على القاعدین) (نساء/95) و (جاهدوا فى الله حق جهاده)(حج/78), است که از مقاومت ارزشى مشترک میان زن و مرد سخن مى گوید, به همین دلیل قرآن به بازگویى مقاومت زن فرعون, و سنت به بیان ستایش پیامبر(ص) از مقاومت مادر یاسر و بیعت آن حضرت با زنان حاضر در (بیعت عقبه) مى پردازد, تا الگویى باشد براى همه زنان با ایمان در تمام زمانها:
(و ضرب الله مثلاً للذین آمنوا امرأة فرعون إذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتاً فى الجنة و نجّنى من فرعون و عمله و نجّنى من القوم الظالمین) تحریم/11
براى کسانى که ایمان آورده اند , خدا همسر فرعون را مثل آورده; آن گاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از مردم ستمگر برهان.
پیامبر(ص) در شکنجه گاه عمار, یاسر و سمیه, مى آمد و خطاب به آنان مى فرمود:
(صبراً یا آل یاسر موعدکم الجنّة.)42
خانواده یاسر! پایدارى پیشه کنید وعده گاه شما بهشت است.
در پیمان عقبه دوم, محتواى مورد توافق انصار عبارت بود از: (جنگ, اطاعت و حرف شنوى در همه حال, فداکارى در راه پیامبر(ص), مخالفت نکردن با خاندان پیامبر در مورد خلافت, دم زدن از حق در هر حال و نهراسیدن از ملامت ملامت گران)43
با این حال پیامبر(ص) همان گونه که از مردان بیعت گرفت از حدیله دختر مالک, نسیبه دختر کعب و اسماء دختر عمرو, نیز بیعت گرفت.44
پایدارى جامعه سازانه در قرآن که با زیر عنوان هاى: هجرت, جهاد و امربه معروف و نهى از منکر مطرح است مسؤولیت مشترک زن و مرد را تشکیل مى دهد.
پیوند (هجرت) و (جهاد) بر هیچ دین پژوهى پوشیده نیست, تداوم مبارزه و مقاومت طاغوت ستیزانه گاهى ایجاب مى نماید که انسان با ایمان, وطن خود را به قصد تقویت آهنگ جهاد از سرزمین دیگر ترک گوید, این فضیلتى است مشترک میان زن و مرد!
روزى ام سلمه گفت: اى رسول خدا! نشنیده ام که خداوند درباره هجرت زنان چیزى بگوید! آن گاه این آیه نازل شد:45
(فاستجاب لهم ربّهم أنى لاأضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثى بعضکم من بعض فالذین هاجروا و أخرجوا من دیارهم و أوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لأکفّرنّ عنهم سیّئاتهم و لأدخلنّهم جنّات تجرى من تحتها الأنهار ثواباً من عند الله)
آل عمران/195
پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد[و فرمود:] من عمل هیچ صاحب عمل شما را از زن و مرد که همه از یکدیگرند, تباه نمى کنم پس کسانى که هجرت کرده و از خانه خود رانده شده و در راه من آزار دیده و جنگیده و کشته شده اند, بدیهاشان را مى زدایم و آنان را در باغهایى که از زیر آن نهرها روان است در مى آورم; این پاداشى است از جانب خدا.
بخش دوم آیه که با (فاء) تفریع, آغاز مى شود, بیان تطبیقى دو اصل: 1. وحدت نوعى زن و مرد 2. ارزشمند بودن عمل زن و مرد نزد خداوند است که قسمت اول آیه بدان اشاره دارد, به همین دلیل اگر شأن نزولى نیز نبود, مشروعیت و ارزشمندى هجرت و جهاد زنِ با ایمان از این آیه استفاده مى شد.
در جاى دیگر ضمن مسلّم شمردن اصل هجرت زنان, قرآن به بیان وظایف مسلمانان در برابر زنانى که راه هجرت را فرا روى خود قرار داده اند پرداخته مى گوید:
(یا أیها الذین آمنوا إذا جائکم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهنّ الله أعلم بإیمانهنّ فان علمتموهنّ مؤمنات فلاترجعوهنّ إلى الکفار لاهنّ حلّ لهم و لاهم یحلّون لهنّ و آتوهم ما أنفقوا) ممتحنه/10
مؤمنان! هرگاه زنان با ایمان هجرت نموده نزد شما آیند, آنان را بیازمایید, خداوند به ایمان آنان داناتر است, پس اگر آنان را با ایمان یافتید به سوى کفار بازنگردانید, که نه زنان هجرت کرده براى کفار حلالند و نه کفار براى آنان.
