می خواستم بدونم که چرا اسم امام زمان در قران نیومده در صورتی که اسمی مثل ذلیخاه .... در قران اومده ؟
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
بهتر است سوال را فراتر از موضوع امام زمان، به تمام امامان معصوم سرايت دهيم که چرا نام آن بزرگواران به صراحت در کتاب خدا نيامده است؟
اين که چرا نام امامان در قرآن نيامده ، چون ما از وجه کارهاي خدا آگاهي نداريم. خداوند که عالم مطلق و آشنا به مصالح بندگان و دوستدار واقعي آنان است ، حتما نياوردن اسم آنان را در قرآن به مصلحت بندگان نزديک تر ديده است .
از طرف ديگر، بناي دنيا بر ابتلا و امتحان است . براي اين که امتحان درست انجام شود، خدا، هم حق را آشکار بيان مي کند و هم راه توجيه و فرار قرار مي دهد. اگر راه فرار نباشد ، بندگان در پذيرش حق ناچار مي شوند و ديگر امتحان معنا پيدا نمي کند .
علاوه اين که با وجود پيامبر، احتياجي به ذکر نام امامان در قرآن نيست ، زيرا امامان در قرآن به نحو اشاره مانند تصريح بلکه در جاهايي بليغ تر و رساتر از تصريح معرفي شده اند، به گونه اي که اگر کسي به واقع دنبال حق باشد ، آن را به روشني مي يابد .پيامبر هم در مواضع بسيار با تبيين آن آيات و تصريح و نام بردن از امامان ، معرفي را کامل کرده و جاي هيچ عذر و حجتي براي نپذيرفتن نگذاشته است.
آنان که با وجود معرفي هاي اشاره اي قرآن و معرفي هاي صريح پيامبر و تاکيد هاي قرآن بر اطاعت از پيامبر ، سخن ايشان را ناشنيده گرفتند و مي گيرند و کلامش را هذيان خواندند و مي خوانند، اگر نام امامان در قرآن هم آمده بود ، گوش نمي دادند و براي فرار چاره مي انديشيدند و ممکن بود اصل کتاب خدا را منکر شوند .
امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است که در قرآن به وضوح مطرح شده و آيات فراوان در آن زمينه وارد گرديده ، به گونه اي که براي انکار عذر و بهانه اي نگذارده است. خداوند هدايتگر است و هدايتگري خدا اقتضا دارد همان گونه که پيامبران را به وضوح معرفي مي کند، جانشينان آنان را هم به روشني معرفي کند و گرنه مردم در نشناختن و اطاعت نکردن عذر و بهانه داشته ، خداوند نمي تواند آنان را بر نشناختن و اطاعت نکردن از امام بازخواست کند.
لازم نيست هميشه قرآن به نام، امام را معرفي کند بلکه مي شود و چه بسا لازم است وحکمت اقتضا کند که با وصف معرفي شوند، به گونه اي که براي طالبان حقيقت مطلب به طور قطعي و يقيني روشن و ثابت شود. معرفي امامان هم با توجه به حکمت خدا به وصف معرفي شده اند . خداوند به جهاتي که خودش مي داند به صراحت از آنان نام نبرده است.
به نمونه ايي از معرفي امامان در قرآن اشاره مي کنيم :
آيه اولي الامر مي فرمايد: خدا و رسول و اولي الامر صاحبان امر ولايت و سرپرستي دين و دنياي شما هستند . موظف به اطاعت صد در صد و بدون قيد و شرط از آن ها هستيد.(اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم)
معلوم است که اطاعت بدون قيد و شرط فقط از خدا جايز است و از کساني که خدايي باشند . رسول، خدايي است پس اولي الامر هم قطعا بايد خدايي باشد . در اين جا قطعا مسلمانان به حکم عقل و قرآن وظيفه داشته اند از پيامبر بپرسند : صاحبان امر ولايت که بايد خدايي باشند و ما موظف به اطاعت بدون قيد و شرط از آن ها هستيم ، چه کساني اند ؟ ما که نمي توانيم تشخيص دهيم کدامين انسان ها خدايي شده و از حاکميت مطلق يا هوا و هوس و خطا و فراموشي و... نجات يافته و صلاحيت تصدي ولايت را بعد از شما دارند؟
پيامبر هم وظيفه داشته - چه مسلمانان بپرسند و چه نپرسند - اولي الامر صاحب صلاحيت را معرفي کند ،همان طور که خدا هم در قرآن بايد آن ها را معرفي کند . حالا يا پيامبر معرفي کرده و مردم را از گمراهي نجات داده يا معرفي نکرده و مردم را در حيرت واگذارده ! قطعا خدا و پيامبر هدايت را دريغ نکرده اند زيرا چنين بخلي از ساحت آنان به دور است . پس اگر معرفي کرده اند ، بايد پي جويي کنيم و با يافتن انسان هايي که به معرفي خدا و رسول، خدايي هستند و اطاعت بدون قيد و شرط از آن ها جايز و واجب است ، بدانيم که آنان به حکم اين آيات ،اولي الامرند و اطاعت شان در امور دنيا و آخرت بر ما واجب.
