تولستوی و محمد رسول الله (ص) (نامه ای از تولستوی در مقایسه اسلام و مسیحیت)
اخیرا کتابی با عنوان محمد رسول الله (ص) به چاپ رسید. روی این کتاب نام لئون تولستوی به عنوان نویسنده کتاب و نام عطا ابراهیمی راد به عنوان مترجم آمده است. (تهران، نشر ثالث، 1385)
این کتاب تلاشی است برای به دست آوردن دیدگاه های این نویسنده بزرگ روس در باره اسلام. آن هم بر اساس برخی از اسناد و مدارکی که بعد از مرگ وی و حتی بعد از سقوط دولت کمونیستی به دست آمده است.
بخشی از آن ترجمه ای است که تولستوی از تعدادی از روایات پیامبر (ص) انجام داده است. این مجموعه حدیث در کتابی که یک هندی مسلمان نوشته بوده، وجود داشته و تولستوی که از این احادیث خوشش آمده آنها را به روسی ترجمه کرده است.
علاوه بر این چندین نامه هم در این کتاب درج شده است که می تواند نگاه تولستوی را نسبت به اسلام نشان دهد.
کتاب یاد شده یک مقدمه از هاکان آل بایراک رئیس کانون نویسندگان ترکیه دارد که ضمن آن از آقای عطا ابراهیمی راد که این اثر را به فارسی نوشته تشکر کرده است.
مقدمه بعدی از آقای ابراهیمی راد است که می نویسد: سال گذشته وقتی در جمع کانون نویسندگان و شاعران ترک در شهر آنکارا وقتی خبر مسلمان شدن تولستوی را شنیدم موضع فوق را باور نکردم و دنبال دلائل گشتم تا این کتاب را به من نشان دادند. عنوانش بود: رساله گمشده تولستوی.
این کتاب توسط راسیح ییلماز از روسی به ترکی در آمده است. در مقدمه او آمده است که کتاب حدیث یاد شده توسط عبدالله السهروردی نوشته شده بوده و تولستوی آن مجموعه حدیث را به روسی ترجمه کرده است. در اینجا همان احادیث به فارسی ترجمه شده است (ص 38 – 58).
عارف ارسلان هم در سال 2005 مقدمه بر متن ترکی این کتاب نوشته و در آن از ایمان تولستوی سخن گفته است.
اما آنچه در اینجا انتخاب کرده ایم نامه ای است که مادری برای تولستوی نوشته و از مسلمان شدن فرزندانش با وی مشورت کرده است.
تولستوی در پاسخ وی مقایسه ای میان اسلام و مسیحیت کرده که جالب توجه است.
پیش از نامه مادر، مقدمه ای آمده و سپس متن نامه این مادر و پاسخ تولستوی در ادامه آمده است.
در قلبمان نوری از خدا هست که نام آن وجدان است.
«تولستوی»
نامه ای به تولستوی
شش سال زمان سپری شده است. ولی در این مدت نستبا طولانی نه قلب ابراهیم آقا که پدر است آرام می گیرد و نه آرامشی نصیب یلنا وکیلاوا که مادر است می شود. دغدغه ای که مادر و پدر را به خود مشغول داشته است این است که پسر آنها پیرو و خدمتگزار چه دینی می شود؟ خداوند در این زمان به آنها پسر سوم را نیز عطا کرده است و دختر آنها ریحان 13 سال دارد. باید کجا رفت و مصلحت کار را از که پرسید؟ دوایر دولتی آن موقع و همین طور آدم هایی که در امر دین فعالیت داشتند در شرایط آن زمان نمی توانستند پاسخ سؤال های این خانواده را بدهند.
ژنرال ابراهیم آقا دچار دغدغه ای جدی برای پسرش که آن زمان در انستیتوی تکنولوژی پترزبورگ تحصیل می کرد و نامش بوریس بود و همین طور برای برادر کوچک تر که کلب [1] نام داشت و در مدرسه نظامی مسکو تحصیل می کرد داشته است.
«ما هر دو از کدام ملت ها به حساب می آییم؟» این سؤالی است که همواره فکر این خانواده را به خود مشغول داشته است.
ابراهیم آقا و برادرش برای یافتن پاسخ این سؤال همواره به پدر و مادر خود رجوع می کردند و برای مراتب اضطراب خود راه چاره ای می جسته اند.
