زنی 44 ساله و بسیار مقید مذهبی هستم . همسرم 3 سال پیش فوت نمود و من با داشتن 2 فرزند دانشجو بدون سرپرست و نان آور شدیم. همسرم تمام درآمد خود را خرج خانواده خود می کرد ولذا برای ما هیچ گونه ارثی یا درآمدی یا حتی بیمه ایی بر جا نگذاشت و تنها منبع گذران زندگی ما حقوق ناچیز کارمندی من است. سوالی که شدیداً مرا آزار می دهد این است که خانواده همسر من بسیار متمول ( از نظر داشتن املاک ) می باشند . چرا در اسلام به خانواده و بچه هایی نظیر ما که بسیار نیازمند می باشند و پدر وجود ندارد این بچه ها اگر پدربزرگ زنده باشند از ارث محروم می شوند اما برادرهای همسر من با اینکه کار می کنند و بالای سر خانواده خود هستند ارث کامل می برند . این سوال با داشتن سختیها و مشقاتی که در مدت این 5/3 سال کشیده ام بسیار آزارم می ده . خواهشمندم خیلی سریع دلیل این قانون را به من بدهید تا بتوان به ارامش برسم. با تشکر

با عرض سلام و تشکر از ارتباطتان با اين مرکز
هر چند قدري دير - درگذشت همسرتان را تسليت عرض مي كنيم . اميدواريم در برابر سختي ها و مشكلات ، بيش از پيش مشمول عنايات خداوند متعال باشيد .
قوانين اسلام مانند همه قوانين شرايع و حتي قوانين اجتماعي كشورها ناظر به جنبه عمومي و غالب انسان ها است . در آن وضعيت كلي و حداكثري مد نظر قرار گرفته است، نه وضعيت هاي شخصي و موردي ؛ به يقين در مورد خاص شما ارث بردن نوه ها مطلوب تر و قابل قبول تر از ارث نبردن شان است ، اما صدها مورد مشابه هم نظير همين مورد وجود دارد كه نتيجه اين گونه به نظر نمي رسد .
مثلا فردي داراي دو پسر است كه يكي ازدواج كرده و فرزنداني دارد و ديگري تازه ازدواج كرده است و فرزندي ندارد ، حال اگر اين فرزند كوچك تر زودتر از پدر از دنيا برود ، ده ها سال بعد كه پدر هم از دنيا رفت ،همسر فرزند كوچك كه بعدها همسر مردي ديگر شده، مي تواند ادعاي سهم ارث او را بنمايد و با برادر بزرگ تر شريك گردد ؟
اگر همان فرزند بزرگ تر قبل از پدر از دنيا برود و فرزندان خردسال متعددي هم داشته باشد و به علاوه خود هم داراي مال و منال بسياري باشد ، در حالي كه فرزند كوچك تر چنين وضعيتي را ندارد ، منطقي است كه بگوييم بعد از فوت پدرشان آن نوه هاي خردسال كه ارث قابل توجهي هم از پدرشان برده اند ، همانند عموي خود سهم الارث كاملي داشته باشند ؟
به علاوه اگر بنا باشد براي فرزنداني كه قبل از والدين فوت شده اند، سهم الارث در نظر بگيريم ، در بسياري از موارد اختلافات و مشكلات گوناگوني به وجود مي آيد ؛ مثلا در گذشته مرگ و مير كودكان امري بسيار شايع و رايج بود . در اكثر خانواده ها بيش از فرزندان زنده ، فرزنداني از دنيا مي رفتند ، حال اگر بنا بر محاسبه ارث براي همه آن ها بود ، در وقت مرگ پدر كه مثلا 50 سال بعد بود ، لازم بود حساب همه فرزندان فوت شده و ميزان سهم آنان در نظر گرفته شود . در عين حال ميزان چون آن ها مرده اند ، سهم ارث شان به پدر و مادر و برادر و خواهرهاي شان مي رسيد . باز بايد محاسبه شود پدري كه از او ارث مي برده، سهمش چقدر بوده و الان دوباره آن مقدار در بين ديگر فرزندان تقسيم شود و.... .
