اصول دین دقیقا چند تاست؟
منظور دین اسلام نه مذهب شیعه.
علت نامگذاری دو فرقه مرجثه و معتزله چیست؟
پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
اصول دين به عقيده ما شيعيان پنج چيز است : توحيد، نبوت، معاد، عدل و امامت ؛ البته برخي سه اصل را به عنوان اصل دين و دو اصل ديگر را اصول مذهب مي نامند که جمعاً پنج اصل مي شود.
آيه يا روايتي نداريم كه در آن اصول دين يا فروع دين ذكر شده باشد؛ حتي تعبير اصول و فروع دين تعبيري است كه علماي دين آن را بنا نهاده اند. به اين شكل تعبيري در قرآن و سنت نيامده است ؛ البته تعابير گوناگوني در خصوص موارد معيني كه آن ها را به عنوان اصول دين يا فروع دين مي شناسيم و هزاران آيه و روايت در مورد اهميت و جايگاه آن ها داريم اما اين تقسيم بندي مشخص نوعي دسته بندي و جمع بندي معرفتي است كه توسط بزرگان دين صورت گرفته است.
علماي دين از مجموعه آيات و روايات به اين نتيجه رسيده اند كه سه اصل توحيد و نبوت و معاد كه زير بناي همه اديان آسماني هستند، اصول و پايه هاي دين اسلام شمرده مي شوند. به همين خاطر آن ها را به طور خاص و جداگانه مطرح نموده، تقليد در اعتقاد به آن ها را جايز ندانسته اند. اين موارد را به عنوان شاخصه تعيين كننده مباني فكري دين اسلام مطرح كرده اند ؛ اما با توجه به فرقه ها و گرايش هاي گوناگوني كه در دين اسلام به وجود آمد، لازم بود كه نگاه عميق و دقيق اسلام كه در قالب سنت رسول خدا و اهل بيت عليهم السلام براي ما تبيين شده، به عنوان اصول شاخص و متمايز اسلام معرفي شود، در نتيجه دو اصل امامت و عدل هم به اين اصول ضميمه شد تا حدود تفكر دقيق اسلامي و شيعي را به خوبي روشن سازد.
پس در حقيقت دو اصل امامت و عدل بيانگر گرايش خاص شيعي در بين فرقه هاي اسلامي است كه چون معتقد است حقيقت تفكر ناب اسلامي تنها در قالب همين تفكر معقول و قابل توجيه است، به خاطر ريشه اي و اساسي بودن اين دو اصل در تفکر شيعي آن ها را در ضمن اصول دين مطرح نموده است. در واقع عدل زير مجموعه بحث توحيد و در زمره صفات الهي است. امامت هم در زير مجموعه اصل نبوت قرار مي گيرد. به نوعي ادامه آن محسوب مي شود.
=
مرجئه
مرجئه نام فرقه اي است که در پايان نيمه اول قرن يک هجري پديد آمدند. لغت مُرجئه از مُرجِي به معناي تأخير افکنده مي آيد؛ بدين معنا که آنان کسي را که گناه کبيره مرتکب شده باشد ،مخلد در آتش نمي دانستند، بلکه کار او را به خدا واگذار مي کردند و به همين دليل مُرجئه نام گرفتند.
مرجئه پس از خوارج به وجود آمدند. سؤال اصلي و اوليه شان اين بود که آيا مرتکب گناه کبيره در آتش مخلد خواهد بود يا نه، به دنبال اين سؤال از حدود ايمان به ميان آمدند و اينکه مؤمن کيست. آنان معتقد بودند که ايمان بر گفتار زباني و گفتار زباني بر عمل مقدم است . کسي که عملي نداشته ، اما ايمان داشته باشد، رستگار خواهد بود.
اعتقاد آنان اين بود که اگر کسي ايمان داشته باشد و گناه کند ،ضرري نخواهد کرد و رستگار است، اگر کافر عملي خوب را به جا بياورد، چون کافر است، بهره اي از عمل خود نخواهد برد.
در مورد حکومت، عقيده اکثر آنان اين بود که امام، بايد از طائفه قريش باشد ، اما بعضي نيز مي گفتند: هر که احکام قرآن و سنت رسول خدا را برپا کند، مي تواند امام باشد.
معتزله
موسس فرقه معتزله ابوحذيفه واصل بن عطا الغزال است که شاگرد حسن يصار بصري بود. وي متولد مدينه در سال 21 هجري قمري است و در سال 110 نيز وفات يافتهاست.
وي به رواج اين اعتقاد پرداخت که هر کس مسئول رفتار خودش است .خداوند افعال بندگان را به خودشان واگذاشته است.
در نظر ايشان اعمال بندگان به قدر(قدرت) انسان نسبت دارد. معتزله صفات ازلي خدا را عين صفات ذاتي او ميدانند و معتقدند اگر جز اين باشد ،بايد مانند مشرکان به چندخدايي قائل باشيم که خلاف توحيد و کفر است.
عمده طرفداران معتزله از ايرانيان ساکن بصره و کوفه بودند. تفويضي بودن مذهب زرتشتي تناقض آشکار با گرايش جبري امويان داشت . براي مسلمانان ايران اين که خدا کسي را مجبور به کاري بکند ،عقلاني نمينمود.
ظهور اين مکتب در زمان بني اميه و در دوران حکومت عبدالملک مروان به سال 65 تا 86 هجري قمري ميباشد. ايشان طرفدار قدرت و حريت انسان بوده ، آدمي را در رفتار و کردار خويش آزاد ميدانند.اساسا مذهب معتزله مبتني بر خردگرايي و آزادانديشي است. اينان ابتدا به اصحاب العدل و عدليه شهرت يافتند. معتزله اعمال بندگان را به اختيار خودشان ميدانستند. از اين جهت از طرف دشمنان به قدريه شهرت داشتند.
چون واصل بن عطا حلقه درس حسن بصري را رها کرد و حلقه درس جديدي بر اساس اعتقادات خود تشکيل داد، اين فرقه را فرقه اعتزال (کنارهگير) ناميدهاند.
همچنين گفته شده چون معتزله از جنگ جمل و صفين اعتزال( دوري) جستند ،به اين نام شهرت يافتند.
در جريان جنگ جمل و صفين بسياري از صحابه از شرکت در جنگ ترديد کردند. آنها از شرکت در جنگ دوري کردند.(اعتزال جستند.) ميگفتند بر ما روشن نيست کدام يک از دو طرف حق و کدام يک باطل است. به پيروان خود ميگفتند در فتنه، عبدالله مقتول باش، نه عبدالله قاتل. مهمترين معتزله ابوموسي اشعري و عبدالله بن عمر بودند..