غدیر

عید غدیر در سیره اهلبیت

جواد محدثى
مسابقه «غدیر» و «عیدگرفتن‏» این روز مقدس، به زمان‏پیامبراکرم(ص)مى‏رسد. در دوران ائمه دیگر نیز این سنت دینى‏ادامه داشته و امینان وحى الهى، همچون امام صادق(ع)و امام‏رضا(ع)آن را آشکار ساخته و یادش را گرامى و زنده نگه مى‏داشتند.

پیش از آنان نیز، امیرالمومنین(ع)احیاگر این عید بود.

رمز عید بودن «غدیر» نیز، کمال دین و اتمام نعمت در سایه‏تداوم خط رسالت در شکل و قالب امامت‏بود.

به فرمان پیامبر خدا(ص)مسلمانان مامور شدند «ولایت‏» را به‏صاحب ولایت تبریک گویند و با آن حضرت بیعت کنند. رسول خدا نیزبراین نعمت الهى شادمانى کرد و فرمود: «الحمدلله الذى فضلناعلى جمیع العالمین.»

آیه قرآن که به صراحت، این روز را روز اکمال دین و خشنودى‏پروردگار از این واقعه و این تعیین وصى دانسته، رمزدیگرى ازعید بودن غدیرخم است. فرخندگى این روز و عظمت این مراسم و عیدبودن غدیر، در آن روز و لحظه برهمگان روشن بود. این نکته راحتى «طارق بن شهاب‏» مسیحى که در مجلس عمربن خطاب حضور داشت،فهمیده بود که گفت: اگر این آیه(الیوم اکملت لکم‏دینکم...)(مائده / 3) در میان ما نازل شده بود، روز نزول آیه‏را عید مى‏گرفتیم. هیچ یک از حاضران نیز حرف او را رد نکردند.

خود عمر نیز سخنى گفت که به نوعى پذیرش حرف او بود.

عید گرفتن غدیر
غدیر، تنها نه به عنوان «روزى تاریخى‏» ، بلکه به عنوان یک‏«عید اسلامى‏» مطرح است. عید بودن آن نیز، مراسم و سنتهاى خاصى‏را مى‏طلبد و نه تنها باید آن را عید دانست، بلکه باید آن راعید گرفت و به شادمانى پرداخت و به عنوان تعظیم شعائر دینى، آن‏را بزرگ داشت و برشکوه آن افزود، تا ارزشهاى نهفته در این روزعظیم، همواره زنده بماند و سیره معصومین(علیهم السلام)احیاگردد.

همه این ویژگیها براى این روز بزرگ، موقعیتى والا و ارزشمندپدید آورد، آنچنان که رسول خدا(ص)و ائمه هدى و مومنانى که پیروآنان بودند، از موقعیت این روز شادمان بودند. مقصود ما از«عیدگرفتن‏» این روز نیز همین است. خود حضرت رسول نیز به این‏نکته اشاره و تصریح فرموده است، از جمله در روایتى که‏مى‏فرماید:

«روز غدیرخم، برترین اعیاد امت من است، روزى است که خداى‏متعال مرا فرمان داد تا برادرم على‏بن ابى‏طالب را به عنوان‏پرچمى هدایتگر براى امتم تعیین کنم که پس از من به وسیله اوراهنمایى شوند، و آن، روزى است که خداوند در آن روز، دین راکامل ساخت و نعمت را بر امتم به کمال و تمام رساند و اسلام رابه عنوان دین، برایشان پسندید.»

کلام دیگر پیامبر(ص)که فرموده بود: «به من تهنیت‏بگویید، به‏من تهنیت‏بگویید.» نیز نشان دهنده همین عید بودن روز غدیر درکلام حضرت رسول است.

