آیت الله معرفت :
خدای تعالی فرمود:
«وَاللاّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً»(1).
گفته‌اند که در این آیه نیز تحقیر زن دیده می‌شود، به گونه‌ای متناسب با عهد جاهلی که زن جایگاهی خرد و پست داشته است.
ولی با اندک تأمل در کتب تفسیر و سیره و سخنان فقها در این باره روشن می‌شود که چنین نیست؛ زن در دوران جاهلیت در سطحی بسیار پایین قرار داشت و اسلام، آمد که دست او را گرفته تا به بالاترین مراحل والای انسانی شایسته‌اش بالا برد. اما آیا این دگرگونی اساسی به گونه ناگهانی و بدون چاره‌اندیشی و مقدمه چینی ممکن بود یا نیاز به زمان و سیر تدریجی داشت، تا این خشونت شعله‌ور را به ملایمت و مهربانی نرم بدل سازد؛ کاری که پیمودن مسیر دشوار آن، اندکی همراهی با قوم را ایجاب می‌کرد تا آگاه‌سازی آنها ممکن شود یا زمینه‌های آگاهی در آنها ایجاد شود و بتوانند به فطرت‌های اصل انسانی خویش بازگشت کنند.
این چنین اسلام در آغاز کار، نسبت به برخی از رسوم ایشان ـ‌ که سخت بر آنها حکمفرما بود ـ با ایشان همنوا شد، و در مسیر این همراهی و همنوایی، دمیدن ساز ملایمت و خشونت‌گریزی را در خاطر ایشان آغاز کرد تا دلهاشان رام گردد و راه درست را دریابند، تا خود اندک اندک زشتکاری‌هایی که پیش از آن به دنبال خود می‌کشیدشان دست بردارند.
این سیاست و تدبیر را اسلام درباره بسیاری دیگر از رسول جاهلی که تنها بر عرب نیز حکم فرما نبود، در پیش گرفت که ریشه‌کن کردن آنها نیازمند فرصت و زمانی کوتاه مدت یا دراز مدت و چاره‌اندیشی‌های اساسی برای این منظور بود. در این مقوله می‌توان مسئله برده‌داری را به عنوان نمونه ذکر کرد که در آغاز با آن همراه شد، زیرا بر جهان آن روز حکم‌فرما بود و برده کالای تجاری با اهمیتی به حساب می‌آمد که رویارویی با آن بدون تمهید مقدمات لازم ممکن نبود، اما اسلام در برابر آن ایستاد، ولی نه به گونه علنی و صریح، بلکه با خاستگاه‌های فراقومی آن مبارزه کرد و راه‌های مشروعیت آن را بست، به جز راه قدرت یافتن بر محاربان در میدان جنگ را که تنها شرکت کنندگان در نبرد بر ضد اسلام را شامل می‌شد ـ نه دیگران و نه زنان و کودکان و سالخوردگان را، و به گونه قاطع هر گونه امکان برده‌گیری را منسوخ کرد. آن‌گاه افزون بر این، راه را برای آزادسازی برده‌های موجود به شکل‌های گوناگون باز گذاشت که در جای خود به تفصیل آمده است.
اتخاذ چنین روش و تدبیری برای ریشه‌کن کردن عادت‌های حکمفرمای جاهلی را در اصطلاح «نسخ تمهیدی» زمان‌بندی شده نامیده‌ایم. نسخی که زمینه‌های آن را صدر اسلام و در عهد پیامبر فراهم شده است.

مسئله قوامیت مرد بر زن نیز در محدوده عام (که شامل زدن شدید دردآور زن شود) از جمله همین مسائل است. بنابراین اگر چه در قرآن آمده ولی از سوی آورنده شریعت به گونه‌ای تفسیر شده که تعدیل آن را در آن زمان و ریشه کن ساختن آن را در دراز مدت موجب شود.
