حسن معلمى
مقدمه
امروزه یکى از مباحث مطرح در فضاى فرهنگى بحث پلورالیسم دینى و اظهار نظرهاى گوناگون درباره آن است. این نوشتار بنا بر تفصیل اقوال و گفتهها و نوشتهها را ندارد، بلکه درصدد جمعبندى مطالب گفته شده در این باب و بررسى زمینهها و دلایل و در نهایت، نقد آنهاست، بدون اینکه نظر به شخص یا گروه و یا نوشته خاصى داشته باشد. روشن است که براى طالبان حقیقت این نوع بررسى آرامترین و بىدغدغهترین روش نقد و بررسى است. بنابراین، ابتدا معانى پلورالیسم و سپس زمینههاى آن و در نهایت، دلایل و نقد آنها مطرح مىگردد:
معانى پلورالیسم
«پلورال» در لغت، به معناى جمع، جمعى، متکثر و چندگانه است و «پلورالیسم» به معناى تکثر، چند گانگى، آیین کثرت، کثرتگرایى، تعدد مقام، تعدد شغل و شرک فلسفى است. (1)
براى «پلورالیسم دینى» معانى گوناگون و بعضا متضادى ارائه شده که با توجه به مجموع نوشتهها در این زمینه، مىتوان گفت: معانى اظهار شده یا قابل اظهار به قرار ذیل است:
1- حقیقت واحد، اما راههاى منتهى بدانها متفاوت است. ادیان و مذاهب گوناگون راههاى رسیدن بهآن حقیقت واحدند و همه در رسیدن به حقیقت، مشترک مىباشند بنابراین، باید به نحوى بین ادیان و مذاهب را جمع کرد.
به تعبیر دیگر، ادیان و مذاهب تفسیر و تعبیرهاى گوناگون یک حقیقتاند و ادیان بزرگ علىرغم اختلافات سطحى خود، داراى وحدت متعالى هستند. همه این اختلافات نیز به دو چیز باز مىگردد:
الف - تکثر و تحول فهم ما از حقایق و متون دینى، ب - تنوع تجارب دینى و تفاسیر مربوط به آن.
اختلاف تنوع و تحول در این دو زمینه، موجب اختلاف راههاى وصول به حقیقتشده است. همه ادیان و مذاهب تجلیات واقعیت واحدى هستند که هر کس بهقدر توان و قابلیتخود به آن نزدیک شده،گرچه ممکن استبهطور کامل،بدان راه نیافته باشد.
2- از آنجا که حقایق متکثر، تو در تو و داراى بطون فراواناند و هر کس از این حقیقتسهمى دارد، مىتوان گفت:
ادیان و مذاهب گوناگون داراى بخشى از حقیقتاند، گرچه ممکن استبخشهاى غیر حقیقى را نیز در درون خود داشته باشند. همچنین ادیان و مذاهب قابل تبدیل و تحول به همدیگر نیستند و هیچ کدام در دیگرى مندرج و مستحیل نمىشود. همه حقیقت نزد عدهاى خاص نیست، بلکه همه حقیقت نزد همه است و همیشه حق و باطل در کنار یکدیگرند.
3- حقایق در اصل، متعددند و همه عقاید و ادیان گرچه متناقض باشند، حقیقت دارند و صحیح و درستاند و این حقایق قابل تحویل و تبدیل به یکدیگر نیستند.
4- مىتوان با وجود عقاید و ادیان و مذاهب گوناگون، با مسالمت زندگى کرد; یعنى: مىتوان با وجود اعتقادات کاملا متعارض در مقام نظر، در عمل بدون درگیرى و با صلح و صفا و در کنار هم زندگى کرد و عقاید دیگران را تحمل نمود.
