‏سخنرانى استاد محترم جناب آقاى دکتر غلامعلى حداد عادل در مؤسسه تعلیماتى و تحقیقاتى امام صادق علیه السلام (12/10/1374)
آیا کلام جدید وجود دارد؟
از آنجا که شرکت کنندگان محترم در این مجلس علمى، طلاب رشته تخصصى علم کلام در حوزه علمیه قم‏اند، موضوع سخن را «وجود یا عدم علم کلام جدید» انتخاب کردم. بر این اساس، ناچاریم مرورى به مسائل جدید کلامى در سده اخیر که به گونه‏اى وارد فضاى تفکر دینى ما شده است، داشته باشیم. سخن ما در این باب تنها تذکار و جلب توجه است نه استقراء تام، و روش ما در طرح مطالب متابعت از یک سیر تاریخى است. اهل علم و حوزه‏هاى دینى در یک صد سال اخیر در دوره‏هاى متفاوت با پرسش‏هاى مختلفى روبه‏رو بوده‏اند. اینک با مرور بر آن مسائل، آنها را به طور اختصار دسته بندى مى‏کنیم. پیشاپیش متذکر مى‏شویم که تکیه و تاکید ما اولا بر اهم مسائل است نه بر همه مسائل و ثانیا به موضوعاتى اشاره مى‏کنیم که در محافل دینى نسبتاعمومیت داشته و منحصر به بخشهاى خاصى نبوده است. علاوه بر این مسائل و مناقشاتى را که از قبل نیز موجود بوده و سابقه دیرینه داشته، و در عصر ما با ابزارهاى جدید تبلیغ و روشهاى تازه‏اى مجهز شده است، از دایره بحث‏خارج مى‏شود.
مسئله سازگارى و ناسازگارى اسلام و علم در عصر مشروطیت
مشروطیت را مبدا این سیر تاریخى قرار مى‏دهیم از آن جهت که با مشروطیت دولت‏به معناى جدید اروپایى در ایران مستقر مى‏شود و مى‏توان انقلاب مشروطیت را مفصلى دانست که تاریخ ایران حول آن ورق مى‏خورد. سؤال این است که در دوره مشروطیت کدامین مسئله، مدافعان دین را به پاسخگویى وا مى‏داشت و نگرانى مهم و عمده‏اى که علماى دین را به دفع و رفع خود فرا مى‏خواند چه بود؟
مهمترین مسئله آن عصر براى شرقیان، پیشرفت صنعتى و تمدنى اروپا و عقب ماندگى مسلمانان بوده است. در آن زمان اختلاف از حیث‏سطح تمدن و علوم تجربى و ریاضى به اندازه‏اى زیاد بوده که افکار و عقول در مقابل آن به حیرت مى‏افتاده است.
مراجعه به سفرنامه‏هایى که در آن دوره نوشته شده نشان مى‏دهد که محیط آشفته و بى‏نظم، و خان گزیده دوران قاجار ایران با آن عقب ماندگیها و بیماریها و ظلمها و سختى‏ها، با محیطى چون پاریس و لندن به هیچ‏وجه قابل مقایسه نبوده است. جامعه ایران، خود را باخته بود و در این میان، تیر اتهام به سمت اسلام روانه بود که اسلام و مسلمانى مایه عقب ماندگى است و پیشرفت صنعتى اروپایى‏ها ناشى از پیشرفت علمى آنهاست و عقب ماندگى علمى جامعه اسلامى حاکى از ناسازگارى اسلام با علم است.
در چنین عصرى، متفکرانى مانند سید جمال الدین اسد آبادى به پاسخگویى این مسائل مى‏پرداختند. سید جمال در رساله «نیچریه‏» به «ارنست رنان‏» متفکر و فیلسوف و استاد دانشگاه فرانسوى که در سخنرانى خود تحت عنوان: «اسلام و علم‏» مدعى ناسازگارى تفکر اسلامى با علم شده بود، پاسخ مى‏داد. متفکران و نویسندگان دیگرى هم مانند: میرزا فتحعلى آخوند زاده و دیگران بودند که عقیده داشتند براى نجات جامعه ایران از عقب ماندگى، باید از علایق سنتى دست کشید و کسانى هم مانند تقى زاده جوان، توصیه مى‏کردند که باید: از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شویم.
