نویسنده: محمد رحمانى
از جمله دانشهاى اسلامى که فواید و برکات بسیارى در علوم و معارف اسلامى و بویژه فقه داشته است، علوم حدیث مى باشد. اگرچه عالمانى بزرگ و فقیهانى ژرف اندیش در مکتب تشیع از پیشگامان و پایه گذاران این علوم به شمار مى آیند، ولى با تأسف باید گفت که به گفته مرحوم مامقانى، در زمانهاى اخیر، این حرکت علمى کند شده است، تا آنجا که این علوم به دست فراموشى سپرده شده از علوم غریبه به شمار مى آیند و اشخاص آگاه بدانها و آشناى به نکات و ظرایف آنها، نایاب شده اند.1
جاى بسى مسرّت و خوشوقتى است که در این شرایط (که نیاز این علوم به بحث و کاوش عمیق به شدّت احساس مى شود)، این مجلّه پا به عرصه وجود گذاشته است. امید که دست اندرکاران مجلّه بتوانند حرکت و نشاط جدیدى به مباحث علوم حدیث ببخشند. إن شاءالله_
یکى از مباحث بسیار سودمند در علوم حدیث، بحثهاى مقارن است. سنجش دیدگاههاى فریقین در حدیث و دانشهاى آن، گذشته از آنکه در تقریب نظرى مسلمانان سودمند است، در گسترش دایره حدیث، چگونگى ارزیابى و نقد متون و ارزشیابى اسناد نیز کارگشا خواهدبود.
نخستین مسئله ـ که مى تواند پیش درآمد چنین مباحثى باشد ـ شناخت دایره علوم حدیث و اقسام آن از نظر فریقین است؛ بدین معنى که چه دانشهایى از نظر شیعه و اهل سنّت در شمار دانشهاى حدیثى قرارمى گیرند.
اقسام علوم حدیث
مباحث مربوط به حدیث و سنّت، با گذشت زمان به دانش هاى گوناگونى منتهى و منشعب شد. صبحى صالح در این باره مى نویسد:
لقد کانت المباحث المتعلقة بعلم الحدیث، انواعا مختلفة فى نشأتها الاولى وکانت ـ على کثرتها ـ مستقلة فى موضوعها وغایتها ومنهجها، حتى إذا شاع التدوین وکثر التصنیف اتّجه کلّ عالم الى ناحیة فکثرت العلوم المتعلّقة …2
مباحث مربوط به دانش حدیث، در مرحله اوّل شکل گیرى، انواع گوناگونى داشته و در عین کثرت مباحث، در موضوع و نتیجه و روش از همدیگر جدابودند. با زیادشدن تدوین و تصنیف حدیث، هر عالمى به بخشى از مباحث حدیث روى آورد و درنتیجه، علوم مربوط به حدیث فراوان شد …
وى، سپس از میان علوم مربوط به حدیث، شش علم را برمى شمارد و درباره تعریف و نتیجه و کتابهاى آن علم، بحث مى کند. آن شش علم عبارتند از: 1ـ علم جرح و تعدیل، 2ـ علم رجال الحدیث، 3ـ علم مختلف الحدیث، 4ـ علم علل الحدیث، 5ـ علم غریب الحدیث، 6ـ علم ناسخ الحدیث ومنسوخه.
اهمّ علوم حدیث
گرچه مباحث مربوط به حدیث به دانشهاى گوناگونى تقسیم شده و درباره هریک کتابهاى مستقلّى نوشته شده است، لیکن بیشتر صاحب نظران، تمامى مباحث مربوط به حدیث را تحت سه عنوان اصلى، بحث مى کنند: 1ـ علم درایت حدیث، 2ـ علم روایت حدیث، 3ـ علم رجال حدیث. مجمع (و به اصطلاح اهل منطق، مقسم) این سه دانش، علوم الحدیث (به معناى عامّ آن) است. براى استفاده و آشنایى بیشتر، شایسته است هریک از این سه علم و علوم دیگرى که با حدیث ارتباط تنگاتنگ دارد، اگرچه به گونه اى اجمالى، تعریف گردد.