بر اساس گزارش منابع تاریخى, هجرت زنان صدر اسلام به عنوان یک اقدام ارزشى جاى تردید نداشته و حضور آنان در میدان جنگ مورد تأیید پیامبر(ص) بوده است. زنان شرکت کننده در جهاد گاهى علاوه بر کار آب رسانى, درمانى و پرستارى به نبرد مسلحانه نیز مى پرداختند.
انس بن مالک مى گوید:
هرگاه پیامبر(ص) آهنگ جنگى را مى نمود ام سلیم و جمعى از زنان انصار را به همراه مى برد تا مسؤولیت آب رسانى و درمان زخمیها را به عهده گیرند.46
(نُسیبه) دختر کعب مى گوید:
(در جنگ احد با مشک آب خود را به پیامبر(ص) رساندم, آن حضرت را در جمع اصحاب یافتم و قدرت و پیروزى از آن مسلمانان بود, هنگام شکست مسلمانان, به پیامبر(ص) پیوستم و به طور مستقیم وارد جنگ شدم, به قصد دفاع از پیامبر(ص) شمشیر مى زدم و تیراندازى مى کردم.)47
نسیبه که کنیه اش (ام عماره) است با الهام گیرى از امضاى حضور زن در جنگ توسط پیامبر(ص) در جنگ (یمامه) نیز وارد جنگ شد و پس از کشته شدن (مسیلمه) در حالى به مدینه بازگشت که دوازده زخم شمشیر و نیزه بر تن داشت.48
قرآن در راستاى تشکیل جامعه آرمانى همان گونه که زن را به هجرت وجهاد فرا مى خواند, در تربیت انسان کامل نیز وى را مسؤول شناخته و براى وى حق ولایت و سرپرستى قائل است و این سرپرستى را درحوزه خانه و جامعه قابل تطبیق مى داند.
زن به عنوان مادر بر فرزندانش سلطه دارد و پا به پاى پدر از حق اعمال نفوذ برخوردار است, این حق طاعت تا مرز دعوت به شرک گسترده است; فرزندان تنها هنگامى حق مخالفت دارند که مادر یا پدر, آنان را به پرستش یا اطاعت جز خدا فراخواند.
(و وصّینا الانسان بوالدیه حسناً و إن جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما) عنکبوت/14
و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکى کن و اگر آنها تلاش کردند تا چیزى را که بدان علم ندارى با من شریک گردانى, از ایشان اطاعت مکن.
امام صادق(ع) مى فرماید: مردى نزد پیامبر(ص) آمده واز ایشان نصیحت خواست, پیامبر(ص) فرمود:
(لاتشرک بالله شیئاً و إن حرقت بالنار و عذبت إلاّ و قلبک مطمئن بالإیمان, و والدیک فأطعهما و برّهما حیّین کانا أو میّتین, و إن أمراک أن تخرج من أهلک و مالک فافعل, فإنّ ذلک من الإیمان.)49
چیزى را شریک خدا مشمار هر چند در آتش بسوزى و شکنجه ببینى, مگر با دل آرام و استوار بر ایمان, از پدر و مادرت فرمان بر و به آنها نیکى کن در زندگى و پس از مرگ آنها, و اگر آنان گفتند از اهل و مالت دست بردار بپذیر, که این نمود ایمان است.
در روایت نبوى معروف که همگان را در رابطه با حوزه مدیریتى مسؤول مى شناسد, پیامبر(ص) در مورد حوزه مسؤولیت بانو مى فرماید:
(والمرأة راعیة على أهل بیت زوجها و ولده و هى مسئولة عنهم.)50
زن, نگهبان خانواده و فرزندان شوهر خویش است و در همین رابطه مورد بازخواست قرار مى گیرد.