مدافعان دین در آن زمان اصلى‏ترین وظیفه را تبیین سازگارى اسلام و علم مى‏دانستند و در صدد بودند ثابت کنند با اعتقادات اسلامى و جهان بینى اسلامى هم مى‏توان به علوم تجربى پرداخت و در این وادى پیش رفت وبه علم وصنعت نایل شد.
از جمله کسانى که در ایران در فاصله دهه 20 تا 30 و بعد از آن، تلاش کرد تا تعارض میان علم و دین را رفع کند، مهندس بازرگان (1) است. وى به سبب بهره‏مندى از علوم جدید مانند ریاضى و فیزیک و شیمى، نقش تاریخى خود را در باب اثبات سازگارى علم و دین ایفا کرد. البته همه حیات فکرى بازرگان در همین مسئله سازگارى علم و دین خلاصه نمى‏شود و او بعدها در برابر نظریات مارکسیستى نیز از اسلام دفاع کرد، اما بارزترین نقش او در معرکه و میدان علم و دین بود.
پاسخگویى به شبهات و القائات مارکسیستى
با گذشت زمان، رقیب دیگرى به میدان آمد. مارکسیسم در اروپا ظهور کرد و سوسیالیسم براى اذهان دانشگاهى جاذبه پیدا کرد. انقلاب شوروى به نتیجه رسید و ایران که همسایه شوروى بود تحت تاثیر مستقیم این انقلاب قرار گرفت. مارکسیسم در دوره حکومت 20 ساله رضا خانى از حیث تشکیلاتى قدرتى به هم نرساند. مهمترین تشکل مارکسیستى در دوران رضاخان یک سازماندهى 53 نفره بود که کشف شد و اعضاى آن دستگیر و زندانى شدند. گرچه فعالیت مارکسیستها در دوره رضاخان توسعه تشکیلاتى پیدا نکرد ولى در زمان او زمینه‏هایى فراهم شد که راه را براى گسترش سریع مارکسیسم بعد از شهریور سال 1320 هموار نمود.
در دوران رضاخان دو چیز زمینه گرایش نسل جوان را به شعارهاى پرجاذبه کمونیستى فراهم کرد:
1. مبارزه رضا خان با مذهب وعدم اجازه فعالیت‏به حوزه‏هاى علمیه براى رشد و نمو و نوآورى.
2، ظلم و بیدادگرى رضاخان و حرص و طمع و فشار و دیکتاتورى او که از این حیث او از همه فئودالها و زمین‏داران بزرگ بیشتر بود. همه اینها، موجب بروز نوعى آمادگى وحساسیت در نسل جوان شد، نسلى که در آن زمان نه از مذهب حرف چندان تازه‏اى شنیده بود و نه ازحکومت و رژیم سلطنتى دل خوشى داشت. این نسل، بعد از شهریور 20 با شعارهاى پرجاذبه نجات زحمتکشان و طبقه کارگر و دهقانان از جانب اردوگاه مارکسیسم و سوسیالیسم مواجه شد.
اینان جوانانى بودند که در جو اختناق رضاخانى با روحانیت آگاه و دلسوز ارتباط چندانى نداشتند و آموزشها و الگوهاى تربیتى آن عصر هم نتوانسته بود جاذبه لازم را براى آنان به وجود آورد و از طرف دیگر هم، اهمیت زیاد مسائل اجتماعى در نظر جوانان به اعتبار جوانى وشور و نشاط زمینه جذب آنان به مارکسیسم شد و حزب توده با فعالیت گسترده، قوتى گرفت و در سراسر ایران، حتى در همین قم، فعالیت مى‏کرد.
از خصوصیات این دوره پدید آمدن یک تحدى فلسفى بود. مارکسیسم مدعى یک فلسفه مادى یعنى «ماتریالیسم » بود آن هم از نوع دیالکتیکى آن که تفسیر خاصى از تاریخ عرضه مى‏کرد، بود و این فلسفه را علمى دانست و در حقیقت از اعتبار و آبروى علم سوء استفاده مى‏کرد. اینجا بود که یک کوششى لازم آمد تا از اسلام در مقابل این فلسفه مادى الحادى دفاع کند، قهرمان این دوره، یعنى کسى که بیش از همه بار این وظیفه را بردوش کشیده، مرحوم علامه طباطبائی بود. مرحوم علامه در برابر موج تبلیغات و ادعاهاى مارکسیستها با سلاح فلسفه از جبهه اسلامى دفاع کرد و شهید مطهرى هم در میدان دفاع از اسلام، کارش را از همین جا آغاز نمود. بارزترین محصول این مبارزه و دفاع، کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم‏» است.
