در مورد امام حسین می خواستم بدانم که طرح خواستگاری ایشان از دختری با وساطت عمر و عاص واقعیت دارد؟ خواهشا مرادر این زمینه راهنمایی کنید زیرا شخصی با استدلال از یک کتاب این حرفها را می زند؟اسم کتابی که خوانده چیست؟نویسنده آن کیست؟در جواب چه بگویم؟ با تشکر

پاسخ:
سلام و تشکر از اعتماد شما نسبت به مرکز.
:در برخي کتاب ها نامي از زني به نام (ارينب ) ذکر شده که امام حسين از او خواستگاري کرد .
درباره «ارينب» و ازدواج امام حسين(ع) با وي در برخي کتاب‌ها از جمله «الامامه و السياسه» ابو محمد عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري مطالبي آمده، که خلاصه آن چنين است:
يزيد عاشق «ارينب» دختر اسحق مي‌شود. ارينب در زيبايي و ادب و کمالات، شهرتي درخور داشت. معاويه از جريان آگاه شد و به يزيد وعده داد که او را به مقصود برساند. «ارينب» با پسر عمويش «عبدالله بن سلام» که از شخصيت‌هاي معروف بود، ازدواج کرد .در عراق با همسر خود زندگي مي‌کرد. عبدالله از سوي معاويه در عراق مسئوليتي داشت. معاويه او را از عراق به شام احضار کرد . توسط ابو هريره و ابو درداء به وي گفت: دوست دارد دختر خود را به ازدواج تو درآورم،‌چون از جهات مختلف شايستگي داري داماد خليفه باشي. عبدالله پذيرفت، آن دو جريان را به معاويه گزارش کردند. معاويه پيش از اين، به دختر خود گفته بود که اگر آن دو نزد تو آمدند که تو را براي عبدالله خواستگاري نمايند، موافقت کن،‌ولي به آنان بگو: در صورتي موافقت مي‌کنم که عبدالله، همسر خود را طلاق دهد. عبدالله که فريب معاويه را خورده بود، همسر خود را طلاق داد و از معاويه درخواست کرد به وعدة خود وفا کند، معاويه پاسخ داد: اگر دخترم رضايت دهد، مي‌پذيرم.
آن دو نزد دختر معاويه رفتند و جريان طلاق «ارينب» را به او گفتند دختر معاويه پاسخ داد: بايد درباره اين موضوع انديشه و مشورت نمايم.
جريان ميان مردم پخش شد و مردم معاويه را به خدعه و مکر ياد کردند!
مدتي گذشت تا عِدّه «ارينب» سپري شد. مجدداً آن دو نزد دختر معاويه رفتند اما پاسخ منفي داد و گفت: اين ازدواج به مصلحت من نمي‌باشد!
سپس معاويه، ابو درداء را به عراق فرستاد تا «ارينب» را براي يزيد خواستگاري نمايد.
چون وي وارد عراق (کوفه) شد، فهميد که امام حسين(ع) هم در عراق است. تصميم گرفت در آغاز خدمت امام برسد، بعد مأموريت خود را انجام دهد. چون خدمت امام رسيد، حضرت فرمود: براي چه به عراق آمده‌اي؟ ابو درداء موضوع را به امام گفت، امام فرمود: من هم تصميم داشتم کسي را نزد «ارينب» براي خواستگاري بفرستم. اکنون که نزد او مي‌روي، پيام مرا نيز به او برسان. ابو درداء چون نزد ارينب رفت، او را براي امام و يزيد خواستگاري نمود. «ارينب» با وي مشورت کرد که کدام خواستگار بهتر است، ابو درداء پاسخ داد: امام براي همسري با تو شايسته‌تر است. امام با همان مهريه‌اي که بنابود يزيد بدهد، «ارينب» را به عقد خود درآورد.
عبدالله همسر سابق ارينب که در شام بود، مورد بي مهري معاويه واقع شد و حقوق او را قطع کرد. عبدالله به سبب اموالي که نزد همسر خود به امانت گذاشته بود،‌رهسپار عراق شد . موضوع امانت را با امام حسين مطرح کرد. آن گاه براي گرفتن اموال خود نزد همسر سابقش رفت و اموال خود را دريافت کرد.
آن دو چون به ياد گذشته افتادند، متأثر شدند و هر دو به گريه افتادند. امام با ديدن آن صحنه نسبت به آن دو ترحم کرد و فرمود:
آگاه باش که او را سه طلاقه کردم. خدايا! آگاهي که او را به جهت مال و زيبايي، به عقد خود درنياوردم، بلکه به جهت اينکه او را براي شوهرش نگه دارم، با او ازدواج کردم.
سپس دستور داد تمام مهريه او را بدهند. آن دو خواستند به عنوان تشکر اموالي را به امام بدهند، که حضرت نپذيرفت و فرمود: پاداشي که اميد است به من داده شود، بهتر از اموال است، سپس آن دو دوباره با يکديگر زندگي کردند.
بر اساس آنچه در داستان آمده،‌اين جريان بعد از ولايتعهدي يزيد رخ داد.(1)
اين داستان، به دلائل زير، بي اعتبار و قابل نقد و ترديد جدي است:
1ـ ابو درداء، (عويمر بن عامر يا عويمر بن قيس) بنا بر نظر مشهور در زمان خلافت عثمان (31 ـ 321 يا 33) درگذشت. برخي وفات او را سال 38 يا 39 هجري دانسته‌اند(2)، در حالي که داستان مذکور در اواخر سلطنت معاويه و زماني رخ داد که معاويه، يزيد را به عنوان جانشين خود معين کرده بود. قطعاً در آن زمان ابو درداء، در حال حيات نبود و سال‌ها از درگذشت وي سپري شده بود.
