نگاه كردن به بدن زن نامحرم به صورت عكس هاي لخت و با فيلم هاي سكس آيا حكم زنا را دارد؟
لطفاً درباره ان نكاتي را بفرمائيد.
قبلاً از پاسخ به اين سؤال كه براي پاسخ ه سؤالات دوستان و خودم مطرح كرده ام بسيار متشكرم .

پرسشگر محترم با سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز؛
نگاه كردن به بدن زن نامحرم به صورت عكس هاي لخت و با فيلم هاي سكس حكم زنا را ندارد. البته حديثي داريم که مي‏گويد: زناي چشم نگاه به نامحرم است، اين روايت، براي پيشگيري از گناه است؛ يعني انسان بدون مقدمه به عمل منافي با عفت مبتلا نمي‏شود. بلكه اول نگاه مي‏كند و به دنبال آن دل و فكر انسان متوجه نامحرم مي‏شود، و اگر بر نفس خود مسلّط نشود، به زنا آلوده مي‏شود؛ لذا اسلام براي اين كه از همان قدم اول جلوي گناه را بگيرد، مي‏فرمايد: زنا و يا هر گناه ديگر مراتب و درجاتي دارد كه به تدريج به مرحله نهايي منجر مي‏شود؛ بنابراين مؤمن بايد قدم اول را برندارد، تابه مراحل بعدي كشيده نشود.
بلي مرحله نهايي زنا تماس و دخول است، اما چون تا مقدمات و نگاه به نامحرم نباشد، كار به آن جا نمي‏رسد، لذا از نگاه به نامحرم به عنوان عمل شنيع زنا ياد شده است و الاّ اين طور نيست كه اگركسي نگاه به نامحرم كرد حدّ زنا كار بر او جاري شود و يا اگر منجر به زنا نشد، گناه زنا كار در نامه عملش نوشته شود.
نگاه اولين و مهم ترين عامل تحريکات جنسي است. هر آنچه ديده بيند، دل کند ياد. کسي نمي تواند منکر آن باشد. اين حالت به خصوص در مردان بيشتر است و به همين خاطر گناه چشم چراني در مردان شيوع دارد. در روايات نيز از نگاه آلوده به نامحرم تعبير به تير شيطان شده است. از امام صادق عليه السلام روايت شده است :«النَّظَرُ إِلَى مَحَاسِنِ النِّسَاءِ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ فَمَنْ تَرَكَهُ أَذَاقَهُ اللَّهُ طَعْمَ عِبَادَةٍ تَسُرُّهُ؛ نگاه کردن به زيبائي هاي زن ها تيري از تير هاي شيطان است. هر کس نگاه به نامحرم را ترک کند، خداوند طعم عبادت را به او مي چشاند»(1) در روايت ديگر از امام صادق نقل شده است : «النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِيسَ مَسْمُومٌ وَ كَمْ مِنْ نَظْرَةٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَةً طَوِيلَةً؛ نگاه به زن اجنبي تيري از تيرهاي مسموم شيطان است. چه بسا يک نظر و نگاه به نامحرم حسرت طولاني را به دنبال خواهد داشت. »(2)
پي نوشت ها:
1. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 270، باب 81 باب تحريم النظر إلى النساء الأجنبيه.
2. الكافي، ج 5، ص 559 باب نوادر.