خود امیرالمومنین(ع)در ادامه خط پیامبر، این روز را عید گرفت‏و در سالى که روز جمعه با روز غدیر مصادف شده بود، در ضمن خطبه‏عید فرمود:

«خداوند متعال براى شما مومنان، امروز دو عید بزرگ وشکوهمند را مقارن قرار داده است که کمال هرکدام به دیگرى است،تا نیکى واحسان خویش را در باره شما کامل سازد و شما را به راه‏رشد برساند و شما را دنباله‏رو کسانى قرار دهد که بانور هدایتش‏روشنایى گرفته‏اند و شما را به راه نیکوى خویش ببرد و به نحوکامل از شما پذیرایى کند. پس جمعه را محل گردهمایى شما قرارداده و به آن فراخوانده است، تا گذشته را پاک سازد و آلودگیهاى‏جمعه تا جمعه را بشوید، نیز براى یادآورى مومنان و بیان خشیت‏تقوا پیشگان مقرر ساخته است و پاداشى چند برابر پاداشهاى‏مطیعان در روزهاى دیگر قرار داده و کمال این عید، فرمانبردارى‏از امرالهى و پرهیز از نهى او و گردن نهادن به طاعت اوست. پس‏توحید خدا، جز با اعتراف به نبوت پیامبر(ص)پذیرفته نیست و دین،جز با قبول ولایت‏به امر الهى قبول نمى‏شود و اسباب طاعت‏خدا جزبا چنگ زدن به دستگیره‏هاى خدا و اهل‏ولایت، سامان نمى‏پذیرد.

خداوند در روز غدیر، برپیامبرش چیزى نازل کرد که بیانگراراده‏اش در باره خالصان و برگزیدگان است و او را فرمان داد که‏پیام را ابلاغ کند و از بیماردلان و منافقان هراس نداشته باشد وحفاظت او را عهده دار باشد... .

(تا آنجا که فرمود:)رحمت‏خدا برشماباد! پس از پایان این‏تجمع، به خانه‏ها برگردید و به خانواده خود، وسعت و گشایش دهیدو به برادران خود نیکى کنید و خداوند را بر نعمتى که ارزانى‏تان‏کرده، سپاس گویید. باهم باشید، تا خداوند هم متحدتان سازد، به‏یکدیگر نیکى کنید، تا خداوند هم الفت‏شما را پایدار کند، ازنعمت الهى به یکدیگر هدیه دهید، آن گونه که خداوند برشما منت‏نهاده و پاداش آن را در این روز، چندین برابر عیدهاى گذشته وآینده قرار داده است. نیکى دراین روز، ثروت را مى‏افزاید و عمررا طولانى مى‏کند. ابراز عاطفه و محبت‏به هم در این روز، موجب‏رحمت و لطف خدا مى‏شود. تا مى‏توانید، در این روز از وجودتان خرج‏خانواده و برادرانتان کنید و در برخوردها و ملاقاتها ابرازشادمانى و سرور کنید... »

آیین عید غدیر و ائمه
ائمه اهل‏بیت(علیهم السلام)، این روز را شناخته و شناسانده وآن را عید نامیدند و همه مسلمانان را به عیدگرفتن آن دستوردادند و فضیلت آن روز و ثواب نیکوکارى در آن را بیان کردند.

فرات بن احنف مى‏گوید: به امام صادق(ع)عرض کردم: جانم فدایت!

آیا مسلمانان عیدى برتر از عید فطر و قربان و جمعه و روز عرفه‏دارند؟ فرمود: آرى! با فضیلت‏ترین، بزرگترین و شریفترین روز عیدنزد خداوند، روزى است که خدا دین را در آن کامل ساخت وبرپیامبرش محمد(ص)این آیه را نازل فرمود: (الیوم اکملت لکم‏دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا)گفتم: آن‏کدام روز بود؟ فرمود: هرگاه یکى از پیامبران بنى‏اسرائیل‏مى‏خواست جانشین خود را تعیین کند و انجام مى‏داد، آن روز را عیدقرار مى‏دادند. آن روز، روزى است که پیامبر اکرم(ص)على(ع)را به‏عنوان هادى امت نصب کرد و این آیه نازل شد و دین کامل گشت ونعمت‏خدا بر مومنان، تمام‏شد. گفتم: آن روز، کدام روز از سال‏است؟ فرمود: روزها جلو و عقب مى‏افتد، گاهى شنبه است، گاهى یک‏شنبه، گاهى دوشنبه، تا... آخر هفته. گفتم: در آن روز، چه کارى‏سزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود: آن روز، روز عبادت و نماز وشکر و حمد خداوند و شادمانى است، به خاطر منتى که خدا بر شمانهاد و ولایت ما را قرار داد. دوست دارم که آن روز را روزه‏بگیرید.

