در مورد آیه ای در قرآن که به هجرت شبانه پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه اشاره دارد، ما دائماً شنیده ایم که ایشان با ابوبکر (خلیفه اول)از مدینه خارج شدند و به مدت 3 روز در غار مخفی بودند... در حالی که در حال حاضر برخی از اسانید دانشگاهی را می بینم و حتی روحانیون که در حضور ابوبکر تشکیک کرده و معتقد هستند کسی که باپیامبر رحمه للعالمین بود، در واقع راه بلدی بود که قرار بود ایشان را به مدینه منتقل کند و البته با پیگیری که انجام دادم متوجه شدم اختلاف نظرهایی در این باره وجود دارد ... علی رغم اینکه صاحب تقسیر المیزان حضور ابوبکر را تایید نموده است، خواستم پاسخ جامعی در این باره دریافت کنم و در صورت امکان نظز سایر بزرگان و علما ومراجع را در این باره بدانم
با تشکر
التماس دعا

در این که همراه پیامبر در غار و در سفر به هجرت، ابوبکر بوده است و نه کسی دیگر؛ شک نیست . ما اختلافی در این زمینه سراغ نداریم . اگر کسی مدعی اختلاف شده، باید سند و مدرک ارائه دهد.
با توجه به اخبار جسته و گریخته دیدار مؤمنان مدینه با پیامبر و هجرت بعضی مسلمانان به مدینه ، قریش اجمالا مطلع بودند . می دانستند که به زودی پیامبر به مدینه هجرت می کند. از این رو در صدد چاره جویی بودند . بالاخره در مجلس شور خود به این نتیجه رسیدند که جمعی شبانه به خانه ایشان یورش برده و او را بکشند . خون بهایش را همه قبایل به عهده بگیرند. پیامبر به وسیله وحی یا نیروهای نفوذی اش از تصمیم آنان با خبر شد . همان شب برای این که قریش متوجه غیبت ایشان نشوند، علی بن ابیطالب را در بستر خویش خواباند . خود از مکه خارج شد که ابوبکر هم همراه او گشت . بر خلاف جهت مدینه به طرف غار ثور رفت و در آن پناه گرفت. چگونگی همراه شدن ابوبکر روشن نیست و این از نقاط تاریک تاریخ است . سخنانی که در این مورد گفته شده ، قطعی و مستند به سند محکم نمی باشد.(1)
قریش که گمان شان بر این بود که پیامبر در بستر آرمیده است، منتظر ساعت نزدیک طلوع فجر بودند تا در آن ساعت که همه در خوابند، به یکباره به درون خانه بریزند و او را بکشند . وقتی قبل از طلوع فجر به خانه یورش بردند ، به یکباره با علی در بستر پیامبر مواجه شده و تیر خود را به سنگ خورده یافتند و در صدد یافتن پیامبر تا در غار هم رفتند .
پیامبر و همراهش سه شبانه روز در غار ماندند . بعد به همراه بلدی به سوی مدینه رهسپار گشتند.
محل بحث آیه 40 سوره توبه است که در مورد پیامبر و همراهش یعنی ابوبکر نازل شده و به شرح زیر می باشد:
اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد (و در مشكل ترين ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام كه كافران او را (از مكّه) بيرون كردند، در حالى كه دوّمين نفر بود (و يك نفر بيش تر همراه نداشت) در آن هنگام كه آن دو در غار بودند، و او به همراه خود مى‏گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در اين موقع، خداوند سكينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد . با لشكرهايى كه مشاهده نمى‏كرديد، او را تقويت نمود . گفتار (و هدف) كافران را پايين قرار داد، (و آن ها را با شكست مواجه ساخت). سخن خدا (و آيين او)، بالا (و پيروز) است و خداوند عزيز و حكيم است!
عالمان اهل سنت این آیه را اثبات کننده بزرگ ترین فضیلت برای ابوبکر می دانند و می گویند شان ابوبکر آن قدر بزرگ بوده که رسول خدا او را دلداری داده ؛ خدا پیامبر و ابوبکر را یاری کرده و با آن ها بوده ؛آرامشش را بر ابوبکر نازل کرده است.
