سلام و عرض خسته نباشید. با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما عزیزان. سال گذشته چند سؤال در مورد دو مدل از مدلهای تثلیثی مسیحیان(وجود سه اقنوم در ذات واحد خدا) از این مرکز پرسیدم. میخواستم اگر ممکن باشد، بدانم بر این مدل که جدیدترین مدل مسیحیان است، به غیر از مدالیستی بودن چه ایرادی وارد است.

البته میدانم که از ارسال سؤالات حجیم خوشتان نمیاید، ولی ابتدا توصیحات مسیحیان را مطرح میکنم تا بحث مشخص شود، بعد سؤال را در پایینش مطرح میکنم:

«در همین حال بود که ناگهان، فکری به ذهنش خطور کرد! مارکو یادش می آید که دوستش محمد، یک ماشین زمان ساخته که توسط آن میتواند به گذشته برود. مارکو نقشه هایش را کشیده و آنها را اینطور عملی می کند:
ساعت 9:00، مارکو(مارکو (#1 اپرا را شروع کرده و صدای اول را می خواند. پس از تمام شدن قطعه اش، از سِن پایین آمده، داخل ماشین زمان محمد می شود و باز بر می گردد به ساعت 9:00.
پس از بازگشت به آغاز برنامه، مارکو(مارکو #2) روی سِن می رود. او به سمت راستش نگاه کرده و میبیند که مارکو گذشته(مارکو #1( در حال خواندن صدای اول است. مارکو #2 شروع به خواندن صدای دوم می کند.
وقتی اپرا تمام شد مارکو #2 باز پیش دوستش محمد رفته، و با ماشین زمانش باردیگر به ساعت 9:00 بر می گردد.
مارکو(مارکو #3) روی سن میرود. او میبیند که مارکو#1 و مارکو#2 در سمت راستش در حال خواندن صدای اول و دوم هستند. او (مارکو #3) اینبار صدای سوم سرود را میخواند.
حاضرین تالار وحدت، در آخر، شاهد شاهد سه خواننده بر سِن بوده اند که با هماهنگی یک سرود سه صدایی را اجرا کرده و کمال لذت را هم از آن برده اند."
ما در این داستان بر دو امر واقفیم:
1. هر سه خواننده، همان مارکو هستند. (یک فرد و یک ذات اند یا ذاتا تمایزی ندارند)
2.اما آن سه خواننده، یک خواننده نبودند؛ درواقع به شکلی (غیر-ذاتی)، از هم تمایز داشتند.
در ادبیات آتاناسیوسی: "خواننده ی #1 مارکو است، خواننده ی #2 مارکو است، خواننده ی #3 مارکو. این سه خواننده متمایز اند اما سه مارکو نیستند."
تمایز این سه خواننده، تمایزی زمان-مند بود. در واقع در این مثال، زمان باعث تقسیم ذات واحد مارکو، در سه خواننده ی/مارکو حاضر، ماضی و آینده شد.
میدانیم که تمایزِ زمان-مند، نوعی تمایز نسبی است؛ چرا که زمان - خود - نسبی و یک رابطه [8]میباشد. پس در این مثال، رابطه یا نسبیت، باعث تثلیث نسبی (relational) مارکو شده بود. برایان لفتو، بر این باور است که - همانطور که در مثال فوق مشاهده کردیم - چنین روابطی [9] میتوانند یک فرد را در حالات متعدد نسبی، یا به قول خود پروفسور لفتو: در "ریشه های وجودی" (strands of life) متعدد، بگسترداند بدون اینکه کوچکترین تاثیری بر فردیت، ذات و صفات بالذات (Per se) بگذارند. نکته ی جالب در آن است که (چنانچه در مثال فوق دیدیم( این "ریشه های وجودی" میتواند با هم معاشرت و آمیزه ی شخصی هم داشته باشند. اینجاست که الهیات تثلیثی و تفسیر پدران لاتین روشن تر میشود: "وجود یک خدای واحد در سه شخص نسبی متعدد."»

پرسش من: آیا این مدل به راستی میتواند وجود سه اقنوم متمایز از هم، در ذات واحد خدا را ثابت کند؟ اگر نه، چرا؟

امیدوارم پاسختان هر چه مفصلتر باشد.