یادآورى این نکته لازم است که در کلمات اهل فن (شیعه و سنّى)، درباره زیرمجموعه هاى علوم حدیث و نیز نامهاى مختلفى که بر هریک گذاشته شده، اختلاف و گاهى تناقض وجود دارد. هدف این نوشته، بحث و تحقیق اساسى و فنّى و نقد و ایراد اقوال در این باب نیست؛ بلکه مقصود، تعریف اجمالى هریک و شناساندن تفاوتهاى آنها با همدیگر و نیز بیان ثمراتى است که بر هریک مترتّب مى گردد.
[شایسته بود پیش از این بحث، تعریفى اجمالى از مفهوم لغوى و اصطلاحى «حدیث» و فرق آن با «اثر» و «خبر» آورده شود؛ ولى چون این مباحث در شماره اول این مجله، به گونه اى تفصیلى و محقّقانه مطرح گردید، از بحث مجدّد آن خوددارى مى کنم.3]
الف ـ درایةالحدیث
پیش از بیان تعریف و موضوع و غایت، شایسته است معناى لغوى درایه، به گونه اى اجمالى بررسى گردد. بسیارى از لغت شناسان، درایه و علم را مترادف دانسته اند؛ از جمله، مؤلّف المصباح المنیر مى نویسد:
دریت الشىء دریا، من باب درى ودریة ودرایة، علمته.4
و مؤلّف معجم الفروق اللّغویّة، میان معناى درایه و علم، تفاوت قائل شده است؛ از جمله مى فرماید:
الدّرایة علم یشتمل على المعلوم من جمیع وجوهه وذالک أن الفعالة للاشتمال مثل العصابة والعمامة والقلادة ولذالک جاء اکثر اسماء الصناعات على فعالة نحو القصارة والخیاطة ومثل ذالک العبارة لاشتمالها على ما فیها فالدّرایة تفید ما لاتفید العلم من هذه الوجه والفعالة أیضا تکون للاستیلاء مثل الخلافة والإمارة فیجوز أن تکون بمعنى الاستیلاء فتفارق العلم من هذه الجهة.5
بنابراین نظریه، وحدت و ترادف معناى درایه و علم، صحیح به نظر نمى رسد؛ زیرا «درایه» آگاهى بر تمامى شئون و جهات معلوم است و از طرفى، وزن «فعالة» مفید اشتمال مى باشد. این جهت، سبب مى گردد که درایه با معناى علم تفاوت داشته باشد. افزون بر اینها، اطلاق ماده علم بر علم خداوند صحیح است؛ برخلاف ماده درایه که درباره خداوند به کار گرفته نشده است. پس معلوم مى شود که مفهوم این دو واژه فرق مى کند. شاید بتوان گفت:
«درایه هنگامى به کار برده مى شود که آگاهى پس از شک و تردید حاصل گردد».
پس روشن شد که نظر بزرگانى مانند مؤلّفان مقباس الهدایه6 و ضیاءالدرایه7 و تعلیقه بر وجیزه8 که معناى علم و درایه را یکى داشته اند درست نیست. مگر این که تفاوت معناى درایه و علم توجیه گردد به اینکه ماده علم و درایه، وحدت مفهوم دارند و تفاوت معناى آن دو، برمى گردد به شکل علم و درایه.
تعریف علم درایه
صاحب نظران درایه، تعریفهاى گوناگونى را از آن به دست داده اند. در این نوشته، به نقل و بررسى دو تعریف از بزرگان و پیشگامان دین و دانش بسنده مى شود. شیخ بهایى مى نویسد:
علم الدرایة، علم یبحث فیه عن سندالحدیث ومتنه وکیفیة تحمّله وآداب نقله.9
دانش درایه عبارت است از دانشى که در آن از سند و متن و چگونگى فراگیرى و آداب نقل حدیث بحث مى شود.
شهید ثانى در تعریف درایه مى فرماید:
علم یبحث فیه عن متن الحدیث وطرقه من صحیحها وسقیمها وعللها10 ومایحتاج الید لیعرف المقبول منه من المردود.11
دانش درایه عبارت است از دانشى که در آن بحث مى شود از متن حدیث و راههاى صحیح و ضعیف آن و نیز از چیزهایى که براى شناسایى حدیث مقبول از مردود لازم است.