محل بحث مرجع ضمير در جمله "فانزل سکينته عليه"مي باشد که خدا آرامش را بر چه کسي نازل کرد؟
دانشمندان شيعه اتفاق دارند که مرجع ضمير رسول خداست و معناي جمله اين است که خدا آرامش را بر پيامبرش نازل کرد و....
اما در بين دانشمندان اهل سنت ذيل اين آيه چند نظر وجود دارد :
1- گروه اول قاطعانه مرجع ضمير را پيامبر دانسته و نزول بر غير پيامبر را رد کرده اند. از جمله : نويسنده "التحرير و التنوير" ؛ ابن عاشورمحمد بن طاهر؛ که مي نويسد:
بسياري از مفسران به اين نظر غريب و دور از ذهن پرداخته اند که ضمير در "عليه" به ابي بکر بر مي گردد ،با اين که جزم دارند ضمير در جمله "و ايده" به پيامبر بر مي گردد . به همين جهت گرفتار تشتت در ضمير ها شده اند . با يادآوري حالت ابي بکر، اسلوب کلام را به هم ريخته اند ، در حالي که آيات در مقام بيان حال رسول خدا و پايمردي او و تاييدي است که خدا از او به عمل آورده ؛ اگر سخن از ابي بکر رانده شده،فرعي و تبعي بوده( در مقام بيان حالات و مقامات او نيست). حيرت و سرگرداني از آن جا حاصل شده که "فانزل الله " را فرع بر "اذ يقول لصاحبه لا تحزن" گرفته اند . اين آنان را واداشته که جمله "و ايده بجنود لم تروها و.."را تاويل ببرند و...در حالي که اگر به اسلوب و نظم کلام دقت مي کردند ،گرفتار چنين پريشان خاطري نمي شدند.(2)
سيد محمد طنطاوي هم در "التفسير الوسيط" مي نويسد:
مراد از "نزول سکينه" طمانينه و آرامشي است که در قلب پيامبر مستقر شده بود . او را به گونه اي قرار داده بود که از اجتماع مشرکان دور غار هراسي نداشت و اهميتي نمي داد . بعض مفسران بر اين راي اند که ضمير به صديق بر مي گردد ، زيرا اصل بر رجوع ضمير به نزديک ترين مرجع است.ديگر اين که پيامبر از قبل بر آرامش بود و احتياج به نزول آرامش جديد نداشت ، ولي طرفداران راي اول اين استدلال ها را رد کرده اند به اين که رجوع ضمير در "و ايده بجنود " به رسول خدا معلوم است . نمي توان آن را به غير پيامبر بر گرداند و آن جمله عطف بر جمله قبلي است. پس لازم است ضمير در جمله قبلي را هم به پيامبر بر گردانيم تا کلام به هم ريختگي پيدا نکند . براي نزول آرامش لازم نيست قبل از آن خوف و ترس و اضطراب باشد ،بلکه نزول آن براي زياد شدن ايمان و اطمينان است و تا دلالت بر شان والاي پيامبر کند.(3)
2-گروه دوم فقط مرجع را پيامبر دانسته و هيچ احتمال ديگري نداده اند. احمد بن مصطفي المراغي از اين گروه در تفسيرش مي نويسد:
آرامش را بر او نازل کرد، يعني بر رسولش.(4)
3. گروهی هر دو احتمال را ذکر کرده اند ،ولي نزول بر پيامبر را قوي تر دانسته اند. از جمله ابن کثير در تفسير مي نويسد:
پس خداوند بنا بر قول مشهور تر آرامش را بر رسولش نازل کرد . گفته شده بر ابو بکر(5) "قيل" به قولي گفته مي شود که از نظر نويسنده ضعيف است.
