سلام.پسری 24 ساله هستم،لیسانس دارم و ساکن مشهد،3 سال پیش به خواستگاری دختر خاله ام که ساکن کرج است رفتم.تو این سه سال از هم دور بودیم و به هم محرم نبودیم و رابطه صمیمی بینمون شکل نگرفت ،البته یه مدت کوتاه عقد موقت داشتیم که در ان مدت رابطمون بهتر شد ولی بعد از اتمام آن دختر خاله ام راضی به عقد نشد،بعد از گذشت مدتی و پیش امدن مشکلی به من گفت من 3 سال پیش بچه بودم و بقیه به زور منو وادار به قبول ازدواج کردند،ولی چون نمیخواستم تو و کسی دیگه ناراحت نشید تو این مدت فقط تحمل کردم و چیزی نگفتم،الان هر قولی بهش میدم برای زندگی آینده و هرچی دوست داشتنمو ابراز می کنم میگه من از تو خاطرات بد دارم و اگر با تو ازدواج کنم به فکر انتقامم،اون به هیچ وجه راضی به ازدواج با من نیست یعنی اگر بقیه به زور اون رو وادار به ازدواج با من بکنند عقد حرام صورت گرفته ولی من به اون علاقه دارم و وابسته به اونم.اون میگه به کسی دیگه علاقه مند نیست و چون اهل دروغ نیست میدونم راست میگه.
میخواستم راهنماییم کنید که چیکار میشه کرد...
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با این مرکز.
فرض بگیریم دختر خاله شما به هر دلیلی به شما پاسخ مثبت دهد، فکر می کنید چه اتفاق خاصی خواهد افتاد ؟احتمالا از نظر شما هیچ چیز منفی روی نخواهد داد و به خواسته چندین و چند ساله خود دست خواهید یافت.
واقعیت این است که این ازدواج احتمالی فرجامی نیک نخواهد داشت، چرا که ملاک عزتمندی شما در ازدواج رعایت نشده است. زندگی موفق صد درصد نیازمند اقتدار مثبت مرد است. با خواهش و التماس و عجز و لابه نمی توان به اقتدار مورد نظر دست یافت. مردی که غیرعزتمندانه در جایگاه شوهر به عنوان مدیر خانواده قرار می گیرد ،نمی تواند به مدیریت زندگی بپردازد . دیر یا زود سایه های سنگین اختلاف بر زندگی زناشویی ایشان افکنده خواهد شد.
اساساً دختر خاله تان دنبال مرد زندگی است، ولی شما از 21 سالگی تا به اکنون تصویری جز مرد زندگی در ذهن ایشان متصور ساخته اید. همه روانشناسان در این زمینه اتفاق نظر دارند که یک ازدواج عزتمندانه و مقتدرانه با یک دختر متوسط به مراتب از یک ازدواج غیر مقتدرانه و غیر عزتمندانه با بهترین دختر بهتر و موفق تر است.
باید بپذیرید هرگونه دست و پا زدن عاطفی شما در به دست آوردن دختر خاله چیزی جز پايمال شدن بیش تر عزت و جایگاه شما در نظر ایشان در بر نخواهد داشت . بر فرض ازدواج جایگاه شما از وضعیت کنونی به مراتب بدتر خواهد شد
باید بپذیرید که خواستگاری شما در 21 سالگی تا حدودی زودتر از موعد مقرر صورت پذیرفته ، چه بسا با کمی خویشتنداری می توانستید در فرصت مناسب تر به یک خواستگاری بی آسیب از ایشان بپردازید. اگر نیک در خود بنگرید ،وابستگی شما به این دختر، وابستگی مرضی است . ریشه در سه اختلال احتمالی: اضطراب، وسواس فکری و افسردگی دارد .هجوم مکرر و غیر اختیاری تصاویر و افکار این دختر به ذهن شما چیزی جز یک وسواس فکری فلج کننده نیست . اگر اضطراب کمتری داشتید ،این قدر برای کسب آرامش در ذهن یا بیرون به دختر خاله خود پناه نمی آوردید. عزت نفس پایین در رابطه مستقیم با روحیات افسرده وار است . اگر از عزت نفس بالایی برخوردار بودید، این گونه خود را در مقابل یک همنوع خود ذبح نمی کردید.
باید بپذیرید وقتی بسیاری از زنان و مردان عاشق پیشه بعد از مدتی زندگی چاره ای جز طلاق عاطفی یا قانونی فرا روی خود نمی بینند. عشق یکطرفه شما فرجامی جز طلاق عاطفی یا قانونی یا تداوم زندگی از سر ترحم و دلسوزی نخواهد داشت.
توصیه می شود در اولین فرصت با یک روانشناس بالینی دین آشنا به گفتگو بنشینید . با کمک و همفکری ایشان سعی نمایید از این شرایط ترحم آمیز به درآیید. چاره ای ندارید جز این که به قطع کامل ارتباط با ایشان بپردازید . با یک بازسازی جانانه شناختی عاطفی خود را مهیای یک ازدواج مردانه و مقتدرانه نمایید. بسیاری از افرادی که فکر می کردند به جز با زن مورد نظر خود نمی توانند زندگی کنند ،پس از ازدواج با دیگری متوجه غیر واقعی بودن تصور خود شده اند.
بر فرض رضایت کامل ایشان موانعی همچون عدم همخوانی خونی یا ژنتیکی یا ... همچنان بر سر راه این ازدواج فامیلی وجود دارد. چه بسا با بازیابی مجدد خویش و اثبات اقتدار و عزت واقعی خود به دیگران، دختر خاله شما مجددا به شما علاقه مند شود.