سلام دوستان . من مدتیه که در مورداسلام و دیگر ادیان مطالعه میکنم . متاسفانه بر خلاف دیگر ادیان ، در اسلام ، مسلمونا از سوال زیادی خوششون نمیادو اگر حس کنن طرف زیادی داره حرف میزنه و میپرسه فوری یه جوری حذفش میکنن . نمونش در سایت سوالات دینی آسک دین همین دیروز بود که نصف سوال منو حذف کردن و یه جوانک بیسواد اومد پرت و پلا گفت و رفت و به خیال خودش از اسلام دفاع کرد. اینم لینکش http://www.askdin.com/showthread.php?p=53050#post53050
بحرحال من سوالی در مورد صیغه دارم . در مذهب اهل تسنن در مسیحیت در بهائیت صیغه و چند زنی حرام است . ( هر دو حرامند) ولی در اسلام کاملا آزاده و مردم و توصیه میکنن به صیغه .
به نظرمن اصل صیغه در زمان محمد پیامبر اسلام و به دست خودش وضع شد تا بتونه از زنها و دخترهای عرب و همچنین دخترهاو زنهای قبیله های یهودی که به آنها حمله میکرد و این بدبختها رو مصادره میکرد حداکثر سو استفاده رو بکنه و به قول خودمون حال و عیش کنه . این دیدگاه من درسته یا خیر ؟
نمونه این حملات به قبیله بنی قینقاع و بین قریظه و بنی نضیر ( حالا به هر دلیلی ) بود که مرداشونو کشت و زناشونو برای خودش و رفقاش صیغه کرد .
به طور کلی تا جایی که متوجه شدم در اسلام بیشتر سکس و شهوت رانی رو به پیروانش یاد میدن . نمیدونم چرا و به چه دلیل . در کتابهای ادیان دیگه اصلا به همخوابی و شهوت رانی پرداخته نشده .
مثلا ازدواج و خوابیدن محمد با عایشه که میگن 9 سالش بوده . خمینی هم تو رسالش طریقه سکس و همخوابگی کردن با دختر بچه 9 ساله رو یاد داده و اسمش رو گذاشته تفخیذ . کدوم یکی از شماها خواهر یا دختر 9 سالتونو حاضرید بدید به یه آخوند که لباس محمد تنشه و به این ترتیب حکم اسلام رو پیاده کرده باشید ؟
میبخشیدا ولی به نظر میاد یه نفر یه اشتباهی از اول کرده حالا دیگه هیچکس نمیتونه جمعش کنه و بهمین دلیل همه دارن بدون منطق ازش پشتیبانی و تعریف میکنن و بهش شاخ و برگ میدن . در بین همه اهل علم و عقل و دانش و اهالی دین در همه جای دنیا این کار زشت و مذمومه . چرا مسلمونا ازش دفاع میکنن نمیدونم .
ممنون میشم نظرتون رو بگید . شاید من اشتباه میکنم !!!!
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
ابتدا توجه شما را نسبت به تعدد زوجات وازدواج موقت جلب مي نمايم. برخي از مصاديق تعدد زوجات شامل ازدواج هاي موقت نيز مي شود. همچنين برخي از ازدواج هاي موقت سر از زوجات متعدد در مي آورد. بنا براين ازدواج موقت و تعدد زوجات دو مبحث جداگانه اند كه در باره هر كدام مطالبي را اشا ره مي نماييم .
اهل سنت تنها ازدواج موقت را نا مشروع مي دانند و تعدد زوجات را مي پذيرند .
اسلام تعدد زوجات را ايجاد نکرده بلکه آن را محدود و مقيد کرده است. با بررسي محيط هاي مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه ميرسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادي بوده، قبل از اسلام جريان داشته ، اسلام آن را در چارچوب ضرورتهاي زندگي محدود ساخته و براي آن قيدها و شرايط سنگين قرار داده است.
قوانين اسلام براساس نيازهاي واقعي بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زني از آمدن رقيب در زندگي ناراحت بشود، ولي وقتي مصلحت تمام جامعه در نظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن ميشود.
