پرسش: مذهبي- اعتقادي شرح :خانمي هستم 29 ساله متاهل و دانشجو ، با اعتقادات همسرم بسيار مشکل دارم. هيچ گاه در اين زمينه تفاهم نداريم .او مي گويد که من فقط به خدا و پيامبر و قرآن و هر آنچه خدا در قرآن راجع به آن صحبت کرده ،اعتقاد دارم و ديگر هيچ ؛ او اعتقادي به بحث امامت ندارد و مي گويد اصول دين از نظر من 4 تاست چون خداوند هيچ صحبتي از امامت در قرآن نکرده، چيزي که مرا خيلي عصبي کرد ،اين بود که با وجود اينکه او شب احيا با ما به مسجد آمده و قرآن خواند و عبادت کرد و قرآن سر گرفت اما بعد فهميدم که فقط بک يا الله و بک يا محمد را تکرار کرده و زماني که الهي به علي و ... را مي گفتند، او فقط بک يا الله و محمد را تکرار کرده ، او اصلا اعتقاد به واسطه ندارد .معتقد است که وقتي مي تواند حاجت هايش را از خود خدا بخواهد چرا واسطه؟! مگر نه اينکه خدا از همه بالاتر است. راستش او گاهي در برخي مسايل مرا هم در دينم به شک مي اندازد.خواهش مي کنم کمکم کنيد. او معتقد است که اسلام امروز تحريف شده و ما به جاي پرستش خداي واقعي دنبال پرستش واسطه ها هستيم . در ضمن مرجع تقليد را هم قبول ندارد و مي گ
پاسخ:
@@پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
خواهر محترم ، دغدغه و تلاش شما را در جهت حل مشکل فكري همسرتان مي ستاييم . اميدواريم که هرچه زودتر نگراني و مشکل برطرف گردد ،
طبق آنچه نوشته ايد، به نظر مي رسد كه در اين ميان دو مشكل وجود دارد ،
يكي اين كه ايشان بدون آگاهي و دانش قابل قبول، از مجموع برخي شبهات و ترديدهاي اسلام ستيزان به نتيجه گيري و عملكردي اشتباه رسيده ؛ در مقابل ، شما هم بدون ايمان و باور عقلي و يقيني ، تنها اصرار داريد كه نظر ايشان را به سمت ديدگاه خودتان برگردانيد .در نتيجه بايد گفت تامل و تحقيق دقيق علمي هم بر شما و هم بر ايشان لازم است ، اما براي شما كه در صدد نشان دادن اشكال و اشتباه ايشان هستيد، فعلا ضروري تر است .
درهر دين و آييني احتمال تحريف و تغيير وجود دارد ، اما اين امر تنها با دليل و ارائه شواهد معقول و استدلالي قابل قبول خواهد بود . به صرف ادعا نمي توان گفت كه در بخش امامت در دين تحريف شده و مثلا در نبوت نشده است .
در هر صورت مهم ترين كاري كه در اين زمان بايد انجام بدهيد، آن است كه سطح آگاهي هاي خود را بالا برده ،كم دانشي و نتيجه گيري هاي سطحي و غير علمي همسرتان را به رخ او بكشيد ، بايد كاري كنيد كه سست بودن ديدگاه هاي وي روشن و بديهي شود . او در اين موضع فعلي عقيدتي و رفتاري اش به احساس سطحي نگري و عدم عمق برسد .
در گام بعدي بايد تلاش كنيد وي را به كارشناسان خبره يا مراكزي مورد اعتماد مانند مركز ما وصل كنيد تا بتواند پاسخ سوالات خود را به شكل درست و منطقي دريافت كند ؛ اگر ايشان عناد و لجاج نداشته باشد، مطمئن باشيد كه به زودي از اين تفكرات سست و كم ارزش فاصله خواهد گرفت .
اما در مورد اصل امامت بايد گفت :
در قرآن کريم آيات متعددي در خصوص امامت و شرايط و ويژگي هاي آن به طور عام آمده که روشن ترين آن ها آيه 124 سوره بقره مي باشد:
"واذ ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما ؛ آن گاه كه خداوند ابراهيم را به آزمايش هايي آزمود ،فرمود: تو را براي مردم امام قرار دادم " که به صراحت نشان مي دهد مقام امامت فوق مقام نبوت بوده ، چون اين مقام پس از گذراندن آزمايش هاي سخت و در اواخر عمر به حضرت ابراهيم عليه السلام اعطا شده است .
