چرا درقرآن اشاره مستقيم به امامت نشده است
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
امامت و جانشيني رسول خدا از عقايد اصولي است که در قرآن به وضوح مطرح شده ، آيات فراوان در آن زمينه وارد گرديده ، به گونه اي که براي انکار عذر و بهانه اي نگذارده است. خداوند هدايتگر است .هدايتگري خدا اقتضا دارد. همان گونه که پيامبران را به وضوح معرفي مي کند، جانشينان آنان را هم به وضوح معرفي کند و گرنه مردم در نشناختن و اطاعت نکردن عذر و بهانه داشته ، خداوند نمي تواند آنان را بر نشناختن و اطاعت نکردن از امام مؤاخذه کند.
بر اين اساس در مورد اصل امامت، اهميت و جايگاه آن، افراد شايسته براي آن، ويژگيهاي امامان و... آيات متعددي وارد شده، اما نام افراد خاصي تعيين نشده است.
لازم نيست هميشه قرآن به نام، امام را معرفي کند ، بلکه مي شود و چه بسا لازم است و حکمت اقتضا کند که با وصف معرفي شوند، به گونه اي که براي طالبان حقيقت مطلب روشن و ثابت شود. معرفي امامان هم با توجه به حکمت خدا به وصف معرفي شده اند و خداوند به جهاتي که خودش مي داند ،به صراحت از آنان نام نبرده است.
به نمونه ايي از معرفي امامان در قرآن اشاره مي کنيم :
آيه اولي الامر مي فرمايد: خدا و رسول و اولي الامر ،صاحبان امر ولايت و سرپرستي دين و دنياي شما هستند . شما موظف به اطاعت صد در صد و بدون قيد و شرط از آن ها هستيد:«اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم».(1)
معلوم است که اطاعت بدون قيد و شرط فقط از خدا جايز است و از کساني که خدايي باشند و رسول، خدايي است. پس اولي الامر هم قطعاً بايد خدايي باشد . در اين جا قطعاً مسلمانان به حکم عقل و قرآن وظيفه داشته اند از پيامبر بپرسند : صاحبان امر ولايت که بايد خدايي باشند و ما موظف به اطاعت بدون قيد و شرط از آن ها هستيم ، چه کساني اند ؟ ما که نمي توانيم تشخيص دهيم کدامين انسان ها خدايي شده و از حاکميت مطلقه يا گاه و بيگاه هوا و هوس و عصبيت و خطا و فراموشي و... نجات يافته ،صلاحيت تصدي اين ولايت را بعد از شما دارند؟
پيامبر هم وظيفه داشته - چه مسلمانان بپرسند و چه نپرسند - اولي الامر صاحب صلاحيت را معرفي کند ، همان طور که خدا هم در قرآن بايد آن ها را معرفي کند . حالا يا پيامبر معرفي کرده و مردم را از گمراهي نجات داده يا معرفي نکرده و مردم را در حيرت واگذارده اند! قطعا خدا و پيامبر هدايت را دريغ نکرده اند. زيرا چنين بخلي از ساحت آنان به دور است . پس اگر معرفي کرده اند ، بايد از آن پي جويي کنيم و با يافتن انسان هايي که به معرفي خدا و رسول، خدايي هستند و اطاعت بدون قيد و شرط از آن ها جايز و واجب است ، بدانيم که آنان به حکم اين آيات ، اولي الامرند و اطاعت شان در امور دنيا و آخرت بر ما واجب.
خدا در آيه تطهير اعلام کرده "انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا"(2) معلوم است که "انما " حصر را مي رساند و معناي "فقط" مي دهد ، در حالي که خدا مطابق آيات ديگر مي خواهد رجس و پليدي را از همه انسان ها ببرد و آنان را پاک کرده و شايسته ورود به بهشت گرداند :
«يريد ليطهرکم و ليتم نعمته عليکم»(3)وقتي اراده خدا بر پاک شدن عموم مردم با انجام واجبات و ترک محرمات است ، پس معلوم مي شود. اين اراده اختصاصي غير از آن است . از طرف ديگر قرآن نفرموده "ليذهبکم عن الرجس؛ شما را از رجس و پليدي دور کند" بلکه فرموده رجس و پليدي را از شما دور کند ، زيرا اگر خدا کسي را از پليدي دور کند ، ديگر پاکي او ارزش و هنر نيست . آري انسان هايي وجود دارند که از گناه و پليدي گريزانند .خداوند آنان را بر مي گزيند . از آنان دفاع مي کند . رجس و پليدي را از آنان دور مي کند. نمونه اين دفاع را در يوسف پيامبر مي بينيم که از گناه گريزان است . زليخا او را به مهلکه و پرتگاه گناه مي کشاند. يوسف گريزان از گناه به ياري خدا پشتگرم مي شود. برهان پروردگار به او ارائه مي گردد . پليدي و زشتي از ساحت او رانده مي گردد.
اين اراده از آن سنخ است و غير آن اراده عمومي است و شامل اهل بيت شده است.
در اين جا هم مثل آيه قبلي، مسلمانان موظف بوده اند مصداق هاي اهل بيت را از پيامبر بپرسند. پيامبر هم موظف بوده آنان را به جامعه معرفي کند .پس بايد پي جويي کرد و با مراجعه به بيانات پيامبر آنان را شناسايي نمود و اين کار نيز آسان است .
