سلام
- هرچه فکر میکنم چه اشتباهی در زندگی انجام داده ام که هر روز یک دردسر و گره به کارهایم اضافه میشود نمیابم. شما کمکم کنید برای گشایش و فرج در اموراتم.
-چرا نسل نبوت از فرزندان حضرت یوسف (ع)نیست؟
با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
براي گشايش کارها و باز شدن گرهها از زندگي و رفع مشکلات و غمها، اولاً هر روز صدقه بدهيد، همچنين مقداري از مال را به عنوان «ردّ مظالم» به نيازمندان بدهيد.
دوم: دعاهاي زير را بخوانيد. ان شاء الله مشکل برطرف ميشود.
1ـ بعد از نماز صبح و مغرب، وقتي تسبيح حضرت زهرا (سلام الله عليها) را گفتيد، پيش از آن که حرف بزنيد، يا حرکت کنيد و يا از قبله رو بگردانيد، هفت مرتبه بگوييد:
«بسم الله الرحمن الرحيم. لا حول و لا قوّة إلاّ بالله العليّ العظيم». اگر بتوانيد، اين ذکر را صد مرتبه بگوييد . بعد صلوات بفرستيد. در حقّ همه مسلمانان و خود دعا کنيد. هر روز اين کار را انجام دهيد، اگر مصلحت باشد ،خداوند مشکلات را برطرف خواهد کرد.
2ـ بعد از نماز صبح ده مرتبه بگوييد: «سبحان الله العظيم و بحمده و استغفر الله و أسئله من فضله».
3ـ بخوانيد دعاي «أعْدَدْتُ لکلّ هَوْلٍ لا إله إلاّ الله و لکلّ هَمٍّ و غَمٍّ ما شاء الله...» تا آخر که در حاشيه مفاتيح، حدود صفحه 360 آمده است.
****************
اولا بودن يا نبودن نبوت و يا امامت در نسل كسي ملازمه اي با شخصيت او ندارد ، چنان كه از نسل امام حسن (ع) امام نداريم، ولي اين كاستي بر ايشان نيست . خداوند بر اساس حكمت بالغه خود «اعلم حيث يجعل رسالته ؛آگاه تر است براي چه كسي رسالت و امامت را قرار بدهد»است كه مي تواتند دلايل خاص خود را داشته باشد . ما هم علم به آن نداشته باشيم.
ثانيا: در حديثي از امام صادق(ع)نقل شده كه علت به پيامبر نرسيدن فرزندان يوسف به خاطر آن بوده است كه وقتي پدرش به مصر نزد او رفت، ديرتر از پدر از اسب پايين آمد; خداوند به خاطر اين ترك اولي از نسل او پيامبري قرار نداد.(1) لكن در نقل اين حديث از امام صادقجاي ترديد است.(2) از اين جهت که حضرت يوسف جزء انبياي بزرگوار الهي ميباشد. عصمت پيامبران خدا از مسائلي است كه با دلايل عقلي و آيات و روايات فراوان به طور قطع ثابت است. سراسر آيههاي سوره يوسف بر علم و دانش، بردباري و شكيبايي و پاكي و عصمت شگفت آور حضرت يوسف صدّيق شهادت و گواهي ميدهد . قرآن، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاكي و مظهر عفت و عصمت بيان ميكند . او را از بندگان "مخلَص" (3) ميشمارد. به فرموده قرآن كريم "مخلَصين" از گزند شيطان در امانند: "اِلاّ عبادك منهم المخلصين" (4) بنابراين، چگونه ميتوان به او نسبت داد كه "عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پياده نشده باشد و..."؟!
به همين جهت، برخي از مفسران اين احاديث را مخالف با آيات قرآن و ضروريات دين و از خرافات و اسرائيلياتي دانستهاند كه در احاديث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نميباشد.(5) آيات و روايات معتبر نشانگر آن است كه حضرت يوسف طبق فرمان الهي عمل ميكرد . كمال احترام را نسبت به پدر انجام ميداد; چنان كه قرآن كريم ميفرمايد:
"فَلَمَّا دَخَلُوا يُوسُفَ ءَاوَيََّ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ; (6)
هنگامي كه بر يوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگي داخل مصر شويد كه ان شأالله در امن و امان خواهيد بود!"
از جملة "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيَ يُوسُفَ" و "قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول) استفاده ميشود كه حضرت يوسف در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود . در ساختمان و يا چادرهايي منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر ميبرد . هنگامي كه پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت يوسف نسبت به آنان اظهار محبت ويژهاي كرد: "ءاوَيََّ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ" و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن ديار سكني گزينند; در غير اين صورت واژه ورود و دخول جايگاهي نداشت . (7 )
پي نوشت ها:
1.كافي، كليني، ج 2، ص 311، دارالكتب الاسلامية.
2.الفرقان في تفسير القرآن، محمد الصادقي، ج 12 و 13، ص 205 ـ 208، آية 100 سورة يوسف، انتشارات فرهنگ اسلامي ؛
گناهان كبيره، آيتالله دستغيب، ج 1، ص 132، چ افست بوذرجمهري.
3.يوسف(12)آيه 24.
4.حجر(15) آيه40.
5. الفرقان في تفسير القرآن، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208، انتشارات فرهنگ اسلامي.
6.يوسف(12)، آيه 99.
7. تفسير راهنما، هاشمي رفسنجاني، ج 8، ص 576 ـ 577، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ؛
الميزان، علامه طباطبايي;، ج 11، ص 248، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.