معصومه بذل - مشاور
مقدمه
اصولا یک تربیت صحیح در دو جبههتلاش مىکند. جبههاى که در آن امر بهخوبیها و رعایت امور پسندیده است وجبههاى دیگر که در آن نهى از انجام امورناپسند است. همانگونه که تشویق و تقدیربراى ایجاد حرکت و واداشتن فرد به اعمالپسندیده لازم است، وجود قاطعیت وملامت و هشدار و حتى گاهى تنبیه براىجلوگیرى از انجام کارهاى ناروا ضرورىاست.
در این مقاله بر آنیم در مورد لزوم وجودجدیت و قاطعیتیا به عبارت دیگرمحرکهاى باز دارنده در تمام مراحل تربیتسخن برانیم و آثار سوء فقدان یا کمبود آن رابر عدم پختگى و استقلال و رشد عاطفى واجتماعى کودک بیان کنیم.
تعاریف تربیت:
تربیتبه معنى پروردن و پروراندن ازماده "ربو" است و این لغتبه معناى بالارفتن، اوج گرفتن، افزودن و رشد کردناست. و در اصطلاح به معنى کوششى استجهت ایجاد دگرگونى مطلوب در فرد و بهکمال رساندن تدریجى و مداوم او.
در تعریف تربیت نظرات مختلفى وجوددارد:
از نظر فلاسفه و علماى اخلاق: پروردنقواى جسمى و روحى انسان است، براىوصول به کمال مطلوب مقدر انسانى .
از نظر روان شناسان: تربیت مراقبتىاست دائم از حیات در حال رشد و ایجادتغییر در فرد به منظور یافتن قدرت درکمسائل و ایجاد زمینه جهت استقلال فکرى وهمچنین شکوفایى استعدادهاى مادر زادىفرد.
از دیدگاه اسلام: تربیت وسیلهاى استبراى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمىکه حاصل آن داشتن انسانى است متفکر،مؤمن، متعهد و مسؤول که در برابر محیطارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل بهیافتههاى مکتب است.
باید توجه داشت که تربیت ازدیدىنوعى تحمیل به حساب مىآید.الزامات و قیودى وجود دارد که تحملآن براى طفل ضرورى است اما کودکخلاف آن را مایل است. کودک یانوجوان اغلب تحت تاثیرخواستههایى است که بدونآیندهنگرى یا آگاهى از عواقب تسلیمشدن به این خواستهها، در بر آوردنآنها اصرار مىورزند.
اگر او در برابر این گونهخواستههاى نابجاى خود مقاومتىاحساس نکند. یعنى قاطعیتى در برابرآنها وجود نداشته باشد همواره بهنوعى خواستههاى خود را به کرسىمىنشاند.
در مواردى پدر یا مادر لازم استبا قاطعیت در برابر کارهاى ناپسند یاخیره سریهاى فرزند بایستند. بطورىکه همواره این احساس در فرزندوجود داشته باشد که دستش براىانجام کارهاى ناپسند باز نیست و بهعبارت دیگر فردى رها شده به حالخود نیست.
در محبت زیاده روى نکنیم
اگر چه هیچ عاملى مانند محبت وتوجه صحیح در نرم کردن دلها و ایجادجو صمیمى و دوستانه مؤثر نیست واگر چه مهمترین عامل در تربیتفرزندان و ایجاد اعتماد به نفس وخصوصیات شخصیتى سالم و مثبتدر آنها سیراب کردن کودکان ونوجوانان از مهر و محبت است، اماباید توجه داشت که تاکید بر محبتبهمعناى افراط و زیادهروى در آنهانیست. در روایتى از امام محمدباقر«علیه السلام» آمده است:
"بدترین پدران کسانى هستند کهدر محبت و نیکى نسبتبه فرزندانزیادهروى کنند".