مارکسیسم، در کنار مباحث فلسفى، عدالت اجتماعى را هم مطرح کرده بود و در این زمینه از طرف مدافعان دین کوششهاى زیادى شد تا از اسلام در مقابل این اتهام که قادر به تامین عدالت اجتماعى نیست، دفاع شود. در چنین فضاى فکرى بود که بحثهاى اقتصاد اسلامى، مالکیت در اسلام، عدالت اجتماعى، مساوات و برابرى و حکومت اسلامى مطرح گردید و براى پاسخگویى به سؤالات مختلف در زمینه‏هاى مذکور، مطالعه و تبیین مسائل حکومتى و حقوقى در نهج‏البلاغه نزد جوانان مسلمان رواج یافت و جاذبه‏اى خاص پیدا کرد. در یک دوره حدود بیست‏ساله، مرکزثقل مسائل مورد بحث در مجامع علمى و فرهنگى شبهات والقائاتى بود که از ناحیه مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم مطرح مى‏شد و حوزه علمیه را به چالش فرا مى‏خواند اما اهمیت مسائل مارکسیستى همیشگى و ابدى نبود، با کودتاى 28 مرداد سال 1332 به تدریج تبلیغات مارکسیسم کم رنگ شد و قدرت تشکیلاتى آنان تا حدود زیادى درهم شکست; هرچند افکار و اندیشه اهاى آنها، در دانشگاهها و در بعضى از محیطاهاى کارگرى وروشنفکرى همچنان تا سالهاى بعد مطرح بود.
علوم انسانى غربى در دهه سى و چهل
جریان فکرى دیگرى که در دهه سى و چهل یعنى عمدتا در فاصله افول جریان مارکسیستى (سال 32) تا سال 50 در جامعه ما به وجود آمده به اوج رسید به علوم انسانى غربى مربوط مى‏شد. در این سالها دانشکده‏هاى علوم انسانى در ایران پا گرفت و رشته‏ها و عناوین جدیدى تاسیس و مطرح گردید. جامعه شناسى، روانشناسى، روانشناسى اجتماعى، فلسفه تاریخ و انواع علوم انسانى غربى در این زمان توسط دو دسته از روشنفکران در جامعه مطرح شد. دسته اول، عمدتا روشنفکران متمایل به اندیشه غرب سرمایه‏دارى بودند که از نظر حکومت هم آزادى داشتند و موجه بودند. اینان در مشاغلى همچون استادى دانشگاهها، مدیریت مؤسسات فرهنگى و انتشاراتى، ترجمه، نویسندگى، نشر و انتشار کتب و مجلات اشتغال داشتند.
دسته دوم روشنفکران متمایل به مارکسیسم و کمونیسم بودند که اندیشه‏هاى مبتنى بر مارکسیسم را در حوزه علوم انسانى به طرق مختلف، آشکار و پنهان، در قالبهاى گوناگون مطرح مى‏کردند. دهه چهل را باید عرصه تکوین و تکون آن دسته از مفاهیم جدید علوم انسانى دانست که عمدتا با مذهب میانه‏اى نداشت و خود را در شئون مختلف و از جمله در هنر، نمایشنامه، تآتر، سینما، شعر و شعر نو و غیره جلوه‏گر مى‏ساخت.
از میان اندیشمندان این دوره، کسى که این مفاهیم را به میان جوانان مسلمان آورد و به صورت وسیع مطرح کرد و این سلسله مباحث را به فضاهاى دینى کشاند، دکتر شریعتى بود. وى که خود جامعه شناسى را در فرانسه خوانده بود، هم به زبان خارجى مسلط بود و هم با روشنفکران این دوره آشنایى داشت. از این رو، درسهاى دکتر شریعتى در حسینیه ارشاد و دانشگاه مشهد و نیز جزوه‏هایى که نوشته بود، مورد توجه جوانان متدین قرار گرفت و اقشار مختلفى که عاشق مباحث دینى جدید بودند به این مسائل روى آوردند.
