در مفاهیم دین اسلام بیان شده انسان موجودی مختار است به همین سبب در قیامت بر اساس اعمال و رفتار دنویش مجازات می شود یا پاداش می بیند .
خب به زبان ساده انسان وقتی مختار است که اعمالش را کاملا و صد در صد با اراده خودش انجام دهد و یا انجام ندهد - در واقع انسان مختار ممکن است تصمیم به انجام کاری بگیرد ولی در لحظه و ثانیه آخر منصرف شود و با اراده خودش تصمیم به عدم انجام آن کار بگیرد .
سوالی که مطرح می شود در مورد بسیاری از احادیث پیشگویی پیامبر و ائمه در مورد اعمال و رفتار هایی از انسانهایی است که در آن زمان حتی به دنیا هم نیامده بودند .
مثلا حضرت رسول -ص- دقیقا بیان کردند که در چه تاریخ و چه روزی شخصی به نام مامون عباسی با چه کیفیتی حضرت رضا -ع- را به شهادت می رساند . خب زمانی که این حدیث بیان شده حتی چندین نسل از اجاد مامون هم به دنیا نیامده بودند پس چطور بطور دقیق عمل این فرد بصورت یک سناریوی از پیش تعیین شده بیان می شود ؟
فرض کنید مامون به عنوان یک انسان مختار در لحظه آخر می خواست از تصمیمش منصرف شود ...ایا می توانست ؟
اگر می توانست و این کار را میکرد که سخن پیامبر خلاف حقیقت می شد .
فرض کنید هارون به عنوان یک انسان مختاراصلا نمی خاست صاحب فرزندی شود ...آیا می توانست ؟ مسلما خیر چون همه ما مسلمانان اعتقاد به راستگویی پیامبر داریم پس این افراد حتی این امکان برایشان وجود نداشت که سرسوزنی از مسیری که تعیین شده است خارج شوند که این دقیقا خلاف مختار بودن انسان است .
شاید استدلال شود که پیامبر قادر بودند شرایط زمان آینده را درک کنند و بگوییند طبق این شرایط فلان فرد فلان عمل را انجام می دهد که این هم باز خلاف مختار بودن انسان است چون انسان مختار تحت هر شرایطی ممکن است تصمیم خاصی بگیرد خلاف شرایط.
این پیش بینی های دقیق در مورد سایر قاتلین ائمه هم بیان شده پس بالطبع پیامبر اسلام می توانستتد ثانیه به ثانیه ی طول عمر تمام انسانهای همه عصر های اینده را پیشگویی و بیان کنند که این دقیقا به این معنی است که هیچ انسانی هیچ عملی را از روی اختیار انجام نمی دهد و در قیامت نباید بابت هیچ کدام از اعمالش مواخذه شود چون طبق سناریوی از پیش تعیین شده و همانند یک ربات عمل کرده است .--- پاسخ منطقی و علمی به این شبه چگونه است ؟

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
فارغ از صحت و سقم روايتي كه بدان اشاره كرديد. بايد گفت :در منابع ديني روايات غير قابل انكاري در خصوص حوادث و وقايعي كه در آينده و به دست افراد معيني رخ مي دهد ، مورد اشاره قرار گرفته است حتي قاتلان برخي از امامان به نام و مشخصات معرفي شده اند ؛ اين قبيل خبرها از قبيل خبرهاي غيبي است كه معصومين عليهم السلام با استفاده از ارتباطاتي كه با عالم غيب و با خزانه علم الهي داشتند، از آن ها بهره مند بوده و در برخي موارد خاص آن ها را براي مردم نيز بيان مي نمودند .
اصل اين اشكال به علم مطلق خداوند به همه امور و حوادث و رويدادها بر مي گردد كه به نوعي با اختيار انسان ها در انجام اعمال شان در تضاد و تنافي به نظر مي رسد ؛ اما با تاملي كوتاه روشن مي شود كه علم خداوند به چگونگي اعمال و رفتار انسان‌ها و مسيري که در طول زندگي شان در پيش مي‌گيرند، در اعمال و رفتار آنان تاثيري نمي گذارد .
اين كه خدا مي‏داند در آينده فلان شخص چه خواهد كرد و چه نخواهد كرد، تأثيري در عمل فرد ندارد، مانند پزشكي كه مي‏داند فلان بيمار در آينده دچار فلان بيماري خواهد شد. دانستن او تأثيري در به وجود آمدن يا نيامدن بيماري ندارد.