باید توجه داشت که محبتهاىافراطى اولا باعث مىشود که فرزندشخصیت مستقلى نداشته باشد وبیش از حد وابسته بار بیاید و هموارهخود را محتاج توجه و یارى دیگرانببیند. در ثانى فرزندانى که بیش از حدمورد توجه و محبت والدین قرارمىگیرند. از دیگران نیز توقع محبتهاىآن چنانى را دارند و زمانى که واردجامعه مىشوند، چون توقعات آنهابرآورده نمىشود، سرخورده ومایوس مىشوند و گاهى باپرخاشگرى برخورد مىکنند. (1)
چنین افرادى نمىتوانند با دیگرانرابطه عاطفى متعادل و منطقى برقرارکنند. زیرا که توقعات بیش از حد آنانموجب مىشود که افرادى بسیار زودرنج و شکننده باشند. باید اشاره کردکه معمولا این افراد در زندگىزناشویى خود نیز به علت همینروحیه آسیبپذیر و نامتعادل بامشکلات جدى روبرو مىشوند.
همواره باید ابراز محبت همراه بااصولى باشد. چنانچه فرزندى مرتکبکارى خلاف مىشود در حین انجام وبلافاصله بعد از آن ابراز محبتیانشان دادن توجه کار نادرستى است.اکثرا والدین ندانسته در چنینموقعیتهایى رفتارهاى غلط کودکان راتقویت مىکنند.
مثلا گاهى اوقات وقتى فرزندخواستهاى کاملا غیر منطقى و نابجادارد و شرایط آن فراهم نیست، بعضىوالدین براى آرام کردن کودک او رامىبوسند و نوازش مىکنند و وعدهفراهم کردن یا انجام آن را به کودکمىدهند. به جاى آنکه خیلى قاطع اماملایم به او بفهمانند که اصلا با اوموافق نیستند و چنین کارى صحیحنیست. کودکانى که به آنها مجوزداشتن خواستههاى غیر منطقى وتوقعات بیجا خیلى راحت داده شدهزمانى که کمى بزرگتر مىشوند،والدین از وظیفهشناس نبودن و متوقعبودن آنها بسیار گلهمندند. صاحبنظرى در این زمینه اشاره مىکرد کهاجازه دهید کودکان با عقوبت متناسببا کار نابجاى خود مواجه شوند; بهعبارت دیگر باید اجازه داد که کودکانپى آمدهاى طبیعى و منطقى رفتارهاىخود را تجربه کنند. (2) متخصصانمسائل تربیتى معتقدند اصلا به صلاحکودکان نیست که دریابند حتى اگر بهوظایف خود عمل نکنند و یا اعمالناپسند انجام دهند، هیچ اتفاقى روىنخواهد داد. در اینجا باید به این نکتهتوجه داشت که در تربیت لازم است ازخطاهاى کم اهمیت و کوچکتر کودکانصرف نظر و هر ایراد جزئى را بویژهدر نوجوانان بلافاصله مورد انتقاد واعتراض قرار نداد، تا بتوان مواردمهمتر را با قاطعیت جلوگیرى کرد;چرا که تذکرات مداوم و پى در پى نهتنها بعد از مدتى بى تاثیر مىشود بلکهروحیه لجاجت و سرکشى را در کودکبوجود مىآورد. در این زمینه حضرتعلى«علیه السلام» فرمودهاند: "الافراط فىالملامه یشب میزان اللجاج " ; افراط وزیادهروى در سرزنش کردن،شعلههاى لجاجت را دامن مىزند.
قاطعیت و نافرمانیهاى کودک:
اکثر خانوادهها از این جهت کهکودکان حرف شنوى ندارند و تمردمىکنند مشکل دارند. مىتوان گفتقدم اول در این راه یافتن تسلط استکه شرط لازم براى تربیتبه شمارمىرود. دوم توجه به این نکته است کهاین سلطه از روى مهر و توام با محبتباشد. یکى از راههاى ایجاد سلطه،هیبت و جذبه است. هیبت و جذبه درکل شخصیت و رفتار انسان باید نشانداده شود و این مهم با بلند کردن صداایجاد نخواهد شد.