حسن بن راشد از امام صادق(ع)روایت مى‏کند که: به آن حضرت عرض‏کردم: جانم فدایت! آیا مسلمانان را جز عید فطر و قربان، عیدى‏است؟ فرمود: آرى اى حسن! بزرگتر و شریف‏تر از آن دو. پرسیدم: چه‏روزى است؟ فرمود: روزى که امیرالمومنین(ع)به عنوان نشانه‏راهنما براى مردم منصوب شد. گفتم: فداى شما! در آن روز چه کارى‏سزاوار است که انجام دهیم؟ فرمود: روزه مى‏گیرى و برپیامبر ودودمانش درود مى‏فرستى و از آنان که در حقشان ستم کردند، به‏درگاه خدا تبرى مى‏جویى. همانا پیامبران الهى به اوصیاء خویش‏دستور مى‏دادند روزى را که جانشین تعیین شده، «عید» بگیرند.

پرسیدم: پاداش کسى که آن روز را روزه بگیرد چیست؟ فرمود: برابربا روزه شصت ماه است.

عبدالرحمان بن سالم نیز از پدرش روایت کرده که: از حضرت‏صادق(ع)پرسیدم: آیا مسلمانان غیر از جمعه، قربان و فطر، عیدى‏دارند؟ فرمود: آرى، عیدى محترم‏تر. گفتم: چه روز؟ فرمود: روزى‏که حضرت رسول(ص)، امیرالمومنین(ع)را به امامت منصوب کرد وفرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه‏» . عرض کردم: آن روز، چه‏روزى است؟ فرمود: به روزش چه کاردارى؟ سال در گردش است، ولى آن‏روز، هیجدهم ذى‏حجه است. پرسیدم: در آن روز شایسته است چه کارى‏انجام شود؟ فرمود: در آن روز، با روزه و عبادت و یادکردن محمدو آل محمد، خداوند را یاد مى‏کنید. همانا پیامبراکرم(ص) توصیه‏فرمود که مردم این روز را عیدبگیرند. پیامبران همه چنین‏مى‏کردند و به جانشینان خود وصیت مى‏کردند که روز تعیین جانشین‏را عید بگیرند.

امام صادق(ع)نیز روزه غدیرخم را برابر با صد حج و عمره مقبول‏نزد خداوند مى‏دانست و آن را «عید بزرگ خدا» مى‏شمرد.

در «خصال‏» صدوق از مفضل بن عمر روایت‏شده که: به حضرت‏صادق(ع)عرض کردم: مسلمانان چند عید دارند؟ فرمود: چهارعید.

گفتم: عید فطر و قربان و جمعه را مى‏دانم. فرمود: برتر از آنهاروز هیجدهم ذى‏حجه است. روزى که پیامبرخدا(ص)، (دست)حضرت‏امیر(ع)را بلند کرد و او را حجت‏بر مردم قرار داد. پرسیدم:

دراین روز، چه باید بکنیم؟ فرمود: با آنکه هرلحظه باید خدا راشکر کرد، ولى دراین روز، به شکرانه نعمت الهى باید روزه گرفت.

انبیاى دیگر نیز این گونه به اوصیاى خود سفارش مى‏کردند که روزمعرفى وصى را روزه بدارند و عید بگیرند.

در حدیث دیگرى در «مصباح‏» شیخ طوسى‏» امام صادق(ع)آن روزرا روزى عظیم و مورد احترام معرفى کرده است که خداوند حرمت آن‏را برمومنان گرامى داشته و دینشان را کامل ساخته و نعمت رابرآنان تمام نموده است و در این روز، با آنان عهد و میثاق خویش‏را تجدید کرده است. امام، غدیرخم را روز عید و شادمانى و سرورو روز روزه شکرانه دانسته که روزه‏اش معادل شصت ماه از ماههاى‏حرام(محرم، رجب، ذى قعده و ذى حجه)است.