اوّلا، زدن در آیه به گونه غیر مبرّح تفسیر شده؛ یعنی زدنی که سخت دردآور نباشد که در واقع زدن نیست، بلکه دست کشیدنی است با ظرافت ویژه. از همین رو مقید شده که با تازیانه و چوب و وسیله دیگر نباشد، مگر چوب نازک سواک که انسان با آن مسواک می‌زند. این در واقع دلالت آیه را خنثی می‌کند و حق تنبیه بدنی و آزاررسانی زن از سوی مرد را یکسره نفی می‌کند.
ابن جریر از عکرمه نقل کرده – ذیل آیه – که پیامبر(ص) فرمود: «اگر شما را در انجام کار نیک نافرمانی کردند بزنیدشان؛ ولی زدن غیر مبرّح» و همین روایت را به نقل از حجاج بن مزاحم نیز آورده، با این افزونی که غیر مبرّح را به غیر مؤثر تفسیر کرده، یعنی زدنی که تأثیری در تغییر رنگ پوست بدن حتی به اندازه سرخ شدن نداشته باشد.
عطا می‌گوید: به ابن عباس گفتم: زدن غیر مبرّح چگونه است؟ گفت: با چوب مسواک و مانند آن.
قتاده می‌گوید: زدن غیر مبرّح آن است که ناگوار و معیوب کننده نباشد.(2)
به همین دلیل شیخ ابوجعفر طوسی می‌گوید: اما زدن، بی هیچ اختلافی در آن، باید زدن غیر مبرّح باشد.
امام باقر(ع) فرمود: «با چوب مسواک باید باشد».(3)
قاضی ابن براج طرابلسی (م 481) می‌نویسد:
« اما زدن – در آیه – زدن به منظور تأدیب است،‌چنان که کودکان را بر کار خطا می‌زنند. نباید زدن مُبرّح یا مُزمن یا مُدمی باشد و باید بر جاهای مختلف بدن تقسیم شود و از صورت پرهیز شود و علاوه بر این با چوب مسواک باشد و برخی – از فقهای عامه – گفته‌اند با دستمال پیچیده شده یا درّه باشد و نه با چوب یا تازیانه».(4)
«مبرّح» به معنای سخت و دردآور است و «مزمن» یعنی معیوب کننده و ناقص کننده و «مُدمی» یعنی آنچه باعث پیدا شدن خون در سطح پوست شود، حتی به صورت خراشیده شدن.«درّه» نیز نوعی تازیانه پارچه‌ای است که دردآور نبوده و مانند دستمال پیچیده شده است.
در جای دیگر می‌گوید:
«اگر زن بر مرد نشوز کرد (از حقوق زناشویی سرباز زد) جایز است از او در بستر و در سخن گفتن دوری کند و او را بزند، نه بسان اجرای حد و نه زدن دردآور، و از زدن بر صورتش بپرهیزد و سخن گفتن با او را بیش از سه روز ترک نکند».(5)
در فقه الرضا(ع) آمده است: «زدن با مسواک و مانند آن به ملایمت و آرامی».(6)
در جامع الاخبار صدوق از پیامبر(ص) نقل شده :
«در شگفتم از کسی که همسر خود را می‌زند، حال آن که خود به زدن شایسته‌تر است. زنان خود را با چوب نزنید که قصاص دارد، ولی با سخت‌گیری در خوراک و پوشاک آنان را بزنید تا در دنیا و آخرت آسوده باشید.»
در حدیث دیگری فرمود: «سفارش مرا درباره زنان پاس بدارید تا از سختی حسابرسی‌ رهایی یابید، و هر که سفارش مرا پاس ندارد، چه سخت است وضع او در پیشگاه خداوند».(7)
این حدیث صراحت دارد که منظور از زدن در آیه تأدیب است،‌ولی نه با چوب دستی و تازیانه – چنان که با چهارپایان رفتار می‌شود- بلکه با ایجاد محدودیت در خوراک و پوشاک و مانند اینها، و این با روش تعدیل در زندگی سازگارتر است.