اين فقط دو نمونه آيه بود که با دقت در مضمون آن و با مراجعه به بيانات پيامبر ذيل آن ها، مي توان امام را شناخت. اگر بخواهيم دلايل متقن قرآني بر اصل امامت و امامان را بياوريم ، مثنوي هفتاد من کاغذ مي شود.
از شما که فرموده ايد امامت و ولايت مورد ادعاي شيعه، دليل قرآني ندارد و در قرآن نيامده، سوالي مي پرسيم تا با توجه به جوابي که به آن خواهيد داد، معلوم شود که امامت بيان شده و در معرفي امام فروگذاري نشده است.
آيا قران براي هدايت و رفع اختلاف آمده؟
اگر جواب تان مثبت است که بايد باشد ، خوب معلوم است که از آيات تفاسير و برداشت هاي مختلف وجود خواهد داشت . حالا آيا خدا براي اين که امت در قرآن اختلاف نکنند و به حقيقت قرآن و پيام هاي هدايتي آن به واقع دست يابند ، تمهيدي انديشيده ؟
قطعا جواب شما که با قرآن آشناييد ، مثبت است . قرآن پيامبر را به عنوان مبين و معلم قرآن معرفي کرده است. (4)تا مردم زمان رسول خدا در تفسير قرآن دچار اختلاف نشوند. حالا آيا براي در امان ماندن از تفرقه بعد از رسول خدا ، تمهيدي انديشيده شده و خدا و رسول ، مرجعي براي حل اختلاف معين کرده اند ؟
اگر جواب تان منفي باشد، پس بايد بگوييد خدا که قرآن را براي رفع اختلاف فرستاده، در ادامه از اقدام لازم براي تحقق اين هدف دست برداشته ، امت را در برهوت اختلاف رها کرده است! حاشا که شما يا کسي چنين بگويد.
پس قطعا خدا و رسول اين مرجع علمي را معرفي کرده ، حديث متواتر ثقلين ( اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي اهل بيتي ...)مگر غير از معرفي امام و مرجع علمي براي رجوع امت است؟
دلايل امامت آن قدر فراوان و آشکار است که براي کسي در نپذيرفتن امامت عذري نباشد ، ولي براي کساني که بدون تعصب بخواهند حق را بجويند ،ولي کساني که نخواهند حق را بيابند، با هيچ دليلي تسليم نخواهند شد.
اگر براي امامت جز آيه اولي الامر و حديث ثقلين نبود،حجت تمام بود، ولي با اين وجود علاوه بر اين دو دليل آشکار ، دلايل بي شمار ديگر وجود دارد.
شيعه و سني مي خواهند خود را حق و طرف مقابل خود را باطل جلوه دهند، ولي حق به اراده خدا و سنت تغيير ناپذير الهي هميشه مؤيد به برهان و استدلال محکم عقلي و نقلي است . باطل هيچ گاه از پشتوانه عقلي و نقلي معتبر برخوردار نيست . خود را در لباس حق جلوه مي دهد و چون حق نيست و برهان ندارد، سعي دارد با سفسطه و... خود را استدلالي جلوه دهد.
مؤمن نداي قرآن را هميشه به دست گرفته و در مواجهه با هر گروه و مذهب و ملتي اعلام مي کند :
«هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين».(5)
آن که جوياي حق است ، اگر عقل و فطرت حق طلب و نقل قطعي و معتبر را معيار قرار دهد و به نداي آنان گوش دهد ، اين دو هدايتگر دروني، راه راست را به او خواهند نماياند:
«لو کنا نسمع او نعقل ما کنا في اصحاب السعير».(6)
اما اگر دنبال هوا و هوس باشد ، طبيعي است که حق را با وجود آن که مي داند حق است ، انکار مي کند .
غوغاي شيعه و سني نمي تواند حق را پنهان کند و جلوه حق را بپوشاند. خدا بندگانش را در گمراهي رها نمي کند ، مگر آنان که دنبال يافتن حق نيستند، بلکه خواهان باطل اند که آنان را واگذارده ، بلکه بر گمراهي آنان مي افزايد.
پس ما نمي دانيم به چه مصلحتي خداوند امامان را به نام در قرآن معرفي نکرده ، هر مطلبي که در اين زمينه گفته شود ، مثل براي در امان ماندن از تحريف و براي امتحان و ...، همه احتمالاتي است که ممکن است. موجه باشد، ولي دليل قطعي نيست . خدا خود بهتر مي داند چه امري را صريح و به نام و با تمام جزئيات در قرآن بگويد و چه مطلبي را اجمالا در قرآن بگويد و بيان جزئيات معرفي را به پيامبر واگذارد.
امامت هم از مسائلي است که قرآن مصلحت ديده اصل آن و لزوم و شرايط و اوصافش را در قرآن بيان کند و معرفي به نام را به پيامبر واگذارد.
پي نوشت ها:
1. نساء (4) آيه 59.
2. احزاب(33)،آيه 33.
3. مائده(5)،آيه 5.
4. نحل(16)،آيه 44؛بقره(2)،آيه 151و...
5. بقره(2)،آيه111؛انبيا(21)،آيه24؛نمل(27)،آيه64؛
6. ملک(67)،آيه10.