داد و بیداد بیش از حد معمول ودائمى موقعیت والدین را متزلزلمىکند. باید توجه داشت که بیشترموقعیتهاى انضباطى وقتى بااحساساتى شدن زیاد از حد همراهشود کمتر اثر بخش خواهد بود. (3) یکى دیگر از راههاى مهم در ایجادسلطه قاطعیت است. در اینجا مىتوانقاطعیت را به پافشارى روى حرفخود تعبیر کرد; به این معنا که والدینحرفشان حرف باشد و در برابرخواستههاى نامعقول کودک با قدرتبایستند و با جیغ و دادهاى او تسلیمنشوند. البته رفتار والدین نباید بهگونهاى باشد که عصبانیت را در کودکتشدید کنند، بلکه با حفظ متانت نبایدزیر بار حرف غیر منطقى کودک بروند.این کار در ابتدا براى کسانى که همیشهبه کودک خود باج دادهاند مشکلاست; چرا که معمولا کودک از همانسنین حدود یک سال سلطهگرى خودرا آغاز مىکند. این کودکان از همانابتدا احساس کردهاند که خانوادهمحور ثابت و محکمى ندارد و همیناحساس از میزان فرمانبردارى و اتکاىآنها به خانواده کاسته و بر جسارتآنها در برآوردن خواستههاى خویشافزوده است. و نیز دریافتهاند که دربرابر تصمیمات پدر و مادر مىتوانایستاد و با مختصر اصرار و چانه زدن،آنها را از تصمیماتشان منصرف کرد وسرانجام خواستههاى خود را بر آنهاتحمیل نمود.
باید دانست که پس از یکى دوبارپافشارى و مقاومتخیرخواهانه ومدبرانه والدین، کودک تسلیم شده وبهتر به وظایفش عمل خواهد کرد. درمورد کودکان بزرگتر مىتوان درصورت نافرمانى او را از یکى ازامکاناتى که برایش تامین کردهایمموقتا محروم کنیم - کاملا منصفانه وحساب شده و به وى بفهمانیمهمانطور که پدر و مادر موظف بهتامین او هستند، او نیز وظایفى درمقابل پدر و مادر دارد.
براى برخوردارى از قاطعیت هرچه بیشتر باید توجه داشت که فرمانهاجدى، کوتاه، محکم و در عین حالگرم و صمیمى باشد. و اگر پیامها تا حدممکن کوتاهتر و تعداد تذکرها کمتر ودر عوض بر جدیت و پافشارى روىآن افزوده شود، نتیجه مطلوبترىحاصل مىگردد. (4) اصل باید بر این باشد که در موردلغزش و خطا و در صورت عدم تاثیرهدایتها، قواعد انضباطى دربارهکودک اجرا شود، مربى در مواردىنیاز است که مقاومت کودک را در همشکند و او را به مقصد هدایت نماید وبدیهى است که در این راه بهلجاجتها، فریادها و گاهى اشکهاىاو اعتنایى نخواهد شد. (5)
قاطعیت غیر از خشونت است
در اینجا باید به این نکته ظریفتوجه داشت که خشونتبى جا نوعىضعف روحى و اخلاقى است و فردخشن هیچ وسیلهاى غیر ازپرخاشگرى براى اجراى مقاصدخویش نمىشناسد. چه بسیارنوجوانانى که قربانى خشونت والدینیا مربیان شدهاند و روحیهاى ناسالم ونامتعادل پیدا کردهاند و یا در تعاقب آنخشونتها خصوصیاتى از قبیلخودکمبینى و احساس حقارت و یا کبرو غرور کاذب در آنها پدیدار شدهاست. به همان اندازه که خشونتناشى از ضعف روحى و اخلاقىاست، قاطعیت، جدیت و داشتنقدرت تصمیمگیرى ناشى از قدرتروحى و از امتیازات اخلاقى است کهاگر با نرمخویى، سعه صدر وصمیمیت و روشن بینى همراه شود، آثارى بسیار مفید و سازنده به دنبالخواهد داشت.