صاحب روح المعاني که مي نويسد:
بر او يعني بر پيامبر و از ابن عباس روايت کرده اند که ضمير به رفيق پيامبر بر مي گردد.(6)
صاحب فتح القدير مي نويسد:اگر ضمير را به ابوبکر بر گردانيم، يعني با فرستادن آرامش ترس را از او برديم و آرامش را جايگزينش ساختيم . اگر به پيامبر بر گردانيم ،يعني او را از اين که سبب ترس برايش حاصل شود، در امان داشتيم . اينکه ضمير در "و ايده " به پيامبر بر مي گردد، تاييد کننده اين است که در اين جا هم ضمير به پيامبر بر مي گردد.(7)
4. گروه چهارم دو احتمال ( رجوع به پیامبر و به صاحبش) را ذکر کرده، بدون اينکه يکي را تقويت يا ديگري را تضعيف کنند، از جمله اينان ابن عجيبه احمد بن محمد ، صاحب" البحر المديد في تفسير القرآن المجيد" است. او مي نويسد: "انزل ...عليه" يعني بر پيامبر يا رفيقش.(8)
5- گروه پنجم فقط نزول بر ابوبکر را ياد کرده است، از جمله عبد الله بن حسين عکبري نويسنده "التبيان في اعراب القرآن" که مي نويسد :
ضمير به ابوبکر بر مي گردد ،زيرا او تشويش خاطر داشت. (9)
6-گروه ششم ضمن ذکر هر دو احتمال نزول بر ابوبکر را تقويت کرده اند، از جمله ابن ابي حاتم که مي نويسد:
از حبيب بن ابي ثابت نقل شده که بر ابوبکر نازل شد اما پيامبر قبل از آن بر سکينه بود .(10)
مظهري در تفسير مي نويسد:
از ابن عباس نقل شده که آرامش بر ابوبکر نازل شد . پيامبر قبل از آن بر آرامش بود . اين قول اولي است زيرا "فاء" در "فانزل" دلالت بر نزول آرامش بعد از کلام رسول بر ابي بکر دارد . ضمير را هم بايد به مرجع نزديک تر يعني ابي بکر ارجاع داد.(11)
احکام القران جصاص و البحر المحيط و تفسير الوسيط زهيلي هم از اين گروه هستند.
7- گروه هفتم که ضمير را فقط به ابوبکر بر گردانده و احتمال ديگر را باطل کرده و فخر رازي اين راه را پيش گرفته است . او مي نويسد:
برگرداندن ضمير به رسول خدا از چند جهت باطل است:
اول -ضمير را بايد به مرجع نزديک تر يعني ابوبکر بر گردانيم.
دوم- ابوبکر ترسيده و اندوهگين بود. پس بايد آرامش بر او نازل شود تا اطمينان يابد .
سوم -اگر بخواهيم ضمير را به پيامبر بر گردانيم، بايد بپذيريم که او قبل از آن ترسيده بود . اگر ترس او را گرفته بوده ،چطور مي توانسته به ابوبکر بگويد :"نترس"(12)(يعني پيامبر قبل از آن بر آرامش بوده و تحصيل حاصل محال است)
بنا بر اين غالب مفسران اهل سنت ضمير را فقط به پيامبر بر مي گردانند يا برگشت آن به پيامبر را صحيح تر مي دانند و تعداد اندکي آيه را در شان ابي بکر دانسته يا نزولش در مورد ابي بکر را تقويت کرده و قوي تر شمرده اند . در اين ميان تنها فخر رازي است که آيه را فقط در شان ابوبکر دانسته و نزول آن در شان رسول خدا را باطل شمرده است .اگر سستي دلايل وي را بيان کنيم ، معلوم مي گردد که آيه فقط در شان رسول خدا نازل شده و اگر مذمت ابي بکر نباشد، مدحي از او به حساب نمي آيد.
اما نقد دلايل فخر رازي:
دليل اولش اين بود که ضمير را بايد به مرجع نزديک تر برگردانيم و ابوبکر(صاحبه) مرجع نزديک تر است. بر اين حرف چند اشکال وارد است از جمله:
1.اين حرف فخر صحيح است. اما در جايي که يک ضمير آمده که قبل از آن دو نام ذکر شده و ارجاع ضمير به هر دو ممکن باشد ، ولي در آيه فوق چندين بار ضمير تکرار شده که مرجع آن ها به قرينه مقام و حال و سياق کلام به يقين رسول خداست . هيچ احتمال ديگر وجود ندارد . بعد نام ابوبکر آمده(صاحبه) و بعد دوباره ضمير ها تکرار شده است. اگر مرجع ضمير هاي بعد با مرجع ضمير هاي قبل يکي نباشد و ضميرهاي بعد به ابوبکر و ضمير هاي قبل به رسول خدا برگردد، متکلم بايد قرينه لازم بر اين تغيير مرجع ضمير را نصب کند و گرنه مخاطب را به خطا و اشتباه انداخته و از خداي حکيم چنين کاري(به خطا انداختن مخاطب) سر نمي زند.