زمینههاى پیدایش پلورالیسم دینى
پلورالیسم دینى همچون همه پدیدههاى فکرى، سیاسى، اجتماعى و دینى، داراى زمینههاى گوناگونى پیش از خود است و توجه و آگاهى نسبتبه این زمینهها، موجب درک صحیح آن مىگردد. بنابراین، ابتدا زمینههاى پیدایش پلورالیسم و سپس دلایل آن مطرح مىگردد، گرچه بین زمینهها و دلایل قرابت فراوانى به چشم مىخورد; یعنى: عوامل و دلایل قرین همدیگرند، اما نحوه نگاه بدانها متفاوت است. علاوه بر این، بعضى علل و عوامل بعید و دور و بعضى دیگر نزدیکاند. مهمترین عوامل و زمینههاى دور و نزدیک پیدایش پلورالیسم دینى کنونى عبارت است از:
1- پیدایش عصر نوزایى (رنسانس) و موج شکگرایى در حقایق دینى و فلسفى;
2- پیدایش فکر تعارض عقل و دین با یکدیگر و غیر قابل ارجاع بودن آن به همدیگر و اینکه دین را باید با دل و تجارب دینى فهمید، نه با عقل;
3- تشکیکات هیوم در توانایى عقل براى رسیدن به واقع و انکار توانایى عقل در رسیدن به واقع از سوى کانت، موجب پیدایش این فکر شد که انسان همیشه به واقع نزدیک مىشود، ولى هیچگاه واقع را آنچنان که هست، در نمىیابد; زیرا فرق استبین واقع آنچنان که هست و واقع آنچنان که به نظر مىآید. آنچه در دسترس ماست نوع دوم است، نه نوع اول.
4- اعتقاد به این مطلب که معارف دینى تابعى از معارف بشرى است و فهم ما از دین و متون دینى در حال تحول و تبدیل است و هیچ فهم رسمى و ثابتى از دین وجود ندارد و حتى وحى نازل بر انبیاعلیهمالسلام نیز تعابیرى بشرى پیدا کرده است;
5- پیدایش این گرایش که گوهر دین، تجارب دینى است و تجارب دینى نیز تفاسیر و تعابیرى متفاوت دارند; بنابراین، موجب پیدایش ادیان و مذاهب گوناگون شدهاند;
6- مطرح شدن این نظریه که انحصار نجات در یک دین خاص صحیح نیست و اعتقاد به این مطلب که رستگارى و نجات فقط با مسیحیتیا یهود یا اسلام حاصل مىشود با هدایت مطلق الهى و رحمتخداوندى سازگار نمىباشد;
7- پیدایش آزادى خواهى (لیبرالیسم) سیاسى که معتقد به نوعى تساهل و تسامح در دین و تفکرات بشرى و حذف دین از قلمرو و مسائل اجتماعى و سیاسى و اختصاص دادن آن به مسائل شخصى و تجارب دینى است;
با توجه به زمینههاى مذکور، روشن مىشود که خاستگاه پلورالیسم دینى، غرب و تفکرات غربى است ودر فرهنگ و فلسفه اسلامى، زمینه و جایگاهى ندارد و مطرح کردن آن در این زمینه، کارى بس مقلدانه است. با توجه به سختگیرى کلیسا نسبتبه علم و علما و تحریف مسیحیت و وجود اعتقادات مخالف عقل و علم در تفکرات مسیحى، و نیز عدم تحریف قرآن کریم و خلوص معارف اسلامى و تاکید بر فراگیرى علم و فضیلت آن و نیز ارج نهادن بر عالمان و اهل عقل و قلب و مسائلى از این قبیل در فرهنگ اسلامى، طرح فروع و لوازم تفکرات و جریانات غرب در فرهنگ اسلامى و سعى در برقرارى رابطه و هماهنگى بین آنها و دین مبین اسلام، همان تقلید کورکورانه است که بدان اشاره شد.
لازم به ذکر است که زمینههاى اول تا چهارم از زمینههاى دور و بقیه آنها زمینههاى نزدیک پلورالیسم دینى هستند.
دلایل پلورالیسم دینى
این دلایل عمدتا عبارتند از:
اول. با توجه به مباحث معرفتشناسى، رسیدن به واقع - آنچنان که هست - امکان ندارد. پس هیچ دین و مذهبى نمىتواند ادعاى رسیدن به واقع داشته باشد، بلکه نهایت چیزى را که مىتوان ادعا نمود، نزدیک شدن به واقع است، نه رسیدن به آن، و این معنا مىتواند در همه ادیان محقق شود.
دوم. هیچگاه حقایق نزد عده یا جمع خاصى و در انحصار آنها نخواهد بود، بلکه همیشه حق و باطل با همدیگر ممزوجاند و در همه ادیان و مذاهب نیز حق و باطل، و درست و غلط وجود دارد; زیرا در همه ادیان، تحریف و دشمنى دشمنان وجود داشته و وجود فرقهها و مذاهب مختلف در یک دین بزرگترین شاهد این مدعاست.