در این دوره، که آن را دوران علوم انسانى نام نهادیم، مرحوم مطهرى با توجه خاصى به مسائل و مشکلاتى که از این ناحیه براى جامعه اسلامى پیش آمده بود، تلاش و مبارزه کرده است. مبارزه وى در دو جناح بود: یکى در مقابل تفسیرهاى از نصوص و معارف دینى که مغایر با دین و برخاسته از علوم انسانى غربى بود و دیگرى تفسیرهایى که از تفکرمارکسیستى نشات مى‏گرفت. بعضى از مباحثى که در این دوره مطرح مى‏گردید و مغایر با تعالیم دینى تفسیر مى‏شد عبارتند از: خاستگاه اجتماعى دین و معناى اینکه دین یک نهاد اجتماعى است و اینکه آیا منشا دین جامعه است؟ آیا دین یک منشا صرفا تاریخى اجتماعى دارد یا یک امر قدسى است؟ اگر دین یک امر قدسى است چه نتیجه‏اى بر اثر برخورد آن با جامعه پدید مى‏آید؟ در چه جایى، امر قدسى از امر اجتماعى جدا مى‏شود؟ و....
شبهاتى که در این دوره مطرح مى‏شد، غالبا معطوف به این بود که جنبه‏هاى متعالى انسان را به یکى از جنبه‏هاى غیر متعالى او اعم از فردى یا اجتماعى تاویل کند. به عنوان مثال باید گفت:مارکسیسم با دید خاص فلسفى خود، یک نگرش مادى به اجتماع دارد و سعى دارد همه ء جنبه‏هاى معنوى و متعالى را به اقتصاد، تولید، روابط تولید، تضاد میان ابزار تولید و روابط تولید برگرداند و مى‏خواهد بگوید که فرهنگ اعم از دینى و غیر دینى روبناى یک زیربناى مادى است و تفسیرى هم که از رابطه زیربنا و روبنا ارائه مى‏دهد تفسیر خاص اقتصادى مارکسیستى است. اینجاست که آسمانى بودن انسان مورد انکار قرار مى‏گیرد و نمودهاى معنوى از این طریق توجیه مى‏شود.
در جامعه شناسى هم، جنبه‏هاى معنوى به شان اجتماعى انسان برمى‏گردد، در جامعه شناسى دورکهیم، انسان یک موجود اجتماعى است و دین ناشى از اجتماعى بودن انسان است و با همین قول ریشه الهى وقدسى دین زده مى‏شود.
در روانکاوى فروید نیز جنبه متعالى انسان انکار مى‏شود و عقده‏هاى سرکوفته در طول تاریخ و تفسیرهاى روانکاوانه فرویدى به میان مى‏آیند تا ارزش معنوى انسان در تحلیل‏هاى روانشناسى مسخ گردد.
با ترجمه و نشر این نوع افکار بود که آن دسته از روشنفکران ایرانى که با مذهب میانه‏اى نداشتند و یا در صدد نشر افکار الحادى بودند، به جنگ مذهب مى‏آمدند.
تفکر التقاطى
بعد از به بازار آمدن علوم انسانى غربى، مشکل دیگرى ایجاد شد و آن مشکل تفکرالتقاطى بود. خطرى که در مقابل عالمان دین و حوزه‏ها و متفکران دینى قرار گرفت در حقیقت مارکسیسم نقابدارى بود که به طور بارز در افکار سازمان مجاهدین خلق انعکاس پیدا نمود. جامعه کنونى ما، نسبت‏به افکار التقاطى این دسته که باطنا مارکسیست و ظاهرا اسلامى بودند، آشنایى دارد.
ریشه‏هاى این جریان خیلى عمیق است ولى نمود آن از لحاظ زمانى از حدود سال 1350 به بعد است.
در این دوره، از اندیشمندان اسلامى، کسى که بیش از همه راه التقاط را تشخیص داد و به مقابله برخاست‏شهید مطهرى بود. مطهرى، نگران و هراسان درسهاى دانشگاهى خود را رها نمود و خود را بازنشسته کرد و به حوزه برگشت وبعد از سالها دوباره درس و بحث‏حوزه را آغاز و سعى کرد در باره تاریخ و مسائل اجتماعى، مباحث علوم انسانى و آنچه بویژه از طریق التقاط جدید خطر ساز شده بود، حوزویان و طلاب جدید حوزه را آگاه سازد. این جریانات تا سال 1357 که سال پیروزى انقلاب اسلامى است ادامه داشت.