خدا در آيه تطهير اعلام کرده "انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(1) معلوم است که "انما " حصر را مي رساند و معناي "فقط" مي دهد در حالي که خدا مطابق آيات ديگر مي خواهد رجس و پليدي را از همه انسان ها ببرد و آنان را پاک کرده و شايسته ورود به بهشت گرداند :
«يريد ليطهرکم و ليتم نعمته عليکم»(2)وقتي اراده خدا بر پاک شدن عموم مردم با انجام واجبات و ترک محرمات است ، پس معلوم مي شود اراده اختصاصي غير از آن است . از طرف ديگر قرآن نفرموده "ليذهبکم عن الرجس=شما را از رجس و پليدي دور کند" بلکه فرموده رجس و پليدي را از شما دور کند زيرا اگر خدا کسي را از پليدي دور کند ، ديگر پاکي او ارزش و هنر نيست . آري انسان هايي وجود دارند که از گناه و پليدي گريزانند و خداوند آنان را بر مي گزيند و از آنان دفاع مي کند. رجس و پليدي را از آنان دور مي کند . نمونه اين دفاع را در يوسف پيامبر مي بينيم که از گناه گريزان است . زليخا او را به مهلکه و پرتگاه گناه مي کشاند . يوسف گريزان از گناه به ياري خدا پشتگرم مي شود . برهان رب به او ارائه مي گردد و پليدي و زشتي از ساحت او رانده مي گردد.
اين اراده از آن گونه است و غير آن اراده عمومي است و شامل اهل بيت رسول خدا شده است.
در اين جا هم مثل آيه قبلي، مسلمانان موظف بوده اند مصداق هاي اهل بيت را از پيامبر بپرسند. پيامبر هم موظف بوده آنان را به جامعه معرفي کند . پس بايد پي جويي کرد و با مراجعه به بيانات پيامبر آنان را شناسايي نمود و اين کار نيز آسان است .
اين فقط دو نمونه آيه بود که با دقت در مضمون آن و با مراجعه به بيانات پيامبر ذيل آن ها، مي توان امام را شناخت. اگر بخواهيم دلايل متقن قرآني بر اصل امامت و امامان را بياوريم ، مثنوي هفتاد من کاغذ مي شود.
سوالي مي پرسيم تا با توجه به جوابي که خواهيد داد، معلوم شود که امامت بيان شده و در معرفي امام فروگذاري نشده :آيا قران براي هدايت و رفع اختلاف آمده يا نه؟
اگر جواب تان مثبت است که بايد باشد ، خوب معلوم است که از آيات قرآن تفاسير و برداشت هاي مختلف وجود خواهد داشت . حالا آيا خدا براي اين که امت در قرآن اختلاف نکنند و به حقيقت قرآن و پيام هاي هدايتي آن به واقع دست يابند ، تمهيدي انديشيده ؟
قطعا جواب شما که با قرآن آشناييد ، مثبت است . قرآن پيامبر را به عنوان مبين و معلم قرآن معرفي کرده است (3)تا مردم زمان رسول خدا در تفسير قرآن دچار اختلاف نشوند. حالا آيا براي در امان ماندن از تفرقه بعد از رسول خدا ، تمهيدي انديشيده شده و خدا و رسول مرجعي براي حل اختلاف معين کرده اند ؟
اگر جواب تان منفي باشد ، بايد بگوييد خدا که قرآن را براي رفع اختلاف فرستاده، در ادامه از اقدام لازم براي تحقق اين هدف دست برداشته ، امت را در برهوت اختلاف رها کرده است!حاشا که شما يا کسي چنين بگويد.
پس قطعا خدا و رسول ، مرجع علمي را معرفي کرده ، حديث متواتر ثقلين ( اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي ...)مگر غير از معرفي امام و مرجع علمي براي رجوع امت است؟
دلايل امامت آن قدر فراوان و آشکار است که براي کسي در نپذيرفتن امامت عذري نباشد، ولي براي کساني که بدون تعصب بخواهند حق را بجويند ، ولي کساني که نخواهند حق را بيابند، با هيچ دليلي تسليم نخواهند شد.
اگر براي امامت نبود جز آيه اولي الامر و حديث ثقلين،حجت تمام بود، ولي با اين وجود علاوه بر اين دو دليل آشکار دلايل بيشمار ديگري هم وجود دارد.
در پايان مي توان به پاسخ نقضي هم اشاره کرد که تا وقتي بناي لجاجت و نپذيرفتن باشد، آوردن اسامي اهل بيت هم هيچ دردي را دوا نمي کرد. خدا بارها در قرآن عيساي مسيح عليه السلام را به عيسي بن مريم خطاب کرده (نه ابن الله)اما آيا مسيحيان لجوج و عنود زمان پيامبر (ص) که مامور به پذيرش قرآن بودند، پذيرفتند که عيسي فرزند مريم است؟ نيز مگر خداي متعال در قرآن 136 مرتبه از حضرت موسي عليه السلام نام نبرده و از رسالتش دفاع نکرد؟ اما آيا يهوديان اين حقيقت را پذيرفتند؟مگر پيامبر گرامي در واقعه غدير خم مولاي متقيان امام علي سلام الله عليه را به جانشيني خود معرفي نکرده بود،؟ اما ديديم 70 روز بعد از آن واقعه و درست لحظاتي پس از ارتحال پيامبر ، چه حوادثي پيش آمد و جانشيني به حق چگونه انکار شد؟در نتيجه تا لجاجت هست ، آوردن اسم فايده اي نخواهد داشت.
موفق و سربلند باشيد.
پي نوشت ها:
1. احزاب(33)،آيه 33.
2. مائده(5)،آيه 6.
3. نحل(16)،آيه 44؛بقره(2)،آيه 151و...