پیشگفتار
هراز چند گاهی در روزنامه ، یا مجله ای می خوانیم که فلان زن یا فلان مرد خود را به وسیله مواد سمی از بین برده است یا خود را با طناب به دارآویخته است و یا خود را آتش زده است، و یا از بالای ساختمانی خود را پرت کرده و جانش را از دست داده است. آدمی با شنیدن این گونه اخبار وحشتناک و تکان دهنده به فکر فرو می رود واز خود می پرسد راستی برای چه خود را می کشند؟ جان آدمی از همه چیز شیرین تر و با ارزشتر است چه شده است که این افراد از این جان شیرین خود می گذرند و خود را می کشند؟! این تعجب و شگفتی با توجه به این نکته بیشتر می شود که: در آدمی غریزه حب ذات فعالیت دارد این غریزه از قوی ترین غرایز در انسانها بلکه درهمه حیوانات و عامل حیاتی جنبشهای حیاتی است با این وجود چگونه آدمی به خود اجازه می دهد که با آتش، یا با مواد سمی، یا با اسلحه گرم، یا با اسلحه سرد، یا با طناب و ... خود را بکشد و به حیات خویش خاتمه دهد؟ شگفت انگیزتر این که پدیده شوم تنها در افراد بشر یافت می شود نه در دیگر جانواران! بشری که سرآمد مخلوقات است بشری که خود را برهمه برتر می داند، و همه را برای خود می خواهد، او چرا به این فکر خانمان سوز می افتد و خود را می کشد؟ راستی چرا؟ و چرا؟ در یک نگاه گذرا می توان گفت: آدمی در دو بعد خلاصه می شود: جسم و روان. هر کدام از این دو بعد وجودی ممکن است سالم باشد و یا مریض و معیوب گردد. اگر بدن آدمی مریض باشد اما از روح و روانی سالم و مطمئن برخوردار گردد، با قدرت و توان روحی می تواند بر مرض جسمانی فایق آید و آن را در جهت سلامتی هدایت کند حال اگر روان آدمی مریض بشود، چه بسا این مرض روحی در جسم وی نیر تاثیر می گذ ارد که در نهایت روانی که مریض باشد، ممکن است به نابودی جسم منتهی گردد. و فرد به خودکشی اقدام نماید. ما در این نوشتار به بحث و بررسی این مرض روانی می پردازیم.