البته آيات ديگري نيز در قرآن آمده که با تصريح کمتري به همين مساله و اصل ولايت الهي اشاره دارد ، يعني وجود نمايندگان الهي غير از انبيا و لزوم پيروي از آنان را ثابت مي نمايد مانند :
-« انما انت منذر و لكل قوم هاد(1) ؛ همانا تو بيم دهنده اي و براي هر قومي هدايت گري است ».
-« اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (2) ؛ از خدا و پيامبر و صاحبان امر اطاعت نماييد » .
روشن است كه وقتي در كنار اطاعت از خدا و رسول، نام از گروه ديگري تحت عنوان صاحبان امر برده مي شود ، روشن مي شود كه ايشان نيز از جانب خداوند داراي مقام و منزلتي هستند . اطاعت از ايشان را خداوند لازم و ضروري برشمرده است .اين اطاعت از قبلي اطاعت عادي فرزندان از والدين و مانند آن نيست بلكه حقيقتي كامل است كه در كناراطاعت خداوند و رسول از آن نام برده شده است .
البته نبايد فراموش کرد که در نگاه دقيق ، امامت از اصول دين نيست، بلکه از اصول و ويژگي هاي مذهب شيعه است ، هر چند به عقيده ما اصول مذهب مان جداي از اصول دين نيست ؛ در واقع ماهيت امامت چيزي درراستاي مقوله نبوت است ، اما از آن جا كه حقيقت نبوت و ارتباط با عالم غيب و دريافت وحي با ارسال آخرين شريعت به خاتمه مي رشد ، ديگر نيازي به پيامبران نيست ، اما بايد افرادي باشند كه در حفظ ماهيت و روح كلي آن شريعت و اهداف و رسالت هاي ديگر انبيا به تلاش بپردازند كه همان امامان هستند .
اما در خصوص مشكل توسل و پرستش واسطه ها بايد گفت: اگر مشكل در شخص ائمه است ، پس توسل به پيامبر هم غلط محسوب مي شود .ايشان نبايد "بمحمد " را هم قبول داشته و بر زبان بياورند ؛ اما اگر نفس واسطه گرفتن مشكلي عقلي و مبنايي ندارد ، تفاوتي بين پيامبر و جانشينان او هم نيست .
اصولا توسل و واسطه قرار دادن برخي افراد براي نتيجه گيري در درخواست ها از درگاه خداوند نيازمند تامل و دقتي بيش تر است تا گرفتار سطحي نگري ها نگردد .
واسطه قرار دادن فرد يا افرادي بين خود و خداوند به هيچ وجه به معني پرستش واسطه نيست . اين دروغي بزرگ است كه برخي مغرضان بر تفكر ناب شيعي بسته و آن را داراي تفكر پرستش وسايط معرفي مي كنند ؛ آيا واسطه گرفتن افراد بين خود و خداوند كه قادر مطلق است، صورت معقول و منطقي و شرعي دارد ؟
اصولا واسطه قرار دادن ديگري براي پيشبرد کارها دو صورت متفاوت دارد؛
يکي کمک گرفتن از توانايي ديگر افراد در رسيدن به خواستهها و نيازهاي دنيايي.
ديگر واسطه قرار دادن مقربان درگاه الهي و کمک گرفتن از آن ها براي رسيدن به حوائج دنيايي يا آخرتي.
در کمک گرفتن از توانمنديها و قدرتهاي ديگر براي رفع نيازها و رسيدن به خواستهها اگر از جهت امور قانوني و اخلاقي و شرعي مانند رشوه و پارتيبازي و... مشکلي وجود نداشته باشد ، اين نوع همياري و ياري گرفتن از يکديگر لازمه زندگاني انساني و مطابق با خلقت بشر است ،چنان که خداوند در قرآن ميفرمايد:
«ما معيشت و روزي در زندگي دنيا را در بين انسانها تقسيم کرديم .بعضي را بالاتر از بعضي ديگر در درجه و مقام قرار داريم تا برخي ،برخي ديگر را به خدمت گيرند » . (3)
يعني بهرهمندي و استفاده متقابل از توانمنديهاي ديگر انسانها لازمة حيات اجتماعي است . واسطه گرفتن از قدرت و نفوذ و توانايي يک انسان ديگر هم از همين قبيل بوده و نادرست نيست.
اما در مورد واسطه قرار دادن اولياي دين و مقربان درگاه الهي براي رسيدن به حوائج، باز تا زماني که اين امر با مشکل ديگري مواجه نشود ،نادرست نخواهد بود ،بلکه مورد تأييد و سفارش اسلام نيز هست!
