دلیل انجام جنگ بدر و نحوه وقوع آنرا توضیح دهید.آیا این درست است که گفته می شود سپاه اسلام به خاطر بدست آوردن غنائم به سپاه در حال عبور قریش حمله کردند؟
پاسخ:
با سلام وتشكر از اينكه با اين مركز ارتباط بر قرار نموديد.
هدف پيامبراز حمله به كاروان نظامي توقيف مال التجاره قريش بود :
از آن جا که ثروت مسلمانان مهاجر مقيم مدينه، از طرف قريش مصادره شده بود، با ورود کاروان به سرزمين بدر، بسيار به موقع بود که مسلمانان کالاهاي تجاري آن ها را ضبط کنند! اگر قريش، بر عناد و لجاجت خود در مصادره اموال مسلمانان مهاجر استقامت ورزند ،مسلمانان متقابلا کالاهاي تجاري را ميان خود به عنوان غنيمت جنگ تصرف کنند. از اين رو رسول خدا رو به اصحاب خود کرد و فرمود:
هان، اي مردم اين کاروان قريش است. ميتوانيد براي تصرف اموال خويش از مدينه بيرون برويد .شايد گشايشي در کار شما رخ دهد.
سخن پيامبر ميرساند که رسول گرامي، به آنان نويد گشايش در زندگي داده . وسيله اين گشايش، ضبط کالاهايي بود که قريش آن را حمل ميکرد . مجوز اين مسئله همان بود که قريش کليه داراييهاي مهاجران را در مکه ضبط کرده و به آنان اجازه رفت و آمده به محل زندگي نميداند. کليه اموال منقول و غير منقول آنان در مکه متروک مانده بود.
پيداست که هر انسان عاقل و خردمندي به خود اجازه ميدهد با دشمن، همان معامله را انجام دهد که او با وي انجام داده است. (1)
علت هجوم مسلمانان به کاروان قريش همان مظلوميت و ستم کشي مسلمانان بود که قرآن نيز متذکر آن است . به همين جهت به آنان اجازه هجوم داده و ميفرمايد :
اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير ؛
به افرادي که مورد هجوم واقع شدهاند، اجازه دفاع داده شده ،زيرا آنان مظلوم و ستمديدهاند و خداوند به کمک زيادي آنان قادر و توانا است. (2)
گزارشي خلاصه از ماجراي جنگ:
كاروان مزبور به سركردگى ابو سفيان و همراهى سى يا چهل نفراز شام باز مىگشت .خود ابوسفيان نيز از ترس آنكه مبادا مورد حمله مسلمانان قرار گيرد ،پيوسته از مسافرينى كه به او بر مىخوردند، وضع راه را پرسش مىكرد تا آنكه شنيد محمد(ص)به منظور حمله به كاروان از مدينه خارج شده.
ابوسفيان بىدرنگ ضمضم بن عمرو غفارى را مامور ساخت تا به سرعتخود را به مكه برساند .به قريش اطلاع دهد كه كاروان و اموال شان در خطر حمله محمد و يارانش قرار گرفته و براى محافظت كاروان از مكه كوچ كنند.
ضمضم به سرعت و با وضعيتي خاص خود را به مكه رسانيد .وارد شهر شد و فرياد زد:
اى گروه قريش! اموال خود را دريابيد! كاروان در خطر حمله محمد و يارانش قرار گرفته! فورا حركت كنيد كه اگر دير بجنبيد، همه را خواهند برد!
ابوجهل كه اين خبر را شنيد، مردم را تحريك نمود . كمتر كسى بود كه در ميان كاروان قريش مالى نداشته باشد.
بدين ترتيب بزرگان قريش وجمع ديگرى با ساز و برگ جنگ از مكه خارج شدند . هنگامى كه در خارج شهر، سان ديدند سپاهى عظيم و مسلح كه حدود هزار نفر مىشدند، حركت كرده بود، و همراه خود هفتصد شترو دويست و يا چهارصد اسب داشتند .همگى زره و اسلحه بر تن داشتند.
رسول خدا(ص)نيز وقتى از مدينه خارج شد، عمرو بن ام مكتوم را به جاى خويش منصوب داشت . با گروهى از مهاجر و انصار كه سيصد و سيزده نفر يعنى هشتاد و دو نفر مهاجر و بقيه از انصار بودند، به سختى هفتاد شتر حركت داده و اسلحه مختصرى كه به گفته مورخان شش زره و هفت شمشير بود (3) با خود داشتند ،به راه افتادند.
رسول خدا(ص)همچنان كه پيش مىرفت، مطلع شد كه مردم قريش و سران ايشان با لشكرى بزرگ براى حفاظت از كاروانيان از مكه بيرون آمدهاند . كاروان قريش نيز از آن حدود گذشته است . از اين جا به بعد پيشروى رسول خدا(ص)و همراهان به جلو صورت تازهاى پيدا مىكند . حساب برخورد و جنگ با لشكر قريش در پيش است، از اين رو در جايى به نام«ذفران»توقف كرد .اصحاب و همراهان خود را جمع كرده و از جريان حركت قريش و لشكر مجهز ايشان آنان را مطلع ساخت . در بازگشت به مدينه و يا پيشروى و جنگ با قريش از آن ها نظر خواهى كرده ،به مشورت پرداخت.
مهاجران به طور مختلف نظر دادند،بار دوم روى سخن متوجه انصار مدينه بود
از انصار سعد بن معاذ منظور پيغمبر را دانست .از جانب انصار آمادگى خود را اعلام كرده ، گفت: ما به تو ايمان آورده و تصديقت كرديم. اكنون نيز دنبال تو و آماده فرمان توايم، به خدا سوگند اگر به دريا بزنى ،ما هم پشت سر تو در دريا فرو خواهيم رفت . يك نفر از ما از فرمانبردارى و پيروى تو تخلف نخواهد كرد.