تبعیت از مادر که یکى از مصداقهاى (احسان) به او مى باشد, واجب است هر چند که فرزند پا به سن کهولت گذاشته و از بالاترین مقام علمى و موقعیت اجتماعى برخودار باشد.
بر اساس این حق, تمام افراد جامعه تحت سرپرستى زن است; چه آن که همه فرزندان داراى مادر هستند. مادران در کنار برخوردارى از چنین حقى و نیز عطوفت مادرى, اگر لیاقتها و آگاهیهاى اکتسابى در باب تربیت را نیز به دست آورند, به سهولت و آسانى مى توانند زمینه تشکیل جامعه آرمانى را فراهم آورند.
قرآن در اقدام دیگرى به قصد پاسدارى از ارزشهاى انسانى درجامعه آرمانى و جلوگیرى از پیدایش و گسترش ضد ارزشها در زندگى فردى و اجتماعى; طرح (کنترل متقابل همگان بر همگان) را پیشنهاد مى کند که در آن تفاوتى بین پیر و جوان و زن و مرد وجود ندارد. بر اساس این طرح, زنان حتى بر پدران و شوهران خود حق نظارت دارند.
(والمؤمنون و المؤمنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله إنّ الله عزیز حکیم) توبه/71
مردان و زنان با ایمان همه (اولیاء) هم هستند که به کار پسندیده وا مى دارند و از کارهاى ناپسند باز مى دارند, نماز را بر پا مى دارند, زکات را مى پردازند و ازخدا و پیامبر(ص) فرمان مى برند, آنان را خداوند به زودى مشمول رحمتش قرار مى دهد, همانا خداوند پیروزمند و حکیم است.
(ولیّ) درکتب لغت به معناى دوستى, نزدیکى نسبى و اعتقادى, مددرسانى و سرپرستى آمده است که همه این معانى با هم سازگار مى نمایند. به همین دلیل در رابطه با فهم این آیه مى توان گفت: انسانهاى با ایمان به دلیل علاقه مندى, صمیمیت و نزدیکى, آهنگ مددرسانى و حق سرپرستى متقابل, یکدیگر را به کارهاى نیک فرا مى خوانند و ازکار بد باز مى دارند.
به هر حال مترتب ساختن امر و نهى بر حق ولایت در آیه گویاى این است که واژه (اولیاء) حق سرپرستى را در خود نهفته دارد و بر پایه این تلقى, (زنان و مردان با ایمان داراى نوعى ولایت و سرپرستى بر یکدیگر از جانب خدا هستند) و حق امر به معروف و نهى از منکر دارند.51

ج) زن در عرصه مدیریت
اندیشه سیاسى قرآن را مى توان اندیشه خلیفة اللهى یا اندیشه هدایتگرى به نیابت از خدا در جامعه انسانى نامید,52 به همین دلیل ملاکهاى شایستگى حکومت در قرآن نیز هویت خلیفة اللهى دارد که نخستین آنها آگاهى و دانش است.
قرآن, هنگامى که از آفرینش انسان به عنوان (خلیفه) نام مى برد علم و آگاهى او را نیز مطرح مى نماید تا دغدغه خاطر فرشتگان را بزداید و لیاقت انسان را براى خلافت به اثبات رساند:
(و إذ قال ربّک للملائکة إنّى جاعل فى الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدّماء و نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک قال إنّى أعلم مالاتعلمون. و علّم آدم الأسماء کلّها ثمّ عرضهم على الملائکة فقال أنبئونى بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین. قالوا سبحانک لاعلم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّک أنت العلیم الحکیم. قال یا آدم أنبئهم بأسمائهم…) بقره/33ـ30
و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت! گفتند: آیا در آن, کسى را مى گمارى که در آن فساد انگیزد و خونها بریزد و حال آن که ما با ستایش تو تو را تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم؟ فرمود: من چیزى مى دانم که شما نمى دانید. و خدا تمام نامها را به آدم آموخت و سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود اگر راست مى گویید از اسامى اینها به من خبر دهید. گفتند: منزهى تو! ما را جز آنچه آموخته اى دانشى نیست, تویى دانا و حکیم. فرمود: اى آدم ایشان را از اسامى آنان آگاه ساز!