خداوند در قرآن ميفرمايد:
«وابتغوا اليه الوسيله؛(4) به سوي خدا وسيله برگزينيد».
اين وسيله ميتواند اعمال صالح يا شخصي صالح و آبرومند در درگاه خدا باشد ،بلکه در قرآن تصريح شده که برخي از مؤمنان گنهکار براي آمرزش و استغفار نزد پيامبر آمده، از ايشان درخواست ميکردند تا واسطة استغفار و طلب بخشش خداوند براي آن ها گردد و خداوند هم اين عمل را تأييد کرد:
«اگر ايشان به هنگام ستم بر خود نزد تو آيند و طلب بخشش کرده و پيامبر نيز براي ايشان استغفار کند ،خدا را توبه پذير و بخشاينده خواهند يافت».(5) .
پس توسل و ياريجويي از انبيا و اوليا و مقربان درگاه خداوند امري صحيح و قابل قبولي خواهد بود حتى اگر در مورد دنيايي باشد ؛يعني انسان از وليّ خدا بخواهد که واسطه درخواست از خدا براي حل مشکلات و برآورده شدن حوائج دنيايي او گردد ، کاري صحيح انجام داده، همه اين موارد مطابق با سفارش اوليا است ،زيرا درخواست واستعانت حقيقي از خدا صورت گرفته است.
اما مشکل در جايي است که انسان براي اين بزرگواران در عرض خدا مقام و منزلتي مستقل قائل شود . گمان کند ايشان بدون اذن و اراده الهي نيز قدرت حل مشکلات و برآورده کردن حاجات را دارا هستند . اين نوع توسل و ياريجويي ميتواند سر از شرک و مشکلات ديگر در آورد که باطل و ناصحيح است.
نمونه روشن از توسل و استعانت مورد تاييد اسلام در خود قرآن بيان شده است ؛ در آيه 97 سوره يوسف از زبان برادران حضرت يوسف عليه السلام خطاب به پدر مىخوانيم :
«يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا كنا خاطئين ؛اى پدر ! براى ما استغفار كن كه ما خطا كار بوديم ». قرآن تاكيد مي كند كه حضرت يعقوب نيز نه تنها اين تقاضا را انكار نكرد بلكه به آن ها قول مساعد داد و فرمود : « سوف استغفر لكم ربى ؛ به زودى براى شما از درگاه خداوند تقاضاى آمرزش مىكنم » اين آيه تصريح دارد که عمل فرزندان يعقوب در توسل به پدر بزرگوارشان درست بوده و گرنه مورد تاييد پيامبر خدا قرار نگرفته و پذيرفته نمي شد.
حال مي توان گفت كه وقتي خود خدا هست و مي توان از او درخواست نمود چرا انسان واسطه بگيرد و... ؛ منطقي است كه خداوند گاهي به دلايل و حكمت هاي گوناگون قصد دارد انسان مسيري معين و مشخص را در رسيدن به نتيجه بپيمايد ، همان گونه كه شفا از بيماري را در دارو و درمان و سيري را در استفاده از غذا و رفع تشنگي را در نوشيدن آب قرار داد .
در هر حال توسل و توجه و واسطه قراردادن معصومان در درگاه خداوند هم امري معقول و منطقي است و هم داراي شواهد و قرائن متعدد قرآني است و نمي توان آن ها را انكار نمود ؛ البته چه بسا افرادي از روي ناآگاهي باي ائمه قدرت هاي مستقل و در عرض خداوند قائل شوند و در مسير توسل دچار خطاي در تعبير يا عقيده شوند ، اما اين امر ارتباطي با تفكر دقيق و عميق شيعه در اين خصوص ندارد .
در خصوص نظر همسرتان در مورد تقليد از مراجع و ... به نظر مي رسد اين عقيده آن قدر كم ارزش است كه قابل بررسي و طرح نباشد . چه بسا ايشان هم به قصد ديگري چنين نظري را بر زبان راندند ؛ در هرحال اگر نياز به بررسي و نقد اين عقيده بود، در نامه هاي بعد اشاره نماييد تا به طور كامل و مبسوط به رد اين ادعاي مضحك بپردازيم .
پي نوشت ها :
1. رعد (13) آيه 7.
2. نساء (4) آيه59 .
3. زخرف (43) آيه32 .
4. مائده (5) آيه 25 .
5. نساء (4) آيه 64 .