دوّم: از زدن زنان چنان به سختی نهی و منع شده است که تخلف کننده را از دایره نیکان امت بیرون شمرده، جزو شرار الناس می‌شمارد. چنان که در حدیث آمده که: زنانِ بسیاری از همسران اصحاب پیامبر(ص) گرد خانه‌ پیامبر به شکایت از همسرانشان (که زدن آنان را مجاز می‌دانستند)آمدند، پیامبر فرمود: اینان نیکان شما نیستند.(8)
ابن سعد و بیهقی از ام کلثوم دختر ابی بکر نقل کرده اند که مردان از زدن همسران نهی شده بودند، پس، از آنان به پیامبر(ص) شکایت بردند، پیامبر زدن ایشان را اجازه داد،‌ ولی افزود که «نیکان شما هرگز نخواهند زد».(9)
در روایت ابن ماجه آمده است: پیامبر(ص) روزی صبح هنگام فرمود:
«هفتاد زن گرد خاندان پیامبر جمع شده اند که همگی شکایت از شوهر خود دارند، پس – بدانید که – ایشان را نیکان خود نمی‌یابید».(10)
عبدالرزاق از عایشه از پیامبر(ص) نقل کرده:
«‌آیا شرم نمی‌کند از شما آن که همسر خود را می‌زند، آن گونه که برده را می‌زنند؟! در اوّل روز او را می‌زند و در پایان روز با او همخوابه می‌شود».(11)
عایشه گفت:
«هیچ گاه پیامبر(ص) خدمتکاری یا زنی را حتی با دست نزد».(12)
از هیچ یک از امامان معصوم(ع) یا صحابه یا تابعان نیک رفتار نقل نشده که با همسران خود تندی کنند، چه رسد به زدن و سیلی نواختن، بلکه روش آنان، گذشت و بخشش بود؛ چنان که در حدیث امام صادق(ع) از پدرش امام باقر(ع) گذشت.(13)
سوّمً: سفارش های اکید نسبت به زن و پاسداشت حرمت او و جانبداری از او با بذل توجه و مهربانی و رأفت و رحمت و به دور از خشونت و حتی سختگیری‌ درباره اشتباهات و کوتاهی‌های او آمده.
در نامه امیرمؤمنان(ع) به فرزندش امام حسن(ع) آمده است:
«فان المرآة ریحانة و لیست بقهرمانة،‌و لا تعد بکرامتها نفسها...».(14)
پس همانا زن همچون گل، نازک است و نه سخت تن همچون قهرمانان، و کرامت او را از خود او مگذران.
یعنی او را گرامی بدار و از واسطه کردن دیگری نزد تو ناگزیرش مساز. باید حرمت او نزد تو شفاعتش کند و نه دیگری.