مسائل جدید حکومتى در دهه 60
با پیروزى انقلاب اسلامى، مسائل جدیدى در عرصه حکومت دینى مطرح گردید و لازم بود که متفکران دینى به توضیح و تنقیح مطالب بپردازند. در این زمینه طبعا دو دسته مسائل در برابر حوزه‏ها قد علم کردند: یک دسته، مسائل جدیدى بود که مستقیما از انقلاب اسلامى نشات گرفته بود مانند: مسائل مربوط به فلسفه سیاسى، ولایت فقیه، حکومت دینى نسبت ولایت فقیه با دموکراسى، عدالت وحقوق و روابط بین الملل، دین و سیاست، جمهورى و راى گیرى عمومى وغیره.این سلسله مسائل در دهه‏هاى قبل حتى براى روشنفکران مذهبى مطرح نبوده است.
دسته دوم: مسائلى است که در دهه 60 تا 70 در اثر گسترش مسائل تحقیقاتى و ترجمه و نشر آراى غربیان، در کلام والهیات بمعنى الاخص مطرح گردیده است که در دهه‏هاى گذشته سخنى از آن‏ها به میان نیامده بود. در دهه‏هاى پیشین، تصور ما از غرب عمدتا نفى مطلق دین بوده است و در مجامع فرهنگى کشور از حوزه‏هاى فکرى و دانشگانى واندیشه‏ها و آراى غربیان در مقام و تفسیر دین، چندان خبرى نبوده است.
پیش از انقلاب اسلامى، کتابهای که در باره نگرش غربیان در باب دین، به فارسى ترجمه شده محدود به مسئله اعتقاد به خدا، و راه اثبات وجود حق تعالى بوده است. و در بعضى از نوشته‏ها هم به اقوال دانشمندان غربى درباره خدا استشهاد مى‏شده است ولى از نگرش غربیان در باب نبوت و شریعت، تشریع و دیندارى، ایمان و اعتقادات، کلام خدا و متون مقدس و غیره، دانش چندانى در اختیار مردم جامعه ما نبوده است.
ما نباید تصور کنیم که در سده‏هاى اخیر، متکلمان الهى مسیحى در غرب در برابر الحاد و بیدینى ساکت مانده و نظاره گر بودند، اگر افرادى همانند ولتر، اگوست، کنت، دورکهیم، فروید، مارکس و نیز فلاسفه عصر روشنگرى قرن هیجدهم و دیگران اتهاماتى به دین وارد کردند، در برابر آنها،کشیش‏ها و دانشمندان مسیحى اعم از پروتستان و ارتودکس و کاتولیک، تماشاگر نبوده‏اند بلکه عکس العمل نشان داده‏اند، تحقیق، بحث و گفتگو و مناظره کرده‏اند و کتابهاى فراوانى در رد اتهامات وارد شده از سوى دیگران نوشته ااند و پیشنهادهایى در اصلاح فکر دینى عرضه کرده‏اند. در اینجا صرفا از باب مشت نمونه خروار و به عنوان قطره‏اى از دریا به مطالب و مضامین چند منبع و ماخذ اشاره مى‏کنم تا تصورى، هر چند ناقص و اندک، از نوع مطالعات دینى غربیان حاصل شود.
ایان باربور (متکلم مسیحى معاصر) در کتاب «علم و دین‏» (2) براى بررسى نظریه سازگارى و یا ناسازگارى علم و دین، دوره‏هاى مختلف فکرى دوران جدید غرب و انواع واکنشهایى را که از جانب متکلمان مسیحى در مقابل تحولات علمى پدید آمده است توضیح مى‏دهد. از قرون وسطى تا قرن هیجدهم و از زمان ظهور نظریات نیوتن و گالیله تا عصر روشنگرى، رمانتیست‏ها، کانت و هیوم و دیگران، نحله‏ها و جریانهاى فکرى مختلفى به تناسب مورد بحث قرار گرفته است. در قرن نوزدهم با ظهور داروین مسائلى در حوزه زیست‏شناسى به نام علم در مقابل مذهب پدید مى‏آید و مذهب در برابر این جریان الحادى واکنش نشان مى‏دهد. همچنین در قرن بیستم با پیدایش علوم انسانى جدید و جامعه‏شناسى و علوم رفتارى و روانشناسى و رفتارگرایى و امثال آن در برابر دین مسائل و مباحث تازه‏اى پدید مى‏آید و دینداران هم نسبت‏به آنها واکنشهایى نشان مى‏دهند.