نقد و بررسى
با دقّت در این دو تعریف، چند مطلب روشن مى گردد:
1ـ تعریف شیخ بهایى کاملتر و جامعتر از تعریف شهید مى باشد؛ زیرا اولا شیخ بهایى با آوردن کلمه «سند»، مطالب مربوط به آن را که جزو دانش درایه است، (از قبیل بحث از متصل و منقطع بودن، صحیح و یا موثق و یا ضعیف و یا حسن بودن، مسلسل و یا معنعن بودن حدیث) داخل در این علم کرده است. مگر آنکه بگوییم عبارت «وطرقه» شامل مباحث سندى مى گردد. ثانیا در تعریف شیخ بهایى، عبارت «وآداب نقله» آورده شده و این سبب مى شود که چگونگى تحمّل حدیث را که از اجزاى علم درایه است، شامل گردد (برخلاف تعریف شهید ثانى).
2ـ تعریف شهید از آن جهت که فاقد کلمه «سند» است، مباحث سندى را دربرنمى گیرد. از این رو، شامل مطالب مربوط به علم رجال (که خارج از این علم است) نمى گردد. زیرا تنها در علم رجال از سند احادیث بحث مى شود (برخلاف تعریف شیخ بهایى که نسبت به برخى از مطالب دانش رجال مانع نیست و شامل آنها نیز مى شود).
ممکن است گفته شود که بحث از سند، در این دو علم با همدیگر تفاوت دارد؛ زیرا بحث سندى در علم رجال، عبارت است از «رسیدگى به صفات فردفرد راویان حدیث» و بحث سندى در علم درایه عبارت است از «بررسى سند، به طور مجموع». توضیح بیشتر این مطلب، در بیان فرقهاى این دو علم خواهدآمد.
3ـ به نظر مى رسد در این دو تعریف و بسیارى از تعریفهاى دیگر، تفاوتى میان دانش درایه و دانش روایت گذاشته نشده، در صورتى که میان علم روایت و علم درایت، تفاوت اساسى وجود دارد. فرق این دو، با بیان نظرات اهل سنّت و نیز تعریف علم فقه الحدیث، روشنتر خواهدشد.
ب ـ فقه الحدیث
از جمله دانشهایى که زیرمجموعه علم حدیث (به معناى عام) واقع شده، علم فقه الحدیث است. از آنجا که این دانش در بسیارى از کتابهاى علوم حدیث ـ بویژه آنچه که مربوط به شیعه است ـ به طور مستقل مورد بحث واقع نشده، برخى از صاحب نظران متأخّر، این دانش را جداى از درایةالحدیث دانسته اند. از جمله، شیخ آقا بزرگ تهرانى مى نویسد:
فقه الحدیث المخالف معهما فى الموضوع فإنّ موضوعه متن الحدیث خاصة فیبحث فیه فى شرح لغاته وبیان حالاته من کونه نصّا أو ظاهرا عاما أو خاصا مطلقا او مقیّدا مجملا أو مبیّنا معارضا او غیر معارض.12
دانش فقه الحدیث، با دانش رجال و درایت در موضوع مخالف است؛ زیرا موضوع دانش فقه الحدیث، عبارت است از تنها متن حدیث. بنابراین، در آن، از شرح لغات حدیث و بیان حالات آن از جهت بودن نص یا ظاهر عام و یا خاص، مطلق و یا مقید، مجمل و یا مبیّن، معارض و یا غیرمعارض، بحث مى کند.
نقد و بررسى
این تعریف صاحب ذریعه، در صورتى صحیح است که ما علم درایه را تنها در مباحث مربوط به سند حدیث منحصر بدانیم؛ مثل بحث از اینکه سند حدیث متّصل است یا منقطع، مسند است یا مرسل، مسلسل است یا معنعن، صحیح است یا موثّق و یا حسن و یا ضعیف … و مانند اینها.
به نظر مى رسد این تعریف، نادرست است؛ زیرا علم درایه (افزون بر مباحث و عوارض مربوط به سند)، شامل مباحث و عوارض مربوط به متن حدیث (از قبیل بحث از مجمل و یا مبیّن بودن، محکم و یا متشابه بودن، مضطرب و یا غیرمضطرب بودن، نص و یا ظاهربودن حدیث) نیز مى گردد. همانگونه که در تعریف شیخ بهایى و بسیارى از صاحب نظران این علم، به آن تصریح شده است.