هرچند نمي توان در خصوص فلسفه احكام و دستورات ديني به شكل قطعي و يقيني اظهار نظر نمود ، اما هيچ كس نميتواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگي، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند . در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلي را آنها تشكيل ميدهند. نيز نميتوان انكار كرد كه بقاي غريزه جنسي مردان از زنان طولانيتر است، زيرا زنان در سن معيني، آمادگي جنسي خود را از دست ميدهند، در حالي كه در مردان چنين نيست.
هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتي از دوران حاملگي، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالي كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد. از همه گذشته زناني هستند كه به علل گوناگوني همسران خود را از دست ميدهند . اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براي هميشه بدون همسر باقي بمانند .
با در نظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم ميخورد) و نياز جنسي بخشي از مردان در روابط زناشويي عادي خود برآورده نمي شود، ناچاريم يكي از سه راه ذيل را انتخاب كنيم .
أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند . زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقي بمانند . تمام نيازهاي فطري و خواستههاي دروني و احساسي خود را سركوب كنند .
ب) مردان فقط داراي يك همسر قانوني باشند، ولي روابط آزاد و نامشروع جنسي را با زناني كه بي شوهر ماندهاند، به شكل معشوقه برقرار سازند.
ج) كساني كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنند و از نظر جسمي و مالي و اخلاقي مشكلي براي آنها ايجاد نميشود، نيز قدرت بر اجراي كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.
حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعي كه به وجود ميآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاي روحي و جسمي بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم . اين مبارزهاي است كه پيروزي در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملي بشود، جنبههاي غير انساني آن بر هيچ كس پوشيده نيست.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسي قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعي هم بايد مورد مطالعه قرار داد. آنها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان ميكنند، كساني هستند كه يك مسئله سه زاويهاي را تنها از يك زاويه نگاه ميكنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديد همسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.
اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زناني كه به عنوان معشوقه مورد بهره برداري جنسي قرار ميگيرند، نه تأمين دارند و نه آيندهاي. چنان كه شخصيت آنها پايمال شده است. اينها اموري نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.
بنابراين تنها راه سوم ميماند كه هم به خواستههاي فطري و نيازهاي غريزي زنان پاسخ مثبت داده مي شود و هم از عواقب شوم فحشا و نابساماني زندگي اين دسته از زنان بر كنار مي مانيم و جامعه ازگرداب گناه بيرون مي رود.
در پايان چند نكته را ذكر ميكنيم:
1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضي موارد يك ضرورت اجتماعي است و از احكام مسلم اسلام محسوب ميشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگي درگذشته، يك شكل ساده داشت . رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برميآمد، ولي در زمان ما بايد كساني كه ميخواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامي بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روي هوي و هوس نبايد باشد.
2 - تمايل پارهاي از مردان را به تعدد همسر نميتوان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقي ميكند، يا گاهي بر اثر تمايلات شديد جنسي و عدم توانايي همسر اول براي برآوردن خواسته غريزي، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم ميبيند. حتي اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام ميكند. در اين گونه موارد نميتوان منطقي بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)
تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است. تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعني براي برخي كه مشكلاتي پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براي آن شرطي گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه ميتواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مرداني باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پي ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست..(2)
اما چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده؟
زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3)
از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نميخواهد كه گفته شود هرچه بيش تر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي ميخواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.
زن در چند شوهري هرگز نميتوانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواستههاي مرد موافقت داشته است و نه با خواستهها و گرايشهاي زنان.(4) علاوه بر اين، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند ميباشد. با وجود چند شوهر عملاً مشخص نميشود فرزند متعلق به کدام مرد است و اين مسئله اي بسيار مهم است.
مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايشهاي پزشكي آن را تا حدي مشخص ميكند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاً: همان گونه كه دانشمندان ميگويند: نتايج آزمايش هاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.
به علاوه مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند ميخواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. مطمئنا در صورت تعدد شوهر براي زن، اين اطمينان و رابطه عاطفي حاصل نميشود.