سوم. حقایق، تو در تو و لایه لایه است و متون مقدس همچون قرآنکریم،داراىبطونمتعددمىباشد.هردینو مذهبى به لایه و بخشى از حقیقت دستیافته و به همان میزان از حقانیتبرخوردار است.
چهارم. معرفت دینى تابعى از معرفتبشرى است و معارف بشرى در حال تغییر و تحول مىباشد و معارف دینى نیز همین وضع را دارد. بنابراین، هیچ معرفتى رسمى و نهایى از دین وجود ندارد.
پنجم. مبنا و گوهر دین، تجربه دینى است و تجربه دینى داراى تفاسیر و تعابیرى متفاوت و متعارض و به همین دلیل، وجود ادیان و مذاهب گوناگون طبیعى و قهرى است.
ششم. اسم «هادى» خداوند متعال اقتضا مىکند که همه انسانها و یا بیشتر آنها به نحوى، هدایتشده باشند و این هدایت فقط در پرتو حقانیت همه و یا بیشتر ادیان و مذاهب حاصل مىشود.
هفتم. حکمتخداوند ارسال رسل و نبوت عام را براى هدایت انسانها به سوى کمال حقیقى خود اقتضا مىکند و انحصار حقانیت در دین خاص با این مهم مخالف و متعارض است; یعنى: رسیدن همه و یا بیشتر انسانها به کمال حقیقى، که مقتضاى حکمت الهى است، تنها در پرتو حقانیت همه و یا بیشتر ادیان و مذاهب حاصل مىگردد.
هشتم. در فضاى جنگ و خونریزى و درگیرى، رشد انسانها امکان ندارد و دین را نیز نمىتوان با زور به انسانها تزریق کرد پس باید فضایى سرشار از صلح و صفا وجود داشته باشد تا انسانها در پرتو آن، به حقیقتبرسند و این مهم در سایه صلح کامل بین انسانها و ادیان و مذاهب صورت مىگیرد، پس باید بر همه ادیان و مذاهب صحه گذاشت.
نهم. عذاب بیشتر انسانها توسط خداوند متعال با رحمت مطلقه او منافات دارد و لازمه رحمت مطلق حق این است که سبب عذاب براى بیشتر انسانها فراهم نشود و لازمه آن، صحت همه یا بیشتر ادیان و مذاهب است.
دهم. درقرآنمجیدوتورات و انجیل، قراین و شواهد فراوانى وجود دارد که همزیستى مسالمتآمیز با اصل کتاب و حتى مشرکان و کفار را تصدیق و توصیه مىکند و این دلیل بر صحت ادیان و مذاهب است.
نقد و بررسى دلایل پلورالیسم دینى
نقد دلیل اول: مطرح کردن مباحث معرفتشناسى بهطور مسبوط، در این مجال اندک امکانپذیر نیست، ولى حاصل جواب این که علم بشر به حصولى و حضورى تقسیم مىشود. علم حضورى علمى است که در آن، بین عالم و واقع واسطهاى وجود ندارد و علم حصولى علمى است که در آن، بین عالم و واقعیت صورت علمى واسطه شده است. علم حضورى مثل علم انسان به نفس و روح خود و یا علم به حالتیا صفاتنفسانى همچون علم به غم، شادى، شک، فکر و امثال آن است; زیرا انسان بدون واسطه، این حالات را در درون خود مىیابد و بین نفس و این حالات واسطهاى قرار نگرفته است، به خلاف علم انسان به آسمان و زمین که علمى حصولى است وبین انسان و این چیزها، صورتهاى علمى واسطهاند.
با توجه به تعریف، علم حضورى خطا در آن راه ندارد و خطاناپذیر است; زیرا بین عالم و واقع واسطهاى نیست تا امکان خطا وجود داشته باشد. پس بخشى از علوم انسان از خطا مصون است.
اما علوم حصولى، خود به دو دسته تقسیم مىشوند: علوم نظرى و علوم بدیهى. علوم نظرى علومى هستند که نیاز به اثبات و استدلال و اکتساب دارند، ولى علوم بدیهى علومى هستند که به اثبات و استدلال و اکتساب نیاز ندارند، بلکه اگر انسان مفهوم و معناى آنها را درست درک کند، به صدق آنها و واقعى بودنشان پى مىبرد. به عنوان مثال، در قضیه «هر کلى از جزء خود بزرگتر است»، اگر مفهوم «کل» و «جزء» و «بزرگتر» درست فهمیده شود، هیچ کس شک نمىکند که هر «کل» از «جزء» خود بزرگتر است و از آنجا که بشر واجد این نوع علوم و قضایاست، مىتواند علوم نظرى خود را با استفاده از این قضایا اثبات کند. ریاضیات، که از قضایاى بدیهى شروع مىشود، نمونه روشن و خوبى استبراى این حقیقت.