قرآن در داستان (طالوت) نیز آگاهى را به عنوان معیار حق فرمانروایى مورد تأکید قرار مى دهد و دلیل برگزیدگى طالوت به فرماندهى را افزونى او در علم و جسم مى داند:
(قال إنّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم و الله یؤتى ملکه من یشاء و الله واسع علیم) بقره/247
پیامبرشان گفت: خدا او را بر شما برترى داده و او را در دانش و نیروى بدنى بر شما برترى داده است. خداوند پادشاهى خود را به هر کس که بخواهد مى دهد.
امام على(ع) دراین رابطه مى فرماید:
(وقد أخبرکم الله أنّ أولى الامر هم المستنبطون للعلم.)53
و خدا به شما خبر داده است که زمامداران, کسانى هستند که توان استنباط علم را دارند و از ریشه هاى مسائل آگاهند.
مقصود امام این آیه قرآن است که مى فرماید:
(و إذا جاءهم أمر من الأمن أو الخوف أذاعوا به و لو ردّوه إلى الرّسول و إلى أولى الأمر منهم لعلمه الذین یستنبطونه منهم…) نساء/83
و آن گاه که آنها را امنیت یا وحشتى رسد انتشار مى دهند, و اگر آن را به پیامبر و حاکمى از خودشان ارجاع مى دادند, بى گمان آن را صاحبان درک و بصیرت مى دانستند.
آگاهیهاى رهبرى حوزه هاى مختلفى دارد که مهم ترین آنها آگاهى به معارف و تعالیم قرآن و سنت است, امام على(ع) مى فرماید:
(أفینبغى أن یکون الخلیفة على الامة إلاّ أعلمهم بکتاب الله و سنة نبیّه و قد قال الله (أفمن یهدى إلى الحقّ أحقّ أن یتّبع أم من لایهدّى إلاّ أن یهدى فما لکم کیف تحکمون)(یونس/35) و قال الله:(إنّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فى العلم و الجسم(بقره/247).)54
آیا سزاوار است که جز آگاه ترین امت به قرآن و سنت, بر آنان حکومت کند حال آن که خداوند مى فرماید: (آیا کسى که هدایت به سوى حق مى کند براى پیروى شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمى شود مگر هدایتش کنند)! شما را چه مى شود چگونه داورى مى کنید. و فرموده است: (همانا خداوند او را برگزیده بر شما و او را دانایى و توانایى بسیار داده است).
در جاى دیگر مى فرماید:
(ایّها الناس ان أحق الناس بهذا الأمر أقواهم علیه و أعلمهم بأمر الله فیه, فان شغب شاغب استعتب, فان أبى قتل.)55
مردم! سزاوارترین مردم به خلافت کسى است که در اداره آن نیرومندتر و نسبت به فرمان الهى در مورد آن داناتر باشد, تا هر که را آشوب کرد و فتنه برانگیخت به حق بازگرداند و اگر امتناع ورزید نابود کند.
ویژگى و شرط دوم حاکم در تفکر سیاسى قرآن ,عدالت است56 که هم عامل محبوبیت است و هم زمینه ستم ستیزى و دادگسترى.
(إنّ الله یأمرکم أن تؤدّوا الأمانات إلى أهلها و إذا حکمتم بین الناس أن تحکموا بالعدل) نساء/58
خدا به شما فرمان داده است که امانتها را به اهل آنها واگذارید و چون بین مردم حکومت نمودید, عدالت پیشه کنید.
امام خمینى(ره) ذیل آیه مى فرماید:
(مراد از (الامانات) تمام امور دینى است که حکومت یکى از آنها مى باشد و این امانت باید به اهلش ردّ شود, یکى از آنها حکومت است و به موجب آیه شریفه باید هر امرى از امور حکومت بر موازین عدل باشد, و (اذا حکمتم) ظهور در مسائل حکومتى دارد و قاضى و همه حکومت کنندگان را در بر مى گیرد.)57
قرآن در کنار شایستگیهاى ذاتى, آگاهیهاى مربوطه, شناخت دین و عدالت, رعایت مشورت و بهره گیرى از دیدگاه ها وتجربیات دیگران را نیز براى زمامدار, ضرورتى اجتناب ناپذیر مى شناسد و بدین گونه هم از استبداد جلوگیرى مى کند و هم زمینه مشارکت عمومى را فراهم مى آورد. خداوند خطاب به پیامبر(ص) مى فرماید:
(و شاورهم فى الأمر) آل عمران/159
و در کارها با آنان مشورت کن.