کلینی چنین روایت کرده است:
«چشم او را با پوشش خود بپوش، و او را در کنف حجاب خود بگیر، و با او چنان مکن که خیال شفاعت از دیگران نزد تو را داشته باشد.».(15)
نیز کلینی از امام صادق(ع) نقل می‌کند که از جمله حقوق زن بر شوهر آن است که : «اگر نادانی کرد بر او ببخشد» و فرمود: «زنی نزد امام باقر(ع) بود که ایشان را می‌آزرد و حضرت بر او می‌بخشید».(16)
در وصیت امیرمؤمنان(ع) به فرزنش، محمد حنفیه مانند وصیت به امام حسن(ع) آمده است با این افزونی: «با او در هر حال مدارا کن و خوش‌رفتار باش، تا عیش تو صاف گردد».(17)
امام صادق(ع) نیز یونس بن عمار را به احسان به همسرش سفارش فرمود. او پرسید احسان چیست؟ فرمود: «خطایش را ببخش».(18)
نیز در حدیثی آمده: «ضعف ایشان را با سکوت درمان کنید».(19)
نیز می‌گوید: پیامبر(ص) فرمود: «جبرئیل چنان درباره زن مرا توصیه کرد که گمان کردم جز به دلیل گناهی آشکار نمی‌توان او را طلاق داد».(20)
صدوق از امام صادق(ع) نقل می‌کند: «خدای رحمت کند بنده‌ای را که میانه خود و همسرش را نیکو کند. زیرا خدا عنان اختیارش را در دست شوهر قرار داده و او را قیّم بر او دانسته است».(21)
قاضی ابن براج قوامیت را در اینجا برپاداشتن حقوق واجب زن بر مرد تفسیر کرده و گفته است: «الرجال قوامون علی النساء»(22)؛ یعنی مردان پاداران حقوقی هستند که زنان بر ایشان دارند.(23)
معنای آیه «وعاشروهن بالمعروف»(24)؛ نیز همین است که با آیه دیگر تأکید شده: «ولهن مثل الذی علیهن بالمعروف».(25)
ابن براج می‌گوید:
«یعنی هر یک از زن و شوهر بر دیگری به همان اندازه حق دارد که دیگری بر او دارد. و هر دو حق، بر هر دو واجب است».(26)
همچنین پیامبر(ص) کسی را که حقوق همسر خود را ضایع کند و جانب او را رعایت نکند نفرین کرده، فرمود: «ملعون ملعون من ضیّع من یعول».(27)
در حدیث دیگری فرمود: «همین گناه بس که مردی عیال خود را تباه سازد».(28)
نیز فرمود: «بهترین شما کسی است که برای خانواده‌اش بهترین باشد و من بهترین هستم از میان شما برای خانواده‌ام».(29)
همچنین روایت زیر را ترمذی آورده و صحیح دانسته و نسائی و ابن ماجه از عمروبن احوص نقل کرده‌اند که در حجة‌الوداع همراه پیامبر بود، پس آن حضرت ایستاد و خطبه خواند و از جمله فرمود:
«درباره زنان به نیکی سفارش کنید، زیرا نزد شما عوان (سپرده) هستند. بیش از این را نمی‌توانید،‌مگر آن که فاحشه‌ گناهی آشکار آورند، که در آن صورت در بسترها از ایشان دوری کنید و آنان را بزنید، زدنی غیر آزار دهنده».(30)
«عوان نزد شما هستند» یعنی عمری پیش شما گذرانده و تازگی و جوانی را نزد شما از دست داده‌اند.
همچنین فرمود: «هر که همسری می‌گیرد باید او را گرامی بدارد».(31)
همچنین فرمود: «هر که ما را بسیار دوست می‌دارد زنان را بسیار دوست بدارد».(32)
در نوادر راوندی آمده است که پیامبر فرمود: «به ما اهل بیت هفت چیز داده شده که به هیچ کس پیش از ما داده نشده بود» و از آن جمله دوست داشتن زنان را برشمرد.
در همان کتاب است که پیامبر فرمود: «هر چه ایمان بنده افزون شود محبت او نسبت به زنان افزون می‌شود».(33)
منظور از محبت در این گونه احادیث،‌ دلسوزی و خوش‌رفتاری و مهرورزی و پاسداشت کرامت اوست در مرتبه والای انسانی که دارد، و هرگز و هیچ گاه نظر به جانب شهوت نیست.