به امید ظهور

با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز
از كثرت سوالات در يك نامه چندان استقبال نمي كنيم ، اما از توضيح و تبيين كامل و درست از يك پرسش مهم بيش از سوالات مبهم و مجمل استقبال مي كنيم . از همكاري شما در اين امر سپاسگذاريم .
در خصوص مدل مورد نظر از تثليث توجه به چند نكته حائز اهميت است :
1- اصولا اين فرض بازگشت به زمان گذشته و تحقق عملي ماشين زمان چيزي است كه تنها در حوزه داستان ها و فيلم هاي علمي و تخيلي رخ مي دهد .نمي توان آن را ممكن و معقول دانست، زيرا حتي بر اساس نظريات خاص انيشتين در مورد نسبيت كه برخي را به امكان و ممكن دانستن تغييرات گذشت زمان براي اجسام مختلف و در شرايط گوناگون تا حدودي خوش بين نموده است و بر فرض تحقق همه اين فرضيه ها هيچ گاه بازگشت به عقب ممكن و مقدور نيست .
در حقيقت بر فرض صحت و تحقق تئوري نسبيت گذشت زمان براي برخي افراد در برخي موقعيت ها جنبه كندتري پيدا مي كند مثلا فرد در اين فرايند به جاي آنكه به شكل طبيعي 50 سال عمر كند ، 20 سال عمر مي كند ، يعني 30 سال از هم سن و سال هاي خود جوان تر مي ماند ؛ اين امر به هيچ وجه با مقوله سفر در زمان و بازگشت به گذشته قابل تطبيق نيست . زمان و همچنين مكان گذشته ديگر وجود ندارد تا ظرفي براي استقرار و تحقق انسان امروزين در خود باشد .
2- حتي اگر بر فرض بازگشت به زمان گذشته را بپذيريم ، در نحوه فعاليت و تاثير گذاري انسان در آن موقعيت ترديد جدي وجود دارد ، فرض كنيد فردي به 50 سال قبل بر گردد و خود را در كنار پدر خود ببيند كه كودكي خردسال است ؛ حال آيا او مي تواند مثلا پدر خود را بكشد و او را از بين ببرد؟ مسلماً خير زيرا در اين صورت آينده تغيير خواهد كرد و بودن او كه الان يقيني و مسلم است، به تناقضي محال كشانده مي شود.
به همين نسبت ديگر اعمال و رفتارهاي او كه به منزله تغيير در وضعيتي در گذشته اند -وضعيتي كه رخ داده و نتايج گوناگوني از آن برجاي مانده- هم نامعقول و ناممكن خواهند بود . در نتيجه شايد بتوان گفت اگر فردي به زمان قبل برگردد ،تنها موجودي غير قابل ادراك براي گذشتگان خواهد بود كه فقط قابليت مشاهده وضعيت گذشته را دارد . هيچ اثر بخشي و كم ترين تاثيري بر روي گذشته براي او متصور نيست حتي ديگران نمي توانند او را ديده يا صداي او را بشنوند .
دليل امر آن است كه زمان گذشته با همه حقايق واقعي در درون خود رخ داده ، نتايج و آثار و پيامدهاي آن به منزله پايه و اساس شكل گيري اينده درآمده است . در نتيجه حتي ديدن اين فرد كه در حقيقت در ان مقطع زماني نبوده و يا شنيدن صداي او ،به منزله تغيير در گذشته است كه مي تواند به تفاوت در وضعيت آينده و درنتيجه به تناقض بيانجامد .
3- باز برفرض صحت همه اين داستان ها بايد گفت: حتي چنين فرضي هم مساله تثليث را توجيه نكرده و مشكلات آن را حل نمي نمايد ، زيرا در حقيقت اصل مشكل تثليث در تجسد و محدودشدن خداوند در زمان و مكان است . تحليل اين امر در سه خداي موجود در سه زمان نه تنها مشكل را حل نمي كند بلكه بر نادرستي و غير قابل قبول بودن آن مي افزايد .
چگونه ممكن است خداوند متعال كه خالق ماديات و مجردات و حقيقتي واجب الوجود و نامحدود است، در قالب يك موجود متجسد زمان دار و مكان دار تحقق يابد و متاثر از عوامل بيروني و مادي گردد ؟ پذيرش اين امر مستلزم نفي و انكار تمامي مباني فكري و عقيدتي ما در مورد خداوند مانند نهايت كمال بودن و نامحدوديت و ... است .
4- حتي اگر بر اساس تفسير مسيحي از خداوند برخي از اين مسائل و مشكلات منتفي گردد، باز نبايد از ياد برد كه تحليل و تبيين الهيات مسيحي از حقيقت پدر و پسر و روح القدس با اين تفسير و تحليل منطبق نيست .نمي توان چنين تعدد وجودي در عين وحدت را بر آن صادق دانست ، زيرا در داستان ماشين زمان و ماركو ، وقتي او سوار بر ماشين زمان مي شود، در موقعيت زماني خود - كه نام آن را موقعيت شماره 2 مي گذاريم - معدوم مي شود و در موقعيت زماني شماره 1 قرار مي گيرد و خود را مشغول خواندن اپرا مي بيند .
بعد از همراهي با خود، باز سوار در ماشين زمان شده، به همان موقعيت شماره 1 برمي گردد . خود را مشغول خواندن مي بيند . به همراهي با آن ها مي پردازد ، اما او ديگر در موقعيت شماره 2 قرار ندارد . در آن موقعيت خاص زماني معدوم است ، چنان كه در موقعيت زماني قبل از زمان شماره 1 هم وجود ندارد و معدوم است ، در حالي كه اين امر در خصوص پدر و روح القدس كه همواره و هميسشه هستند ،صادق نيست . به نوعي قادر به توجيه حضور خداوند پدر در موقعيت خاص زماني و مكاني پسر است ، با اين تفاوت كه در اين وضعيت باز خداي پدر در جايگاه خاص خود قرار دارد و در عين حضور در موقعيت پسر ، در موقعيت خود معدوم نيست .
اين ها تناقضات و اشكالات بديهي اين تفسير از تثليث است كه همانند ديگر موارد قبلي پذيرش آن را چندان منطقي و معقول نمي سازد .