ج ـ رجال الحدیث
گرچه بسیارى از صاحبان تألیف در دانش رجال ـ بى آنکه تعریفى از آن به دست دهند ـ وارد مباحث آن شده اند، ولى برخى از بزرگان این دانش، تعریفهاى گوناگونى از آن کرده اند.13 از باب نمونه به دو مورد اشاره مى کنیم.
صاحب بهجةالآمال مى نویسد:
إنّه العلم الموضوع لتشخیص الرّواة ذاتا او وصفا مدحا أو قدحا.14
علم رجال، وضع شده است براى تشخیص راویان حدیث از نظر شخصى، و یا از نظر صفات پسندیده و ناپسند.
علامه تهرانى در کتاب شریف ذریعه مى نویسد:
علم الرجال هو علم یبحث فیه عن أحوال رواة الحدیث واوصافهم الّتى لها دخل فى جواز قبول قولهم وعدمه.15
دانش رجال، علمى است که در آن از حالات راویان حدیث و صفات آنها بحث مى شود، از آن جهت که آن صفات، در قبول و ردّ گفتار آنها تأثیر دارد.
نقد و بررسى
تعاریف علم رجال، تفاوت قابل توجهى با همدیگر ندارند و بیشتر اختلاف آنها به الفاظ برمى گردد و نه به محتوا. از میان دو تعریف پیش گفته، عبارت علامه تهرانى، از آن جهت که قید «لها دخل فى جواز قبول …» را دارد، مناسبتر است و با آوردن این جمله، از قید «ذاتا» نیز بى نیاز خواهیم بود.
به نظر مى رسد تعریف مناسبتر از این دو، عبارتى باشد که علاّمه مامقانى، به عنوان آخرین تعریف، در کتاب رجالى خویش آورده است. ایشان مى نویسد:
إنّه علم یبحث فیه عن احوال الراوى من حیث اتّصافه بشرائط قبول الخبر وعدمه.16
علم رجال، دانشى است که در آن از حالات راوى، از نظر برخورداربودن و نبودن او از شرایط قبول خبر، بحث مى گردد.
از آنجا که این تعاریف ـ همانگونه که علامه مامقانى فرموده است17 ـ بیشتر شرح و توضیح اند تا تعریف حقیقى، بحث و تحقیق بیشتر، ضرورى به نظر نمى رسد.
د ـ تراجم
ح ـ فهرست شناسى
و ـ مشیخه شناسى
در شمار دانشهاى زیرمجموعه علم الحدیث، باید از «فهرست شناسى»، «مشیخه شناسى» و دانش «تراجم» یادکرد. جهت روشن شدن حقیقت این علوم، شایسته است گفته شود: بحث درباره زندگى و حالات و صفات رجال دین، اگر از این جهت باشد که راوى حدیث اند، موضوع علم رجال خواهدبود؛ و اگر از این نظر باشد که صاحب کتاب و تألیف و تصنیف اند، موضوع دانش فهرست نگارى را تشکیل مى دهد؛ و اگر از آن جهت باشد که در نقل حدیث استاد و صاحب اجازه اند، موضوع دانش مشیخه را فراهم مى کند؛ و اگر از آن جهت باشد که این رجال داراى کمالات فردى و آثار وجودى در ابعاد گوناگون سیاسى و فرهنگى و اجتماعى و مانند آن هستند، موضوع علم تراجم خواهدبود.
هریک از این چهار دانش، اگرچه در موضوع (یعنى بحث از حالات و صفات رجال دین) اشتراک دارند، لیکن پرواضح است که جهت و زاویه بحث در هریک، با دیگرى تفاوت دارد. از این رو، نقش و تأثیر هرکدام در علوم حدیث، نیز متفاوت خواهدبود.
یادآورى این نکته لازم است که در نوشته هاى مربوط به علوم حدیث، از مباحث فهرست شناسى و مشیخه شناسى راویان حدیث با عنوان علمى مستقل یادنشده، ولى با توجه به اینکه هم از نظر غرض و هم از نظر موضوع با دیگر علوم تفاوت دارند، مى توان آنها را دانشهایى مستقل به شمار آورد.
