با عرض سلام و خسته نباشید خدمت به دست اندرکاران این سایت...
سلام اگه یک نفر که خودکشی میکنه ایا این تقدیر واسش نوشته شده؟ و فرشته مرگ روح او را میگیرد؟روح از بدن او به چه شکل خارج میشود؟در قران چه چیزی در این مورد گفته شده؟
پاسخ:
با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
پرسش شما متشكل از بخش هائي است كه نياز است به هر كدام جداگانه پاسخ داده شود :
1- كسي كه خودكشي مي كند ، آيا اين مساله براي او مقدر شده ؟ بنابراين مجبور به اين كار است ؟ بنابراين مرتكب خطا و گناه شده ؟ مستوجب عقوبت الهي شده است ؟
اگر به مفهوم قضا و قدر دقت داشته باشيم، به سوال پاسخ داده مي شود.
قدر: يعني اندازه و اندازه گيري و تعيين حدّ و حدود چيزي . در اصطلاح به اين معنا است كه خداوند براي هر چيزي اندازه¬اي قرار داده ، آن را بر اساس اندازه¬گيري و محاسبه و سنجش آفريده است.
قضا: يعني حكم و قطع و حتميت. در نظام آفرينش، موجودات مادي از چندين راه ممكن است به وجود بيايند، مثلاً اگر به خانة شما از چند كوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممكن است. حال اگر از ميان چندين راه ممكن، علل و اسباب پيدايش يكي از آنها فراهم شد و تنها همان يكي تحقق يافت، اين مرحله از تحقق را قضا مي نامند.
خداوند براي هر چيزي علتها و اسباب¬هايي قرار داده كه هستي و مشخصات آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي¬آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقي و بي¬حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران و... علل و عواملي دخالت دارد . هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد، همچنين كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق از او سر نمي زند، بلكه نخست چيزي را تصور مي كند، سپس به آن مي انديشد . پس از آن كه فايده واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، به انجام آن مي كوشد. پس انجام هر حادثه¬اي در جهان علت و سببي دارد . اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند نيز اين چنين مقرّر كرده است.
اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان منافات ندارد؛ زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر نموده كه بشر كارهاي خود را به ارادة خود انجام دهد،سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه مي¬گوييم كارهاي انسان هم به اختيار خود او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر سرنوشت خود را تعيين كنند.
بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير عامل جاذبة زمين خواه نا خواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه تنها يك راه محدود در جلوي او هست و همين كه در شرايط معين رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي ميكند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه¬هايي مي¬بيند و هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آنها را انتخاب كند ندارد . ساير راهها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و اراده او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معين ميكند.(1)
بنابراين كسي كه اقدام به خودكشي مي كند ، از همان قدرت اختياري كه خداي متعال در انتخاب راه زندگي خود به سمت سعادت يا شقاوت به او داده،استفاده مي كند . با فراهم آوردن علت و سبب و زمينه هلاك خود ،خود را به نابودي مي كشاند.
پس كسي كه خودكشي مي كند، چون علل و اسباب و زمينه هاي آن را فراهم آورده ، مقدر است برايش كه بميرد. از طرف ديگر او اين كار ها را به اختيار خود انجام داده ، پس بايد لوازم و تبعات آن را كه همان عقوبت الهي است، تحمل كند.
فرشته مرگ روح او را مي گيرد ؟
در اين جهت كسي كه خودكشي مي كند با كسي كه به علل ديگر مي ميرد تفاوتي ندارد. همان گونه كه در اخذ روح ديگران ممكن است عزرائيل كه فرشته مامور به قبض روح است اقدام كند . ممكن است ملائكه ديگري كه به عنوان خادمان او محسوب مي شوند ، اين كار را انجام دهند . در مورد كسي كه خودكشي مي كند ، اين احتمالات وجود دارد.
اين سوال ممكن است از اين پيش فرض ناشي شده باشد كه در مورد كساني كه خودكشي نمي كنند ، به واسطه فرشته مرگ مي ميرند و در مورد كساني كه خودكشي مي كنند، اين كار از دست آن ها خارج شده و فرد خود را مي ميراند.
بين كساني كه خود كشي مي كنند و كساني كه خودكشي نمي كنند و به واسطه علل ديگر مي ميرند، تفاوتي از جهت گرفته شدن روح آن ها وجود ندارد . اين امر توسط فرشته يا فرشتگان مامور اين كار انجام مي گيرد . تفاوت اين است كه آماده شدن زمينه قبض روح توسط فرشتگان در افرادي كه با خود كشي از دنيا مي روند ، به دست خود خودكشي كننده اتفاق مي افتد، ولي آماده شدن اين زمينه در ديگران به صورت طبيعي و بدون دخالت خود افراد رخ مي دهد. تمام اشكال و بدي كار هم در اين جاست كه انسان حق اقدام در آماده شدن زمينه هلاك خود را ندارد.( اين مساله با جهاد و شهادت متفاوت است چرا كه در آن جا فرد به خاطر اطاعت از فرمان خدا و دفاع از دين و ناموس خود اقدام به اين كار مي كند كه ارزش معنوي بسيار بالائي دارد ).
