با سلام و احترام

تاكنون اكثر سوالاتي كه در مورد زنان متعدد بعضي از امامان را مينمودم اقتضاي زمان و دلايل گوناگون جنگها و اداب و رسوم و ....را در جواب ميشنيدم.در صورتي كه هر زمان چه از نظر جنگ و اقتصاد و سياست و .... مانند زمان حال بوده است و انسان نيز تغيير جسماني و ... نداشته است.خواهشمند است يك جواب واضح و روشن براي اينجانب ارسال نماييد.

با سلام و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز
جواز تعدد زوجات و فلسفه مجاز شمردن آن از نظر اسلام ، از دقيق ترين و در عين حال پيچيده ترين دستورات اجتماعي اسلام است كه نگاه دقيق و موشكافانه در آن و رسيدن به روح دستور اسلام در اين زمينه مي تواند زمينه برطرف شدن بسياري از مشكلات فردي و اجتماعي در جوامع گوناگون باشد ، هرچند متاسفانه در خصوص اين مساله نگاه هاي سطحي و به دور از انصاف و تامل موجب مخدوش شدن اين دستور مترقي اسلام شده است .
در كنار اين پرسش اصلي سوالات و پرسش هاي فرعي بسياري هم مطرح است كه از آن جمله اين امر است كه چرا معصومين عليهم السلام داراي همسران و كنيزان متعدد بودند و خود به اين امر دامن زده و موجب ترويج اين مساله گشتند ؟
روشن است كه اساس شكل گيري پرسش شما بر اين مبنا استوار است كه اصل تعدد زوجات امري مذموم و غير منطقي و غير انساني است. در نتيجه هركس چنين رفتاري داشته باشد، از حوزه رفتارهاي معقول و مقبول خارج شده ، بايد پاسخ گوي اين كنش ناپسند خود باشد ، در حالي كه ما معتقديم اصل جواز تعدد زوجات - با توجه به قيود و شروط خاصش- امري كاملا منطقي و مستدل و منطبق بر ضرورت هاي جامعه بشري است و ترك آن در مقام ضرورت امري مذموم و مطرود است .
اما فارغ از بحث در خصوص اصل جواز تعدد زوجات و جزييات و فلسفه اين حكم مهم و ضروري و قابل قبول ، بايد دانست كه ازدواج هاي مكرر اين بزرگواران نه از روي هوي و هوس كه بر اساس تعقل و سنت و ضرورت بوده ؛ اين حقيقتي است كه داده هاي مختلف تاريخي آن را گواهي مي دهد .
معصومان عليهم السلام به مقتضاي انسان بودن همانند همه نيازهاي طبيعي بشري تقاضاي جنسي نيز داشتند، همان گونه که خور و خواب داشتند .اين گونه نبود که اصلاً تقاضا و نياز جنسي در وجود آنان نبوده ، فقط براي اداي تعهد و رفع نياز طرف مقابل يا اقتضاي زمان و آداب و رسوم و...ازدواج كرده و با همسران شان ارتباط زناشويي برقرار مي‌نمودند .
در حقيقت انسان‌هاي معنوي در تقاضاهاي جسمي، کمتر از ديگران نيستند. بلكه الگوهاي هدايت بشر نبايد متفاوت از ديگر انسان ها بوده و از نيازهاي طبيعي بشري تهي باشند ، اما تفاوت آن ها با ديگران در کنترل و تحمل و تسلط بر غرايز و تمايلات است.
انسان معنوي تقاضاهاي جسمي خود را تحت کنترل درآورده و از طغيان آن ها جلوگيري مي‌کند . فقط از طريق حلال به ارضا و رفع نياز خود مي‌پردازد .چنانچه از طريق حلال ممکن نشد، تحمل و عفت مي‌ورزد و از حرام خودداري مي‌کند. اما به ويژه جنبه عقلاني و ضرورت هاي فردي و اجتماعي و مصالح عمومي در ازدواج ها و پيوندهاي زناشويي ايشان بر تمايلات فردي كاملا غلبه داشته ، محور و معيار اين ازدواج ها غالبا همان ضرورت هاي ديني و اجتماعي و مانند آن بوده است .
با تامل در ازدواج هاي پيامبر كه به دقت و ظرافت درتاريخ نقل شده و همچنين ساير امامان به روشني پيداست كه ازدواج ها ماهيت شهواني و زن بارگي نداشته، بلكه تمايلات جنسي اين بزرگواران در برابر تمايلات معنوي و كثرت عبادات و پرداختن به بندگي خداوند به حساب نمي آمده است .