نظر اهل سنّت در اقسام علوم حدیث
همانگونه که پیش از این وعده داده شد، جهت روشنترشدن تفاوت دانشهایى که با علوم حدیث ارتباط دارند، لازم است نظرات اهل سنّت نیز مورد دقت قرارگیرد؛ بویژه که تقسیم آنها از علوم حدیث با تقسیم ما تفاوت دارد.
مؤلفان اهل سنّت، از گذشته دور، در موضوع علم الحدیث، آثارى پدید آورده اند. ما در اینجا نظر برخى از آنها بویژه پیشگامان در این موضوع را یادمى کنیم.
سیوطى به نقل از ابن اکفانى18، پس از تقسیم علم حدیث به «علم حدیث خاصّ به روایت» و «علم حدیث خاصّ به درایت» در تعریف هریک مى نویسد:
علم الحدیث الخاصّ بالروایة علم یشتمل على أقوال النّبى وافعاله وروایتها وضبطها وتحریر الفاظها.19
دانش روایت، علمى است که گفتار و افعال پیامبر را و نیز روایت و ضبط و نوشتن الفاظ گفتار او را دربر دارد.
و درباره تعریف دانش درایه مى نویسد:
علم الحدیث الخاصّ بالدّرایة علم یعرف منه حقیقة الرّوایة وشروطها وانواعها واحکامها وحال الرّواة وشروطهم واصناف المرویّات وما یتعلق بها.20
دانش درایه، علمى است که به وسیله آن، حقیقت روایت و نیز شرایط، انواع، و احکام آن و همچنین احوال راویان و شرایط ایشان و انواع حدیث و آنچه مربوط به حدیث است، شناخته مى شود.
ملاحظه مى شود که تعریف، موضوع و نتیجه هریک از این دو علم، با دیگرى تفاوت دارد. صاحب «تحفه احوزى» نیز پس از نقل تقسیم علم حدیث به دو قسم «روایةالحدیث» و «درایةالحدیث» از سوى جزایرى و بیان چند تعریف درباره هریک، بر این باور است که مباحث مربوط به حدیث، به سه دانش تقسیم مى گردد. او در این باره مى نویسد:
وقدظهر من هذه العبارات أنّ علم الحدیث یطلق على ثلاثة معان، الأوّل أنّه علم تعرف به أقوال رسول الله(ص) وافعاله واحواله وقدقیل له العلم بروایة الحدیث کما فى عبارة ابن الأکفانى والباجورى.21
از مطالبى که گفته شد، روشن مى گردد که علم الحدیث بر سه مفهوم اطلاق مى شود. علم نخست، دانشى است که بدان، گفتار و افعال و حالات رسول الله(ص) شناخته مى شود و بر آن، نام علم روایت حدیث گذاشته شده؛ همانگونه که در عبارت ابن کفانى و باجورى آمده است.
همو درباره دومین دانش مربوط به حدیث مى نویسد:
والثانى أنّه علم یبحث فیه عن کیفیة إتصال الاحادیث بالرسول من حیث أحوال رواتها ضبطا وعدالتا ومن حیث کیفیّة السند إتصالا وإنقطاعا وغیر ذالک.22
علم دومى که مربوط به حدیث مى شود، دانشى است که در آن از چگونگى استناد احادیث به رسول الله(ص) بحث مى گردد. یعنى از حالات راویان از جهت ضابط و عادل بودن آنها و از جهت متّصل و یا منقطع بودن سند و همانند اینها بحث مى کند.
و درباره دانش سومى که زیرمجموعه علم حدیث است مى نویسد:
والثالث أنّه علم باحث عن المعنى المفهوم من الفاظ الحدیث وعن المراد منها مبنیّا على قواعد العربیّة وضوابط الشریعة ومطابقا لأحوال النبى(ص).23
سومین علمى که مربوط به حدیث مى شود، دانشى است که از معناى الفاظ حدیث بحث مى کند. این دانش همچنین از مقصود الفاظ حدیث بر اساس قواعد ادب و ضوابط شرع مقدس ـ که مطابق حالات رسول الله(ص) است ـ بحث مى کند.