خروج روح از بدن فرد خودكشي كننده.
در اين جهت نيز فرقي بين اين گونه افراد با افرادي كه به صورت عادي از دنيا مي روند ،وجود ندارد.
از ديدگاه اسلام مالك همه چيز از جمله انسان، خداوند است . اوست كه حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جا كه او اجازه دهد، مجاز و جايى كه او اذن ندهد، غيرمجاز است. از جمله موارد غير مجاز، كشتن انسان است. در اين موضوع هيچ تفاوتى بين انتحار(خود كشي) و ديگر كشى نيست، چرا كه اين كار سلب حق حيات از خود و يا ديگرى است. خدا انسان را از اين امر برحذر داشته، مىفرمايد:
«من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض و فكانما قتل الناس جميعا؛
آن كس كه انسانى را بدون اين كه قاتل باشد و يا در زمين فساد كند بكشد، گويا همه مردم را كشته است». (2)
آياتي كه در قرآن از كشتن نفس(انسان) بر حذر داشته ، شامل خودكشي نيز مي شود.
مرگ و حيات يك نفر، اگر چه مساوى با مرگ و حيات اجتماع نيست، اما شباهتى به آن دارد، از اين رو در جايى كه اذن خداوند نيست، انجام دادن آن حرام و گناه است.
در نگرش الهى، از آن جا كه خداوند خالق انسان است و تمام هستى او از خدا است، هيچ كسى نه حق كشتن ديگرى را دارد و نه حق كشتن خود را. اين بدان جهت است كه از ديدگاه اسلام و همه مكاتب الهى، حيات موهبتى و هديه الهى و حقى خدادادى است. از اين رو هرگاه اين حق وسيلهاى براى قتل نفوس ديگر يا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شايسته حاكم بر جامعه شود و افرادى در صدد محاربه با نظام الهى برآيند، اين حق به نفع ديگران سلب مىشود.(3) هم چنين هيچ كس نمي تواند اين حق (حتي وجود خود ) را از بين برد .
به طور كلى مىتوان گفت:
الف) حيات، موهبتى خداوندى است . حق حيات براى همه انسانها تضمين شده است . همه دولتها، جمعيتها و افراد مكلف به حمايت و دفاع از اين حقاند . كشتن هيچ كس بدون مجوز شرعى جايز نيست.
ب ) استفاده از هر وسيلهاى براى نابودى چشمهسار حيات بشرى، اعم از كلى و جزئى، حرام است.
ج ) حفظ ادامه حيات بشرى، تا آن جا كه مشيت الهى تعلق گيرد، واجب است؛ خواه محافظت هر فردى بر حيات خود در مقابل تعدى ديگران و يا تعدى بر خويشتن (مانند خودكشى) باشد و يا محافظت او درباره حيات ديگران.
در نگرش الهى «حق حيات» عطاى الهى است كه مسئولانه به انسان عطا شده است. پس بايد اولاً در حفظ آن مراقب بود؛ چه اين كه «حيات» فقط «حق» افراد نيست بلكه حفظ آن، «تكليف» آنان نيز مىباشد.
ثانيا: چون مالك اصلى اين حق خداوند متعال است و در مواردى كه اين عطاى الهى، باعث سوء استفاده افرادى واقع شود، از آنان سلب مىشود (مانند حكم قصاص، رجم يا اعدام كه خشونتهاى قانونى مىباشند). هم او كه «حيات» را داده است مىگويد: در اين موارد «بايد سلب نمود».
با توجه به تحليل مذكور به يك آيه و دو حديث شريف درباره حرمت شديد «خودكشى» اشاره مىشود. خداوند مىفرمايد: «ولا تقتلوا انفسكم ان الله كان بكم رحيما و من يفعل ذلك عدوانا و ظلما فسوف نصليه نارا و كان ذلك على الله يسيرا؛ خود را مكشيد زيرا خداوند به شما مهربان است . هر كس چنين كارى را از روى عداوت و ستم انجام بدهد، به زودى او را در آتش مىاندازيم . اين كار براى خدا آسان است». (4)
امام صادق(ع) با استناد به همين آيه مىفرمايد: «هر كس عمدا خودكشى كند، براى هميشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد» .(5)
افزون بر اين، امام باقر(ع) نيز فرمودهاند: «مؤمن به هر بلايى مبتلا مىشود و با هر نوعى مرگ مىميرد ولى خودكشى نمىكند» . (6)
پي نوشت ها:
1. مرتضي مطهري، مجموعه آثار(انسان و سرنوشت) ص 385؛ مؤسسه در راه حق، بيست پاسخ، (8) ص 17.
2. مائده (5) ، آيه 32
3. همان، آيات 32 و 33 - 178 و بقره (2) 179 و 217 .
4. نساء (4) ، آيات 29 و 30
5. حر عاملى، وسايل الشيعه، ج 19، بيروت، داراحياء التراث العربى، باب تحريم قتل الانسان نفسه، ص 13، ح 2 و 3
6. همان.