سخنان گرم و پرشور سعد، رسول خدا را به نشاط آورد . فورا دستور حركت داد . مژده پيروزى بر دشمن را به آن ها داده فرمود: به خدا سوگند! گويى هم اكنون جاهاى كشته شدن سران دشمن را پيش روى خود مىبينم.
لشكر قريش رو به روى مسلمانان فرود آمده و منزل كردند، و آن روز جمعه هفدهم رمضان بود.
حادثهاى كه در اين ميان به روشن شدن آتش جنگ كمك كرد - به گفته ابن هشام - اين بود كه شخصى به نام اسود بن عبد الاسد مخزومى از ميان لشكر قريش بيرون آمد. همين كه چشمش به حوض آبى كه در دست مسلمانان بود - و از آب چاه هاى بدر يا آب بارانى كه آن شب آمده بود پر كرده بودند - افتاد، رو به نزديكان خود كرده گفت:
هم اكنون با خدا عهد مىكنم كه به كنار اين حوض بروم . از آن بنوشم يا آن را ويران سازم و يا در كنار آن كشته شوم . تا يكى از اين سه كار را نكنم باز نخواهم گشت.
اين را گفت و سوار بر اسب خود شده، پيش آمد، حمزة بن عبد المطلب عموى پيغمبر جلو رفت . شمشيرى حواله او كرد كه پايش را از وسط ساق قطع نمود . با همان حال مىخواستخود را به حوض آب برساند كه حمزه ضربت ديگرى بر او زد و به زندگيش خاتمه داد.
اين جريان و مشاهده خون و منظره كشته شدن اسود بيش تر مشركان را تحريك كرد . آماده جنگ شدند . طرفداران جنگ بر صلح طلبان فزونى يافتند.
با كشته شدن اسود مخزومى عتبه و برادرش شيبه و پسرش وليد لباس جنگ پوشيده به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند . جهت اينكه عتبه پيش قدم به جنگ شد، بيش تر همان گفتار ابو جهل بود كه او را مردى ترسو و بزدل خوانده بود . عتبه براى تلافى اين سخن جلوتر از ديگران به معركه آمد، از سوى لشكر مسلمانان سه تن از انصار مدينه به نام هاى: عوف و معوذ، فرزندان حارث و عبدالله بن رواحه به جنگ آن ها آمدند، اما عتبه وقتى آن ها را شناخت،با تحقير گفت: ما را به شما احتياجى نيست .كسانى كه همشان ما هستند ،بايد به جنگ ما بيايند .
در نقلى است كه يكى از آن ها فرياد زد: اى محمد! افرادى را از خويشان ما به جنگ ما بفرست. رسول خدا فرمود: اى عبيدة بن حارث، اى حمزه و اى على برخيزيد.
اين سه شخصيت بزرگوار كه از نزديكان رسول خدا بودند، به جنگ آن ها رفتند. چون عتبه آن ها را شناخت،با غرور گفت: آرى شما همشان ما هستيد .سپس حمله از هر دو طرف شروع شد.
عتبه با عبيده در آويخت . حمزه به جنگ شيبه رفت . على به سوى وليد حمله كرد. حمزه و على به حريفان خود مهلت نداده و هر دو را از پاى در آوردند اما عتبه با عبيده هنوز مشغول جنگ و ستيز بودند كه حمزه و على به كمك او آمدند . عتبه را از پاى در آوردند . سپس عبيده را كه سخت مجروح شده بود، با خود برداشته ،پيش پيغمبر آوردند، عبيده كه چشمش به پيغمبر افتاد پرسيد:
اى رسول خدا آيا من شهيد نيستم؟
فرمود: چرا.
كشته شدن اين سه نفر ديگر جنگ حتمى بود اما پيغمبر به لشكريان خود فرمود: تا من دستور ندادهام ،حمله نكنيد. سپس با سخنانى آتشين و خواندن آيات جهاد مسلمانان را به جوش آورد وجنگ را آغاز نمودند.
طبق گفته مشهور در اين جنگ هفتاد نفر از مشركان كشته شدند . هفتاد نفر نيز اسير گشتند . از مسلمانان نيز چهارده نفر به شهادت رسيدند، كه شش نفر آن ها از مهاجر و هشت نفر از انصار بودند.(4)
پينوشت ها:
1. فروغ ابديت، جعفر سبحاني ، ج1 ص 490 ، ناشر دفتر انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم ،سال چاپ 1370 ش
2. حج(22)آيه 39
3. زندگانى حضرت محمد(ص) ص 297،دفتر نشر فرهنگ اسلامى
4.تاريخ الإسلام،ذهبي، ج 2 ، ص 104،سال چاپ 1407 - 1987م،لبنان/ بيروت - دار الكتاب العربي ؛
السيرة الحلبية ،حلبي ، ج 2، ص 377 ، سال چاپ 1400 ،بيروت - دار المعرفة ؛
السيرة النبوية ، ابن هشام الحميري ، ج 2، ص 447، سال چاپ 1383 - 1963 م ؛
المدني ، القاهرة ، مكتبة محمد علي صبيح و أولاده - مصر ؛
السيرة النبوية ، ابن كثير ، ج 2 ، ص 391 - 392،سال چاپ 1976 م ، دار المعرفة للطباعة و النشر و التوزيع - بيروت - لبنان