در این تقسیم، مقصود از علم اوّل، همان دانش روایت است که در کلمات دیگران نیز آمده است؛ و مقصود از دانش دوم، درایةالحدیث است؛ و بخشى از مباحث درایةالحدیث را نیز جداگانه به عنوان علم دیگر بیان کرده است.
مؤلّف کتاب «اصول الحدیث» مى نویسد:
علم الحدیث روایة هوالعلم الذى یقوم على نقل ما أضیف إلى النّبى من قول أو فعل أو تقریر أو صفة خلقیّة أو خلقیّة.24
دانش روایت، علمى است که به کار گرفته مى شود درباره آنچه که به پیامبر(ص) ـ اعم از گفته و فعل و تقریر و صفت جسمى و اخلاقى ـ نسبت داده مى شود.
و درباره تعریف درایه، پس از نقل تعریفهاى گوناگون، مى نویسد:
هو مجموعة القواعد والمسائل التى یعرف بها حال الرّاوى والمروىّ، من حیث القبول والرّد.25
دانش درایه، عبارت است از قواعد و مسایلى که به وسیله آنها، حالات راوى و مروىّ (حدیث)، از جهت پذیرفته شدن یا نشدن، شناخته مى شود.
مؤلّف کتاب «علوم الحدیث»، پس از نقل تقسیمها و تعریفهاى گوناگون، مى نویسد که شایسته است علم الحدیث به سه علم تقسیم گردد و سپس در تعریف قسم اوّل، مى گوید:
اوّلا، علم الحدیث روایة … وهو علم یشتمل على نقل ما أضیف إلى النبى(ص) قولا کان أو فعلا أو تقریرا أو صفة.26
نخست، دانش روایت است که دربر مى گیرد نقل آنچه را که به پیامبر(ص) انتساب پیدا مى کند؛ اعمّ از گفتار و افعال و تقریر و صفات او.
و در تعریف قسم دوم مى نویسد:
ثانیا، علم اصول الحدیث أو مصطلح الحدیث، هو علم یعرف به حقیقة الروایة وشروطها وانواعها واحکامها وحال الرّواة وشروطهم وأصناف الرّوایات وما یتعلق بها.27
دوم، علمى است که مربوط به حدیث مى گردد و دانش اصول الحدیث و یا مصطلح الحدیث نام دارد و آن، دانشى است که به وسیله آن، حقیقت روایت و شرایط، انواع، و احکام آن و نیز احوال و شرایط راویان و همچنین اقسام روایات و آنچه که مربوط به روایات است، شناخته مى شود.
وى، درباره قسم سوم مى نویسد:
ثالثا، علم الحدیث درایة أو فقه الحدیث، علم یبحث فى المعنى المقصود من متن الحدیث قولا کان أو فعلا أو تقریرا مبنیّا على القواعد والأصول الخاصّة فى هذا الشّأن …28
سومین دانشى که مربوط حدیث مى گردد، دانش درایه و یا فقه الحدیث نام دارد؛ و آن علمى است که از معانى مقصود از متن حدیث، اعم از گفته و فعل و تقریر آن حضرت، (به کمک قواعد و اصول مخصوص به این فن) بحث مى کند.
جمع بندى
از تقسیم دوم و چهارم، این مطلب استفاده مى گردد که برخى از صاحب نظران اهل سنّت، علوم حدیث را به سه قسم تقسیم کرده اند: 1ـ علم روایت، 2ـ علم درایت، 3ـ فقه الحدیث.
برخى دیگر از حدیث پژوهان اهل سنّت، حدیث را (مانند تقسیم اوّل و سوم) به دو قسم تقسیم کرده اند: 1ـ علم روایت، 2ـ علم درایت (و مباحث فقه الحدیث را داخل در علم درایه کرده اند).
در هر صورت، میان تقسیم اهل سنّت با تقسیم دانشمندان شیعه، اختلاف وجود دارد؛ زیرا صاحب نظران شیعه علم روایت، روایت را جداگانه مورد بحث قرار نداده اند. اگرچه، صاحب ذریعه، مباحث فقه الحدیث را جداگانه مورد ارزیابى قرار داده است.
تفاوتهاى علوم حدیث
بحث دیگرى که شایسته تحقیق و دقّت است، تفاوت میان اقسام علوم حدیث (و علوم مرتبط با حدیث) است.