در حدیثى دیگر است که، حضرت صادق(ع)در حضور جمعى از هواداران‏و شیعیانش فرمود: آیا روزى را که خداوند، با آن روز، اسلام رااستوار ساخت و فروغ دین را آشکار کرد و آن را براى ما و دوستان‏و شیعیانمان عید قرار داد، مى‏شناسید؟ گفتند: خدا و رسول وفرزند پیامبر داناتر است، آیا روز فطر است؟ فرمود: نه. گفتند:

روز قربان است؟ فرمود: نه، هرچند این دو روز، بسیار مهم وبزرگند، اما روز «فروغ دین‏» از اینها برتر است، یعنى روزهیجدهم ذى حجه... . فیاض بن محمدبن عمر طوسى در سال 259(درحالى که خودش 90 سال داشت.)گفته است که حضرت رضا(ع) را در روزغدیر ملاقات کردم، درحالى که در محضر او جمعى از یاران خاص وى‏بودند و امام(ع)آنان را براى افطار نگاه داشته بود و به‏خانه‏هاى آنان نیز طعام و خلعت و هدایا، حتى کفش و انگشترفرستاده بود و وضع آنان و اطرافیان خود را دگرگون ساخته بود وپیوسته فضیلت و سابقه این روز بزرگ را یاد مى‏فرمود.

محمدبن علاء همدانى و یحیى بن‏جریح بغدادى مى‏گویند:

ما به قصد دیدار احمدبن اسحاق قمى(از اصحاب امام عسکرى(ع‏»

درشهر قم به درخانه‏اش رفته، در زدیم. دخترکى آمد. از او درباره احمدبن اسحاق پرسیدیم. گفت: او مشغول عید خودش است، امروزعید است. گفتیم: سبحان الله! عید شیعیان چهارتاست: عیدقربان،فطر، غدیر و جمعه.

این نیز نشان دهنده سیره عملى بزرگان شیعه، نسبت‏به این روزفرخنده است.

امید است که جامعه شیعى، با اهتمام ورزیدن به عید ولایت ورهبرى، رشد خودشان را نشان دهند و با تکریم این حبل المتین‏استوار شیعه، دین خویش را نسبت‏به بنیادهاى اعتقادى ادا کنند.

ماهنامه کوثر شماره 37

نظام سیاسی غدیر

محمدجواد صاحبى
تعیین جانشینى براى رهبرى امت اسلامى از مهمترین و عمده‏ترین مسایلى بود که پیامبر اکرم در آخرین سال حیات، هنگام بازگشت از حجة‏الوداع، به همراهان خویش ابلاغ کرد.

اگر چه این اعلام عمومى، به فرمان خداوند صورت گرفت، ولى صرف نظر از جنبه آن، مى‏توانست‏حاکى از دغدغه طبیعى معمار و بنیانگذار مکتب نسبت‏به آینده امت‏باشد، این اقدام یک ضرورت اجتماعى اجتناب‏ناپذیر بود، و از انتظارات عقلاى عالم به شمار مى‏آمد و آن حضرت حتى در زمان حیات خویش از آن مهم غفلت نمى‏ورزید. او مى‏دانست که جامعه بى سرپرست مانند رمه بى‏چوپان که هر لحظه در معرض اختلاف، گسستگى و هجوم فرصت‏طلبان است. لذا هر وقت‏براى جنگ یا غزوه‏اى از مدینه خارج مى‏شد، شهر را بدون امیر و خلیفه وا نمى‏گذاشت; پس هنگامى که سفرى ابدى در پیش رو داشت، چگونه ممکن بود امت را به حال خود واگذارد. (1)

این بود که در زیر آفتاب سوزان بیابان تفتیده حجاز در میان جمعى از بزرگان اصحاب، کوشید تا رسالت‏خویش را به پایان رساند. علماى شیعه و شمارى از دانشمندان اهل سنت‏بر این باورند که سوره مائده، بویژه آیه‏67، آخرین کلامى بود که بر پیامبر(ص) نازل شد.

بسیارى از علماى اسلام معتقدند که آیه مزبور در روز هجدهم ذى‏حجه، پس از تمام شدن اعمال حجة‏الوداع در غدیر خم و قبل از آنکه پیامبر على(ع) را خلیفه خود معرفى کند، نازل شده است آنها شان نزول این آیه را انتصاب على(ع) به جانشینى پیامبر(ص) مى‏دانند. (2)

و باز هنگام حرکت‏به سوى تبوک به على(ع) فرمود: انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى; نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسى است، جز اینکه پس از من پیامبرى نخواهد بود.