همچنین قاطعیتبا سختگیرىمتفاوت است. سختگیرى با کودکارتباط پیدا مىکند. در حالى که قاطعبودن با رفتار و احساس شما مرتبطاست. سختگیرى به کنترل غلط کودکمربوط مىشود و قاطع بودن، طرزتلقى خاص یک فرد نسبتبهتصمیماتش است. (6) لازم استبا استوارى و بیان روشنبه فرزندانتان بفهمانید که چه انتظارىاز آنان دارید تا آنان هم بتواننداعمالشان را متناسب با انتظارات شماشکل دهند.
قاطعیت و رشد و قوام شخصیت کودک
رفتارى را که پدر و مادر در خانوادهنسبتبه کودک پیش مىگیرند و یابطور کلى روش تربیتى والدین اثربسیار محسوسى در رشد اجتماعى وشخصیتى کودک به جا مىگذارد. بهاین معنا که روش تربیتى والدین اعم ازسختگیر و خودکامه بودن یا بسیارسهل گیر و حمایتکننده بودن تاثیرمستقیم در رشد عاطفى و اجتماعى اودارد. تحقیقات متعددى در این زمینهانجام شده که به عنوان نمونه به دومورد آن اشاره مىشود. (7) دیانا باوم ریند(1973) از دانشگاهکالیفرنیا مجموعه بررسیهایى را انجامداده که در آنها الگوهایى از شیوههاىرفتارى والدین بررسى شده است. اینمجموعه بررسیها با مقایسهاى بینوالدین کودکانى که در دوران پیش ازمدرسه توانش هایى در سطح بالاداشتند و والدین سایر گروههاىکودکان آغاز شد. کودکان توانا آنهایىبودند که از لحاظ استقلال یا رشدیافتگى، متکى به خود بودن، فعالبودن، میل به کاوش و دوستى وجهتگیرى به سوى پیشرفت، رتبهبالایى داشتند. کودکان داراى اینالگوى رفتارى (که در این تحقیقالگوى الف نام گرفتهاند) با دو گروهدیگر مقایسه شدند. کودکانى که نسبتابه خود متکى ولى ناراضى، منزوى وبىاعتماد به دیگران بودند، الگوى(ب) تلقى شدند. کودکانى که اتکا بهخود، میل به کاوش و کنترل بر خود درآنها بسیار ضعیف بود و رشد یافتگىدر آنها کمتر بود الگوى (ج) نامگرفتند.
شایان ذکر است که در این تحقیقسه روش یا الگوى تربیتى از والدیندر نظر گرفته شده است:
1- والدین قاطع و اطمینان بخش
2- والدین مستبد
3- والدین سهلگیر و گذشتکننده.
نتایج نشان داد که نمره والدینکودکان با کفایت و رشد یافته (الگوىالف) در همه جنبهها بالا بود. این گروهوالدین در مقایسه با سایر گروههاگرمتر و با محبتتر بودند و با فرزندانخود رابطه بر قرار مىکردند، در عینحال آنان را کنترل مىکردند و از آنانتوقع رفتار عاقلانه داشتند. هرچند بهاستقلال و تصمیمات فرزندان احتراممىگذاشتند، اما در برابر کارهاىناپسند آنان در مواضع خود محکممىایستادند و دلایل قاطعانهاى درمورد راهنماییهاى خود ارائه مىدادند.
والدین کودکان الگوى (ب) ازلحاظ اعمال کنترل منطقى رتبه کمترىگرفتند. آنان بیشتر به اعمال قدرت وانضباط اجبارى تاکید داشتند و درضمن کمتر با فرزندان گرم و صمیمىبودند. این گروه والدین مستبد نامیدهشدند. چنانکه اشاره شد فرزندان اینگروه از والدین بیشتر ناراضى، منزوىو بىاعتماد به دیگران بودند. والدینکودکانى که کمتر رشد یافته بودند وشخصیتهایى ناپخته داشتند، والدینسهلگیرى (الگوى ج) بودند کهفرزندان خود را کنترل مىکردند، ازآنان توقعى نداشتند و گرم بودند. درامور خانه نظم و ترتیبى نداشتند و درتنبیه یا پاداش دادن به فرزندان خودجدى نبودند بطور جدى از فرزندانخود انتظار رفتار عاقلانه نشانمىدادند و آنان را بهطور جدى ازآسیب رساندن به اسباب خانه یاوسایل دیگران منع نمىکردند.
