سلام
من فاطمه 24 سامه و دانشجوی کارشناسی نرم افزار هستم.

من به خدا اعتقاد زیادی دارم و از وجودش مطمئن هستم و علاقه زیادی به خداوند دارم و می دونم که این جهان بدون هدف نیست اما سوالی دارم

میگن خداوند در عالم ذر از بندگانش پرسیده که اگر وارد دنیا شوید به دین من می گرایید؟ ومردم هم جواب دادند
سوال من این هست که می گن خدا به ما لطف کرده که ما رو در این دنیا آورده تا بتوانیم عبادت کنیم ولی به نظرم جواب گنگی است
چون فرضا من نمی خوام از یک کالایی برخوردار بشم اما کسی من رو به اجبار وارد فروشگاهی بکند و به من بگه اگه این کالا رو بخری و استفاده کنی برای تو بهتر است و جایزه داره

در حالی که اگه من وارد این فروشگاه نمی شدم اصلا الزامی هم برای خرید این وسیله نمی داشتم.

حالا سوال من این است که امدن ما در این دنیا اختیاری بوده یا اجباری؟
اگه اجباری بوده پس چرا انتظار عبادت؟ آیا از عدل خدا دور نیست که کسی را به اجبار وارد کاری کنه که نتونه انجام بده و نخواد باشه و در نهایت در اخرت عذابش کنه.
اگه اختیاری بوده چرا گاها از این که در این دنیا هستیم ناراحتیم؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباط تان با اين مرکز.
داستان عهد است يا پيماني كه در عالم ذر گرفته شده ، حقيقتي است كه چندان روشن و قطعي نمي توان در خصوص آن اظهار نظر نمود ، تا جايي كه علما در خصوص عالمي به نام عالم ذر ترديدهاي جدي دارند . بسياري از علما اين عالم و پيمان اخذ شده در آن را نوعي بيان تمثيل گونه يا اشارتي به ادراك فطري بشر نسبت به حقايق عالم قلمداد مي نمايند ، نه حادثه اي خارجي و مشخص داراي مخاطباني بي شمار و موجود .(1)
اما در خصوص جبري بودن خلقت انسان بايد گفت ؛ بله ، خلقت ما جبري و به دور از انتخاب و اختيار خودمان بوده است ؛ در واقع ما انسان ها همانند همه موجودات ديگر در آفرينش مان اختياري نداشتيم. چون نمي توانستيم اختيار و انتخابي هم در اين امر داشته باشيم. اما اين همه داستان نيست .
انسان داراي دو نوع زندگي و حيات است:
1- حيات جبري طبيعي:
اين نوع حيات بين انسان و حيوان و ديگر موجودات مشترك است. اموري از كم و كيف حيات انساني و جزييات زماني و مكاني و ويژگي ها و شرايط زندگي انسان را شامل مي شود . در اين گونه حيات اختيار راه ندارد، زيرا :
اوّلاً: قبل از خلقت كسي نيست تا به او اختيار داده شود كه مايل است خلق شود يا نشود يا به چه گونه و با چه كيفيتي خلق شود . اختيار دادن در خلق شدن و چگونگي آن ، مشروط به اين است كه كسي باشد تا از او سؤال شود دوست داري خلق شوي يا نه! اگر آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختياري بي فايده است، چون تحقق يافته است. اگر آفريده نشده، سؤال از او بي معنا است، چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس اين نوع انتخاب و اختيار حيات عقلاً ممکن نبود نه آن که ممکن بود و خدا آن را از ما دريغ کرد.
دوّم: طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براي وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد. معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشي ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّي و معلولي ناميده مي شود؛ آفرينش انسان مانند همه حوادث و پديده‏ها بر اساس قانون عليّت و در بستر خاص زماني و مكاني و با همه شرايط و ويژگي هاي خاص خود است . معلول و پديده در به وجود آمدن خود، هيچ نقشي ندارد.
با شكل گيري همه عوامل تولد يك فرزند از قبيل ازدواج و رابطه زناشويي والدين او و برطرف شدن همه موانع خلقت ، حق انتخاب و اختيار او چگونه تعريف مي شود و در كجاي اين داستان قرار مي گيرد ؟ نمي توان تصور كرد كه فرزند به دنيا آمدن يا نيامدن خود را بلكه بالاتر كيفيت زندگي و وضعيت هاي خاص آن را انتخاب نمايد و چنين ادعايي معقول به نظر نمي رسد .