پیامبر(ص) با این سخن مقام وزارت، اختصاص در دوستى، برترى بر همگان و جانشینى در زمان حیات و پس از وفاتش را براى على(ع) ثابت کرد. زیرا قرآن کریم به تحقق همه این موارد هارون گواهى مى‏دهد. (3)

ویژگیهاى على(ع) از نگاه پیامبر(ص)
پیامبر(ص) بارها به موقعیت معنوى على(ع)، فضایل آن حضرت، امتیازات او بر دیگران و مقام وصایت و وراثتش تاکید ورزیده است. آن بزرگوار در گفتار بلندى به دخترش فاطمه(س) مى‏فرماید:

اى فاطمه، آیا خشنود نیستى من تو را به همسرى کسى درآوردم که اسلامش پیشتر از دیگران و دانشش بیشتر از همگان است؟ براستى خداى تعالى به اهل زمین توجه فرمود، از میان ایشان پدرت را برگزید و او را پیغمبر قرار داد; دوباره به آنها توجه فرمود، از ایشان شوهرت را برگزید و او را وصى قرار داد; خداى تعالى به من وحى فرمود: که تو را به ازدواج او درآورم. اى فاطمه، آیا نمى‏دانى که خداوند به خاطر بزرگداشت تو، تو را به همسرى بزرگترین، بردبارترین و دانشمندترین مردان، کسى که پیش از دیگران اسلام اختیار کرد، درآورد؟

فاطمه - علیها السلام - از این سخنان خندان و شکفته شد، پس رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - به او فرمود: اى فاطمه، براستى براى على هشت فضیلت است که مانند آن به هیچ یک از پیشینیان و آیندگان داده نشده: او در دنیا و آخرت برادر من است و این فضیلتى است که هیچ کس داراى آن نیست; تو، که بانوى زنان بهشتى، همسر او هستى; دو نتیجه و زاده رحمت [حسن و حسین] که فرزندزادگان منند، فرزندان اویند; برادرش [جعفر بن‏ابى طالب] کسى است که با دو بال در بهشت آرایش شده و با فرشتگان هر کجا خواهد پرواز مى‏کند; علم اولین و آخرین نزد اوست; او نخستین کسى است که به من ایمان آورد; او آخرین کسى است که هنگام مرگ با من دیدار مى‏کند و او وصى من و وارث همه اوصیاست.

و باز رسول خدا - صلى الله علیه و آله و سلم - به على - علیه السلام - فرمود: یا على، با تو مخاصمه و پیکار مى‏کنند و تو به سبب هفت‏خصلت و فضیلت‏بر دیگران پیروز مى‏شوى که هیچ کس داراى آن هفت‏خصلت نیست: 1. تو نخستین ایمان‏آورندگانى; 2. در پیکار و جهاد با دشمنان دین از همگان بزرگتر و برترى;3. داناترین ایشان به روزهاى خدا هستى; 4. در پیمان با خدا با وفاترین و پایدارترین آنهایى; 5. با مردم مهربانتر از دیگرانى;6. در تقسیم بیت‏المال به خاطر رعایت مساوات بر دیگران برترى دارى;7. در فضیلتها و مزیتها در نزد خدا از همگان برتر و بزرگترى. (4)

احادیثى که در باره فضایل و مناقب على از پیامبر اکرم(ص) صادر شده به اندازه‏اى است که موضوع کتابهاى بسیارى گردیده و در این مجمل نمى‏گنجد.

به هر حال از مجموع این احادیث در مراحل مختلف چنین به دست مى‏آید:

1 - پیامبر اکرم(ص) در نخستین روزهاى بعثت، که به نص قرآن ماموریت‏یافت‏خویشان نزدیکتر خود را به دین خدا دعوت کند، صریحا به آنان فرمود: هر یک از شما که در اجابت دعوت من از دیگران پیشى گیرد، وزیر، جانشین و وصى من است.