اما در باره ازدواج موقت بايد دانست غريزه جنسي يکي از نيرومندترين غرائز انساني است، تا آن جا که پارهاي از روانکاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مي دانند و تمام غرائز ديگر را به آن باز مي گردانند. از سوي ديگر قانون کلي است که اگر به غرايز طبيعي انسان به صورت صحيحي پاسخ گفته نشود، براي اشباع آن متوجه طريق انحرافي خواهد شد، زيرا غرايز طبيعي را نمي توان از بين برد. فرضا بتوانيم آن را سرکوب کنيم،اما چنين اقدامي عاقلانه نيست، زيرا مبارزه با قانون آفرينش است.
مکاتب يا ادياني که در صدد سرکوب آن بر آمدند ، ناموفق بودند .بنابر اين راه صحيح آن است که غرائز را از طريق معقولي اشباع کرد و از آنها در مسير زندگي بهره برداري نمود.
از طرف ديگر در بسياري از محيط ها افرادي در سنين خاصي قادر به ازدواج دائم نيستند، يا افراد متأهل در مسافرتهاي طولاني و يا در مأموريتها و يا به علل ديگري با مشکل عدم ارضاي غريزه جنسي رو به رو مي شوند. اسلام که قوانينش را خداي آگاه بر تمام مصالح و مفاسد و نيازهاي دروني و بيروني بشر فرستاده ، براي پاسخ گويي صحيح و همه جانبه به اين غريزه طبيعي، دو راه تعيين فرموده : يکي ازدواج دايم و ديگري موقت.
چنانچه اين دو برنامه الهي با شرايط و مقررات تعيين شده از سوي شرع عملي گردد، هم به يکي از غرايز انساني پاسخ طبيعي داده مي شود، و هم حقي از کسي پايمال نمي گردد و کسي بدبخت نمي شود. البته ممکن است افراد متخلفي پيدا شوند که از اين قانون سوء استفاده نمايند، ولي در تمام يا اکثر قوانين، افراد منحرف ، تخلف و سوء استفاده مي کنند، ليکن اين وضع،کاستي قانون نيست، بلکه عيب سوء استفاده کنندگان است که بايد اصلاح گردند.
ازدواج موقت شرايطي دارد که با توجه به شرايط، از يک طرف از روابط بي حد و حصر جلو گيري مي شود . از طرف ديگر غريزه جنسي از طريق قانوني و شرعي و در چهارچوب خاصي بر آورده مي شود.
پس عمده فلسفه ازدواج موقت اين است كساني كه به هر علتي توان ازداوج دائم ندارند يا دسترسي به همسر دائمي خود ندارند ، بتوانند از طريق ازدواج موقت غريزه خود را پاسخ گو باشند ودنبال فحشا ومنكرات نروند. ولي در جامعه ايران جو عمومي به گونه اي است كه كسي نمي تواند در مورد ازدواج موقت حرفي بزند.
پينوشتها:
1. تفسير نمونه، ج3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهري، ج19، ص 357 - 361.
2. الميزان، ج4، ص 319.
3. مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص302.
4. همان، ص 311.
***********************
اما اينكه پيامبر چرا همسران زيادي داشته آيا حضرت به دنبال شهوت راني بوده؟
در آغاز بيان دو نكته ضروري است.
اوّل: نگاهي كوتاه به فرهنگ ازدواج در جزيره العرب در زمان پيامبر(ص):
1ـ عرب هاي جاهلي نسبت به دختر، بلكه جنس زن بي علاقه بودند، چون در محيطي كه دائم مردم با هم به جنگ و خونريزي مشغول بودند و هر كس هر قدر كه مي توانست، به ديگران ظلم روا مي داشت، خوف داشتند كه در جنگ، دختران اسير شوند و باعث ننگ آن طايفه گردند، نيز به جهت وضع بد اقتصادي و اين كه دختران به فحشا رو آورند و ... به دختر علاقه اي نداشتند، بلكه دختر داري را ضد ارزش مي شمردند و به زنده به گور كردن دختران رو آوردند.
