از کسی شنیدم که حیات و زندگی با هم متفاوت اند و حیات مختص انسان و زندگی برای همه موجوداته و... میخواستم صحت این موضوع و توضیحی کامل و قانع کننده در مورد اینکه آیا حیات و زندگی از لحاظ فلسفی با هم تفاوتی دارند؟واگر دارند چیست؟ داشته باشم.باتشکر فراوان

با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
در ابتدا بايد اشاره كرد كه گرچه حيات و زندگي در مورد انسان با ساير موجودات تفاوت فلسفي ندارد، ولي در باره خدا با خلق در اين رابط نكته هاي قابل اشاره است. لذا بايد گفت: مفهوم حيات واژه حيات از ريشه «حيّ» در مقابل«ميّت» و به معناي زندگي و زيست است و در مقابل «موت» و «ممات» (به معناي مرگ و مردن) به كار مي‏رود و نيز در معناي قوّه ناميه موجود در نبات و حيوان، قوّه حس كننده، قوّه عاقله و روز واپسين هم استعمال شده است. مفهوم حيات همچون مفهوم «وجود» روشن است؛ امّا حقيقت و ماهيتش براي بشر ناشناخته و مجهول است؛ هر چند آثار و نمودهاي حيات در جهان آفرينش از هر چيزي نمايان‏تر است و از آثار و جلوه‏هاي حيات در طبيعت تاحدودي مي‏توان به مفهوم و ماهيّت آن پي برد.
حيات مانند وجود داراي مراتب و درجات مختلف و متفاوتي است. حيات نباتي، حيات حيواني، حيات عقلاني و انساني و حيات لاهوتي هر يك مرتبه‏اي از حيات‏اند. (1)
صِفت «حيّ» درباره حق تعالي، كه حيات عين ذات اوست و ذات احديّتش اصل و حقيقت حيات است، همچنين براي ممكنات، كه حيات عارض بر ذات آنها و قائم به مشيّت باري تعالي است، اطلاق مي‏شود.
گفتني است كه پيچيدگي و ناشناخته بودن حقيقت حيات از يك سو و داراي مراتب بودن آن از سويي ديگر موجب شده است تا هر كس در قلمرو بينش و جهان‏بيني خود از آن، تعريف و تفسيري خاص ارائه دهد. آنان كه به زندگي از ديد مادي و جنبه طبيعي مي‏نگرند، حيات را نيرويي مي‏دانند كه موجود زنده بر اثر آن داراي حسّ و حركت است، راه مي‏رود، احساس مي‏كند، غذا مي‏خورد، هضم مي‏كند، جذب مي‏نمايد، دفع مي‏كند و سلّول مي‏سازد تا از طرفي بدل ما يتحلّل شود و از طرفي ديگر باعث رشد و نموّ موجود زنده گردد.
اين نشانه‏ها و ويژگيها قدر جامع حيات در جانداران ـ اعم از حيوان و انسان ـ است و اساسي‏ترين خصيصه آن محدود بودن ميان زمان تولد و مرگ موجود زنده در اين جهان است؛ اما آنان كه به زندگي به صورتي جامع مي‏نگرند و در كنار بعد مادّي، بعد معنوي را نيز مي‏بينند، معتقدند كه موجود بهره‏مند از حيات، علاوه بر برخورداري از نشانه‏ها و خصيصه‏هاي ياد شده، از خصيصه علم و ادراك و قدرت نيز برخوردار است.
علامه طباطبايي در تعريف حيات مي نويسد:
« حيات كه در مقابل موت يعنى باطل شدن مبدأ اعمال حياتى قرار دارد، برگشت معنايش بر حسب تحليل به اين است كه موجود داراى حيات داراى چيزيست كه بوسيله آن، آثار مطلوب از آن موجود مترتب بر آن موجود مى‏شود، هم چنان كه موت عبارت است از اينكه آثار مطلوب از آن موجود بر آن موجود مترتب نشود، پس زنده شدن زمين به معناى آن است كه زمين گياه خود را بروياند و سرسبز گردد، بر خلاف زمين مرده كه اين اثر بر آن مترتب نمى‏شود. و زنده بودن عمل عبارت است از اينكه عمل طورى باشد كه غرضى كه بخاطر آن غرض آن عمل انجام شده از آن عمل حاصل شود، و عمل مرده عبارتست از عملى كه اينطور نباشد.» (2)
بر اين اساس معناي حيات الهي هم روشن مي شود كه همان تجلي و بروز افعال ارادي و آگاهانه از جانب اوست؛ در قرآن آيات زيادي دلالت بر حيات الهي دارند از جمله: اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوم؛(3) معبودى جز خداوندِ يگانه زنده و پايدار و نگهدارنده، نيست. «ووَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذي لا يَمُوت»؛(4) و به آن زنده كه نمي‌ميرد توكل كن. «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّوم؛(5)و چهره‌ها براي آن زنده پاينده خضوع مي‌كنند.
حال بايد ديد كه تفاوت حيات در خدا با مخلوقات در چيست؟
حيات خداوند، ذاتي، ازلي، ابدي، تغييرناپذير و خالي از هرگونه نقص و محدوديت است، و بيانگر احاطه علمي او به هر چيز و توانايي بر هر كار است.(6) با توجه به آن چه در باره معناي حيات در خدا وند گفته شد فرق آن با مفهوم حيات در مخلوقات به خوبي روشن است چون هيچ كدام از امور ياد شده در حيات مخلو قات وجود ندارد مثلا حيات مخلوق ذاتي، ازلي،ابدي، ومانند آن نيست. چون صفات مخلوق همانند ذات آن حادث، زوال پذير وناقض و مانند است.
پي نوشت ها:
1. حسيني دشتي، معارف و معاريف نشر دانش قم 1376 ش، ج4، ص 691.
2. علامه طبا طبايي، الميزان نشر جامعه مدرسين قم بي تا، با ترجمه موسوي همداني، ج10، ص72.
3. بقره(2) آيه 255.
4. فرقان(25) آيه 58.
5. طه(20) آيه 111.
6. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، قم، انتشارات مطبوعاتي هدف، 1373، ج 4، ص 202.
موفق باشید.