على(ع) از دیگران سبقت گرفت و اسلام را پذیرفت. پیامبر(ص) از او قبول فرمود و او را وزیر و جانشین خود ساخت. على(ع) خود این رویداد را این‏گونه بازگو مى‏کند:

من از همه کوچکتر بودم، عرض کردم: من وزیر تو مى‏شوم، پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته، فرمود: این شخص برادر، وصى و جانشین من است، از او اطاعت کنید. مردم مى‏خندیدند و به ابوطالب مى‏گفتند: تو را امر کرد که از پسرت اطاعت کنى! (5)

2 - پیامبر اکرم(ص) مکرر تصریح فرمود: که على(ع) در گفتار و کردار خود از خطا و گناه مصون است، هر سخنى که بگوید و هر کارى که انجام دهد با دعوت دینى مطابقت دارد و داناترین مردم به معارف و شرایع اسلام است.

راویان عامه و خاصه نقل کرده‏اند که، پیامبر(ص) فرمود: على همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. (6)

3 - مجاهدتها و خدمات على(ع) او را از دیگر صحابه همواره ممتاز گردانید، خوابیدن او در بستر پیامبر در شبانگاهان هجرت و فتوحات او در بدر، احد، خندق و خیبر زبانزد همگان بود.

4 - در غدیر خم پیامبر(ص) على(ع) را به ولایت عامه مردم نصب و معرفى کرد و او را مانند خود سرپرست مؤمنان قرار داد. (7)

رحلت پیامبر و منازعات سیاسى
هر چند رحلت پیامبر و منازعات دامنه‏دار اصحاب براى تصدى خلافت امرى اسف‏انگیز و فاجعه‏آفرین است، اما پیامى مهم دارد و آن اینکه مساله رهبرى و حکومت از روشن‏ترین و بدیهى ترین نیازهاى جامعه اسلامى است; نیازى که صحابه پیامبر یکصدا براى تحقق آن قیام کردند، هیچ کس در لزوم آن تردید روا نداشت و تنها مصداق و شیوه تعیین آن مورد اختلاف واقع شد. شیعیان معتقد بودندکه انتصاب على(ع) به خلافت از سوى پیامبر، نه تنها به موجب نص صورت گرفته است، بلکه از جهت عقلى هم از پذیرش آن گریزى نیست; زیرا عقل نمى‏تواند بپذیرد که رهبرى در باره کوچکترین مسایل فردى و اجتماعى با پیروان خویش سخن بگوید اما مهمترین مساله جامعه را در پرده ابهام و سکوت باقى گذارد. همچنین شیعیان ادعاى تمسک به راى اکثریت و یا اجماع امت در موضوع خلاف را بى‏وجه مى‏دانند، خصوصا اگر کسى بخواهد آن را به گفتار و کردار پیامبر(ص) نیز مستند سازد; زیرا ارجاع به راى اکثریت و یا واگذارى امر امت‏به اهل «حل و عقد» از سوى کسى که جز وحى سخن نمى‏گوید امرى شایسته به نظر نمى‏رسد.

البته آنچه در سقیفه اتفاق افتاد، نه راى اکثریت‏بود، نه انتخاب اهل حل و عقد، براى اینکه نه راى‏گیرى عمومى در کار بود و نه آنها که خلیفه تعیین کردند همه اهل حل و عقد به شمار مى‏آمدند، به ویژه آنکه بسیارى از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) مانند ابن‏عباس، زبیر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار در این انتخاب حضور نداشتند و بشدت با آن مخالف بودند. همه مى دانند حتى بیعتى که انجام شد در سطحى گسترده و عمومى نبود و تنها به تنى چند از متنفذین و سران قبایل اختصاص داشت. (8) خلیفه دوم، با آنکه خود بنیانگذار این خلافت‏بود، مى‏گفت:

«هر کس به چنین طریقى متوسل شود شایسته بیعت نیست و هر کس چنین بیعتى کند باطل خواهد بود». (9)

اهل سقیفه حتى به همان شیوه که خود ابداع و عمل کردند وفادار نماندند، بلکه سالیانى بعد، خلیفه اول رسما عمر را به جانشینى خود برگزید.