همانگونه که پیش از این گفته شد، کلمات اهل فن در تعریف و شناساندن موضوع و اسامى هریک از این علوم، گوناگون و گاهى متناقض است. حلّ چنین اختلافاتى از حوصله این مقاله خارج است؛ لیکن آنچه که مى تواند تا حدّ زیادى مشکل را حل کند، بیان تفاوتهاى هریک از این علوم است.
میان دانشمندان، این بحث مطرح است که اختلاف علوم، به اختلاف در موضوع است و یا به اختلاف در غرض.29 اثبات حق در این مطلب، از قلمرو این نوشته خارج است. ما در اینجا بر اساس هردو نظر، تفاوتهایى را میان این علوم، متذکر مى شویم.
امّا در مورد رجال و تراجم و مشیخه شناسى و فهرست شناسى، بر فرض اینکه دو عنوان اخیر را علم مستقلى بدانیم، تفاوت میان آنها عبارت است از اینکه: بحث از تاریخ و زندگى رجال دینى، چنانچه از این جهت که در سند حدیث واقع شده اند باشد، و بحث هم از صفات دخیل در قبول و ردّ حدیث باشد (مثل راستگویى و دروغگویى)، این بحث، رجالى است و غایت آن، قبول و ردّ خبر اوست.
و اگر بحث درباره رجل دینى، از آن جهت باشد که وى در زندگى اجتماعى و سیاسى و فرهنگى، داراى اثر وجودى و منزلت اجتماعى است و بحث هم فراتر از صفات دخیل در قبول و ردّ خبر است، این بحث داخل در علم تراجم خواهدبود و اثرش نیز آشنایى با شخصیّتهاى دینى و الگوپذیرى مى باشد.
و اگر بحث از آن جهت باشد که آن شخص، صاحب اجازه روایت و نقل حدیث است، این، داخل در دانش مشیخه شناسى است و غایت آن هم پذیرش روایت کسانى است که از آن شیخ اجازه، سند دارند و نقل حدیث مى کنند.
و چنانچه بحث، از آن جهت باشد که آن شخص صاحب کتاب و یا اصل است، این بحث، داخل در فهرست شناسى مى باشد و غایت آن هم عبارت است از اعتباریافتن احادیثى که در آن کتابها آمده است.
و امّا در تفاوت رجال با درایة بایدگفت: موضوع علم درایه، کلّى است؛ زیرا موضوع آن، حدیث از جهت سند و یا متن و یا هردو است و غایت آن، قبول و ردّ خبر است. ولى موضوع رجال، جزئى و فردفرد افراد سند است و با متن و مجموع سند، ارتباطى ندارد و غایت آن، شناخت افراد ضعیف و ثقه و مانند آن است. براى مثال، بحث از راستگویى و دروغگویى، ضابط بودن و ضابط نبودن، غالى بودن و نبودن شخص خاص که در سند واقع شده (مانند محمدبن مسلم و یا محمدبن سنان)، بحث رجالى است و بحث از صحیح و یا حسن و یا موثّق و یا ضعیف بودن سند و یا بحث از متصل و یا منقطع بودن و معنعن و یا مسلسل بودن آن، اگرچه مربوط به سند است، ولى چون راجع به مجموع سند است، داخل در علم درایه است.
به عبارت دیگر، در علم رجال، موضوع، محدّث است و غایت، شناخت صفات او؛ و در علم درایه، موضوع، حدیث است و غایت، شناخت اقسام حدیث. البتّه مباحث مربوط به متن (مانند نص و یا ظاهربودن، مجمل و یا مبیّن بودن، محکم و یا متشابه بودن) نیز داخل در درایه است.
همانگونه که گذشت، موضوع رجال و تراجم و مشیخه شناسى و فهرست شناسى، رجال دینى است و موضوع درایه و روایت و فقه الحدیث و رجال (به اعتبارى)، حدیث است. لیکن جهت و حیثیّت در هرکدام فرق مى کند. زیرا بحث از اینکه چه حدیثى صحیح و یا موثّق و یا ضعیف است، و یا بحث از اینکه چه حدیثى نص و یا ظاهر است، داخل در علم درایه است؛ و بحث از اینکه هریک از ائمّه(ع) چه احادیثى دارند و متن حدیث آنها چیست، داخل در علم روایت است؛ و بحث از اینکه معنا و مقصود از هریک از احادیث چیست و چه معارف و مطالبى از آنها استفاده مى گردد، داخل در فقه الحدیث است؛ و بحث از اینکه چه راویانى حدیث آنها پذیرفته مى شود و یا رد مى گردد، داخل در علم رجال است.
