چرا آقایون اجازه دارند چند زوجه در عین واحدداشته باشند.یعنی ازنظر من آقایون می تونن یک خانم برای بچه دار شدن داشته باشند وچند زوجه برای رفع حاجت درضمن پیامبر در پاسخ این سوال که چرا خانم ها همچین اجازه ای ندارند مثال چند لیوان و پارچ آب رو زدند که الان با پیشرفت علم دیگر تشخیس ومجزا کردن امکان دارد.چرا آقایون با یه سیغه میتونن هر جای دنیا هر کاری کنند اما خانم ها .....
این سوال مرا در دین دچار تردید کرده وفکر میکنم درحق خانم های سر به زیر وخانم فوق الاده ظلم شده لطفا مرا از این ابهام در آورید با جواب قانع کنند.
متشکرم.
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز؛
تعدد زوجات از ابتکارات اسلام نيست، بلکه با بررسي وضعيت جوامع مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه ميرسيم که تعدد زوجات در مناطق گوناگون و فرهنگ هاي مختلف به طور نامحدود، امري عادي و متداول بوده و قبل از اسلام به شدت جريان داشته است ؛ در چنين وضعيتي دين اسلام آن را در چارچوب ضرورتهاي زندگي جامعه انساني محدود ساخته و براي آن قيود و شروطي قرار داده است تا از وضعيت بي حد و حصر خارج گردد .
قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات و عواطف او ، زيرا ممکن است هر زني از قرار گرفتن زن ديگري در زندگي اش ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه در نظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن ميشود و همانند هر امر معقول و ضروري كه بر خلاف تمايلات دروني ماست به آن گردن مي نهيم ؛ براي توضيح اين امر بايد گفت :
هيچ کس نميتواند انکار کند که مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آنها تشکيل ميدهند. نيز نميتوان انکار کرد که بقاي غريزه جنسي مردان به شكل طبيعي از زنان طولانيتر است، زيرا زنان معمولا در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست ميدهند، در حالي که در مردان چنين نيست.
هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي که در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد ؛ از همه گذشته زناني هستند که به علل گوناگوني همسران خود را از دست ميدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند.
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد (که تعادل ميان مرد و زن به هم ميخورد) ناچاريم يکي از سه راه ذيل را انتخاب کنيم.
أ) مردان تنها به يک همسر در همه موارد قناعت کنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند و تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سرکوب کنند.
ب) مردان فقط داراي يک همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني که بي شوهر ماندهاند، به شکل معشوقه برقرار سازند.
ج) کساني که قدرت دارند. بيش از يک همسر را اداره کنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشکلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي کامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود که بيش از يک همسر انتخاب کنند.
حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب کنيم، بايد گذشته از مشکلات اجتماعي که به وجود ميآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزهاي است که پيروزي در آن نيست. به فرض که اين طرح عملي بشود، جنبههاي غير انساني و مفاسد آن بر هيچ کس پوشيده نيست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلکه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي بايد مورد مطالعه قرار داد. آنها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان ميکنند، کساني هستند که يک مسئله سه زاويهاي را تنها از يک زاويه نگاه ميکنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت کنيم.
اگر راه دوم را انتخاب کنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني که به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار ميگيرند، نه تأمين رواني و مالي و حمايتي دارند و نه آيندهاي روشن و اميدوار كننده. به علاوه که شخصيت آنها پايمال شده و به شدت در نزد وجدان خود تحت سرزنش و نفرتند . اينها اموري نيست که انسان آگاه آن را تجويز کند.
بنابراين تنها راه سوم ميماند که هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان برکنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.
در پايان چند نکته را ذکر ميکنيم :
1 - جواز تعدد زوجات با اين که در بعضي موارد يک ضرورت اجتماعي است و از احکام مسلم اسلام محسوب ميشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار کرده است، زيرا زندگي در گذشته، يک شکل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برميآمد، ولي در زمان ما بايد کساني که ميخواهند از اين قانون استفاده کنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين کار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين کار از روي هوي و هوس نبايد باشد.
2 - تمايل پارهاي از مردان را به تعدد همسر نميتوان انکار کرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، يا نياز جنسي بالاي مرد و سرد مزاجي و عدم همراهي زن در ارضاي اين نياز و اموري از اين دست اين تمايل را منطقي ميکند.
به خصوص كه توانمندي هاي مالي و اجتماعي مردان و شدت اين غريزه به گونه اي است كه اگر از راه صحيح راهي براي آن نهاده نشود ، مرد از هر راه ممكن براي رسيدن به خواسته خود اقدام مي نمايد حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام ميکند. در اين گونه موارد نميتوان منطقي بودن برآوردن محدود و ضابطه مند خواسته مرد را انکار کرد.(1)
البته روشن است كه تعدد زوجات در اسلام يک قاعده نيست، بلکه يک استثنا است و تنها حکم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي که مشکلاتي پيش آمده و مجبور يا نيازمند به ازدواج مجدد هستند، اين اجازه داده شده است، چنان که براي آن شرطي گذاشته شده و آن هم اطمينان مرد به اين که ميتواند ميان زنان به عدالت عمل کند.
3- ازدواج مجدد امري مشتمل بر رعايت برخي اصول و ضوابط خاص است . يقينا زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي و برخي فشارهاي روحي و رواني كه ممكن است در اين مسير به درست يا غلط بر همسر اول و فرزندان وارد آيد ، در معقول و ممدوح بودن اين امر تاثير گذار است .