2ـ داستان در منابع تاريخي و حديثي مشهور و کهن ذکر نشده است، در حالي که اگر رخ داده بود، با شهرت و کيفيتي که در داستان آمده، حتماً در منابع حديثي يا تاريخي ذکر مي‌شد. تنها کتاب مشهوري که آن را آورده «الامامه و السياسه» است که برخي در انتساب آن به «ابن قتيبه» ترديد جدي کرده‌اند.
3ـ در هيچ کدام از منابع شيعه و سني ذکر نشده که امام حسين بعد از شهادت علي(ع) و رفتن به مدينه، در اواخر سلطنت معاويه، به عراق (کوفه) آمده باشد و مدت نسبتاً طولاني درنگ نموده تا در آن جا ازدواج نمايد.
4ـ در داستان آمده که امام «ارينب» را سه طلاقه کرد، در حالي که از نظر مکتب اهل بيت(ع) سه طلاقه نمودن همسر در يک مجلس و بدون ازدواج مجدد با وي، ارزش ندارد و محقق نمي‌گردد.
5ـ در برخي منابع گفته شده: کسي که با وي ازدواج کرد، امام حسن است، که در اين منابع، اشاره‌اي به اينکه امام او را طلاق داده، نشده است.(3)
در کتاب «تسلية المُجالس وزينة المجالس» داستان را به صورت مختصر دربارة امام حسن(ع) آورده، يادآور مي‌شود که اين جريان در مدينه رخ داد . بعد از ملاقات عبدالله با همسر سابق خود و گريه آن دو، امام او را طلاق داد . وي مجدداً به عقد شوهر سابق خود درآمد . به خانة او رفت.(4) منبع مذکور، به جهات زير، از اعتبار و ارزش مناسب برخوردار نيست:
أ) کتاب مذکور، از منابع متأخر و غير مشهور (حدود قرن ده هجري) است، نيز وضع نويسنده، از جهت نسب، تاريخ زندگي، محيط تربيتي، ميزان اعتبار و علميت، به صورت دقيق معلوم نيست.(5)
ب) اين کتاب بعد از مطالعه کتاب «روضة الشهداء» ملا حسين کاشفي سبزواري متوفاني حدود 910(6) و بر اساس و شيوه و اقتباس از آن نگارش يافته است.
نويسنده بعد از تمجيد و تعريف از کتاب «روضة الشهداء» و نويسندة آن مي‌نويسد: بعد از مطالعه آن کتاب از خداوند خواستم بر اساس و روش وي کتابي بنويسم تا در اين کار از او پيروي کرده باشم.
.(7)
اساس و منشأ کتاب مذکور، کتاب «روضة الشهداء» است. «روضة الشهداء» که مستند مهم اين کتاب به شمار مي‌رود، به سختي نقد شده است.
ميرزا عبدالله افندي اصفهاني از بزرگان قرن دوازدهم، کتابشناس بلندپايه شيعه(8) درباره منابع «روضة الشهداء» بر اين باور است که بيش تر، بلکه تمام روايات موجود در آن، از کتاب‌هاي غير مشهور، بلکه غير قابل اعتماد نقل شده است.(9)
افزون بر اين، در کتاب «روضة الشهداء» در بيش تر موارد به ويژه موارد حساس، هيچ مصدر و مأخذي براي آن ها ياد نشده، در مواردي که مأخذ آورده، اغلب آن منابع اشکال دارد.(10)
بنابر اين، اين داستان، درباره امام مجتبى نيز داراي ارزش و اعتبار نيست و به افسانه شباهت دارد.
دربارة امام حسين(ع) نيز اعتبار ندارد . افسانه بودن آن نسبت به امام حسين(ع) روشن‌تر است، چنان که ازمطالبي که ذکر شد، معلوم شد. دقت در جزئيات آن، افسانه بودن گزارش را به خوبي اثبات مي‌کند.

پي‌نوشت‌ها:
1ـ الامامه والسياسه، ص 166 ـ 173.
2ـ ابن عبدالبرّ،‌الاستيعاب، ج 3، ص 1229 ـ 1230؛
ابن حجر عسقلاني، الاصابه في تمييز الصحابه، ج 4، ص 622؛
ابن اثير الکامل، ج 3، ص 129.
3ـ دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 459.
4ـ ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 43 ـ 44؛ بحار الانوار، ج 44، ص 171 ـ 172.
5ـ محمد بن ابي طالب حسيني کرکي، تسلية المُجالس و زينة المَجالس، ج 2، ص 54 ـ 58.
6ـ همان، ص 11 ـ 16 (مقدمه کتاب).
7ـ الذريعه، ج 11، ص 294.
8ـ تسلية المُجالس وزينة المجالس، ج 1، ص 51 ـ 52.
9ـ رسول جعفريان، تأملي در نهضت عاشورا، ص 340.
10ـ ميرزا عبدالله افندي، رياض العلماء وحياض الفضلاء، ج 2، ص 190.
تأملي در نهضت عاشورا، ص 340.