2ـ چون جنگ و خونريزي در آن محيط امري متداول بود، و عرب جاهلي با اندك بهانه اي يك ديگر را مي كشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعيتي بود و نسبت زنان به مردان افزايش چشمگيري پيدا مي كرد (چون مردان به جنگ اقدام مي كردند، نه زنان و كشتها از مردان بود) كه گزينه «چند زن داشتن» را براي رهايي از مشكل عدم تعادل جمعيتي پذيرفتند. اين مشكل در اكثر نقاط از جمله در ايران هم وجود داشت، ليكن در عربستان بيشتر بود.
3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادي، زن گرفتن از يك خانواده و قبيله نوعي كمك به آنان محسوب مي شد، به همين جهت مشركان قريش به دامادهاي پيامبر(ص) فشار وارد مي كردند كه دختران پيامبر را طلاق دهند تا بر مشكلات پيامبر افزوده شود.
4ـ در محيطي كه نا امني و جنگ و خونريزي آسايش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترين عامل بازدارنده از جنگ به شمار مي آمد.
5ـ در آن وضع زن بيوه اگر شوهر نمي كرد، خوشايند نبود، بلكه زشت شمرده مي شد. به مجرد آن كه شوهر مي مرد، يا از وي طلاق مي گرفت و عدّه وفات يا طلاق سپري مي شد، شوهري ديگر گزينش مي شد، مانند «اسماء بنت عميس» كه اوّل همسر جعفر بن ابي طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبكر در آمد و بعد از درگذشت ابوبكر همسر امام علي(ع) شد. اين شيوه در آن فرهنگ متداول بود.
نكتة دوم: نگاهي گذرا به ازدواج پيامبر.
1ـ پيامبر در 25 سالگي با حضرت خديجه كه چهل سالش بود و قبلاً يك يا دوبار شوهر كرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود.به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي كرد و همسر ديگري نگرفت.
2ـ همه همسران پيامبر(جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن كه به همسري پيامبر در آيند، يك يا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و يا شهادت شوهر و انقضاي عدّه به عقد پيامبر در آمدند.
3ـ عمدةازدواج هاي پيامبر در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود.
4ـ پيامبر از قبايل مهم عرب مانند تيم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب كرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.
دقت در اين امور به ما مي فهماند كه ازدواج هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش هاي نفساني، بلكه در جهت اهداف عالي بود كه ذيلاً بيان ميشود.
بي شك پيامبر در ازدواج هاي متعدد دنبال خوشگذراني ها نبود، چون:
اوّلاً: اگر چنين بود، مي بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي كرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.
دوم:اگر خوشگذراني انگيزة حضرت بود، مي بايست جهت گيري هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات كند. حضرت دنبال زنان زيبا و جذّاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود دراين سن و سال كه كسي حاضر نمي شود با او ازدواج كند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي رود و به خواستگاري او كسي را فرستاده است.
سوم: آناني كه با انگيزة كاميابي جنسي به ازدواج هاي متعدد رو مي آورند، ماهيت زندگي آنان به گونه اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي آورند؛ درحالي كه سيره و زندگي پيامبر خلاف اين را نشان مي دهد. پيامبردر برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخيّر كرد كه يا ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.
علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: داستان تعدّد زوجات پيامبر را نمي توان بر زن دوستي و شيفتگي آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن كه برنامه ازدواج حضرت در آغاز زندگي كه تنها به خديجه اكتفا نمود . هم چنين در پايان زندگي كه اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن دوستي حضرت دارد. (1)
دو تن از زنان پيامبر كنيز بودند. اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود،اين دو چون كه كنيز بودند، بدون ازدواج، پيامبر مي توانست از آنان بهره مند شود. با اين تحليل ازدواج بي فايده بود.