مشكل اصلي در حساب دختر و پسر بودن فرزندان فوت شده و تقديم و تاخير زمان فوت شان و حتي مشكل تر جنين هايي است كه از دنيا مي رفتند . آنان هم سهم خود را داشتند و... ؛ روشن است كه با فرض ارث بردن فرزند فوت شده مشكلات محاسبه و ضرورت هاي تقسيم ارث و نگاه اجتماعي و عرفي به اين مقوله ، منطقي و عقلائي بودن اين امر را به شدت زير سوال مي برد . اين حكم نه قابل قبول بود و نه قابل اجرا .
به علاوه ماهيت و حقيقت ارث و كاركرد آن هم مساله اي قابل تامل و دقت است . به نظر مي رسد نگاه درست در اين خصوص مي تواند كليد حل بسياري از مشكلات باشد .
ارث ماترك ميت به بازماندگان، نه راهكاري براي كسب درآمد و امرار معاش فرزندان است و نه حق طبيعي و مسلم فرزندان و ديگر وارثان كه اگر اين گونه بود، پدر موظف بود در همان زمان جواني فرزندان اموال خود را به آن ها بدهد، نه در وقت وفات و پيري اش كه معمولا فرزندانش هم به پيري نزديك شده اند ؛ بلكه ارث نوعي انتقال منطقي و حساب شده سرمايه هاي انباشته خانوداگي به نسل هاي ديگر و بستگان صاحب حق است .
بعد از فوت ميت اموال او بعد از محاسبه ديون و بدهي هاي احتمالي او در بين بازماندگان به تناسب جايگاه و قرابت و البته حرمت آن ها و در عين حال نيازهاي طبيعي تقسيم مي شود كه به همين خاطر طبقات متفاوتي در ارث تعريف مي شوند و با وجود هر طبقه نوبت به طبقه ديگر نمي رسد .
خداوند در قرآن مى‏فرمايد: وَ أُولُوا الأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِى كِتابِ اللَّهِ ؛(1)
خويشاوندان نسبت به يكديگر در احكامى كه خداوند مقرر داشته ،بعضي بر بعضي اولويت دارند .
در نتيجه فرزندان هم مانند همسر متوفي و والدين او - اگر در قيد حيات باشند- طبقه اول را تشكيل مي دهند . با وجود آنان نوبت به ديگري مانند برادر و خواهر و نوه ها - چه نوه هاي داراي پدر و چه نوه هاي يتيم- نمي رسد ؛ در بسياري از موارد چه بسا عموها و عمه ها هم قرابت بيش تري داشته باشند و هم نياز بالاتري ، اما در ارث بردن در زمره طبقه اول و داراي اولويت نيستند و در حال طبيعي ارث نمي برند .
حتي در مورد خاص اگر به ارث پدر بزرگ از دريچه نگاه خود و فرزندان تان ننگريد ، بلکه از دريچه فرزندان ديگر او نگاه کنيد که از شما و فرزندان تان نزديک تر به پدرشان هستند و ( فارغ از نگاه به وضع مالي فعلي شان) سهم بردن فرزندان شما را كم شدن حق خود مي دانند ، مساله قدري متفاوت مي شود .
به هر حال مساله ارث به خاطر حساسيت و تبعات منفي و اختلافات گسترده اي كه به طور طبيعي به دنبال دارد ، نيازمند نوعي قانون عام و كلي بود تا حساسيت و تنش و اصطكاك را به حداقل برساند . طبيعي است كه چنين قانوني بايد از كم ترين استثنا و تبصره و ماده الحاقي برخوردار باشد تا چنين نتيجه اي به دست آيد .
