1- من چند جا در مورد پاره شدن آسمان خوندم. مگه آسمان کاغذه که پاره شه؟
2- تو سوره کهف هم در مورد دیدن غروب خورشید تو چشمه توضیح داده شده.این چطور ممکنه؟
3- اشاره به فرود قطعه ای از آسمان به زمین هم میخواتم بدونم مگه آسمان ماده ای هست که ازش قطعه ای جدا کرد؟
ممنون.
با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
قرآن کتاب علمي و تجربي نيست. بلکه کتاب هدايت است . براي اين هدف گاهي به زوايايي از آغاز خلقت يا نظم حاکم بر جهان يا عاقبت آفرينش و امثال آن ها با بياني اجمالي پرداخته است. بيان قرآن در اين زمينه ها اجمالي است و تفصيلي و با ذکر جزئيات نيست . در عصر نزول هم با توجه به پايين بودن سطح علمي مردم حجاز بلکه جهان آن روز ظرفيت علمي بشر به حدي نرسيده بود که اين اشارات را به تفصيل دريابد. هدف قرآن که عبرت گيري و بيان قدرت خدا و...است، با اشارات اجمالي تامين مي شد . به طور طبيعي با گذر زمان و پيشرفت علم تجربي بشر ،به تفصيل بعضي از اين اشارات دست يافت . فهميد که قرآن در زمينه علم هم اشاراتش معجزه و حاکي از حقايق ناشناخته مي باشد که به تدريج با پيشرفت علم در زمينه هاي مختلف کشف مي شود.
ممكن است منظور شما آيه ذيل باشد كه ميفرمايد:
يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلين؛(1)
در آن روز كه آسمان را چون طومارى در هم مىپيچيم، (سپس) همان گونه كه آفرينش را آغاز كرديم، آن را بازمىگردانيم اين وعدهاى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهيم داد.
علامه طباطبايي در تفسير و توضيح اين آيه مي نويسد:
"مراد اين است كه سجل- كه همان صحيفه نوشته شده است- وقتى كه پيچيده مىشود، نوشته هم پيچيده مىشود، يعنى الفاظ و يا معانيى كه خود نوعى تحقق و ثبوت دارد و به صورت خط و نقش در سجل نوشته شده، پيچيده مىشود، با پيچيده شدنش ديگر چيزى از آن ها ظاهر نمىماند، همچنين آسمان با قدرت الهى روزى پيچيده مىشود، هم چنان كه فرموده:" وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ" (2) و آسمان ها پيچيده در دست اوست. در نتيجه، غايب گشته چيزى از آن ظاهر نمىماند، نه عينى، و نه اثرى. چيزى كه هست، از داناى به غيب پنهان نمىشود هر چند كه از ديگران پنهان مىگردد، هم چنان كه نوشته از سجل پنهان نيست ،هر چند كه از ديگران پنهان است.
پس طى و پيچيدن آسمان بر اين حساب به معناى برگشت آن به خزائن غيب است، بعد از آن كه از خزائن نازل، اندازهگيرى شده بود، هم چنان كه در باره آن و تمامى موجودات فرموده:" وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ" (3) هيچ چيزى نيست. مگر آنكه خزينههايش نزد ما است، و ما آن را نازل نمىكنيم مگر به اندازه معلوم.
نيز به طور مطلق فرموده:
" وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ" (4) بازگشت به سوى خدا است. نيز فرموده:" إِنَّ إِلى رَبِّكَ الرُّجْعى"(5)رجوع به سوى پروردگار تو است.
شايد به خاطر اين معنا بوده كه بعضى گفتهاند: جمله بعد" كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ" ناظر به رجوع تمامى موجودات به حالتى است كه قبلا يعنى قبل از آغاز خلقت داشتهاند، و آن حالت اين بوده كه هيچ بودهاند، هم چنان كه فرموده:" وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً" (6) هم چنان كه تو را قبلا خلق كردم در حالى كه هيچ بودى.
نيز فرموده:" هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً" (7) آيا روزى بر بشر گذشت كه چيزى نبوده باشد كه در بارهاش گفتگو شود؟
اين معنا همان مطلبى است كه به ابن عباس نسبت مىدهند كه گفته معناى آيه اين است كه" هر چيزى نابود مىشود، چنان كه قبل از خلقت بود". اين قول هر چند با اتصال آيه به جمله" يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ ..." مناسبت دارد و براى آن جنبه تعليل دارد ليكن آنچه بيش تر به سياق آيات قبل مىخورد، بيان اعاده به معناى ارجاع موجودات و ايجاد آن ها بعد از فنا است، نه اعاده به معناى افنا و برگرداندن به حالت قبل از وجود. پس ظاهر سياق آيات مىرساند كه مراد اين است كه ما خلق را مبعوث مىكنيم ، همان طورى كه قبلا ايجاد كرده بوديم. پس" كاف" در" كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ" كاف تشبيه و" ما" در آن مصدريه و" أَوَّلَ خَلْقٍ" مفعول" بدأنا" است. مراد اين است: خلايق را به همان آسانى بر مىگردانيم كه خلق شان كرديم. بدون اينكه براى ما دشوارى داشته باشد.
معناى اينكه فرمود:" وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ" اين است كه: ما به او وعدهاى داديم كه وفايش بر ما واجب شده و ما آنچه وعده دادهايم ، عملى خواهيم نمود و اين است سنت ما."(8)
بنا بر اين سخن از پاره کردن نيست بلکه سخن از پيچاندن وجمع کردن طومار آفرينش دنيا و بسط جهان آخرت است.
اما اگر منظور آيه : "تکاد السموات يتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا"(9) و "تکاد السموات يتفطرن من فوقهن"(10)باشد، معناي "تفطّر" به هم ريختن و متلاشي شدن است؛ يعني به خاطر سخن نابجايي که گفتند و براي خدا فرزرند فرض کردند، نزديک است که آسمان ها در هم بريزد و زمين بشکافد و کوه ها منهدم شده و فرو ريزند.
در اين آيه هم سخن از پاره شدن نيست . اگر در جايي "پاره شدن ديده ايد، ناشي از عدم دقت در ترجمه بوده است.
پي نوشت ها:
1. انبياء(21)آيه104.
2.زمر(39)آيه67.
3.حجر(15) آيه 21.
4. آل عمران(3) آيه 28.
5. علق(96) آيه 8.
6. مريم(19) آيه 9.
7. دهر(76) آيه 1.
8.ترجمه الميزان، ج14، ص 465-464.
9.مريم(19)آيه90.
10.شوري(42)آيه5.