2- حيات انساني و معنوي كه حيات فكري و عقلاني است و از مختصات آدمي است.
به خاطر اين نوع از خلقت خداوند او را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده كه با اختيار خويش توانايي آن را دارد كه در مسير تكامل قدم نهاده و به جايي رسد كه جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط كند كه مانند حيوان بلكه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت همين حيات اختياري است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاكم لما يحييكم؛ اي كساني كه ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خوانند كه مايه حيات تان است".(2)
بنابر اين درست است كه انسان به اختيار خود نيامده است . اكنون نيز مقهور شرايط خاص زماني و مكاني و ديگرشرايط و ابعاد ويژه حيات خود است . امكان تغيير بسياري از آن ها را ندارد ، اما اين بدين معنا نخواهد بود كه هيچ اختياري در كيفيت زندگي خود و به جائي كه خواهد رسيد نداشته باشد .
جمادات، گياهان، حيوانات و ملائك و انسان ها هر كدام در مرتبه‏اي از كمال قرار دارند . اشرف مخلوقات انسان مي­باشد كه تمامي كمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود مي­باشد كه با سعي و اختيار خويش به آن‏ها فعليّت مي بخشد. هر كدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودي خويش به وجود آمده‏اند . جماداتي مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند و حيوان را قابليّت انسان شدن نيست.
هر چند امور دور از دسترس اختيار در زندگي بشر كم نيست ، اما بديهي است كه بشر در کارهاي ارادي خود مانند سنگ و گياه و حيوان نيست که به حکم غريزي کارهايي را انجام دهد. انسان هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند و هيچ گونه اجباري ندارد که فقط يکي از آن ها را انتخاب کند ؛ ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يکي از آن ها به نظر، فکر، اراده و خواست . شخصي او مربوط است. يعني طرز فکر و انتخاب او است که يک راه خاص را معين مي کند.(3)
بنابراين آنچه انسان مورد بازخواست و مواخذه از آن قرار مي گيرد، حيات مادي و جبري و غير اختياري انسان نيست که اگر چنين بود، اشکال سؤال تان وارد بود، بلکه سؤال از انسان و پاداش و جزا و مجازات او در مورد چيز هايي است که به اختيار و خواست خود انجام داده، نه چيزي که ناخواسته بوده است. اگر هم ندانسته و از روي جهل باشد، خداوند آن را با توبه و پشيماني انسان از اعمال بد خود مي بخشد.
انسان تنها در مقابل چيزهايي مورد سؤال و مواخذه مي شود که با آگاهي و انتخاب خود انجام مي دهد . پاداش ها نيز براي اعمال نيکي است که از روي انتخاب و اختيار و آگاهي صورت گيرد . هر چند ورود او در اين عالم جبري است. اما خروج او مي تواند در اختيارخود باشد . كيفيت زندگي او درطول زمان حيات يقينا و بدون هيچ ترديدي بر اساس انتخاب هاي آزادانه در برابر گزينه هاي پيش روي اوست. جبري بودن زندگي دنيايي بي معنا و خلاف بديهيات وجداني است .
البته ممكن است فردي از اينكه در چنين موقعيت و حق انتخاب مسير آينده قرار گرفته ، ناراضي باشد ، اما در عين حال اين وضعيت موجود كه بر اساس ساختار علّي و معلولي عالم براي او رقم خورده ، يقينا ظالمانه و از روي بي عدالتي نيست ، زيرا اصولا در نوع رابطه بين ما و خداوند حقي مطرح نمي شود تا بتوان از خدا به نوعي اين حق را مطالبه نمود يا نحوه اداي اين حق ناعادلانه تلقي گردد .