و کانت (3) بدان برخورد کردند و نتوانستند جوابى براى آن بیابند و در نتیجه، واقع را مشکوک و یا غیر قابل دسترس قلمداد کردند این بود که مفاهیمى همچون «علت و معلول»، «وجود و عدم» و «جوهر و عرض» که در فلسفه اسلامى به مفاهیم فلسفى و معقولات ثانیه فلسفى نامیده مىشوند، قابل دستیابى از طریق حواس پنجگانه نیست; یعنى: با حس بینایى و یا شنوایى و غیر آنها، نمىتوان به مفهوم علت و معلول دستیافت، علیت و معلولیت قابل دیدن یا شنیدن یا لمس کردن یا بوییدن و یا چشیدن نیست. با توجه به اینکه این دو فیلسوف هر مفهومى را که از طریق حس ظاهرى (حواس پنجگانه) به دست نیاید معتبر نمىشمردند، بنابراین، به ساختگى بودن آنها و یا قالب ذهنى بودن آنها ملتزم شدند. اما در فلسفه اسلامى، به خوبى روشن شده است که این مفاهیم قابل دستیابى از طریق علوم حضورى مىباشند. به عنوان مثال، مفهوم علت و معلول را مىتوان از مقایسه بین نفس و اراده به دست آورد و آن را انتراع کرد; یعنى: انسان با علم حضورى، وابستگى اراده را به نفس مىیابد و از همین وابستگى، مفهوم معلول و از نفس این مفهوم، علت را انتراع مىکند. (4)
با توجه به این توضیح، روشن مىشود که نیازى به ساختگى دانستن علیت و عادت ذهنى خواندن آن و یا قالب ذهنى قلمداد نمودن آن نیست و مىتوان به شکل منطقى، از واقعى بودن این مفاهیم و قضایاى ساخته شده از آنها دفاع کرد.
پس بشر راهى معصوم به واقع و طریقى منطقى براى رسیدن به حقایق دارد و با استفاده از علوم حضورى و بدیهیات اولیه بشرى و به کار گرفتن قوانین بدیهى و روشن منطق، مىتوان این راه حق را پیمود و به حقایق فراوانى دستیافت و نعمتبزرگ الهى عقل و قوه تفکر و تعقل را به کار گرفت و از این حجت درونى و الهى به نحو احسن استفاده کرد.
نقد دلیل دوم: اگر مقصود از حقایق، همه حقایق عالم هستى است، باید گفت: روشن است که همه حقایق نزد یک نفر یا عده خاصى نیست، بلکه فقط نزد حضرت حق - تعالى - است. ولى اگر مقصود از حقایق، حد نصابى از حقایق است که براى هدایت و شریعت مورد نیاز است، مىتوان گفت: به دلیل حقانیت اسلام و خاتمیت آن، این مقدار از حقایق در دین اسلام وجود دارد و ادعاى اینکه همه این حقایق نزد فرد یا دین خاصى نیست، نه تنها ادعاى بدون دلیل است، بلکه دلایلى بر علیه خود دارد.
نقد دلیل سوم: در اینکه قرآن داراى بطون فراوانى است و حقایق نیز مراتبى دارند، شکى نیست، ولى لازمه منطقى این مطلب آن نیست که قرآن حاوى همه حقایق لازم براى بشر نباشد، بلکه به دلیل خاتمیت اسلام و کامل بودن این دین و قرآن از حیث دارا بودن همه حقایق لازم براى هدایت و کمال بشر، باید گفت: هر کس هر مرتبه از حقیقت را بجوید، در قرآن و اسلام وجود دارد. پس دلیل سوم اولا;، صرف ادعاست. ثانیا، دلایلى علیه خود دارد.
نقد دلیل چهارم: نقد این دلیل نیز به مباحث مبسوطى نیازمند است، ولى به طور خلاصه، مىتوان گفت:
اولا، همه علوم دینى به همه علوم بشرى وابسته نیست و بسیارى از آیات قرآن و روایات را مىتوان بدون داشتن علومى خاص همچون فیزیک، شیمى، ریاضى و امثال آن فهمید و درک کرد.