همچنین نتایج تحقیقى که کارلگریسون(1972) در این زمینه انجامداده نشان داده است که فرزندان،والدین سهلگیر و حمایت کننده کهقاطعیت کمترى در روش تربیتى آنانوجود داشته است، خصوصیاتى ازجمله تاخیر در بلوغ و پختگى عاطفىو اجتماعى، نداشتن خود رهبرى،نداشتن احساس مسؤولیت و نداشتناعتماد به نفس کافى دارند. (8)
از ترحم کردن اجتناب کنید
بسیارى از والدین فرزندانشان را ازقبول مسؤولیتبر حذر مىدارند، زیرانسبتبه آنان احساس دلسوزىمىکنند. ترحم یک طرز تفکر مخرباست که به کودک مىگوید آنقدرضعیف است که نمىتواند از عهدهمشکلاتش برآید. والدینى که بهکودکانشان ترحم مىکنند. اغلبنمىدانند که محافظتبیش از حد بهمعناى گرفتار کردن کودک است.محافظتبیش از حد که معمولا ازوالدین نامطمئن سر مىزند، مانع رشدشخصیت کودک خواهد بود. ترحم باهمدلى متفاوت است. از آنجا کهمادران به فرزندانشان عشق مىورزند، باید با آنان همدلى کنند و به آنها نشاندهند که احساسشان را درک مىکنند.همدلى نقاط قوت کودک را افزایشمىدهد، در حالى که ترحم و ندادنمسؤولیت و قاطعیت نداشتن بجا،نقاط ضعف کودک را تقویت مىکند. (9) به عقیده "فردریک پرز" صاحبیکى از نظریههاى روان درمانى ناکامىجزء مثبتى در فرآیند قوام شخصیتاست; زیرا انسان را وا مىدارد تانیروهایش را به کار اندازد وتوانایىهاى بالقوهاش را کشف کند و باتسلط بر محیط بر ناکامى خویش غلبهکند. کودکى که در حد اعتدال و باخیرخواهى و دلسوزى والدین یامربیان ناکام شده باشد، توانایىبالقوهاش را براى کنترل خود و مستقلشدن به کار مىبندد. (10)
در پایان باید این نکته ظریف ومهم را نیز یادآور شد که اجراى قواعدانضباطى درباره کودک امرى نیست کهناگهانى و یکباره صورت گیرد.ضرورى است که از مراحل ساده وآسان و با خیرخواهى شروع شود و درصورت نتیجه ندادن به مراحلسختتر و جدىتر منتهى گردد. اینمراحل عبارتند از :
1- تذکر: یادآورى چیزى که قبلا ازروى خیرخواهى به عنوان وظیفه براىکودک مطرح کردهایم.
2- اخطار: مربى نزدیک شدن خطررا گوشزد و به او تفهیم کند که راهغلطى را در پیش گرفته است.
3- تحکم: گاهى کودک در برابرآنچه به او گفته شده، مقاومت مىکند;در حالى که انجام آن براى او ضرورىاست. در چنین مواردى باید از درتحکم وارد شد.
4- توبیخ: لازم است توبیخ متناسببا جرم و میزان آن به اندازهاى باشد کهکودک احساس نکند که جاى جبرانکردن وجود ندارد.
5- سلامت: گاهى به کودک بالحنتندترى یاد آورى مىکنیم که مگر بهشما نگفته بودم؟...
6- قهر: در آن هنگام که بىاعتنایىبه کودک سود نبخشد مىتوان از اینروش استفاده کرد، آن هم با شرایطىاز جمله آنکه مدت قهر طولانىنباشد.