زنی به نام «حولاء» نزد پیامبر(ص) آمد و از حق مرد بر زن و حق زن بر مرد پرسید، تا آنجا که گفت: چه حقی زنان بر مردان دارند؟ پیامبر(ص) فرمود: «برادرم جبرئیل مرا خبر داد، و پیوسته سفارش می‌کرد درباره زنان، تا آنجا که گمان بردم مرد حق ندارد به همسرش أفّ بگوید، و گفت: ای محمد، بپرهیزید خدا درباره زنان. ‌ایشان اسیر دست شما هستند. آنها را براساس پیمان و امانت خدا گرفته‌اید. تا آنجا که گفت: پس بر آنان دلسوزی کنید و دل ایشان را آرام بدارید تا با شما باشند، و اکراه و اجبارشان نکنید و بر سر خشمشان میاورید».(34)
شیخ صدوق در دو کتاب خود «علل الشرایع» و «امالی» از امیرمؤمنان(ع) نقل کرده که فرمود: «در هر حال با ایشان مدارا کنید و با آنان نیکو سخن بگویید، باشد که ایشان نیکو عمل کنند».(35)
امام صادق(ع) از پدرش نقل کرد: «هر که زنی می‌گیرد باید گرامی اش بدارد، پس همانا همسر هر کدام از شما لعبتی است،‌هر که گرفت نباید او را ضایع گرداند».(36)
اینک برایند این همه روایات فراوان چنین می‌شود:
زن ارزش انسانی والایی دارد که مرد باید آن را پاس بدارد و خوار و رسوایش نسازد و نیکو با او رفتار کند و خود را با او دو شریک هماورد در اداره امور زندگی بداند، مسئولیت ها را عادلانه تقسیم کند، او را بر هیچ کاری مجبور نکند، از او خاطرخواهی و جانبداری کند و با نرمی و مدارا با او همزیستی کند، چرا که او گل است و نه قهرمان. اگر از او لغزشی دید بر آن چشم بپوشد و اگر ناسازگاری و ستیز از او احساس کرد با او نیکو مدارا کند تا خاطر نازک و زودرنج او را به دست آورد.
درشتی و تندی با او نکنید که ایشان برای شما خاضع‌اند. پس بر ایشان دلسوز باشید و دل هاشان را پاک بخواهید، تا با شما و در کنار شما باشند، و مجبور‌شان نکنید و بر سر خشمشان میاورید.
در هر حال با ایشان مدارا کنید و با ایشان نیکو سخن بگویید تا نیکو عمل کنند.
اما زدن به طور کلی منع شده مگر آن که موجب درد و عیب نباشد و بهتر آن است که اگر قصد تأدیب دارد، با سخت‌گیری در نفقه باشد، نه زدن با دست و یا چوب دستی.
سزاوارتر از این نیز البته ترک زدن است،‌ به پیروی از پیامبر اکرم و امامان معصوم
و بهترین شما، بهترین هستند برای همسرانشان. پیامبر بهترین مردم بود برای همسران خود.
بدانید هر که همسر خود را بزند یا سیلی بر او بنوازد، خود شایسته‌تر است برای سیلی خوردن و از نیکان امت نیست، بلکه چه بسا از بدان ایشان خواهد بود.
دلیل این مطلب آن است که اگر زن کاری انجام دهد، شاید احساس بر او غلبه کرده باشد، که او زود به هیجان می‌آید، اما مرد چرا عنان خود را با احساساتی زودگذر رها کند و تسلیم خردورزی نباشد؟! پس او سزاوارتر است برای تنبیه و تأدیب، به هر حال چنین کسی دیگر از امت که با روش والای اسلامی تربیت یافته‌اند نخواهد بود.
در نتیجه، ظاهر بی قید و شرط آیه نسخ شده است و آنچه آن را نسخ کرده سفارش های اکید درباره زن و جانبداری و پاسداری از کرامت اوست نیز ممنوعیت زدن او با همه شیوه‌ها جز شیوه‌ای که در واقع زدن نیست، بلکه به توجه و علاقمندی شبیه تر است تا زدن دردآور، و پیامبر و بزرگان امت (که همواره به پیروی از ایشان دستور داده شده‌ایم) چنین کرده‌اند.
نیز باید توجه داشت که همین مقدار برخورد، باید پس از دو مرحله اخلاقی و تربیتی انجام گیرد. این دو مرحله در متن همین آیه تبیین گشته است:
1. فعظوهن: به آنها پند دهید.