در آخر، روشن گردید که علوم مربوط به حدیث، عبارت اند از: 1ـ درایه (درایت)، 2ـ روایت، 3ـ فقه الحدیث، 4ـ رجال، 5ـ تراجم، 6ـ مشیخه شناسى، 7ـ فهرست شناسى.
1. مقباس الهدایة فى علم الدّرایة، عبدالله المامقانى، تحقیق محمدرضا مامقانى، موسسة آل البیت، ج1، ص35
2. علوم الحدیث ومصطلحه، صبحى صالح، دارالعلم للملایین، ص180
3. رجوع شود به: همین مجله، شماره اوّل، مقاله دانشمند فرزانه جناب مهدوى راد، تحت عنوان «تدوین حدیث(1) تعاریف».
4. المصباح المنیر، علامه فیّومى، دارالکتب العلمیة، ج1، ص263 و نیز مراجعه شود به: لسان العرب، ج14، ص255 و مجمع البحرین، ج1، ص138
5. معجم الفروق اللّغویة، ابوهلال عسکرى، مؤسسه نشر اسلامى، ص230
6. مقباس الهدایة فى علم الدّرایة، عبدالله المامقانى، تحقیق شیخ محمدرضا مامقانى، مؤسسة آل البیت، ج1، ص41
7. ضیاءالدّرایة، سید ضیاءالدین علاّمة، مطبعةالحکمة، قم، ص13
8. الوجیزة (للشیخ البهائى) مع تعالیق مفیدة، انتشارات الرسول المصطفى(ص)، ص2
9. همان مدرک.
10. در برخى از نسخ «علیلها» آمده است.
11. الرعایة فى علم الدرایة، زین الدین الشهید الثانى، تحقیق محمدعلى بقّال، منشورات مکتبة آیةالله المرعشى النجفى، قم، ص49
12. الذریعة الى تضانیف الشیعة، ج8، ص54
13. از باب نمونه، به معجم الرجال، تألیف آیةالله خویى و یا قاموس الرّجال، تألیف علاّمه شوشترى و یا جامع الرّواة، تألیف مرحوم اردبیلى مراجعه شود.
14. بهجةالآمال فى شرح زبدةالمقال، ملاّعلى علیارى، بنیاد فرهنگ اسلامى کوشان پور، ج1، ص4
15. الذریعة، علامه شیخ آقابزرگ تهرانى، چاپخانه مجلس، ج10، ص80
16. تنقیح المقال فى علم الرجال، المامقانى، ج1، ص173
17. همان مدرک.
18. شمس الدین محمدبن ابراهیم بن ساعد انصارى (م794هـ.)، صاحب کتاب «إرشاد القاصد» در علوم حدیث.
19. تدریب الرّاوى، جلال الدین السیوطى، تحقیق الدکتور احمد عمرهاشم، دارالکتاب العربى، ج1، ص21
20. همان مدرک.
21. تحفةالأحوزى بشرح جامع التّرمذى، الإمام الحافظ ابوالعلاء المبارکفورى، دارالکتب، ج1، ص7 (مقدّمه).
22. همان مدرک.
23. همان مدرک.
24. اصول الحدیث علومه ومصطلحه، دکتر محمدعجاج الخطیب، دارالفکر، بیروت، ص7
25. همان، ص8
26. عبدالکریم زیدان و عبدالقهار وارد عبدالله، علوم الحدیث، ص7، مطبعه عصام بغداد.
27. همان مدرک.
28. همان مدرک.
29. کفایةالاصول، آخوند خراسانى، با تعلیقه آیةالله حکیم، مکتبه بصیرتى، قم، ج1، ص8
۱۳۸۵/۰۶/۲۲ ۱۸:۰۷
شناسه مطلب: 1412