کدام آیات قرران بر رجعت دلالت دارد
پاسخ:
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
"رجعت" از عقايد معروف شيعه است و تفسيرش در يك عبارت كوتاه چنين است: بعد از ظهورحضرت مهدي(عج) و در آستانه رستاخير، گروهي از مؤمنان خالص و كفار و طاغيان بسيار شرور به اين جهانبازميگردند. گروه اوّل مدارجي از كمال را طي ميكنند و گروه دوم كيفرهاي شديدي ميبينند. مرحوم سيدمرتضي از علماي شيعه ميفرمايد:
خداوند بعد از ظهور حضرت مهدي (عج) گروهي از كساني را كه قبلاً از دنيا رفتهاند، به اين جهانبازميگرداند، تا در ثواب و افتخارات ياري او و مشاهده حكومت حق بر سراسر جهان شركت جويند. نيزگروهي از دشمنان سرسخت را بازميگرداند تا از آنها انتقام گيرد.
بعد ميفرمايد: دليل بر اثبات اين عقيده اجماع اماميه است، زيرا احدي از آنها با اين عقيده مخالفتنكرده است.(1)
البته از كلمات بعضي از قدماي علماي شيعه و هم چنين از سخنان مرحوم طبرسي در مجمع البيانبرميآيد كه اقليت بسيار كوچكي از شيعه با اين عقيده مخالف بودند و رجعت را به معني بازگشت دولت وحكومت اهل بيت(ع) تفسير ميكردند، نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان، ولي مخالفت آنها طورياست كه لطمهاي به اجماع نميزند.(2)
بدون ترديد احياي گروهي از مردگان در اين دنيا محال نيست، همان گونه كه زنده کردن جميع انسانها درقيامت كاملاً ممكن است. عقل چنين امري را محال نميبيند و قدرت خدا چنان وسيع و گسترده است كه همه اين امور در برابر آن سهل و آسان است.
در قرآن مجيد، وقوع رجعت اجمالاً در پنج مورد از امتهاي پيشينآمده است از جمله اين آيات،
1 ـ آيه 243 سوره بقره است كه در آن سخن از جمعيتي است كه از ترس مرگ ازخانههاي فرد بيرون رفتند. خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده كرد:
"فقال لهم الله موتوا ثماحياهم"(3)
2 ـ نيز به آيه 261 سوره بقره استدلال شده كه در آن سخن از پيامبري است كه از كنار يك آبادي عبوركرد، در حالي كه ديوارهاي آن فرو ريخته بود و اجساد و استخوانهاي اهل آن در هر طرف پراكنده شده بود و ازخود پرسيد :چگونه خداوند اينها را پس از مرگ زنده ميكند، امّا خدا او را يك صد سال ميراند و سپس زنده كرد وبه او گفت: چقدر درنگ كردي؟ عرض كرد: يك روز يا قسمتي از آن، فرمود: نه بلكه يكصد سال بر تو گذشت.
اينپيامبر عُزير باشد يا پيامبر ديگري تفاوت نميكند، مهم صراحت قرآن در زندگي پس از مرگ در دنيا است(فاماته الله مأهْْ عام ثم بعثه".(4)
3 ـ در آيه 55 و 56 سوره بقره درباره بنياسرائيل ميخوانيم كه گروهي از آنها بعد از تقاضاي مشاهدهخداوند گرفتار صاعقه مرگباري شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگي برگرداند تا شكر نعمت او را بهجا آورند: "ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون"
4 ـ در آيه 110 سوره مائده ضمن برشمردن معجزات حضرت عيسي(ع) ميخوانيم:" و اذا تخرج الموتي باذني؛ مردگان را با فرمان من زنده ميكردي".
اين تعبير نشان ميدهد كه مسيح(ع) از اين معجزه خود (زنده کردن) استفاده كرد، بلكه تعبير فعل مضارع (تخرج) دليل بر تكرار آن است و اين خود يك نوع رجعت برايبعضي محسوب ميشود.
5 ـ در سوره بقره آيه 3 در مورد كشتهاي كه در بنياسرائيل براي پيدا كردن قاتلش نزاع و جدال برخاستهبود، ميفرمايد: "دستور داده شد گاوي را با ويژگي هايي سر ببرند و بخشي از آن را بر بدن مرده زنند تا به دنيا بازگردد (و قاتل خود را معرفي كند و نزاع خاتمه يابد) "فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحيي الله الموتي و يريكم آياته لعلكمتعقلون".(5)
مرحوم علامه مجلسي(ره) ميفرمايد: بيش از دويست حديث درباره رجعت داريم كه چهل و چند نفر از راويان متفاوتند وعلماي بزرگوار در بيش از پنجاه كتاب آوردهاند و اين روايات وقوع رجعت را تأييد ميكنند.(6)
امام صادق(ع) در حديثي ميفرمايد:« ان الرجعهْْ ليست بعامهْْ، و هي خاصهْْ، لا يرجع الاّ من محض الايمان محضاً، او محضالشرك محضاً ؛
ر جعت عمومي نيست بلكه جنبه خصوصي دارد. تنها گروهي بازگشت ميكنند كه ايمان خالص ياشرك خالص دارند».(7)
رجعت از معتقدات شيعه است و بوي قيامت از آن استشمام ميشود. با شواهد قرآن كه ذكر شد تحققآن مشكل نيست. مهدي موعود(عج) انتقام خونهاي به ناحق ريخته را از ستمگران و دشمنان ائمه خواهد گرفت.
برخي ميگويند: رجعت همان تناسخي است كه در علم كلام به اتّفاق آرا، بطلان آن به اثبات رسيده است، زيرا با رجعت، روح انسان به بدن باز ميگردد.
اين اشكال ناشي از سوء برداشت وعدم فهم دقيق معناي تناسخ است. تناسخ به معناي انتقال روح است در دنيا از بدني به بدن ديگر كه ناهمگون با بدن اول است و اين عمل تا پايان عمر دنيا ادامه پيدا مي كند. در حالي كه مورد رجعت در عصر و زمان خاصّي است كه در مورد برخي از اموات اتّفاق خواهد افتاد .در آن وقت روح آنها به جسمشان منتقل خواهد شد، آن گونه كه در قيامت خواهد بود.
پي نوشت ها:
1. تفسير نمونه،ج 15، ص 556.
2.همان، ص 556.
3.همان، ص 556.
4.همان، ص 557.
5.علامه محمد باقر مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج 53، ص 122.
6.همان، ص 39.
7.همان.