در آيه، قبل از کلمه"صاحبه" سه بار ضمير مفرد غايب مذکر ذکر شده که مرجع هر سه بدون شک و ترديد رسول خدا است . بعد در کلمه"صاحبه" و بعد از آن نيز دو بار تکرار شده که مرجع در دو مورد بدون شک و ترديد رسول خداست . فقط در يک مورد محل اختلاف است . اگر در آن مورد مرجع ابوبکر بود، بايد قرينه ذکر مي شد.
2. بعد از کلمه "صاحبه" نيز دو بار اين ضمير تکرار شده که برگرداندن هر دو به ابي بکر غلط است . هيچ کس نگفته است . همه عالمان بدون هيچ شک و ترديد ضمير در جمله "و ايده بجنود لم تروها" را به رسول خدا برگردانده اند. حالا چگونه و به چه دليل ضمير در "فانزل سکينته عليه" را به ابوبکر و در "ايده بجنود لم تروها" را به رسول خدا برگردانيم!؟
پس حرف فخر در مورد برگشت ضمير به مرجع نزديک تر در اين آيه اصلا جايي ندارد . کنار زدن دلايل آشکار و ادعاي بدون دليل است.
دليل دومش اين بود که " ابوبکر ترسيد و اندوهگين بود. پس بايد آرامش بر او نازل شود تا اطمينان يابد" . دليل سومش اين که رسول خدا بر سکينه بوده و ترس نداشته تا نزول سکينه بر ايشان معنا داشته باشد.
در جواب گوييم جداي از اين که نزول سکينه بر هر کس واقع نمي شود و فقط بر انسان هايي که ملازمت بر تقوا داشته و دارند، نازل مي گردد( که بحث آن مفصل است . طالبان به ترجمه الميزان ذيل آيات نزول سکينه مراجعه کنند)؛ قرآن صراحت دارد که رسول خدا با اين که هيچ جا و در هيچ ميدان و بحراني نترسيده و مظطرب نشده، ولي بارها سکينه بر او نازل شده ، سکينه يک امداد خاص خدا براي مؤمنان والا مرتبه است. به آيات زير توجه کنيد:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرين‏(13)
إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى‏ وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ كانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليماً.(14)
اين دو آيه حاکي از نزول سکينه بر رسول خدا در روز صلح حديبيه و در روز حنين است ،در حالي که رسول خدا هيچ وقت ترس و اضطراب نداشته است.
بنا بر اين چون رسول خدا در آن روز ترس نداشته، دليل نمي شود که نزول سکينه بر ايشان بي معنا باشد.
با توجه بدانچه گذشت ،هيچ دليلي نداريم که ضمير را به ابوبکر برگردانيم، بلکه همه دلايل حاکي از نزول سکينه بر شخص رسول خداست . البته با دلداري رسول خدا، ابوبکر هم آرامش يافته و ترسش زايل شده است.
پي نوشت ها:
1. فروغ ابدیت، ج1،ص423.
2. التحرير و التنوير،ج10،ص101.
3.التفسير الوسيط،ج6،ص293.
4. تفسير المراغي،ج10،ص122.
5. تفسير القرآن العظيم،ج4،ص136.
6. روح المعاني ،بغدادي،ج5،ص289.
7. فتح القدير ، شوکاني،ج2،ص289.
8.البحر المديد،ج2،ص383.
9.التبيان في ...،ص184.
7. تفسير القرآن العظيم،ج4،ص136.
8.روح المعاني ،بغدادي،ج5،ص289.
9.فتح القدير ، شوکاني،ج2،ص289.
10.تفسير القرآن العظيم، ابن ابي حاتم ،ج6،ص1802.
11.التفسير المظهري،ج4،ص213.
12.مفاتيح الغيب، ج16،ص49.
13. توبه(9)آيه26.
14.فتح(48)آيه26.