در همین زمینه به کتاب دیگرى اشاره مى‏کنم به نام «علوم و الهیات در قرن بیستم‏» (3) که مجموعه شانزده مقاله است که در یک هم اندیشى بین الملل علمى ایراد شده وزیر نظر «ا.آر. پى کاک‏» به چاپ رسیده است. این هم اندیشى در 1979 در آکسفورد برگزار شده است و در مباحث آن چهار وجهه نظر کلامى و علمى و فلسفى و جامعه شناختى ملحوظ بوده است. صرفا براى آنکه تصویرى از گستردگى مباحث کلامى و دینى در غرب امروز به دست آید اشاره مى‏کنم که پى کاک در دیباچه این کتاب هشت دیدگاه متفاوت و هشت نوع نظریه را در باب رابطه علم و دین ذکر مى‏کند.
کتاب دیگرى در دسترس است‏به نام:«فرهنگ و دین »که 22 مقاله در موضوعات دینى در آن آمده است عناوین این مقالات عبارتند از:
اخلاق و دین;
عرفان;
شک و ایمان;
جدایى انگارى دین و دنیا;
فلسفه و دین;
روانشناسى دین;
علم و دین;
هنر مدرن;
زیبایى شناسى فلسفى;
ادبیات و دین;
ابعاد دینى ادبیات جدید;
رمان به عنوان ادبیات غیر دینى;
نمایش و دین;
سینما و دین;
رقص و دین;
موسیقى ودین;
پوشاک دینى در مشرق;
خوشنویسى اسلامى;
الهیات سیاسى;
انقلاب;
اصلاح;
سیاست و دین.
این مقالات برگرفته از یک «دائرة المعارف دین‏» است که زیر نظر دانشمندى به نام «میرچا الیاده‏» در 16 مجلد با حجمى در حدود 8000 صفحه و 8 میلیون کلمه در مدت هفت‏سال انتشار یافته و شامل 2750 مقاله اصلى به قلم 1400 نفر از دین پژوهان پنجاه کشور جهان است. بهاء الدین خرمشاهى که این مجموعه مقالات زیر نظر او ترجمه شده در پیشگفتار کتاب مى‏نویسد:
«آثار دینى و دین پژوهى که در غرب انتشار مى‏یابد حجم و تنوع و عمق معتنابهى دارد و به سه زبان عمده غرب یعنى انگلیسى، فرانسه و آلمانى، به تخمین راقم این سطور، سالانه در حدود دوهزار عنوان کتاب، اعم از مرجع وعادى قطع نظر از نشریه‏هاى بسیار در این زمینه منتشر مى‏گردد». (4)
همین جا مناسب است‏به عناوین مقالات (5) شماره اخیر مجله «ارغنون‏» که به الهیات جدید اختصاص دارد اشاره کنم.
این مقالات عبارتند از:
خدا در فلسفه جدید و تفکر معاصر: رتین ژیلسون;
الهیات تطبیقى: دیوید تریس;
ایمان چیست؟: پل تلیلشن;
کتاب مقدس به عنوان اثرى ادبى، جان گیون;
بولتمان والهیات وجودى: ویلیام بیکل;
الهیات تاریخى: آلن گالوى;
عیسى مسیح و اسطوره شناسى: ردولف بولتمن;
دین طبیعى: ایمانوئل کانت;
گزیده‏اى از یادداشتهاى واپسین سالها: سورن چلچگر;
حقایق سرمدى: آنتونى کین.
همانطور که ملاحظه مى‏کنید، این موج جدید و پدیده‏اى نو است که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و از سوى متفکران دینى اعلام موضع گردد.
آخرین نمونه‏اى که به آن اشاره مى‏کنم، کتابى است‏به نام «مسیحیت امروز و مسائل سرنوشت‏ساز» (6) که گرچه شامل مباحث عمیق و نظرى و فلسفى نیست مباحثى دارد که ذیل چهار بخش عمده مطرح شده است. عناوین این بخشها چنین است:
1. مسیحیان در جوامع غیر مسیحى.
2. مسائل جهانى.
3. مسائل اجتماعى.
4. مسائل جنسى.
که ذیل آنها به موضوعات متعدد و متنوعى از قبیل «خطر سلاحهاى هسته اى‏»، «محیط زیست انسانى‏»، «نابرابرى اقتصادى شمال و جنوب‏»، «حقوق بشر»، «مسائل اجتماعى‏»، «کار و مسئله بیکارى‏»، «روابط صنعتى‏»، «چند نژادى و نژاد ستیزى‏»، فقر، ثروت و ساده زیستى، مسائل مربوط به جنسیت و امور جنسى، «ازدواج و طلاق‏»، «سقط جنین‏»، «همجنس گرایى‏»، و دهها موضوع دیگر توجه شده است.