بنابراين اهداف و حكمت هاي ازدواج پيامبر را مي بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود كه مهم ترين آن بدين شرح است:
1ـ هدف سياسي ـ تبليغي:
يكي از اهداف ازدواج هاي پيامبر هدف سياسي - تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحكم گردد . بر نفوذ سياسي واجتماعيش افزوده شود . از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست يابي بر موقعيت هاي بهتر اجتماعي وسياسي، در تبليغ دين خدا و استحكام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از كارشكني هاي آنان وحفظ سياست داخلي وايجاد زمينة مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج ها رو آورد.
در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبكر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام حبيبه دختر ابوسفيان از قبيلة نامدار بني اميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي گذارد.
در آن محيطي كه جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلكه به تعبير «ابن خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود،(2) بهترين عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي كه بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند بني اميه و بني اسرائيل،ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار كه از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي شد و آنان نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نكرد.
«گيورگيو» نويسندة مسيحي مي نويسد: محمد(ص) ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بكاهد. در نتيجه پيامبر با خاندان بني اميه و هند زن ابوسفيان وساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد . ام حبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده هاي مكه شد.(3)
2ـ هدف تربيتي: پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي خواند. پيامبر در مناسبت هاي مختلف مردم را به اين كارخداپسندانه تشويق نمود. در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در كنار مسجد «صفه» را بنا نهاد . حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سكني داد.
اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما دربارة زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشكلات پسنديده نبود، بلكه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داري كه بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست .مردان مسلمان را تشويق نمود كه زنان بي سرپرست و يتيم دار را به تناسب حال شان، با پيوند زناشويي به خانه هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمان شان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده هاي رواني رهايي يابند؛ خود نيز در عمل به اين كار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود .آنان را به همراه فرزندان يتيم شان به خانة خويش راه داد،تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشكلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3ـ هدف رهايي كنيزان:
اسلام با برنامه ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست كه ازدواج از جمله آن ها است. جويريه و صفيه كنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد كرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد كه مي شود با كنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريك زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از كنيزان آزاد شدند.
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد كرد و سپس با وي ازدواج نمود. كار حضرت براي يارانش الگوي خوبي شد و تمامي اسيران غزوه بني مصطلق كه حدود دويست تن بودند،آزاد شدند.
«گيورگيو» دانشمند مسيحي مي نويسد: محمد با جويريه ازدواج كرد. يارانش اين عمل را نپسنديدند و آن را با تعجب مي نگريستند. فرداي آن روز كم كم اسيران خود را آزاد كردند، چون كه نمي توانستند بپذيرند كه بستگان همسر پيامبر برده آنان باشند.(4)
4ـ نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرك و كافر:
برخي از زناني كه مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي شدند . زندگي بر آنان بسيار مشكل بود و در وضع بسيار اشفته اي به سر مي بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان كه همراه شوهرش به حبشه هجرت كرد . در آن جا بي سرپرست شد. نه مي توانست در آن جا بماند و نه به مكه نزد پدرش برگردد.
پيامبر وقتي كه از مشكل وي با خبر شد، پيكي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر در آورد. اين ازدواج باعث شد كه وي از بي سرپرستي نجات پيدا كند و به دامن بستگان مشرك خويش نغلتد.
5ـ طرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حكم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي كه در جاهليت احكام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حكم را باطل نمود.(5) پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» كه همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخوانده پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حكم جاهلي را در عمل باطل كند و مردم پذيراي نقض حكم جاهلي باشند.(6)
اگر اين ازدواج صورت نمي گرفت، ممكن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي شد.
افزون بر اين امور ازدواج هاي پيامبر از اهداف و حكمت هاي ديگري برخوردار بود كه به جهت رعايت اختصار از ذكر آن ها خودداري ميشود.
پي نوشت ها :
1 . سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، ص 174.، جهان آرا، تهران 1359 ش
2 . مقدمه ابن خلدون(ترجمه)، ج 1، ص 286.مركز انتشارات علمي وفرهنگي ،تهران 1362ش
3 . محمد پيامبري كه از نو بايد شناخت، ص 207.مترجم ذبيح الله منصوري انتشارات مجله خواندني ها تهران
4 . همان، ص 181.
5 . احزاب (33) آية 4.
6 . همان، آية 37.