اگه هابیل و قابیل بلد بودن کشاورزی و دامپروری کنن.پس چرا ما تو تاریخ میخونیم که انسان نخستین بلد نبود کاری بکنه و حتی حرف بزنه. مگه حضرت آدم حرف نمیزد . اصلا مگه حضرت آدم اولین انسان نبود
با سلام و تشکر به خاطر ارتباطتان با این مرکز
در پاسخ به اين پرسش ابتدا بايد ديد كه آيا واقعاً حضرت آدم (ع) و فرزندان او، اولين انسان هاي روي زمين بودند يا نه؟ اگر چنين چيزي ثابت شود، آن گاه جاي اين سؤال خواهد بود كه چگونه انسان هاي اوليه كه هنوز حرف زدن نمي دانند، چگونه دامداري و كشاورزي مي كردند؟
بر اساس ظهور آیات قرآن و روایات معتقديم كه آدم و حوا - عليهما السلام - اولین انسان مکلف روي زمين بوده اند و نسل کنونی بشر به آن ها میرسد. (1) اما اين احتمال هم وجود دارد كه قبل از آدم و حوا موجوداتی با شباهت به انسان وجود داشته اند كه خلقتشان با انسان فرق داشته و نسل بشر كنوني از آنان نباشد. از این رو، چه بسا حضرت آدم و فرزندانش پا بر عرصه اي گذاشتند كه در آن ميراثي از تمدن بشري و چگونگی اداره زندگي و كسب و كار و دام و طيور از انسان هاي نسل گذشته به جاي مانده باشد. بنابراین، آن ها با توجه به اين تجربه به جاي مانده و يا با استفاده از علم الهي نسبت به شيوه ادامه زندگي و زراعت و دامداري، آگاه شدند و به زندگي پرداختند.
با رجوع به منابع تاريخي و باستان شناسي و همچنين با بررسي روايات اهل بيت(ع) مي توان به حقيقت جالبي رسيد كه قبل از خلقت حضرت آدم (ع) نسل هاي ديگري از انسان ها - يا به تعبير بهتر انسان نماها - بر روي زمين زندگي مي كرده اند كه متفاوت با نسل كنوني بشر بوده اند. آنان شباهت ظاهري قابل قبولي با انسان كنوني داشتند و تا حدودي کارهای انسانی میکردند.
تاريخ بشر و شواهد گوناگون فسيل شناسي به خوبي كيفيت و زمان زندگي اين گونه هاي شبه بشري را تعيين نموده است.
ویل دورانت مورخ مشهور پس از ذکر مطالبی مستند از يافتن فسيل هاي اين موجودات كه مربوط به هزاران سال پبيش است، در مورد پیدایش انسان دورههای آثار فرهنگی بشر را تقسیم بندی میکند:
1. فرهنگ یا تمدن ماقبل شلی (حدود 125 هزار سال ق.م)؛
2. فرهنگ یا تمدن شلی (100 هزار سال ق.م)؛
3. فرهنگ یا تمدن آشولی (حدود 75 هزار سال ق.م) که آثار آن در بیش تر نقاط دنیا به دست آمده است؛
4. فرهنگ موستری (حدود 40 هزار سال ق.م) که آثار آن در تمام قارهها آمیخته با بقایای انسان نئاندرتال دیده میشود؛
5. فرهنگ اورینیاکی (حدود 25 هزار سال ق.م)؛
6. فرهنگ سولوترهای (20 هزار سال ق.م)؛
7. فرهنگ ماگدالنی (حدود 16 هزار سال ق.م). (2)
البته مطالعات تاريخي دانشمندان هنوز كامل نيست و هرازگاهي ابعاد جديدي از تاريخ (خصوصا تاريخ زندگي انسان بر روي زمين) كشف و ارائه مي گردد. در نتيجه، نمي توان هر آنچه را در تاريخ آمده، به طور كامل قبول نمود؛ اما با وجود اين شواهد و قرائن متعدد، مي توان به اين اطمينان علمي رسيد كه قطعا موجوداتي نظير انسان ها قبل از حضرت آدم (ع) زنگي مي كردند كه تمدني ساده داشتند و ابزارآلاتي اوليه براي زندگي خود تهيه كرده بودند و نوعي زندگي نيمه عقلاني داشتند.