2. واهجروهن فی المضاجع: از خوابگاهشان دوری کنید.(37)

استاد محمد حکیمی:

اکنون این سؤال پیش می‌آید که در قرآن کریم چرا زدن زن مطرح شده است، در این آیة کریمه:
«واللاّتی تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ واهجروهنّ فی المضاجع واضربوهنّ فإنْ أطعنکم فلا تبغوا علیهنّ سبیلا(38)؛ و آن زنان را که از نافرمانیشان (در رابطة زناشویی) بیم دارید، اندرز دهید، و از خوابگاهشان دوری کنید و (سپس) آنان را بزنید. اگر فرمانبرداری کردند، پس دیگر راه بیداد پیش مگیرید» اسلام اطاعت زن از شوهر را در مسائل ویژة زن و شوهری، لازم و تکلیف می‌داند، و این را حقی برای شوهر می‌شناسد.
اهمّیت و ضرورت این حق و لزوم برآوردن این نیاز پوشیده نیست. این نیاز در صورتی که برآورده نشود و با گستاخی برخی زنان روبرو گردد، ممکن است با خشونت‌های فراوانی روبرو شود، زیرا که نوعاً و به طور طبیعی قدرت مرد بیشتر است. حال قرآن کریم دایرة آن را محدود کرده و از هر گونه زیاده‌روی برای اِعمال خواست شوهر (بویژه با توجه به مفهوم این ضرب) مانع گردیده است و برای آن شیوة قانونی (مراحل و اندازه) معیّن کرده است، تا به زیاده‌روی‌های ظالمانه‌ای نینجامد. بنابر این ضرب در صورتی است که خلافی صورت گرفته باشد و آن هم خلاف در روابط ویژة شوهری است.
موضوع دیگری که در خور ژرفنگری است، چگونگی«ضرب» است. حدود و کیفیت ضرب در احادیث و تفاسیر مشخص شده است و چنین گفته‌اند که منظور زدن بسیار نرمی است که هیچ گونه اثری بر جای نگذارد.(39) برای تبیین بیشتر حدود آن و جلوگیری از هر گونه زیاده‌روی، امام صادق(ع) آن را به زدن با مسواک تفسیر فرمود:
«... إنّه الضرب بالسواک(40)؛ منظور از زدن در آیه، زدن با مسواک است».
و این براستی نوعی اعلان تنفر و مخالفت اخلاقی است، نه تنبیه بدنی.
نیز باید توجه داشت که همین مقدار برخورد، باید پس از دو مرحلة اخلاقی و تربیتی انجام گیرد. این دو مرحله در متن آیه تبیین گشته است:
1ـ فعظوهنّ: به آنها پند دهید.
2ـ واهجروهنّ فی المضاجع: از خوابگاهشان دوری کنید.
دوری از خوابگاه نیز که ممکن بود به زیاد‌روی‌ بینجامند و به دوری‌ دراز مدت بکشد، به حدّاقل آن، تفسیر شده است که از خشونت برخی جدایی‌ها و بی‌اعتنایی‌ها مانع گردد.
امام باقر(ع) فرمود: ‌«یحوّل ظهره إلیها(41)؛ پشت به زن بخوابد» نه دوری زیاد و یا به اطاقی دیگر رفتن و یا ترک خانه و...
پس در دوری از خوابگاه زنان نیز از هر گونه خشونت و زیاده‌روی منع گردیده است.
بنابر این طبق منطق عقل و شرع، اگر زنان از ابتدایی‌ترین و ضروری‌ترین حق میان خود و شوهرانشان سرباز زدند، (یعنی نشوز) نخست با دو واکنش اخلاقی و آموزشی روبرو می‌گردند و سپس با مرحله‌ای تنبیهی، با همان مقدار و در چارچوب معینی که امام صادق(ع) مشخص کردند، با زن برخورد می‌شود و نه بیشتر.