در پى این عمل خلیفه اول، چنین پرسشى پدید آمد: اگر تعیین جانشین امرى‏جایز است، چرا بر پیامبر روا نبود و اگر جایز نیست، چرا خلیفه بدان دست‏یازید؟

نظام رهبرى در مکتب اهل‏بیت(ع)
بسیارى از صحابه پیامبر با استفاده از مفاد آیاتى چون:

و جعلنا ائمة یهدون بامرنا و کانوا بایاتنا یوقنون.

و جعلنا ائمة یهدون بامرنا لما صبروا...

و ... قال انى جاعلک للناس اماما. (10)

و همچنین با استناد به قول و فعل پیامبر بر این باور شدند که امام و پیشواى جامعه باید از سوى خدا و به وسیله پیامبر(ص) معرفى و معین شده، معصوم و از هر عیب و نقص خلقى و خلقى و سببى پیراسته باشد. و در خاندانى پاک و پاکدامن تولد یافته باشد. بنابر این در عرف خاص شیعیان: «امام‏» رهبرى سیاسى، فکرى، اخلاقى را در بر مى‏گیرد و اداره امور اجتماعى، راهنمایى و ارشاد فکرى و آموزش دینى و تصفیه و تزکیه اخلاقى از او انتظار مى‏رود. (11) چنین شخصى مسلما باید از رذایل اخلاقى وارسته، به فضایل آراسته و در دانش و بینش و بردبارى و سایر صفات متعالى سرآمد همگان باشد.

«الامام المطهر من الذنوب، المبراء عن العیوب، المخصوص بالعلم، الموسوم بالحلم‏» (12)

امام در سایه این ویژگیها که ارشاد و هدایت امت را عهده‏دار مى‏شود، اما روشن است که به هنجار آوردن ملت، بدون نظام و برنامه و مدیریت نیرومند، هرگز ممکن نیست. از اینرو امامت را «نظام دین و دنیا» دانسته‏اند: هشتمین پیشواى ما حضرت رضا(ع) مى‏فرماید:

ان الامام نظام الدین، عز المسلمین، غیظ المنافقین و بوار الکافرین; امام سبب برپایى نظام دین، خشم منافقین و نابودى کافرین است.

آرمان طرفداران مکتب اهل بیت پیامبر این بود که چنین کسى بر جامعه اسلامى حکومت کند. و آنها در سایه چنین آرمان بلندى همواره بر سلاطین فاسد و ستمگر شوریده‏اند. متفکر معروف عراقى دکتر على الوردى در این باره مى‏نویسد:

شیعه ائمه خود را معصوم از گناه (پیراسته از فساد اخلاقى و سیاسى و اجتماعى) مى‏دانند و این عقیده یعنى اصل عصمت، نتایج اجتماعى و عملى سترگى در پى داشت; زیرا غیر مستقیم انتقادى از ستمگرى‏هاو تباهکارى‏هاى خلفا، سلاطین و قدرتمندان بود. شیعیان، که اعتقاد به عصمت دارند، با عصمت ائمه خود، گناهان بزرگ ستمکاران و فرمانروایان را مورد حمله قرار مى‏دادند و ائمه خود را به عنوان نمونه تمام‏عیار عصمت و پاکدامنى در برابر آنان مى‏گذاشتند. تشیع، مانند هر مسلک انقلابى، ریشه فساد و تباه روزى و سیاه روزگارى جامعه را در سازمان حکومت جستجو مى‏کند و ناآگاهان و شناخت‏نایافته‏ها (توده غافل و ناآگاه) را مسؤول و مقصر نمى‏شناسد. اعتقادى که شیعیان در باره امامت دارند همیشه آنها را به قیام بر ضد حکومتها واداشته است; زیرا هر حکومتى در هر سیستمى; از نظر شیعه ستم‏کیش و بیدادگر فرمان است. شیعیان تنها حکومتى را بر حق مى‏دانند و از آن رضایت دارند که امامى معصوم از آل على آن را اداره کند. این عقیده موجب دوام و استحکام دشمنى میان شیعیان و صاحبان قدرت شده و بر این اساس بود که شیعه را گاهى به زندقه و الحاد متهم مى‏ساختند. رافضى بودن، معنى تلویحى و ضمنى آن، عبارت از رفض (رد و انکار) دین و دولت‏بود و دوره‏اى بر مسلمین گذشت که اگر به زندقه یا کفر یا الحاد متهم مى‏شدند، بهتر از آن بود که به تشیع یا رفض متهم شوند و نشانه‏هاى آن تا امروز بر جاى مانده است. (13)

