با سلام من سوالی دارم لطفا مرا راهنمائی کنید
چرا خدا می آفرید؟
من نیستی را برتر از هستی می دانم چه آنکه خدا مخلوقات را به خودشان تحمیل نموده و در نتیجه خواسته هائی هم که دارند خواسته هائی است که خدا برای آنها در نظر گرفته و این خواسته ها به آنها تحمیل شده

کسی که نیست خواسته و نیازی هم ندارد ولی بعد از آنکه مخلوق شد نیازمند می شود
بهشت و جهنم که خواسته کسی که نیست نبوده حتی رضای خدا نیز خواسته کسی که نیست نیست

انصافا خود خدا این را می پسندید که یکی مثل خودش پیدا میشد و او را به صورت یکی از مخلوقاتش برای مثال یک گوسفند می آفرید و بعد به گوسفند مفلوک میگفت من به تو لطف کرده ام ؟ گوسفند بیچاره که با کسی کاری نداشت حالا می بایست قربانی خواسته های خدا شود

من نمی دانم چرا این ذات می آفریند؟ اگر آفرینش را موهبت میدانید به دلیلی که در بالا نوشتم خلق مخلوق را موهبت نمی دانم و نیستی را برتر از هستی می دانم

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
يقينا خداوند حيات و وجود داشتن را به موجودات تحميل نمود و او انتخاب نمود كه ما به وجود آييم و حيات داشته باشيم ، اما در جبر آفرينش هيچ ظلم و بي عدالتي و امر قبيحي وجود ندارد .
پيش از خلقت كسي نيست تا به او اختيار داده شود كه مايل است خلق شود يا نشود يا به چه گونه و با چه كيفيتي خلق شود . اختيار دادن در خلق شدن و چگونگي آن ، مشروط به اين است كه كسي باشد تا از او سؤال شود دوست داري خلق شوي يا نه!
اگر اين موجود آفريده شده باشد، ديگر سؤال از تمايل نسبت به خلقت ش بي فايده است، چون اين امر تحقق يافته و اگر آفريده نشده، سؤال از او بي معنا است، چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس اين نوع انتخاب و اختيار حيات، عقلاً ممکن نبود ، نه آن که ممکن بود و خدا آن را از ما دريغ کرد.
از طرف ديگر وقتي موجودي توانمند بر اساس اختيار و تشخيص خود از خود كنشي صادر مي كند و فعلي را انجام مي دهد يا به عبارت ديگر زمينه تحقق معلولي را فراهم مي آورد ، حق انتخاب و اختيار براي معلول باقي نمي ماند . عقلا هم معلول حق اعتراض و شكايت ندارد تا او را از تحقق فعل اختياري اش باز دارد ، هرچند مي توان اين عمل و رفتار فاعل را از منظر حكمت و اتقان و درستي مورد نقد و ارزيابي قرار داد و آن را درست و مطلوب يا نادرست و نامطلوب خواند .
فرض كنيد متخصص طراحي و ساخت ربات باشيد و در طول زندگي ربات هاي مختلفي را براي مصارف گوناگوني بسازيد ؛ حال اگر ربات ها از نسل ربات هاي هوشمندي باشند كه قدرت تحليل و فكر و پردازش اطلاعات داشته و امكان ارتباط برقرار كردن با انسان ها را هم داشته باشند ، آيا معقول است مثلا رباتي كه آن را براي غواصي در آب ساخته ايد، از شما گله مند شود كه چرا مرا ربات پرواز در هوا نساختي ؟
حتي بالاتر رباتي شاكي شود كه اصلا چه كسي به تو اجازه داد كه مرا بسازي و من دوست نداشتم كه ساخته شوم ؟ مسلما اين ادعا گزاف است . ساختن او بر اساس اراده و قدرت شما كه موجود مختاري بوديد شكل گرفت ؛ البته ممكن است رفتار شما در خصوص ساختن ربات ها به صفاتي مانند عاقلانه و منصفانه و هدفمند و مانند آن يا بر عكس متصف شود. اما در عين حال اصل اعمال اين قدرت و اراده امري معقول و منطقي است .
بر اين اساس اصل اين اشكال و پرسش تنها منحصر در خلقت و آفرينش موجودات نيست ، بلكه شامل همه رفتارهاي موجودات مختار مي شود ، زيرا هر رفتار و كنش ما به نوعي موجب اصطكاك با ديگر موجودات شده ،آن ها را متاثر مي سازد . اگر بنا باشد كه انسان در هر رفتار اختياري و از منشأ قدرت شخصي خود پاسخگوي ديگر موجودات يا معلول هاي خود باشد ، عملا اختيار و قدرت او هيچ فايده و ارزشي نخواهد داشت . خداوند فقط آدم وحوا را مستقيم آفريد. اما در ايجاد نسل آدم اراده انسان نيز دخيل است . با اختيارش ازدواج مي كند و فرزند دار مي شود .
اما در مورد اين كه نيازها و خواسته هاي انسان به او تحميل مي شود ،بايد گفت كه اين امر به هيچ وجه صحيح نيست ؛ زيرا اگر تحميل شدن خواسته ها به معني تعيين شدن و رقم خوردن نوع و شكل آن ها باشد و انسان ها گمان مي كنند كه خود مي خواهند و مي طلبند، حال آن كه در واقع خواست ها از جانب خداوند تعيين شده و آن ها همان را مي خواهند كه او خواسته ، اين امر خلاف وجدان و درك طبيعي بشر يا لااقل ادعايي بي دليل است .
هريك از ما مي دانيم كه در حالات گوناگون خواسته هاي متفاوت و حتي متضادي داريم و يا در اوج خواسته ها و تمايلات مان ناگهان از آن منصرف شده، چيز ديگري را مي طلبيم و يا خواست هايي كاملا بر خلاف دستورات خداوند و خواسته هاي رسمي او را بر مي گزينيم ؛ حتي اگر گفته شود همه خواسته ها از قبل رقم خورده و تصور اختيار و خواست شخصي توهمي بيش نيست مي گوييم اين امر ادعايي همانند ادعاي اختياري و انتخابي بودن خواسته هاست و برتري و دليل اثباتي نسبت به آن ندارد .