ببینید آقای بوریس کیلاوا در این وضع چگونه مسئله را توضیح می دهد:
دیگر 19 ساله شده بودم. با وجود آن که درگیرهای درسی مرا در خود غرق کرده بود، ولی ذهنیت و تفکر گرویدن به دین محمد و اسلام مرا لحظه ای رها نمی ساخت. شرایط سال های 1904 و 1905 میلادی مرا به این امر بیشتر ترغیب می کردند. جنگ پر از شری بین روسیه و ژاپن مردم را مجبور کرده بود که در برابر حکومت و رژیم روسیه از برخی راه های لیبرالی استفاده کنند.
در سال 1904 قانون و مانیفست آزادی ادیان در روسیه به چاپ رسید. طبق این قانون کسانی که به هر دلیل از دین آبا و اجدادی خود یعنی دین پدر و یا مادر دست کشیده اند این آزادی را دارند که دوباره به دین قبلی خود بازگردند. به نظر می رسید می توان با برگه ای که حکم درخواست را داشت این مسئله را به سادگی حل کرد. آدم های با تجربه خانواده ما یعنی پدر و مادرم در سال های اولیه که به پترزبورگ آمده بودیم مصلحت ندیدند که دینمان که آن موقع پروسلاو یعنی دین حاکم مسیحیت روسیه بود را تغییر دهیم. مادرم نیز در نامه ای که به آقای تولستوی نوشته در این مورد خود را بسیار دقیق و محافظه کار نشان داده بود. به دلایلی که ممکن بود اصلا برای من و خانواده چندان خوش نباشد در این امر با این که خواست قلبی مان بود دیری بماندیم. پدرم (ابراهیم آقا وکیلاوا) و مادرم (یلنا وکیلاوا) به این نتیجه رسیده بودند که هیچ کسی به غیر از نویسنده هوشمند و اندیشمند بزرگ یعنی تولستوی نمی تواند به این پرسش پاسخی درست و جامع بدهد.
اواخر زمستان 1909 میلادی مادر خانواده یلنا وکیلاوا نامه ای از تفلیس به تولستوی می نویسد و وضعیت فعلی خانواده را برای نویسنده مشهور تعریف می کند.
استاد بزرگ دوست داشتنی آقای لئو تولستوی!
در ابتدای نامه به دلیل اتلاف وقت با ارزش شما و همین طور مشغول کردنتان برای مطالعه این نامه معذرت می خواهم . می دانم که انسان های بسیاری زیادی همانند من از شما سؤالاتی می کنند و به رغم این که به موضوع فوق کاملا اشراف دارم من نیز وقت شما را گرفته و پرسش خود را مطرح می کنم. دلیل این پرسش آن است که زندگی پرافراز و نشیب در برابر من مسئله را قرار داده است که از حل آن ناتوانم.
من به طور خلاصه آن چه را از شما می خواهم توضیح می دهم.
من زنی 50 ساله و مادر سه فرزندم. همسر من مردی مسلمان است اما عقد و ازدواج ما مطابق آداب و آئین اسلام جاری نشده است و طبق قوانین موجود به صورت قانونی زن و شوهر می باشیم. فرزندان مشترک ما پیرو دین مسیح هستند. دخترم 13 سال دارد، یکی از پسرهایم 23 سال و در انستیتوی تکنولوژی پترزبورگ تحصیل می کند. پسر دیگرم 22 ساله است و در مدرسه نظامی آلکسیو، مسکو در حال گذراندن دروس است. پسرانم برای گرویدن به دین پدری خود از من اجازه می خواهند. من چه می توانم بکنم؟ می دانم طبق قوانین جدید مملکت این امر، ممکن است و از سویی رفتار دولت را نسبت به خارجیانی همچون ما به خوبی می دانم. این اندیشة پسرانم به دلایل کوچک و یا درگیری های خانوادگی نیست. از طرفی دلایل مالی و نیز رسیدن به مقاماتی در جاهایی نیز سبب این اندیشه در آن ها نشده است. ولیکن چیزی که بسیار نمایان است آن که آنان به دلیل تاتار بودنشان می خواهند به مردم خود که همواره در تاریکی و جهالت بوده اند یاری کنند. به نظر آنها اگر بخواهند با مردم خود همپا و برابر باشند بایدمسئله دینی خود را حل کرده و مانند آنها مسلمان باشند. اما هراس من این جا شروع می شود، زیرا می ترسم با تفکری که دارم برای آنها الگویی غلط باشم. با این درد روزها و شب ها را می گذارنم. آه! ای کاش می توانستم دردهایی را که در زندگی کشیده ام برای شما بیان کنم... من مادری هستم که دیوانه وار فرزندان خود را دوست دارد و هم اینک که برای شما نامه می نویسم چشمانم پر از اشک است. کم کم دارم عقل خودم را از دست می دهم و چاره ای به غیر از نوشتن به شما پیدا نکرده ام. فقط شما هستید که با ذکاوت و دانش خود می توانید راهگشای این مشکل ما باشید. با همه این ها این درد من می تواند برای شما بسیار معمولی و ساده باشد. ولی باور کنید حتی عنوان این درد به من اضطرابی بیش از اندازه می دهد.