بحقیقت اصل عصمت و همچنین اندیشه ضرورت تنصیص امامت و رهبرى از جانب خدا و پیامبر و حصر این رهبرى در خاندان على، درفش فکرى و پرچم مقاومت‏سیاسى و مبارزه معنوى گروههاى مخالف و انقلابى جامعه علیه خلفا و صاحبان امتیازات سیاسى و اجتماعى بود. حتى بارتلس، محقق و مورخ روسى، نیز مى‏پذیرد که نهضتها اغلب از آنجا آغاز مى‏شد که داعیان از جانب مدعیان امامت‏به قصد متشکل ساختن پیروان در روستاها و میان قبایل و عشایر ظاهر مى‏شدند و مخفیانه به کسانى که مورد اعتماد بودند، تلقین مى‏کردند که قدرت و حکومت امویان و یا عباسیان از شیطان است و امیرالمؤمنین واقعى از اولاد على - علیه السلام - ظهور کرده، زمین را از قسط و عدل پر خواهند کرد، چنانکه از جور و ستم پر شده است. (14)

به گزارش قاضى نعمان، در طول قرن هشتم تا نهم میلادى در اصفهان، هرات، خراسان، فارس، رى و نقاط دیگر صد و نه جنبش به رهبرى فرزندان على برپا شد و همه آنها مدعى بودند که «علم حقیقى‏» محمد(ص) و کلید گنج اسرار رسالت نزد آنها و مسند خلافت‏حق آنهاست‏». (15)

اما باید دانست که غیبت امام معصوم هرگز به معناى تعطیل شدن نظام دینى نیست; زیرا اولا اجراى بسیارى از احکام اسلامى متوقف بر وجود نظام است و ثانیا حفط کیان اسلام و مسلمین بدون برخوردارى از قدرت و حاکمیت دین ممکن نیست. در عصر غیبت این مسؤولیت‏به عهده کسى است که از نظر علم و عدالت و دیگر ملاکها از دیگران به امام معصوم(ع) نزدیکترباشد.×

--------------------------------------------------------------------------------

پى‏نوشتها:
1- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به کتاب «ماجراى سقیفه‏» نوشته محمدرضا مظفر، ترجمه سید غلامرضا سعیدى، ص‏39.

2- سوره مائده، آیه‏67.

3- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به کتابهاى «على در قرآن و حدیث‏» و «تجلى امامت‏» تالیف سید على‏اصغر ناظم‏زاده.

4- ارشاد، ج 1، ص 32.

5- طبرى، ج 2، ص‏63.

6- غایه‏المرام، ص‏539.

7- براى آگاهى از منابع حدیث غدیر، رجوع شود به دو کتاب «عبقات‏الانوار، میرحامد حسین هندى‏» و «الغدیر، عبدالحسین امینى.»

8- تاریخ یعقوبى. ج 2، ص‏103 و106; مروج الذهب. ج 2، ص‏307 و 352.

9- کنزالعمال، ج‏3، ص‏2326.

10- سجده، آیه 24; انبیاء، آیه‏73; بقره، آیه 124.

11- پیشواى صادق، آیت‏الله خامنه‏اى، ص 70 و 71.

12- اصول کافى، ج 1، ص‏387; این حدیث در عیون الاخبار و تحف العقول نیز آمده است.

13- وعاظ السلاطین، ص 302 و303.

14- ناصرخسرو و اسماعیلیان، بارتلس، ص‏76.

15- همان کتاب، و نیز بنگرید به کتاب حکومت اسلامى از دیدگاه نائینى، حمیدرضا مستعان، ص 8 - 10.

× - نویسنده در ادامه این مقاله ویژگیهاى نظام سیاسى اسلام را از دیدگاه فریقین مورد بررسى قرار داده است که به علت محدودیت صفحات در فرصتى دیگر ازآن استفاده خواهد شد. ان‏شاءالله.

ماهنامه کوثر شماره 2

صفحه‌ها