اتفاقا در روايات متعددي هم از ائمه اهل بيت - عليهم السلام - مطالبى آمده که سابقه ادوار بسیارى از بشر را قبل از دوره حاضر اثبات مىکند. از امام صادق(ع) روایتى شده که به راوى فرمود: شاید شما گمان مىکنید که خداى بلندمرتبه غیر از شما هیچ بشر دیگرى را نیافریده است. نه، چنین نیست؛ بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آن ها هستید. (3)
از امام باقر(ع) روایت شده که فرمود: خداى بلندمرتبه از روزى که زمین را آفریده، هفت عالم را در آن خلق (و سپس منقرض کرده است) که هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابوالبشر نبودهاند. خداى تعالى همه آن ها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد. براى هر یک، عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد تا در آخر، آدم ابوالبشر را بیافرید و ذریهاش را از او منشعب ساخت. (4)
در حدیثی از امام علی(ع) هم آمده است که پیش از خلقت آدم، موجودی شبیه بشر به نام "نسناس" وجود داشت. (5)غلامحسین مصاحب در دائرة المعارف فارسی، ذیل واژه "نسناس" میگوید: «نسناس در جانورشناسی، نام عمومی گروهی از آدم نمایان است که شبیه به انسان هستند». (6)
در جمع بندي آنچه گفته شد، بايد گفت كه اعتقاد درون ديني مسلمانان و پيروان همه اديان ابراهيمي به منتهي شدن نسل كنوني بشر به يك پدر و مادر معين و خلقت دفعي اين دو نفر توسط خداوند (فيكسيسم)، هيچ منافاتي با شواهد و قرائن مختلف تاريخي و باستان شناسي و فسيل شناسي ندارد و با آنچه در مورد تمدن هاي انسان هاي نخستين و غارنشين و مانند آن بيان شده، مخالفت ندارد. چه بسا تمدن هاي بسيار دور اين موجودات اوليه مانند آثاري كه قدمت هاي بسيار زياد دارد، مربوط به همان موجودات انسان نما است.
البته احتمال ديگري هم وجود دارد و آن اين كه بخشي از اين موارد مربوط به انسان هاي از نسل حضرت آدم(ع) باشد؛ زيرا بعد از تكثير نسل حضرت آدم، به دلايل مختلف طبيعي و غير طبيعي فرزندان ايشان در مناطق گوناگوني به ادامه حيات پرداختند. ارتباط ايشان با والدين اصلي خود و سنت هاي رايج در بين ايشان قطع گشت و چه بسا به مرور زمان برخي از دانش هاي طبيعي نسل هاي بعدي كه مربوط به تعاليم خداداي حضرت آدم به فرزندانش بود، از دست رفت و اين نسل هاي دورمانده از تمدن خانوادگي خود، نوعي زندگي بدوي را دوباره آغاز كرده و مجددا و در طي نسل هاي طولاني، به تمدن هاي بشري دست يافتند.
در هر حال، منافاتي ندارد كه پیش از آدم و حوا و هابيل و قابيل كه آموزه هايي خداداي را در مورد ارتباطات اجتماعي و كيفيت بهره مندي از نعمات طبيعي مي دانستند، انساهایی زندگي مي كرده اند و زراعت و دامي داشته باشند و برخي از آثار ايشان هم به نسل بشر كنوني منتقل شده باشد. همان طور که اشاره شد، ممکن است که هابيل و قابيل وارث چنين تجربه اي بوده اند و به كشاورزي و دامپروري مشغول بودند و زندگي مي كردند.
پی نوشت ها:
1. محمد حسين طباطبائي، المیزان، ج 4، ص 216، با ترجمه سید محمد باقر همدانی، نشر جامعه مدرسین قم، 1378 ش.
2. ویل دورانت، تاریخ تمدن، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم 1367 ش، فصل ششم، ص 111 - 115.
3. شيخ صدوق، توحید، ج 1، ص 277، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1398 ه ق.
4. شيخ صدوق، خصال، ج 2، ص 652، ح 54، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1403 ه ق.
5. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 58، ص 298، نشر اسلاميه تهران، بي تا.
6. غلامحسين مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج 2، بخش 2، ص 3027، واژه "نسناس".