اما اگر منظور آن است كه ما در عين اختيار ، مجبور به داشتن خواسته هاييم و اگر نمي بوديم ،هيچ خواسته اي نداشتيم يا هيچ نيازي براي ما وجود نداشت ، مي گوييم بله اين حقيقت ، درست و عين واقعيت است ، زيرا وقتي ما در اصل وجودمان اختياري نداشتيم، به طريق اولويت در توابع و فروع اين وجود كه اختيار و خواستن و... در زمره آن است ، حق انتخابي نداريم و همه اين امور هم در زمره نتايج همان جبر علّي است .
اما در عين حال اين امر به معناي تحميل شدن خواسته ها بر بشر نيستند ، زيرا تحميل كردن نقطه مقابل حق اختيار و انتخاب داشتن است . اين حق هم فرع بر وجود است . تنها در صورتي مي توان عنوان تحميل يك امر را صادق دانست كه اگر تحميل نبود، حق انتخاب و آزادي اين امر وجود داشت ، در حالي كه وقتي انسان وجود نداشته باشد ، حقي هم براي او متصور نيست . اصلا تحققي ندارد تا بخواهد يا نخواهد ؛ در نتيجه وضعيت كنوني را نمي توان تحميل دانست .
اما در مساله اين كه عدم را بهتر از وجود دانسته ايد بايد گفت اين امر از ديرباز مطرح بوده و به عنوان شبهه اي معروف در متون ديني مطرح است ؛ در تفسير نمونه در ذيل تفسير آيه اول سوره انسان (هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يکن شيئا مذکورا...) نقل شد که با نزول اين آيه عمربن الخطاب وقتي اين آيه را شنيد گفت:
« کاش آدم همچنان غير مذکور باقي مانده بود و از مادر زاده نمي شد وفرزندانش مبتلا ( به سختي ها و رنج هاي وجود )نمي شدند (1) . معمولا در اين اظهار نظر و تصميم گيري وجود محض مورد ملاحظه قرار نمي گيرد ، بلكه وجود فرد معين با مشكلات و تكاليف و مسئوليت ها است كه مورد مقايسه قرار مي گيرد . اين يعني وجود مشروط و مقيد نه وجود محض ، در حالي كه بحث در فضيلت اصل وجود بر عدم است .
در هر حال اين تصور شخصي شماست . اين حق براي هركس وجود دارد كه نسبت به خود ، بودن يا نبودنش يا بودن و نبودن كائنات اظهار نظر كند . از اين كه در اين مجموعه قرار گرفته يا از اين كه چنين مجموعه اي خلق شده ، راضي يا ناراضي باشد ، اما در عين حال بايد دانست كه رضايت يا عدم رضايت واقعيت را تغيير نمي دهد . حقيقت امر بر اساس خواست و تشخيص ما رقم نمي خورد .
عقل در وضعيت تجرد كامل و خالي بودن از هر نوع پيش داوري و دخالت هاي شخصي به روشني ادراك مي نمايد كه همواره وجود بهتر از عدم است . اگر انسان خود را از زاويه ناظري در وراي كائنات ببيند و به عالم هستي نظر بيفكند، وجود چنين مجموعه عظيمي را بهتر از فقدان و عدم آن مي يابد و مي فهمد . حتي اگر وجود خود را عاري از مسئوليت ها و تكاليفي كه اكنون و در جايگاه انساني خود بر عهده دارد ببيند، باز حكم بر برتري عدم خود بر وجودش نمي دهد .