آقای تولستوی شما در هیچ برهه ای از زندگی به اشخاصی مانند ما که انسان هایی کوچک هستیم پشت نکرده اید و همواره توصیه های خود را بدرقه اشخاصی مانند ما کرده اید. به این دلیل که برای من بسیار روشن است از فکر خود مددگرفته و جسارت آن را یافتم تا برای شما بنویسم. مرا با سخنان تسلی دهنده خود آرام کنید. بسیار معذرت می خواهم که وقت گران بهای شما را گرفتم و باور کنید که این را تنها به خاطر عشق مادری نسبت به فرزندانم انجام داده ام.
کسی که با تمام قلبش به شما ایمان دارد
یلنا یفسیموونا وکیلاوا
تفلیس، خیابان اوچ بنی پری لوک 1، خانه 8
مسلمانی در برابر مسیحیت ارزشی بسیار بیشتر دارد
تولستوی
پاسخ تولستوی
تولستوی در تاریخ 15 مارچ 1909 در پاسخ به نامه یاسنایا پولیان چنین می گوید:
به خانم یلنا یفسیماونا (واکیلاوا)
لازم است که از تمایل پسران شما مبنی بر کمک به مردم تاتار در این جا تشکر و تقدیر بسیار کرد. در امتداد و به موازات این خواست انسانی گرایش آنها به دین اسلام و تابعیت از آئین محمدی نیز بسیار ضروری است. نباید فراموش کرد با این که دولت آزادی دین را برای مردم روا داشته است و اینک از هیچ کس بابت گرایشش به دین سؤال و یا مؤاخذه ای انجام نمی شود، ولی آنان که به دین اسلام منسوب هستند باید خود در مورد آئین و قوانین و آداب دین دانستنی های خود را منتقل کنند. در همین رابطه باید گفت پسران شما که از دین قبلی خود یعنی مسیحیت دست کشیده اند و دین خود را عوض کرده، مسلمان شده اند مجبور به ارائه دلایلی به دیگران نیستند و این خواست منطقی و خصوصی آنهاست و مسئله ای است بین آنها و خدای ایشان. این ضروری است که نباید احساس شرم و یا گناه در مورد این انتخاب به خود راه دهند. در این مورد من هم هیچ نمی توانم گفت و این که پسران شما به حکومت در مورد تفویض دینشان خبری می دهند و یا نه و آیا این ضروری است و یا نه نمی توانم چیزی بیان کنم.
در مورد این که دین اسلام و تعلیمات محمدی در مقابل مسیحیت بسیار با ارزش تر و دارای مقامی والاتر است و خصوصیات بیشتری دارد و این که فرزندان شما در راه این تفکر آسمانی خدمت می کنند با تمام قلبم با آنها بوده هم فکر و به آنها تبریک می گویم.
هم اینک کسی که این سطور را برای شما می نویسد یک مسیحی است و با این که به تعلیمات مسیحیت سالها بسیار مشکل است باید بگویم که دین اسلام و تعلیمات محمدی با تمام خصوصیاتش و آن چنان که در ظاهر دیده می شود بسیار بسیار از مسیحیت کامل تر و با ارزش تر می باشد. حداقل خصوصیات ظاهری دین اسلام با مسیحیت اصلا قابل قیاس نیست. اگر بر فرض مثال برای هر انسانی این امکان وجود داشت که در میان دو دین اسلام و مسیحیت یکی را برگزیند و خدای خود را با آن دین پرستش نماید. باید ابتدا فکر می کردیم که پرستش کلیسا، ایمان به حضرت مریم و پرستش او، پرستش غیر مسیح و ایمان به خداوند همه با هم امکان ندارد و این چندگانی در پرستش مخالف دین توحیدی است. در صورتی که در مقابل آن دین اسلام وجود دارد که در آن تنها پرستش خدا است و بس و همین دلیل است که دین اسلام را نسبت به مسیحیت برتر می کند و هر انسانی که عقل سلیم و هوش نیکو دارد در این انتخاب حتما باید اسلام را برگزیند نه دین دیگری را.