اگر معلمي از قبل بداندکه کدام دانش آموز در امتحان نمره بدي مي آورد، در امتحان او تاثيري خواهد داشت؟ آيا مي توان گفت چون معلم از نتايج ضعيف او مطلع بود، پس او مستحق توبيخ نيست؟ مسلما خير، زيرا نتايج ضعيف اين دانش آموز ، معلول علت هاي خاص خود مانند کاهلي و تنبلي است که اطلاع قبلي معلم ربطي به آن ها ندارد يا آگاهي پزشك از مسيري كه وضعيت سلامتي فرد در طول اين دوره بيماري طي مي كند ، عليتي در پيشرفت بيماري يا روند بهبودي او ندارد .
اصولا زمان به معنايي كه ما مي شناسيم، براي خداوند بي معناست . گذشته و حال و آينده در برابر خداوند يك جا حاضر و محقق است . گذشت زمان تنها براي ما موجودات مادي عينيت و واقعيت دارد ؛ در نتيجه خداوند از همه حوادث و وقايع و رخدادهايي كه در سال ها بعد رخ مي دهد ، به طور كامل آگاه است ؛ اما اين بدان معنا نيست كه سناريوي معيني براي بشر نوشته شده و ما به طور ناخواسته بازيگران اين سناريو هستيم و تنها تصور مي كنيم كه اختيار داريم در حالي كه هيچ اراده و اختياري از خود نداريم .
خداوند مي داند در ده ها سال بعد بنا بر اصول و ضوابط طبيعي و ساختار علت و معلولي عالم فرزندي مانند مامون از پدر ومادري معين متولد مي شود و در نتيجه تربيت و رشد فكري و معرفتي و اعمال و رفتار هاي اختياري خود ، در طول يك زندگي كاملا مختار و آزاد به جايي مي رسد كه زمينه قتل امام معصومي چون حضرت رضا عليه السلام را فراهم مي آورد و شهادت آن بزرگوار به دست او رقم مي خورد .
بر فرض كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم هم سال ها قبل از اين واقعه خبر داده اند ، اما همه اين ها به هيچ وجه حتي در كم ترين اندازه عامل مجبور بودن مامون در انجام اين جنايت بزرگ نيست . تنها خبر دادن از حادثه اي است كه در آينده در بستر علل و عوامل طبيعي خود و در پرتو سوء اختيار يك فرد ظالم و جائر محقق مي گردد .
فرض كنيد مامون در طول زندگي خود ابتدا به هيچ وجه تصور كشتن امام رضا را هم در ذهن نمي پروراند ، اما در طول مسير سلطنت و فراز و نشيب ها و رفتارهاي جائرانه و گناه آلود و خباثت هاي باطني خود به جايي رسيد كه وقتي سلطنت خود را در خطر ديد ،حاضر شد دست به چنين عمل ننگيني بزند ؛ در اين مسير نيز چه بسا چندين بار قصد اين عمل را نمود، ولي پشيمان شد ، يا زمينه و امكان عملي آن محقق نگشت ، اما در نهايت در يك موقعيت خاص در پايان ماه صفر اين عمل پليد را با اراده و اختيار خود عملي ساخت .
در اين وضعيت خداوند و معصومين كه مرتبط با علم غيب اويند، از سال ها قبل مي دانستند كه مامون از نسل بني عباس متولد مي گردد كه در نتيجه حوادث و وقايع گوناگون به سلطنت مي رسد . در برخورد با امام هشتم و در طول فعل و انفعالات روحي خود و شك و ترديدها و رفتارهاي متفاوت در نهايت و با اختيار خود به اين تصميم مي رسد كه امام را به شهادت برساند . اين امر در تاريخي معين از طريق علل و عوامل و مقدمات خود رخ داد و محقق مي شود . در نتيجه اين خبر را به برخي از اصحاب رساندند .
در نتيجه با اندكي تامل روشن مي شود كه در فرايند آگاهي و خبررساني هيچ امر خلاف اختيار و آزادي عملي براي فرد وجود ندارد . او در آخرين لحظه با اختيار و اراده خود مي تواند دست از انجام اين عمل بكشد و آن را انجام ندهد ، همان گونه كه شايد ظالمان ديگري در طول زندگي امام رضا قصد كشتن حضرت را داشتند اما به هر دليلي منصرف شدند. يا موفق به انجام اين كار نگشتند، اما مامون خواست و توانست اين كار را انجام دهد . ائمه هم تنها همين موارد محقق و قطعي الوقوع را بيان مي نمودند .
اين كه پيامبر مي دانست بعد از همه ترديدها و اختيارها يك فرد كدام گزينه پيش روي خود را انتخاب مي كند، ربطي به مجبور بودن او ندارد تا گفته شود كه اگر نحوه عملكرد من از قبل روشن باشد ،پس اختياري در عملكرد ندارم ؛ بلكه فردي مانند مامون چه از اين خبر پيامبر آگاهي داشت و چه نداشت ،در لحظه ارتكاب اين جنايت قادر به انجام و ترك اين عمل زشت بود ، اما در عين حال با اراده و اختيار خود اين عمل را مرتكب شد .