قرآن در مقام تبیین شخصت اهل ایمان مى گوید:
(وأمرهم شورى بینهم) شورى/38
و کار آنان بر اساس مشورت صورت مى گیرد.
بر اساس این دو آیه, حاکمان که به دلیل اهمیت کار حکومت (اولوا الامر) نامیده شده اند و مردم به اطاعت از ایشان امر شده اند(نساء/59), از مشورت با متخصصان, صاحب نظران و اهل تجربه ناگزیرند.
تردیدى در این نیست که زنان مى توانند سه شرط یاد شده را در خود فراهم آورده شایستگى شان را براى اداره جامعه به اثبات رسانند. قرآن نه تنها چنین توانایى را در زنان قبول دارد که با نقل داستان حکومت بلقیس و تدبیر سیاسى وى در برخورد با حضرت سلیمان, تحقق و عینیت آن را نیز مورد تأکید قرار مى دهد:
(قالت یا أیها الملأ إنّى ألقى الیّ کتاب کریم…) نمل/36ـ29
ملکه سبا گفت: اى سران; نامه اى ارجمند براى من آمده است که از سوى سلیمان است و آن این است که: (به نام خداوند رحمتگر و مهربان. بر من بزرگى مکنید و بر من از در اطاعت درآیید.) گفت: اى سران درکار, به من نظر دهید که بى حضور شما کارى را فیصله نداده ام. گفتند: ما سخت نیرومند و دلاوریم و اختیار کار با توست بنگر چه دستورى مى دهى. ملکه گفت: پادشاهان چون به شهرى درآیند, آن را تباه و عزیزانش را خوار مى گردانند و این گونه مى کنند, و من ارمغانى به سویشان مى فرستم و مى نگرم که فرستادگان با چه چیزى باز مى گردند.
بازپرورى ستایش آمیز تدبیر حکومتى بلقیس که به نجات مردم (سبا) انجامید, در برابر نامه هشدار دهنده سلیمان(ع) در قرآن در تعارض جدى با این روایت است که معتبرترین مدرک منکران حق حکومت زن در جهان اهل سنت به شمار مى آید:
(لن یفلح قوم ولّوا أمرهم امرأة.)58
هیچ گاه رستگار نمى شوند مردمى که زمام حکومت شان را به زنى واگذارند.
راه حل پذیرفتنى این است که بگوییم در خصوص این روایت هدف پیامبر(ص) از جمله (ولّوا امرهم امرأة) بیان علت نبوده, بلکه غرض ایشان این بوده که قطعى بودن شکست فارس را بازگو فرماید و از سرپرستى دختر (کسرى) به عنوان علامت و ویژگى آن زمان مردم فارس بهره جسته است, یا اینکه بگوییم روایاتى از این دست, نگاه به زنانى دارد که به دلیل نداشتن شرایط لازم و بایسته به اعمال استبداد روى آورند, و یا در پى این است که حاکمیت زنان بى لیاقت را به دلیل گرایشهاى ویژه جنسیت آنان, خطرآفرین تر بشناساند و گرنه زوال مشروعیت حکومت به دلیل ناشایستگى, اختصاص به زنان ندارد.
به هرحال ظاهر قرآن با مشروعیت واگذارى اداره کار حکومت و داورى به زنان همخوانى بیشتر نشان مى دهد, و روایات مخالف فرمانروایى و قضاوت زن, نه تنها با ظاهر قرآن که با روایات دیگرى نیز ناسازگار مى باشد, از باب نمونه در روایتى از امام باقر(ع) آمده است.