این نکته نیز قابل دقت است که برخی فقیهان مطرح کردند که اطاعت زن از شوهر، تنها در مورد همان رابطة ویژه است و حتى اگر لذتجویی‌های دیگر در شرع مجاز شمرده شده باشد اطاعت در آنها لازم نیست؛ زیرا دلیلی نداریم که تن دادن زن به همة انواع لذتجویی‌ها واجب باشد، تا تن ندادن به برخی از آنها «نشوز» شمرده شود.(42)
اصل تمکین و نشوز در مسائل زناشویی که موضوعی ثابت است، نیز باید با خشونت و زیان‌رسانی همراه نباشد و با اصل «لا ضرر» سنجیده شود که برآوردن خواستة مرد توسط زن، موجب ضرر و زیانی به زن نباشد.
راوی می‌گوید: دوباره این فرمودة خداوند «لا تضارّ والدة بولدها ولا مولود له بولده؛ نباید هیچ مادری به خاطر فرزندش زیانی ببیند و نه هیچ پدری بخاطر فرزندش»، امام فرمود: «برخی زنان شیرده، مانع تقاضای شوهرانشان می‌شدند و... خداوند از این نهی کرد که مردی به همسرش زیان برساند یا زنی به شوهرش».
حتى اگر این حدیث خاص در مورد ممنوعیت ضرررسانی به زن نبود، قانون عام و کلی «لا ضرر»، همة موارد ضرر و زیان را دربر می‌گیرد. چون بنابر کلیّت معنای: «لا ضرر» هر گونه ضرر و زیانی در روابط اجتماعی و خانوادگی و فردی ممنوع است. (44)

پی‌نوشت‌ها:
1ـ نساء (4) آیه 34.
2. تفسیر طبری،ج 5،ص44، و الدر المنثور، 2ج، ص522.
3. تفسیر التبیان،ج 3، ص191.
4. المهذب،‌ج2، ص264.
5. همان، ص 231.
6. بحارالانوار،ج 101، ص58.
7. همان، ج 100، ص249 به نقل از جامع الاخبار، ص 157-158.
8. الدرالمنثور، ج 2، ص523.
9. همان.
10. سنن ابن ماجه،‌ج1، ص612.
11. الدرالمنثور،ج 2، ص523.
12. سنن ابن ماجه، ج1، ص612.
13. کافی،ج 5، ص510.
14. نهج البلاغه، ص 405.
15. کافی،ج5، ص510.
16. همان.
17. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص362.
18. کافی،ج 5، ص511.
19. بحارالانوار، ج100، ص251 به نقل از امالی شیخ طوسی، ج2، ص197.
20. همان، ص 253.
21. من لا یحضره الفقیه،ج 3، ص281.
22. نساء(4)آیه34.
23. المهذب،ج 2، ص225.
24. نساء(4)آیه 19.
25. بقره(2)آیه 228.
26. المهذب، ج2،ص225.
27. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 103.
28. دعائم الاسلام، قاضی نعمان مصری، ج2، ص193.
29. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص 362.
30. الدر المنثور، ج2، ص523.
31. مستدرک الوسائل، ج 14، ص250.
32. سرائر ابن ادریس،ج3، ص636؛ بحارالانوار،‌ج100، ص227.
33. نوادر رواندی، ص 114.
34. مستدرک الوسائل ،‌ج14، ص252.
35. بحارالانوار،ج100، ص223، به نقل از علل الشرائع، ص 513 و امالی صدوق، ص 206.
36. همان، ص 224.
37. « پاسخ به شبهات»، آیت الله معرفت ،ص 191 به بعد .
38. نساء (4) آیه 34.
39و 40و 41. مجمع البیان، ج 3، ص 44.
42. آیت الله سیّد محسن حکیم(ره)، مستمسک العروة الوثقى، ج 14، ص 64.
43. وسائل الشیعه، ج 14، ص 137.
44. دفاع از حقوق زن،محمد حکیمی.