ثانیا، همه معارف بشرى در حال تغییر و تحول نیست و نمونه روشن این مطلب بدیهیات اولیه بشر و بدیهیات ریاضى است; مثل این قضیه که «دو ضرب در دو مىشود چهار»ثالثا، معارفى در دین وجود دارد که جزء ضروریات دین است و در همه اعصار و زمانها و مکانها، همه علما و مؤمنان آن را به وضوح از دین درک کردهاند و بدان ملتزم شدهاند. به عنوان مثال، اعتقاد به وجود خداوند متعال، معاد، نبوت، وجوب نماز وروزه و هزاران مساله دیگر در دین اسلام که از این قبیل است.
رابعا، التزام به تغییر در همه علوم بشرى، خود، همین نظریه را نیز باطل مىسازد؟ زیرا این نظریه نیز یک علم بشرى است.
خامسا، قرآن مجید خود را «لسان عربى مبین» و «بیان» براى مردم معرفى مىکند و امکان ندارد این کتاب هدایت آنقدر در فهم و درک وابسته به علوم گوناگون باشد که احدى بدان راه نیابد.
نقد دلیل پنجم: اگر مقصود از تجربه دینى چیزى است که شامل وحى انبیاعلیهمالسلام نیز مىگردد، باید گفت وحى انبیاعلیهمالسلام عظام به دلیل حکمت و رحمت و هدایت الهى، باید در همه مراتب خود معصوم باشد; یعنى: صحیح و کامل دریافت گردد و همانگونه نیز به مردم ابلاغ شود. اما اگر مقصود، کشف و شهود عرفانى و تجارب شخصى انسانهاى غیر معصوم است، باید گفت: نه تنها دین بر آنها مبتنى نیست، بلکه دین معیار و ملاک صحت و خطاى آنهاست; زیرا اینگونه تجارب مىتوانند در تفسیر و تعبیر دچار خطا و تناقض گردند.
نقد دلیل ششم: به این دلیل دوگونه مىتوان پاسخ گفت: پاسخ نقضى، پاسخ حلى.
الف - پاسخ نقضى: خداوند متعال همانگونه که هادى است، رازق، شافى و خالق نیز هست و اگر لازمه صفت هادى هدایتبالفعل همه انسانهاست، پس لازمه رازقیتخداوند نیز این است که همه انسانها به نحوى روزى خورده باشند و هیچ انسان گرسنهاى یا بیمارى وجود خارجى نداشته باشد، در حالى که بطلان این مطلب کاملا روشن است; چه بسا که انسانهایى ظالم مانع از رسیدن رزق و روزى الهى به دیگران شدهاند.
ب - پاسخ حلى: هدایت دو معنا دارد: ارائه طریق، ایصال الى المطلوب.
اگر مقصود از هدایت، «ایصال الى المطلوب» باشد، با اختیار انسانها منافات دارد. البته خداوند به کسانى که با اختیار خود در طریق حق قرار گیرند، یارى و لطف مىکند، به گونهاى که نافى اختیار آنها نباشد.
اما اگر مقصود از هدایت، «ارائه طریق» باشد، آنچه مربوط به خداوند متعال استبه احسن وجه انجام شده; یعنى: با ارسال انبیاعلیهمالسلام و کتب و شرایع و عقل و فطرت درونى، مقدمات هدایت را فراهم نموده، ولى به دلیل اختیار انسانها و اینکه مىتوانند براى همدیگر مانع ایجاد کنند، این هدایت الهى مىتواند به موانعى برخورد کند. بنابراین، در قرآن آیات فراوانى گزارش از (صد عن سبیل الله) مانع شدن عدهاى از هدایت الهى مىدهند.
نکته دیگرى که توجه بدان لازم است اینکه هدایت داراى مراتبى است و کسى که در رسیدن به مرتبه کامل و تام آن، که اسلام علوى است، تقصیر نداشته باشد، هر مرتبه از هدایت را که بدان دستیافته باشد، مورد قبول حق واقع مىشود. بر این اساس، در تعابیر روایى واژه «مستضعفین» مطرح شده است. ولى این بدان معنا نیست که خداوند متعال هدایت کامل خود را به انسانها ابلاغ نکرده و یا از آنها طلب نخواهد کرد و نیز لازمه این مساله حقانیت هر دین و مسلکى نیست; زیرا وجود انحرافات، تحریفات کج فهمىها، فتنهانگیزىها، همه و همه قراین و شواهد بطلان برخى از ادیان و مسالک است.