چه بسا بتوان گفت اجازه و مشروعيت طبيعي اين امر در شرايط عادي منطبق بر رسوم و فرهنگ هاي رايج در مناطق مختلف است، چنان كه در برخي كشورهاي عربي اين امركاملا متداول و طبيعي است ، اما اگر در برخي مناطق اين امر -حتي بر فرض رسم و فرهنگي غلط - مذموم شمرده مي شود و ممكن است تبعات منفي و مضري براي فرد يا ديگر اطرافيان داشته باشد ، در شرايط عادي بايد اين گونه مسائل مورد توجه قرار بگيرد ؛ مگر آن كه وضعيت و شرايطي ويژه حاكم باشد كه مساله به گونه ديگري است .
دستورات اسلام كه در قالب دستورات فقهي بيان مي شود ، غالبا تبيين چارچوب قانوني و از منظر خشك ضرورت هاي اجتماعي است كه به اصطلاح كف دستورات و ضوابط اسلامي محسوب مي شود . هيچ گاه بيان نشده كه ما بر اساس اين ضوابط و دستورات زندگي كنيم و تنها اين امور كلي و حداقلي را معيار قرار دهيم ، بلكه دراسلام دستورات گوناگون اخلاقي و تربيتي هم وجود دارد كه شيوه ائمه و حتي مومنان ، زندگي براساس آن مباني بوده است .
در نتيجه هر چند اجازه تعدد زوجات در وضعيت هاي خاصي به مردان داده شده ، اما اين تنها بيان معيار و ميزان قانوني است كه در شرايط ويژه مورد استناد و عمل قرار بگيرد، نه آن كه مي توان بلكه بايد در هر حال اين گونه عمل شود ؛ اگر اين گونه باشد، زن هم موظف نيست كم ترين كاري در منزل انجام دهد حتي در برابر شير دادن به فرزند خود هم مي تواند از شوهرش مزد دريافت كند . اگر بنا باشد زندگي بر اين مبنا به پيش برود ، چيزي از كانون گرم خانواده مورد نظر اسلام باقي نمي ماند .
اصولا حتي زندگي معصومان هم بر اين اساس نبود . نمونه هاي نقل شده از زندگي اين بزرگواران حاكي از آن است كه ايشان مبناي زندگي خود را بر اساس خطوط قرمز قانوني و فقهي (حقوق حداقلي) بنا نمي كردند ، بلكه معيار و مبنا را سنت ها و دستورات اخلاقي(حقوق حداكثري) قرار مي دادند .
در روايات نقل شده كه بعد از ازدواج اميرالمومنين و حضرت زهرا عليهماالسلام ، ايشان از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم درخواست نمودند وظايف و مسئوليت هر كدام را در زندگي تعيين نمايند ؛ حضرت فرمودند : امور داخل خانه با زهرا و کارهاي بيرون با علي .
پس از تقسيم کار حضرت فاطمه (س) فرمود: « خدا مي داند چقدر از اين تقسيم خرسند شدم که پدرم مرا از رنج معاشرت با مردان معاف داشت » .(2)
از منظر فقهي و قانوني روشن است زن وظيفه اي جز تمكين در برابر مرد در امور جنسي و مسائل مرتبط در امور زناشويي ندارد . همه امور مرتبط با خرج و كارهاي زندگي با مرد است ، اما ايشان با مراجعه به پيامبر براي زندگي خود دستورعمل خواستند و... .
بر اين اساس روشن است كه مرد هر چند از نظر قانوني اختيار رفتارهايي مانند تعدد زوجات را دارد ، اما بايد اقتضائات و ضرورت ها و پيامدهاي گوناگوني كه بر اين امر مترتب مي شود ، مد نظر قرار دهد. تنها به قانون و اجازه شرع توجه ننمايد . البته طبيعي است كه زن هم بايد ضرورت هايي را كه براي همسر و جامعه به شكل منطقي و طبيعي وجود دارد، مورد ملاحظه قراردهد . توقع نداشته باشد مرد در فشارهاي سخت جنسي و تمايل به ازدواج مجدد ، يا ميل به سرپرستي زن يا خانواده اي ديگر-كه درمواردي واقعا ضروري است- تنها به احساسات زنانه او توجه نمايد .
اما در مورد اين که چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چند شوهري را اجازه نداده است بايد گفت: در اين امر دلايل متعددي مي توانددخيل باشد و اين كه در برخي روايات دليل اين امر نامشخص بودن نسبت ها و روابط خوني و نسبي پدر و فرزند بيان شده است، دليل بر انحصار مساله در اين مورد خاص نيست .
اين دليل واقعا دليلي جدي و متقن است. زيرا با وجود چند شوهري عملاً مشخص نمي شود. فرزند زن متعلق به کدام مرد است و اين مسئله اي بسيار مهم و حياتي در پيوندهاي روحي و عاطفي است.
اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشکي آن را تا حدي مشخص مي کند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاً: همان گونه که دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايش هاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا... وجود دارد.
دوّم: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست که با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد که پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني که اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. مطمئنا در صورت تعدد شوهر براي زن، اين اطمينان و رابطه عاطفي حاصل نمي شود. هم چنان که در کمونيسم (اشتراک) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.
همان طور که کمونيسم نتوانست براي خود جا باز کند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، که با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت کرده است که زن بيش از مرد خواهان تک همسري است. (3)
از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد که گفته شود هر چه بيش تر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد که قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداکاري نمايد و غمخوار او باشد.
زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداکاري يک مرد را نسبت به خود جلب کند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4) علاوه بر اين، يکي ديگر از مشکلاتي که در صورت چند همسري براي زنان ذکر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.
پينوشتها:
1. تفسير نمونه، ج3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج19، ص 357 - 361.
2. الميزان، ج4، ص 319.
3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص302.
4. همان، ص 311.