اینها، نمونه‏هایى از مسائل است که امروزه در غرب طرح مى‏شود. دیگر نمى‏توان با یک تصور خام و بسیط و ابتدایى حکم کرد که غربیان بى دین و کافرو مشرکند و نباید پنداشت که آنان در مقولات دینى حرفى نزده‏اند وحرفى براى گفتن ندارند. اصولا قرن بیستم بر خلاف قرن نوزدهم، قرن اقبال به دین است. موجى جدید و پدیده‏اى نو به وجود آمده است که یکى از ابعاد آن بحث مهم معرفت‏شناسى دینى است که در سالهاى اخیر در جامعه ما مطرح شده است.
البته گروههاى مختلف با مشربهاى گوناگونى که دارند، تفسیرهاى متفاوتى از دین مى‏کنند.
اینک متفکران دینى باید رسالت‏خود را نسبت‏به دوره‏اى که زندگى مى‏کنند درک کنند تا مصداق، این حدیث‏شریف شوند که «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس‏» و بتوانند در عرصه تحدیات و مبارزه جویى‏هاى مذهبى، بر کرسى تحقیق و تبیین نشینند.
کلام جدید یا مسائل جدید کلامى
در پایان این گفتار، به پرسشى که عنوان سخن قرار گرفته است‏باز مى‏گردیم و مى‏پرسیم که آیا علم کلام جدید وجود دارد یا نه؟
در پاسخ مى‏گوییم باید توجه داشت که چه چیزى جدید است و معنى «جدید» چیست؟ اگر قبول کنیم که علم جدید در مقابل علم قدیم وجود دارد، مى‏توان گفت کلام جدید هم وجود دارد. اما اگر گفته شود که علم، علم است، جدید و قدیم ندارد و تنها مسائل آن است که جدید شده است، در اینجا هم مى‏توان گفت کلام همان کلام است و تنها مسائل جدیدى در آن پیدا شده است. بارى، در هر حال این نزاعى است‏بر سر یک اصطلاح و دردى را دوا نمى‏کند، چه بگوییم: کلام جدید، چه بگوییم: «مسائل جدید کلامى‏» فرقى نمى‏کند، مهم آن است که تصدیق شود در کلام یک سلسله مباحث جدید پدید آمده است; براى راهیابى در بحث همین مقدار کافى است.
البته اگر کسى به اعتبار کثرت دفعى موضوعات در علم کلام بخواهد آن را کلام جدید بنامد، نباید بر او خرده گرفت. و اما اگر کسى این مبنا را نپذیرد، حداقل باید قبول کند که عرصه وسیعى به نام «مسائل جدید کلامى‏» وجود داردکه باید به آن پرداخت و هریک از مباحث آن را مورد تحقیق و کنکاش قرار داد.
--------------------------------------------------------------------------------
پى‏نوشت‏ها:
1.در گزارش این سیر تاریخى که نقش بعضى از افراد بیان مى‏شود و از بعضى از اشخاص که در دوره‏اى شاخص بوده‏اند نام برده مى‏شود، غرض تایید یا نفى آنها و قضاوت نسبت‏به آنها نیست. وکار ما صرفا گزارش مختصر از ماوقع تاریخى در سده اخیر است و در صدد ذکر نام همه شخصیتهاى علمى و اجتماعى و سیاسى هر دوره نیز نیستیم.
2-این کتاب توسط آقاى بهاء الدین خرمشاهى به فارسى ترجمه شده و توسط مرکز نشر دانشگاهى به نام «علم و دین‏» در سال 1362 به چاپ رسیده است.
3.
4. «فرهنگ و دین‏»، برگزیده مقالات دایرة المعارف دین، ویراسته میرچاالیاده، هیئت مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهى، تهران، انتشارات طرح نو، 1374، صفحه سیزده.
5. ارغنون، فصلنامه فلسفى، ادبى، فرهنگى. سال دوم، شماره 5و6، بهار و تابستان 1374. (مجله مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى معاونت امور فرهنگى وزارت ارشاد اسلامى.
--------------------------------------------------------------------------------
کلام اسلامی- شماره 17