برای فرد فرد آدم ها که در دنیا زندگی می کنند دین وظیفه ای دارد و با آن شعور دینی است که انسان ها رشد بیشتری می کنند و مانند هر آنچه در زندگی می بینیم آدم ها نیز بلوغ خود را باید مدیون دین بدانند.
برای آن که دین بتواند این تکامل را راحت تر و سریع تر انجام دهد باید دین هر چه ساده تر و با زبانی باشد که همه بتوانند آن را بفهمند از زمان های گذشته و قدیم تا امروز وظیفه فلیسوفان و مفسران و عالمان دینی این بوده است که اساسی را که در دین ها توسط خداوند بنا شده با زندگی روزمره و یا مسائل روز همراه نمایند. در موازات این سخن است که مثلا درکتاب های هندوها و یا بعدها در تورات موسی و تعالیم بودا، کنفسیوس، مسیحیت و اسلام درس ها و یا تعالیمی داده شده است. این ها همه دین را از معنای ظاهری آن جدا کرده و به اندیشه های عمیق ولی ساده تبدیل کرده اند، البته مبلغان و یا خدمت گزران ادیان مسئولیتی بسیار بزرگ برگردن داشته اند، در تاریخ مبلغانی بوده اند که برای هر دینی تلاش بسیار در نشان دادن حقیقت، همچون شفافیت و عمق و سادگی داشته اند و بر عکس نیز دیده شده که این حرف ها تنها برای منافع شخصی و یا قومی بوده است. ولی هیچ گاه نباید فراموش کرد که اگر مبلغ دینی در راه آن دین اشتباه می کند و یا خلافی از او سر می زند این نشانه آن است که تمام گفتار و یا کردار و پندار او غلط و اگر معتقد به تفکری باشیم معنای آن این است که چیزی را نباید واقعیت دانست و بدان باور داشت و همان است که سبب می شود دیدن و درک واقعیت بسیار بسیار دشوار شود.
گرچه تحریفاتی که در دین ها شده است ادامه دارد، انتقادات نیز بر آنها بیشتر وارد می شود در مقابل این اعتراضات و انتقادات و تحریفات کسانی که ساکت نشسته اند زیادتر می شوند. در نتیجه کشف و اثبات حقیقت از ناحیه خدمتگزاران دین سخت تر می شود. به همین دلیل است که در دین های قدیمی و باستانی معجزات بسیار زیادند. بیشتر از همه این معجزات را می توان در دین سامی ها و بعد از آن در یهودیت و کم تر از آن در آیین بودا و تعلیمات کنفسیوس و آئین های تائوئیزم و کم تر از این ها در مسیحیت و باز کم تر در دین آخر یعنی دین اسلام جست. دلیل دیگر برای بهتر بودند اسلام نیز شاید همین است.
از این ها که بگذریم دین اسلام دور از مسایل غیر طبیعی است در رأس آن حضرت محمد (ص) وجود دارد که در تعلیمات خود اساس تمام ادیان مقدس را در خود دارد و با خیلی از حقایق دین مسیحیت نیز همگامی و نزدیکی دارد. زیرا پایه ادیان الهی خداست. تعالیم ادیان نیز در جهت تشویق انسان ها در ایمان به خداست. بنابر این آنچه این تبلیغ و وظیفه را بهتر به انجام برساند احترام بیشتری خواهد داشت و آن دین اسلام است.
مرا ببخشید که این چنین مفصل و طولانی می نویسم، دلیل آن است که شما عقاید مرا دانسته و آن ها را به پسران خود منتقل کرده و آنها را در مسیر تعالی راهبر باشید. ماهیت اصلی دین حقایق است، حقایقی که بر تاریکی ها پرتو افکنده و زیباترین کاری که انسان ها می توانند انجام دهند ایمان به این حقایق و در کل به دین است. اگر فرزندان شما وظایف خویش را همانند وظیفه ای انسانی و خانوادگی انجام دهند زندگی پر از آرامش و نیکویی می شود.