(تؤتون الحکمة فى زمانه, حتّى أن المرأة لتقضى فى بیتها بکتاب الله و سنة رسول الله.)59
علم و حکمت در زمان مهدى موعود به گونه اى به سراغ شما مى آید که زن مى تواند در خانه خودش برپایه قرآن و سنت قضاوت نماید.
ادعاى اجماع60 بر اینکه زن نباید حاکم و قاضى باشد ممکن است مستند به روایاتى باشد که ممنوعیت حکومت و قضاوت زنان را یادآورى مى کند. علاوه بر این, اثبات اتفاق همه فقها در این رابطه مشکل است; زیرا:
حنفیان قضاوت زن را جز در مورد (حد) و (قصاص) جایز مى دانند. ابن جریر طبرى قضاوت زن را در مورد (حد) و (قصاص) نیز جایز مى شمارد, و ابن حزم اندلسى با حکومت زن نیز نظر موافق دارد.61
روشن است که استدلالهایى از این دست نیز قناعت بخش نمى باشد که مى گوید:
(زن به این دلیل شایسته رهبرى و قضاوت نیست که رهبر براى جهاد و انجام کار مسلمین, و قاضى براى فیصله دعواها, بایستى بیرون از خانه به سر برند, و زن به دلیل ناموس بودن نباید از خانه بیرون رود و به دلیل ناتوانى نمى تواند بسیارى از کارها را انجام دهد).62
بى تردید بازندانى ساختن زن در خانه, نه قرآن موافق است و نه عقل, و پرداختن به کار حکومت و داورى به توان جسمى نیاز ندارد.

خاستگاه دغدغه ها
به رغم سازگارى ظاهر قرآن با حضور زنان در عرصه هاى مختلف فعالیتهاى اجتماعى, داورى نهایى و قطعى بستگى دارد به مطالعه همه جانبه و پاسخگویى به پرسشهاى زیر:
الف. با توجه به اینکه همه مشاغل عمومى یا بسیارى از آنها عنوان واجب کفایى دارد و نیز با در نظرداشت این واقعیت که کارهاى مورد علاقه زنان که به صورت طبیعى توسط آنان انجام مى گیرد آثار مثبت اجتماعى درخور توجهى را در پى دارد, آیا مصلحتى وجود دارد که بر اساس آن کشاندن زن درصحنه فعالیت اجتماعى در کنار نامحرم یک ضرورت به حساب آید و واجبهاى کفایى شکل واجب عینى به خود بگیرد؟
ب. با توجه به علاقه زن به آرایش و نمایش و تهاجمى بودن شهوت مرد, آیا رعایت عفت عمومى و مهار جوشش و طغیان جنسى در محیط کار, بویژه در سالهاى جوانى دو جنس مخالف دست یافتنى است؟
ج. آیا علاقه مندى و اعتماد متقابل زن ومردى که در صحنه هاى گوناگون زندگى اجتماعى با مردان و زنان مختلف در ارتباط مى باشند باعلاقه مندى و اعتماد زن و مردى که کمترین ارتباط را با جنس مخالف خود دارند, برابر است؟
د. آیا علاقه مندى زن به زندگى شخصى و خانوادگى, ساماندهى محیط خانواده, تأمین مصالح فرزندان و هدایت مرد به خصوصى شدن, سبب نمى گردد که خدمات اجتماعى توسط او با کیفیتى نه چندان پسندیده انجام پذیرد؟
هـ. آیا گرفتاریهاى ویژه زنان (عادت ماهیانه, باردارى, زایمان و بچه دارى) که کم و بیش, تاب و توان پى گیرى مسائل و کارهاى اجتماعى را مى کاهد منافع جامعه را تهدید نمى کند؟
و. آیا عاطفى بودن در مقام تصمیم گیرى و اقدام63 که بارزترین حالت روانى زنان را تشکیل مى دهد و به صورت طبیعى باعث کاهش خردورزى مى شود, فعالیتهاى اجتماعى ـ مدیریتى آنان را مورد تهدید قرار نمى دهد؟
ز. از طرفى کارها در اداره جامعه پس از مطالعه و کنار گذاشتن گزینه هاى متعدد انجام مى پذیرد و از سوى دیگر زنان متهمند که در رویارویى با گزینه هاى مختلف و انتخاب گزینه برتر, زودتر گرفتار آشفتگى و درماندگى مى شوند!64 آیا براى بیرون آمدن آنان از این نوع بن بست, راه حل اطمینان بخش وجود دارد؟