7- تهدید: گاهى براى سازندگى وهدایت کودک ناگزیریم او را تهدیدکنیم و از شیوه ترس براى تربیت اواستفاده کنیم.
8- تنبیه: در مرحله آخر چنانکهمراحل قبلى کارگر نیفتد، از تنبیهاستفاده مىکنیم، در اینجا بازهم ایننکته را یادآورى مىکنیم که منظور ازتنبیه نیز با توجه به ریشه آن (نبه) آگاهساختن کودک یا نوجوان مىباشد، نهآزار رساندن به او که چنانچه والدین ومربیان با دلسوزى مبادرت به انجام آنورزند با عنایتحق تعالى، اثراتسودمند خود را با برجاى خواهدگذاشت.
در ضمن باید اضافه کرد که تنبیههمهگاه به صورت تنبیه بدنى نیست،ممکن است گاهى تنبیه به صورتمحروم کردن از شى مورد علاقه طفل،سلب آزادى موقتى کودک، اخطارکتبى یا شفاهى، عدم اجازه براىورزش، تفریح یا مسافرت یا شرکتدر مهمانى و از این قبیل باشد.
گاهى نیز مىتوان بگونهاى پیشرفت که کودک حساب کند قصد تنبیهاو را دارید ولى تنبیه را معلق گذاشت ودید که پس از آن کودک چگونه عملخواهد کرد. در همه حال تنبیهى کهبراى کودک بکار مىرود، بایدبگونهاى باشد که احساس نکند اینامر عکس العمل شخصى علیه اوست.بلکه دریابد نتیجه عمل اوست .
________________________________________
پىنوشتها:
1) ر.ک: سادات - محمدعلى: راهنماى پدرانو مادران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپچهارم، 1372
2) ر.ک: فابر - آل و مازیش - الین: بهبچههاگفتن، از بچهها شنیدن. ترجمه فاطمهعباسى فر. انتشارات روش نو، چاپ سوم،فصل3، 1370
3) ر.ک: پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرفشنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب،1373
4) همان منبع، ص 20
5) قائمى على: زمینه تربیت، انتشاراتامیرى، 1368، ص 235
6) میر. دان ونیک. دى مگى. گارى: والدینمؤثر فرزند مسؤول،ترچمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، 1371
7) ر.ک: مانس - پادل هنرى: و همکاران -رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشیدیاسایى، نشر مرکز
8) ر.ک: پارسا محمد: روانشناسى تربیتى،انتشارات سخن، فصل 3
9) مایر، دان دینک دى مگى، گارى: والدینمؤثر، فرزند مسؤول، ترجمه رئیسدانا،انتشارات رشد، 1371، ص 120
10) شفیع آبادى، عبدالله: ناصرى، غلامرضا،نظریههاى مشاوره ور وان درمانى - نشر مرکز،ص 187
منابع و مآخذ:
1- سادات محمد على: راهنماى پدر و مادران دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ چهارم، 1372
2- پورنقشبند زهرا: اطاعت و حرف شنوى در کودک، مرکز ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول،1373
3- پارسا محمد: روانشناسى تربیتى،انتشارات سخن چاپ سوم، 1375
4- فابر آدل - مازیش، الین: به بچهها گفتن، از بچهها شنیدن، ترجمه فاطمه عباسى، انتشاراتروش نو ، چاپ سوم، 1370
5- شفیع آبادى عبدالله; ناصرى، غلامرضا: نظریههاى مشاوره و روان درمانى، نشر مرکز
6- ماسن پارل هنرى و همکاران - رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایى، نشر مرکز.
7- قائمى على: زمینه تربیت، انتشارات امیرى - چاپ ششم، 1368
8- مایر دان دنیک ; دى مگى، گارى: والدین مؤثر، فرزند مسؤول: ترجمه مجید رئیس دانا،انتشارات رشد، چاپ اول، 1371
________________________________________
مشکوه النور-شماره5
۱۳۸۵/۰۶/۲۷ ۱۷:۱۶
شناسه مطلب: 1494