با اين فرض در همين قانون عام و كلي موارد متعددي پيش مي آيد كه نتيجه ناعادلانه و غير منصفانه به نظر مي رسد، ولي لزوم وجود يك قانون عام و كلي وقوع چنين تبعاتي را منطقي و قابل قبول مي سازد . بنا بر ملاحظه اين موارد استثنائي عملا كارايي و ارزش قانون عام از دست مي رفت . بد نيست برخي از اين فروض را مثال بزنيم :
1. دختر ميت داراي فرزندان بسياري است . شوهر خود را از دست داده، پسر ميت هيچ فرزندي ندارد، اما اين پسر دو برابر آن دختر مي برد.
2. پسر ميت در يك حادثه چند نفر را كشته و بايد ديه همه را بدهد و فرزندان زيادي دارد، اما پسر ديگر و كوچك ميت كه هيچ خرجي ندارد، به مساوي آن پسر ارث مي برد.
3. همسر ميت بسياري از وسايل خانه را فراهم كرده و تمام يا بيش تر زندگي شوهر را او فراهم كرده، اما همه به نام شوهر است. شوهر مي ميرد . زن از بچه هاي شوهر بسيار كم تر ارث مي برد. يعني حداقل آن چيزي را كه در خانه فراهم كرده نمي برد.(2)
در هر حال منظور اين است كه چنين وضعيتي لازمه همه قوانين و مقررات عمومي و اجتماعي است . نه تنها در مورد ارث كه در همه قوانين شرعي و اجتماعي ديگر به نوعي وجود دارد . اما در عين حال شرع مقدس در قانون ارث راهكاري تشويقي و اخلاقي و تا حدي قانوني براي حل برخي از اين مشكلات قرار داده و توصيه هاي خاصي نموده است .
خداوند در قرآن تاكيد مي كند كه در هنگام تقسيم ارث به بستگان و نيازمنداني كه حاضر هستند، سهمي داده شود (3) يا براي ميت حق وصيت در ثلث اموال خود را در حق هر كس كه مي خواهد قرار داده. در خانواده هاي متدين ديده مي شود كه در موارد مشابه پدر از سهم ارث حقي براي خانواده فرزند مرحومش در نظر مي گيرد .
در جمع بندي مطالب در مورد خاص شما بايد گفت : مشكل اصلي از آن جا نشات مي گيرد كه همسر مرحوم شما داراي مال و مكنت قابل توجهي نبود . ارث قابل توجهي براي فرزندانش و شما نگذاشت . اگر وضع مالي او بهتر از وضع فعلي بود ، مشكلات و نياز به مال پدر بزرگ چندان خود نمايي نمي كرد ؛ پدر بزرگ پدري در وضعيت كنوني وليّ شرعي فرزندان تان محسوب مي شود . چه بسا شرعا يا لااقل اخلاقا موظف به حمايت مالي از آنان است .
به نظر مي رسد با مطرح كردن وضعيت خود با يك واسطه محترم مانند فرد موجهي در فاميل يا با روحاني محل ، اين مساله را به پدر همسرتان گوشزد كنيد . در عين حال سعي كنيد اين نكته را به او برسانيد كه لااقل براي فرزندان شما در ثلث خود سهمي مقرر بنمايد ؛ البته اگر پدر همسرتان انساني فهميده و منطقي است و طرح اين مساله از جانب خودتان عامل مشكلات بعدي نمي شود ، سعي كنيد خودتان محترمانه اين مساله را با وي در ميان بگذاريد .
اميدواريم كه به زودي از اوضاع سخت و دشوار خارج شده و با اتكا به خداوند و تلاش خود و فرزندان تان به وضعيتي بهتر و مطلوب تر از همه بستگان برسيد .

پي نوشت ها :
1. انفال (8) آيه 75.
2. عروه الوثقي ، سيد محمد كاظم يزدي ، كتاب الارث.
3. نساء (4) آيه 8.