واقعیت این است که زدایش دغدغه هاى یادشده تنها در صورتى میسر است که جامعه اسلامى به دور از غوغاى برابرى زن و مرد و دفاع از چالشهاى فمینیستى, با رعایت ارزشهاى دینى و انسانى, اصالت و مصلحت خانواده, توجه فزون تر به کرامت و نقش مؤثر و سازنده زن, حفظ (عفت) در حوزه روابط زن و مرد, اهتمام به حقوق شوهر, توجه به نیاز کودکان به آسایش و عطوفت مادر در زمان باردارى و دوره شیرخوارگى, در نظر داشت کارهاى مورد علاقه زنان در پهنه زندگى اجتماعى و کارآمدى ها و علاقه مندى هاى زن در واگذارى مشاغل اجتماعى; زمینه را براى حضور فعال زن در حوزه مسؤولیتهاى اجتماعى فراهم نماید و گرنه همگامى زنان با مردان در صحنه فعالیتهاى اجتماعى پیامدهاى سه گانه زیر را همراه خواهد داشت:
یک. تزلزل و فروپاشى بنیاد خانواده.
دو. گسترش فساد در جامعه, به دلیل کاهش تربیت آمیخته با محبّت مادر.
سه. واکنش نامناسب شوهر و فرزندان به زنان به دلیل کم توجهى آنان; و در نتیجه احساس تنهایى از سوى زنان بویژه در سالهاى اخیر زندگى.

پی نوشت ها:
1. طباطبایى, محمدحسین, المیزان فى تفسیرالقرآن, بیروت, مؤسسه اعلمى,4/343.
2. زمخشرى, جارالله, تفسیر الکشاف, دارالبلاغه, 1/505.
3. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جمال و جلال, 366.
4. همان, 368.
5. براى مطالعه اشکالهاى 4,5,6 مراجعه شود به: فضل الله, محمد حسین, مقاله (شخصیة المرأة القرآنیة و دورها الاسلامى فى حرکة الحیاة), الاتحاد اللبنانى للطلبة المسلمین, مجله المنطلق, عدد(60) صفحه11.
6. کتاب مقدس, عهد عتیق, سفر تکوین, اصحاح سوم.
7. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, ترجمه عباس زریاب, تهران, شرکت انتشارات علمى فرهنگى,80.
8. جان استوارت میل, انقیاد زن, ترجمه علاء الدین طباطبایى, انتشارات هرمس,94.
9. ژانت هاید, روان شناسى زنان, ترجمه بهزاد رحمتى, انتشارات لادن,65.
10. د. الیزابت, زن و مرد, ترجمه سرور شیوا رضوى, انتشارات دستان, 47.
11. برگ اوتوکلاین, روان شناسى اجتماعى, ترجمه على محمد کاردان, نشر اندیشه, 1/313.
12. ویل دورانت, لذات فلسفه, ترجمه عباس زریاب, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى,139.
13. همان, 137.
14. همان, 135.
15. ویل دورانت, تاریخ فلسفه, 299.
16. ویل دورانت, لذات فلسفه, 143 ـ 141.
17. همان.
18. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, انتشارات صدرا, 165.
19. ویل دورانت, لذات فلسفه, 145.
20. روژه پیره, روان شناسى اختلافى زن و مرد, ترجمه محمدحسین سرورى, انتشارات جانزاد, 1370, 76.
21. د. سوسن, د. پروین کدیور, رضا کرمى نورى و حسین لطف آبادى, روان شناسى رشد, 1373, 348.
22. برک اوتوکلاین, روان شناسى اجتماعى, 1/313 .
23. مجله زن روز, شماره 101 به نقل از: نظام حقوق زن در اسلام,170.
24. فصلنامه کتاب نقد, سال ,5 شماره 17, صفحه300.
25. شافعى, ابن ادریس, کتاب الام, بیروت, دارالمعرفة, 5/13.
26. شافعى, ابن ادریس, احکام القرآن, دارالکتب العلمیة,174.