از اين رو است كه آفرينش موجودات لازمه وجود واجبي و مطلق خداوند قرار مي گيرد . عقل ادراك مي كند كه اگر موجودي امكان و شرايط به وجود آمدن را داشته باشد ، اما خداوند اين فرصت را از او دريغ كرده ، او را به وجود نياورد ، قدرت و فياضيت مطلق خود را كه لازمه وجود محض و مطلق اوست، زير سوال برده است .
پس ايجاد بستر به وجود آمده هر موجودي كه لياقت خلقت را دارد ، به واسطه صفات الهي لازم بوده و كمال و ارزش محسوب مي گردد در نتيجه اساس اين ساختار كلي در عالم و حقيقت خلقت موجودات و جريان دادن نظام علّي و معلولي در آن ، امري مطلوب و قابل قبول، بلكه مورد خواست عقل است و عدم آن امري نادرست شمرده مي شود .
در هر حال اصل خلقت ما بر اساس ساختاري معقول و نيكو است . تكاليف ما و نتايج خوب و بد آن هم بر اساس ميزان اعمال و كنش هاي اختياري است كه در مسير زندگي داريم ؛ البته ممكن است فردي از اينكه در چنين موقعيت و حق انتخاب مسير آينده قرار گرفته،
ناراضي باشد ، اما در عين حال اين نوع نگرش و تصور دروني مانع از ادراك اين حقيقت نمي شود كه اين وضعيت موجود و تصميمات و اختيارات او در اين موقعيت است كه شرايطي بهتر و مطلوب تر را در آينده براي او رقم خواهد زد . عقل انتخاب گزينه هايي را در مسير زندگي صحيح مي داند كه سرانجامي مطلوب را به دنبال دارد ، هرچند درستي يا نادرستي اين گزينه ها به انتخاب خداوند باشد .
توجه به اين نكته مهم شكل خشك و غير انعطاف اين قانون را مطلوب و قابل قبول مي سازد كه اين مجموعه آفرينش و ساختار قوانين حاكم بر آن بر اساس اراده و قدرت خداوند رقم خورده ، از آن جا كه خداوند موجودي در نهايت كمال و مهرباني و عاري از هر نقص و ظلمي تعريف مي شود ، خواست و تقدير او در نهايت يقينا به سود انسان خواهد بود . در اين مجموعه ظلم و تعدي بر وي روا داشته نمي شود .
مثال گوسفند و خداوند هم چندان معقول نيست. زيرا منافات با تصوير درست و عقلاني از حقيقت خداوند و واجب الوجود دارد ، زيرا اگر هر موجودي در شرايط معلوليت و امكان خلق و تعيين جايگاه وجودي اش از جانب موجود برتر و علت تامه اش باشد و به خصوص آن علت هم از هر نقص و ظلمي پيراسته باشد ، يقينا اين موجود مخلوق معلول از خلقت خود خوشنود خواهد بود و از اجراي خواست و اراده خالق خود راضي است .
اما براي خداوند معلوليت و مخلوقيت و قرار گرفتن در جايگاه يك موجود ممكن معنا ندارد و معقول نيست . خوشنود شدن از اين امر يا ناراضي بودن از آن بي معناست . هر چند بر فرض محال اگر اين اتفاق مي افتاد ،آن موجود گوسفندي بود بي ادراك و شعور ،نه خدايي كه در نهايت توان و قدرت خود را گوسفندي ببيند . اين امر نكته بسيار دقيقي است ؛ بماند كه ارزش وجودي همان گوسفند به عنوان يك حيوان بر همه كائنات و افلاك و جمادات برتري دارد، هر چند خود او قدرت ادراك اين امر را ندارد .

پي نوشت :
1. تفسير نمونه ،ج25 ،ذيل آيه ؛ تفسير جوامع الجامع، ج4 ،ص 782؛هدف خلقت، زين العابدين قرباني .