نقد دلیل هفتم: مقتضاى این دلیل نیز ایجاد مقدمات براى فهم و رسیدن انسانها به کمال است و این مهم با ارسال رسل و خاتمیت و کمال اسلام از یک سو و وجود عقل و فطرت الهى در درون انسانها از سوى دیگر، حاصل شده و موانع و عواملى که به اختیار و آگاهى انسانها بستگى دارد، منافى با حکمتخداوند متعال نیست.
نقد دلیل هشتم: همزیستى مسالمتآمیز و عدم درگیرى در مقام عمل، بهمعناى حقانیت همه ادیان ومذاهب نیست وهیچ ملازمهاى منطقى بین این دو وجود ندارد، بلکه صلح و صفا بین انسانها و ادیان در حد وسیعى (بجز در موارد عناد و لجاج و فتنه) مورد تایید دین مبین اسلام است و خود همین مساله دلیل بر کمال و حقانیت و علو آن مىباشد.
نقد دلیل نهم: بین حق و باطل بودن ادیان و صواب و عقاب الهى رابطهاى دایمى وجود ندارد; یعنى: ممکن است کسانى اهل باطل باشند، ولى به دلیل عدم تقصیر در این زمینه، اهل عذاب نباشند.
به عبارت دیگر، کسانى اهل عذاب الهىاند که بهطور عمد، یا به حق نرسیدهاند و یا پس از رسیدن، آن را نپذیرفتهاند و یا پس از پذیرش، بدان عمل نکردهاند - یعنى: انسانهاى معاند و مقصر.
نقد دلیل دهم: همزیستى مسالمتآمیز با اهل کتاب در واقع، ایجاد زمینه هدایت و انتقال حقایق به همه انسانها و پدید آمدن زمینه رشد براى همه کسانى است که قصد رسیدن به واقع دارند، ولى هیچگاه به معناى تایید همه راههاى موجود و یا صحیح بودن همه ادیان و مذاهب موجود نیست.
یک نقد درون دینى نسبتبه همه ادله وجود دارد که عبارت است از اینکه پلورالیسم با بعضى از تفاسیر خود، مخالف با آیات و روایات و سیره رسول اکرمصلى الله علیه وآله و اهل بیت عصمت و طهارتعلیهمالسلام است.
همچنین به لحاظ متناقض بودن بعضى از دعاوى ادیان و مذاهب، لازمه این ادعا، قبول اجتماع نقیضین است که در صورت پذیرش آن، نقیض همین نظریه (پلورالیسم) نیز مورد قبول خواهد بود.
حاصل آنکه معناى چهارم پلورالیسم مورد قبول و معناى سوم باطل و معناى اول و دوم نیز در بخشى صحیح و در بخشهاى دیگر ناصواب است; یعنى: در اینکه حقایق تو در تو و داراى مراتب است، شکى نیست و نیز اینکه همه انبیاى الهىعلیهمالسلام به دنبال حق و مطلب واحدى بودند و صراط مستقیم واحدى را دنبال مىکردند، شکى وجود ندارد. ولى لازمه این مطالب حقانیت همه ادیان و مذاهب موجود نیست، چنان که روشن شد.
--------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها
1- محمدرضا باطنى، فرهنگ معاصر، فرهنگ انگلیسى، فارسى حیم.
2- فلسفه نظرى، ترجمه منوچهر بزرگمهر، چاپ سوم، مرکز انتشارات علمى و فرهنیگ، تهران، 1362، ص169 - 174; کایلستون، تاریخ فلسفه، ج 5، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، سروش، تهران، 1362، ص 295 -299 -303.
3- کانتم تمهیدات، ترجمه دکتر حداد عادل، دانشگاه، تهران،1367، ص 12 -19 - 95 - 118 - 120 -143 -147 -159 - 161.
4- مرتضى مطهرى، شرح مبسوط، ج 2، حکمت، قم، ص66 -69; اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص 8 -9 -56 - 62.
فصلنامه معرفت شماره 31.
۱۳۸۵/۰۶/۲۳ ۲۰:۲۴
شناسه مطلب: 1447