معنای خودکشی

خودکشی در یک تعریف ساده به معنای قصد جان گرفتن از خود و یا وسیله ای خود را کشتن است.
و در تعریف دقیق به معنای پرخاش و عصیان فرد به ضد خود که به طور معمول با وارد کردن ضرر و زیان مادی و معنوی به دیگران (از خویشان و نزدیکان گرفته تا همه افراد جامعه) همراه است به تعبیری دیگر:
فردی که از بهداشت از بهداشت روانی محرم است احساس می کند که برای رسیدن به سعادت و خوشبختی ضعیف و ناتوان است و نیز احساس می کند که نمیتواند برای زیستن خود هدف و معنای معقول و مورد قبولی بیابد او زندگی را پوچ و بی هدف می داند و از این نداشتن هدف و نرسیدن به خوشبختی به قدری رنج می برد که خود را در زندانی از غم و اندوه محصور می بیند، او می کوشد تا به زندگی خود پایان دهد و خود را از میان بردارد به این امید که از این احساس رنج رهایی یابد به این پدیده خودکشی می گوییم.
خودکشی یک بیماری روانی
آدمی در ابعاد جسمی و روانی خود نیازها و خواسته هایی دارد و در تلاش است که تا به این خواسته ها برسد. حال اگر در حد معقول و معمول توانست خواسته ها و نیازهای خود را برآورده نماید، در این صورت با بهره مندی از بهداشت روانی با اطمینان و اعتماد به نفس زندگی می کند.
و اگر از برآوردن خواسته های اساسی جسم و روان – به ویژه خواسته های روان – ناتوان شد و یا خود را ناتوان احساس کرد، در این صورت به سلامتی و بهداشت روانی اش آسیب می رسد. این آسیب دیدگی بهداشت روانی اگر موجب گردد که فرد نتواند با اطمینان زندگی کند و از خوشی و خوشنودی لازم بهره مند گردد، در این صورت بیماری افسردگی روانی به او عارض می گردد و وی احساس افسردگی می کند و با وخیم شدن بیماری افسردگی، زندگی بر وی پوچ، بی معنا و بی ارزش می شود. و همیشه احساس می کند که در رنج عذاب غوطه ور است. این احساس رنج و عذاب چنان بر وی گرانبار می گردد که در نهایت برای رهایی از این مشکل، می پندارد که با خودکشی می تواند از این درد جان سوزهایی یابد و با این پندار به این عمل روی می آورد و جان خود را از دست می دهد.
این احساس یک بیماری روانی است. "ا روین استنکل" در کتاب خودکشی در این باره می نویسد: " بیماری افسرده کننده یا " ملانکولی " نوعی اختلال روانی است، با حداکثر خطر خودکشی. نشانه اصلی این بیماری یک افسردگی شدید است. همراه با بدبینی عمیق. احساس بی فایده گی و بیهوده و تمایل به احساس مفرط و سرزنش کردن خود و ..." (1)
ذکر یک نکته: تفاوت بین خودکشی و فداکاری در راه عقیده
آدمی هم در اقدام به خودکشی جان شیرین خود را از دست می دهد و هم در ایثار و فداکاری در راه عقیده و مکتب.
گرچه این دو پدیده از جهت مذکور شباهت دارند، اما از جهاتی دیگر تفاوتهای زیادی بین این دو وجود دارد.
- اولی بی ارزش است اما دومی از ارزش زیادی بهره مند است.
- اولی از بیماری روانی فرد حکایت دارد . ولی دومی حکایت از سلامتی روان و قوای فکری و عاطفی –
- فداکاری در راه عقیده و مکتب موجب تحسین و آفرین قهرمانه است. در حالی که "خوشبختی " موجب تنفر و انزجار مردمی است.
- ایثار گری در راه آرمانهای مکتبی مایه شور و نشاط و امیدوار کردن دیگران است. افراد جامعه را خوشحال می کند و مردم به پاس این فداکاری بستگان او را احترام می کنند و برای آنان ارج و منزلت ویژه قایل می شوند و به آنان از این در حالی که خودکشی مایه سرافندگی است.
- خودکشی زشت و منفور است. اما جانبازی در راه آرمانهای والای انسانی زیباست.
- باخودکشی احساسات و عواطف اجتماع جریحه دار می شود در حالی که ایثار در راه ارزشهای معنوی و مکتبی مایه تحریک و تقویت عواطف انسانی است.
- درخودکشی، شخص و شخصیت فرد کشته می شود . ولی در فداکاری مکتبی و عقیدتی شخصیتش زنده و باقی می ماند.
- درخودکشی شخص بی عشق و بی نشاط و دل مرده و پژمرده است. اما در فداکاری شخص با توجه به مشکلات منفعلانه برخورد می کند ولی در فداکاری عقیدتی فعالانه تصمیم می گیرد و عمل می کند.
- خودکشی مایه زیان و بی حیثیتی اجتماعی است ولی فداکاری عقیدتی مایه سربلندی و عزت اجتماعی است .
- کوتاه سخن این است که در خودکشی ویژگی ها و بازتاب هایی بدین گونه وجود دارد:
- بیماری روانی است، ضد ارزش است، مایه سرافندگی است در نظر افکار عمومی زشت و ناپسند است و می گویند: چرا چنین کرد؟ ، مگر آدمی خود را می کشد! این کار حماقت است. او با این کار دنیا و آخرت خود را از دست داده است . خودش را روسیاه و بستگان خود را نیز سرافنکنده کرده است. اما در فداکاری عقیدتی می گوییم: چه زیبا جان داده ایمانش قوی بود، آفرین و خوشا به سعادتش، احسنت! او خود را فدا کرد تا جامعه اش سربلند باشد تا کفر سرنگون گردد، او چه ایمان و اعتقاد قوی و محکمی داشت روحش شاد باد، درود بر او و بر خانواده اش ، آفرین بر پدر و مادرش که چه زیبا فرزندش را تربیت نمود و...
بنابراین نمی توان پدیده خودکشی و فداکاری در راه آرمانهای مکتبی را یکسان پنداشت. از آن چه ذگر شد، نادرستی سخن برخی از جامعه شناسان مثل" امیل دورکهایم" که فداکاری در راه دین و ارزشهای معنوی و انسانی را نوعی از خودکشی بر شمرده اند، روشن می گردد. (2)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها
1- اروین استنکل، خودکشی ، ترجمه حمید صاحب جمع ص 69
2- دکتر ایرج پور باقر، عقده های روانی، صص 13 و 14