فرض كنيد متخصص طراحي و ساخت رباط باشيد . در طول زندگي رباط هاي مختلفي را براي مصارف گوناگوني بسازيد ؛ حال اگر فرض كنيم اين رباط ها از نسل رباط هاي هوشمندي باشند كه قدرت تحليل و فكر و پردازش اطلاعات داشته باشند و امكان ارتباط برقرار كردن با انسان ها را هم داشته باشند ، آيا معقول است كه مثلا رباطي كه آن را براي غواصي در آب ساخته ايد، از شما گله مند شود كه چرا مرا رباط پرواز در هوا نساختي ؟
حتي بالاتر رباطي شاكي شود كه اصلا چه كسي به تو اجازه داد كه مرا بسازي . دوست نداشتم كه ساخته شوم و بر اين اساس ساختن من بي عدالتي است ؛ مسلما اين ادعا گزاف است . او در قبال خواست و اراده شما حقي نداشت تا شما را در برابر آن حق مسئول بداند و نحوه رفتار شما را غير عادلانه بداند ؛ البته ممكن است رفتار شما در خصوص ساختن اين رباط ها به صفاتي مانند عاقلانه و منصفانه و هدفمند و مانند آن يا بر عكس متصف شود. اما غير عادلانه در مورد آن بي معناست .
اگر از زاويه ديگر بررسي كنيم مي بينيم. اگر موجودي امكان و شرايط به وجود آمدن را داشته باشد ، اما خداوند اين فرصت را از او دريغ كرده ، او را به وجود نياورد ، قدرت و فياضيت مطلق خود را زير سوال برده است ؛ پس ايجاد بستر به وجود آمده هر موجودي كه لياقت خلقت را دارد ، به واسطه صفات الهي لازم بوده و كمال و ارزش محسوب مي گردد . پس اساس اين ساختار كلي در عالم و حقيقت خلقت موجودات و جريان دادن نظام علي و معلولي در آن، امري مطلوب و قابل قبول ، بلكه مورد خواست عقل است و عدم آن امري نادرست شمرده مي شود .
در هر حال اصل خلقت ما بر اساس ساختار معقول و نيكو است . تكاليف ما و نتايج خوب و بد آن هم بر اساس ميزان اعمال و كنش هاي اختياري است كه در مسير زندگي داريم ؛ در همين راستا و بر همين اساس است كه عبادت و رفتارهاي مرتبط با وظايف و تكاليف ديني تعريف روشن و مشخصي مي يابند . كسب معرفت خداوند و تسليم در برابر فرامين او و انجام درست وظايف از جانب ما در جايگاه خود قرار مي گيرند. زيرا همه اين ها راهكاري است كه ما را به بهترين مقصد و هدف در مسيري كه در آن قرار گرفته ايم مي رساند ؛ اين تكاليف و دستورات و رسيدن به نتيجه و سعادت ابدي امري است كه مي تواند نصيب اكثريت انسان ها بشود. هيچ اجبار و فشار و تحميل فوق طاقتي در آن وجود ندارد .
اما اين كه فردي بگويد من نه نعمت را خواستم و نه پاداش را ، پس عذاب را هم نبايد بر من تحميل كرد، بايد گفت: اين امر در حيطه اراده و اختيار ما نيست ؛ اصولا اين كه كسي دوست نداشته باشد به دنيا بياييد و از به دنيا آمدنش و رسيدن به نعمت وجود ناراضي است، امري دروني و در اختيار خودش و كاملا مربوط به خود او است ، اما اين امر واقعيت ها را تغيير نمي دهد ،
مثلا بنده دوست دارم كه زمستان گرم باشد و تابستان سرد ، يا اصلا فصل سردي نباشد ، يا در برابر ويروس ها بيمار نشوم و... اما قوانين و قواعدي در عالم برقرار است كه بر اساس اصول خود عمل مي كند . ميل و خواسته من و شما در عملكرد آن ها تاثيري نخواهد داشت .
در هر حال چه در قرار گرفتن در اين وضع راضي باشيم و چه نباشيم ، با عقل مان درك مي كنيم كه وضع آينده ما چه در اين دنيا و چه در دنياي ديگر ، مرتبط با نحوه رفتارهاي ما در دنياست. مي توانيم با حركتي حساب شده و عاقلانه وضع مناسبي را براي آينده خود رقم بزنيم . اين امر ارتباطي با نعمت هاي دنيا و مانند آن ندارد ، بلكه ضرورتي كاملا عقلاني و منطبق بر رهيافت هاي عقل بشري است كه دفع هر ضرري را از خود لازم مي داند .

پي نوشت‏ها:
1. فطرت در قرآن، تفسير موضوعي قرآن كريم، آيت‏الله جوادي آملي، نشر اسراء قم، فصل سوم.
2. انفال (8) آيه 24.
3. شهيد مطهري، مجموعه آثار، ج1، ص386.