ماهيت اين سوال همان شبهه معروف است كه از قديم مطرح بوده و در شعر منسوب به خيام هم آمده كه :
من مى خورم و هر كه چو من اهل بود مى خوردن من به نزد او سهل بود
مى خوردن من حقّ ز ازل مى‏دانست گر مى نخورم ،علم خدا جهل بود
جواب اين شبهه پس از درك صحيح مفهوم قضا و قدر آسان است. اين شبهه از آن جا پيدا شده كه چنين فرض شده كه علم الهى مستقل از نظام سببى و مسبّبى جهان به وقوع يا عدم وقوع حوادث تعلّق گرفته ، لازم است كارى صورت گيرد كه اين علم با معلوم خود مطابقت كند؛ از اين رو بايد نظام سببى و مسبّبى جهان كنترل گردد. در مواردى جلوى اراده و اختيار آن كه با اراده و اختيار كار مى‏كند ،گرفته شود تا آنچه در علم ازلى الهى گذشته است، با آنچه واقع مى‏شود ،مطابقت كند و با هم مغايرت نداشته باشند.
البته بعيد به نظر مى‏رسد كه رباعى بالا از خيّام كه آشنا به مباحث فلسفى است، باشد. شايد اين رباعى جزء اشعارى است كه بعد به خيّام نسبت داده‏اند، يا از خيّام است ،ولى خيّام نخواسته در اين رباعى به زبان جدّ و فلسفه سخن بگويد؛ خواسته فقط خيالى را به صورتى زيبا در لباس نظم ادا كند.
اما در هر حال علم ازلى الهى، از نظام سببى و مسبّبى جهان جدا نيست. علم الهى علم به نظام است. آنچه علم الهى ايجاب و اقتضا كرده و مى‏كند ، اين جهان است با همين نظاماتى كه هست. علم الهى به طور مستقيم و بلا واسطه ،نه به وقوع حادثه‏اى تعلّق مى‏گيرد و نه به عدم وقوع آن. علم الهى كه به وقوع حادثه‏اى تعلّق گرفته است به طور مطلق و غير مربوط به اسباب و علل آن حادثه نيست ، بلكه تعلّق گرفته است به صدور آن حادثه از علّت و فاعل خاصّ خودش...
آنچه علم الهى اقتضا دارد، اين است كه فعل فاعل مختار از فاعل مختار و فعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود، نه اينكه علم الهى ايجاب مى‏كند كه فاعل مختارى مجبور بشود يا فاعل مجبورى مختار گردد.
انسان در نظام هستى، داراى نوعى اختيار و آزادى است . امكاناتى در فعاليّت هاى خود دارد كه آن امكانات براى موجودات ديگر حتّى براى حيوان ها نيست. چون نظام عينى از نظام علمى ريشه مى‏گيرد . سرچشمه عالم كيانى عالم ربّانى است، پس علم ازلى كه به افعال و اعمال انسان تعلّق گرفته ، به معنى اين است كه او از ازل مى‏داند كه چه كسى به موجب اختيار و آزادى خود طاعت مى‏كند و چه كسى معصيت.
آنچه آن علم ايجاب مى‏كند و اقتضا دارد ،اين است :آن كه اطاعت مى‏كند ،به اراده و اختيار خود اطاعت كند. آن كه معصيت مى‏كند، به اراده و اختيار خود معصيت كند. اين است معنى سخن كسانى كه گفته‏اند: «انسان مختار بالاجبار است»؛ يعنى نمى‏تواند مختار نباشد. پس علم ازلى دخالتى ندارد در سلب آزادى و اختيار. در نظام علمى و نظام عينى مقرّر است كه مختار و آزاد باشد. در سلب اختيار انسان دخالتى ندارد به اين كه او را به معصيت يا اطاعت وادار و مجبور كند.
در واقع از اشكال كننده كه مى‏گويد: «مى خوردن من حقّ ز ازل مى‏دانست»، بايد توضيح خواست كه آيا آنچه حقّ از ازل مى‏دانست، خوردن اختيارى و از روى ميل و اراده و انتخاب شخصى بدون اكراه و اجبار بود، يا مى خوردن جبرى و تحميلى به وسيله قوّه‏اى خارج از وجود انسان، و يا مى خوردن مطلق بدون توجّه به علل و اسباب؟ آنچه «حقّ ز ازل مى‏دانست» نه مى خوردن اجبارى بود و نه مى خوردن مطلق؛ مى خوردن اختيارى بود، و چون علم ازلى چنين است، پس اگر مى به اختيار نخورد و به جبر بخورد ،«علم خدا جهل بود».