این جانب نمی دانم که فرزندان شما دانش و دانستنی های مربوط به ادیان و به خصوص اسلام را تا حدی می دانند و یا اصلا اطلاعی از آن ندارند. جواب این پرسش هرچه باشد فرقی نمی کند، زیرا کتاب ها و منابعی هست که به فرزندان شما در هر چه بهتر شناختن ادیان و خصوصا اسلام یاری خواهد رساند. ولی فراموش نکنیم که بعضی از روش ها وجود دارند که با نام اسلام و یا دین آمادگی کامل دارند تا انسان ها را به راه های غلط رهنمون شوند، از این ها مثلا یکی بهائیت است که ابتدا با نام اسلام در ایران ظهور کرده و بعدها به سرزمین های آسیای صغیر آمده است و در آن جا بازوهای خود را تقویت نموده. بهائیت از نام بهاء الله که در عکا زندگی می کند گرفته شده است. این دیدن در ایران در سالهای 1817-1892 توسط میرزا حسین علی به وجود آمده است. این شخص در سال 1863 در بغداد و قبل از آن در تبریز ادعای پیغمبری و نبوت کرده است و به همین واسطه دولت ایران او را تبعید و او در امپراتوری عثمانی به زندگی خویش ادامه داده است. بعد از مرگ او پسرش عبد البهاءادامه دهنده راه پدر شده است. طریقت بهائیت بعدها تلاش کرده به صورت دین خود را نشان دهد. بهائیت از یهودیت و مسیحیت نیز نکته هایی را در بر گرفته است. بهائیان سعی می کنند درروز سه بار نماز بخوانند. کعبه را به عنوان قبله قبول ندارند و جایی را که بهاء الله در آن ساکن است به عنوان قبله پذیرفته اند. دو کتاب مقدس دارندکه به آنها اقتدا می کنند. یکی بیان و دیگری کتاب اقدس است. این باور، باطل است و از طرف کسی نباید مورد پذیرش قرار گیرد.
دین دیگری که از آن به نام اسلام باید دوری کرد آیینی است که ابتدا در شهر کازان ظهور کرده است و مریدان و طرفداران آن خود را «واسیوویچ» ها نام نهاده اند یعنی قشون خداوند. این ها نیز در ابتدا خواسته اند باورهای خویش را در قالب های انسانی و باور به دوستی بنا کنند اما با این تصورات و باورها دشمنی کرده اند و پیروی از آنها با هر نامی چون اسلام و یا دین دیگر خطاست.
اگر افکار من حداقل موجب نادیده گرفتن ایده های غلط باشد خیلی خوشحال می شوم و در خاتمه از شما و یا فرزندان تان خواهش می کنم مرا در جریان فعالیت های خود قرار داده، بدین وسیله مرا ممنون و خوشحال نمایید.
لئوتولستوی
همان طور که دیده می شود نامه مادر، تولستوی را بیش از حد به هیجان آورده است. این را از نامه بیش از چهار صفحه ای تولستوی که با عجله نوشته شده، می توان فهمید. جواب دندان شکن و صریح تولستوی مبنی بر این که دین اسلام از مسیحیت و تعالیم آن والاتر است و این که دین اسلام را نمی توان با مسیحیت مقایسه کرد اضطراب خانواده ای که نامه را نوشته از میان بر می دارد. بعدها در زاگاف گازیای تفلیس در اداره روحانی فرزندان ژنرال ابراهیم آقا وکیلاوا از طرف امام آن مرکز اسلامی مورد پذیرش قرار گرفته و آقای میرزا حسین افندی کایب زاده سند ممهور و رسمی برای مسلمانی آنها صادر کرده است و بدین وسیله پدر آنها نام فرزندان را تغییر داده، بوریس به فاریس و کلب هم به غالب تبدیل شده است. در سال 1978 میلادی در شهر مسکو موزه ای به نام و برای لئو تولستوی گشایش یافت، پسر خانم یلنا وکیلاوا یعنی آقای فاریس نامه های فوق را به عنوان سند و مدرک به این موزه تقدیم داشت که هنوز در موزه فوق نگهداری می شود.
منبع : کتابخانه تاریخ اسلام