27. طوسى, محمدبن حسن, التبیان فى تفسیرالقرآن, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 3/170.
28. قرطبى, محمد, الجامع لأحکام القرآن,, بیروت داراحیاء التراث العربى, 1405ق, 5/141.
29. طوسى, محدبن حسن, التبیان فى تفسیر القرآن, 2/273; قرطبى, محد بن احمد, الجامع لأحکـام القرآن, 3/207; اردبیلى, احمد, زبدة البیـان فى أحکام القرآن, انتشـارات مؤمنین, 2/676.
30. شهید ثانى, مسالک الأفهام, مؤسسة المعارف الاسلامیة, 7/120.
31. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 74ـ71.
32. کلینى, محمدبن یعقوب, فروع الکافى, دارالکتب الاسلامیة, 6/54, حدیث1.
33. ابوزید, نصرحامد, دوائرالخوف, المرکز الثقافى العربى,224.
34. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم فى الشریعة الاسلامیة, 7/165 و 4/33.
35. طبرسى, فضل بن حسن, مجمع البیان, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 3/355.
36. بیومى, عبدالمعطى, ولایة المرأة شرعیتها و حدودها, 46.
37. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 4/217.
38. جوادى آملى, عبدالله, زن در آینه جلال وجمال, 369ـ371.
39. مطهرى, مرتضى, نظام حقوق زن در اسلام, 202.
40. طبرسى, مجمع البیان, 72.
41. بخارى, صحیح البخارى, بیروت, دارالمعرفة, 1/256.
42. ابن هشام, السیرة النبویة, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 1/356.
43. همان, 2/67.
44. همان, 2/80و79و71.
45. واحدى, اسباب النزول, مکتبة الثقافیة, 1410ق,8.
46. ابى داود, سلیمان, سنن ابى داود, کتاب الجهاد,حدیث 2531; صحیح البخارى, کتاب المغازى, غزوه خیبر.
47. ابن هشام, السیرة النبویة, 3/91.
48. همان, 2/79 ـ 71.
49. کاشانى, فیض, تفسیر الصافى, مؤسسه اعلمى, 4/244.
50. صحیح البخارى, کتاب الاحکام, باب قوله (اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول), حدیث 7138.
51. هاشمى رفسنجانى, اکبر, تفسیر راهنما, قم, مرکز فرهنگ و معارف قرآن, 7/188.
52. دفترتبلیغات اسلامى, فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, شماره 24 ـ 23 , مقاله: نظریه سیاسى قرآن و نهج البلاغه, با نگاه تطبیقى.
53. محمودى, محمدباقر, نهج السعادة فى مستدرک نهج البلاغه, نجف, مطبعة النعمان, 4/151.
54. طبرسى, احمد بن على, الاحتجاج, بیروت, مؤسسه اعلمى, 1401,151.
55. سید رضى, نهج البلاغه, خطبه 173.
56. امام خمینى, ولایت فقیه و جهاد اکبر,51.
57. همان, 93.
58. صحیح البخارى, کتاب المغازى, باب کتاب النبى الى کسرى و قیصر, حدیث 4425.
59. نعمانى, محمد, غیبت نعمانى, ترجمه محمدجواد غفارى, کتابخانه صدوق, 1 /345.
60. الجزیرى, عبدالرحمن, الفقه على مذاهب الاربعة, داراحیاء التراث العربى, 5/416; حلى, محقق, شرایع الاسلام, قم, مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان, 4/67; نجفى, محمدحسن, جواهر الکلام فى شرایع الاسلام, بیروت, داراحیاء التراث العربى, 40 / 14 ـ 12.
61. زیدان, عبدالکریم, المفصل فى احکام المرأة و البیت المسلم, 4/301.
62. شرح السنة للبغوى, 10/77 به نقل از: بیومى, عبدالمعطى, ولایة المرأة,43.
63. جینا لمبروز, روح زن, 1/20 ـ 19 به نقل از: پیام زن, سال 10, شماره 7, صفحه 27.
64. جان کرى, زنان مردان و روابط, 115 به نقل از: پیام زن, همان.

پژوهش هاى قرآنى ، شماره 27-28