از اين رو نقل شده كه امام سجاد(ع) هرچند وقت يک بار کنيزان خود را جمع مي‌کرد و به آنان اعلام مي‌نمود به خاطر اينکه پير شده‌ام، توان آميزش و رفع نياز جنسي شما را ندارم. هر کس که نياز دارد، اعلام کند تا او را آزاد کرده و شوهر دهم. براي اين که آنان در حيا واقع نشوند و بتوانند خواستة خود را به راحتي اعلام کنند، همسرش را موظف مي‌ساخت که از آنان سؤال کند و نظرشان را به امام اطلاع دهد.
اما نكته مهمي كه ضرورت دارد در خصوص ازدواج معصومين مورد توجه قرار بگيرد ، موقعيت فرهنگي و باورهاي سنتي در آن مقطع زماني و مكاني در خصوص ازدواج و زندگي زناشويي است كه در نتيجه گيري در مورد راز تعدد زوجات معصومان بسيار مهم و حياتي است ؛ به نظر مي رسد براي توضيح بهتر مطلب لازم باشد به دو مطلب ، يكي اين وضعيت فرهنگي و ديگري ماهيت ازدواج هاي پيامبر بپردازيم :
* نگاهي کوتاه به فرهنگ ازدواج در جزيره العرب در زمان پيامبر:
1ـ عرب‌هاي جاهلي نسبت به دختر،‌ بلکه جنس زن بي علاقه بودند، چون در محيطي که دائم مردم با هم به جنگ و خونريزي مشغول بودند و هر کس هر قدر که مي‌توانست، به ديگران ظلم روا مي‌داشت، خوف داشتند که در جنگ،‌ دختران اسير شوند و باعث ننگ آن طايفه گردند، نيز به جهت وضع بد اقتصادي و اين که دختران به فحشا رو آورند و... به دختر علاقه‌اي نداشتند، بلکه دخترداري را ضد ارزش مي‌شمردند و به زنده به گور کردن دختران رو آوردند.
2ـ چون جنگ و خونريزي در آن محيط امري متداول بود، و عرب جاهلي با اندک بهانه‌اي يکديگر را مي‌کشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعيتي بود و نسبت زنان به مردان افزايش چشمگيري پيدا مي‌کرد (چون مردان به جنگ اقدام مي‌کردند، نه زنان و کشته‌ها از مردان بود) که گزينة «چند زن داشتن» را براي رهايي از مشکل عدم تعادل جمعيتي پذيرفتند. اين مشکل در اکثر نقاط از جمله در ايران هم وجود داشت .
3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادي، زن گرفتن از يک خانواده و قبيله نوعي کمک به آنان محسوب مي‌شد، به همين جهت مشرکان قريش به دامادهاي پيامبر فشار وارد مي‌کردند که دختران پيامبر را طلاق دهند تا بر مشکلات پيامبر افزوده شود.
4ـ در محيطي که نا امني و جنگ و خونريزي آسايش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترين عوامل بازدارنده از جنگ به شمار مي‌آمد و در حقيقت ازدواج كاركردهاي مختلف اجتماعي و فرهنگي و پيامدهاي مثبت قبيله اي را به دنبال داشت .
5ـ در آن موقعيت فرهنگي و اقتصادي شوهر نكرده زن بيوه خوشايند نبوده ، بلکه زشت شمرده مي‌شد؛ در نتيجه به مجرد آن که شوهر مي‌مرد، يا از وي طلاق مي‌گرفت و عدّه وفات يا طلاق سپري مي‌شد، شوهري ديگر گزينش مي‌شد، مانند «اسماء بنت عميس» که اوّل همسر جعفر بن ابي طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبکر در آمد و بعد از درگذشت ابوبکر همسر امام علي شد. اين شيوه در آن فرهنگ متداول بود.
6- نه تنها جامعه تعدد زوجات و سرپرستي زنان متعدد را امري طبيعي بلكه لازم مي ديد ، حتي خود زنان نسبت به اين امر نگرشي منفي نداشتند و گرچه ممكن بود برخي زنان از روي حسادت و مشكلات اخلاقي نسبت به يكديگر برخوردهاي نامناسبي روا دارند ، اما از بُعد اجتماعي تعدد همسران يك مرد براي تك تك همسران او مايع ننگ وذلت و سرافكندگي نبود و امري كاملا پذيرفته شده به حساب مي آمد .

* نگاهي گذرا به ازدواج هاي پيامبر:
1ـ پيامبر در 25 سالگي با حضرت خديجه که چهل سالش بود و قبلاً يک يا دوبار شوهر کرده بود و با مرگ شوهر بيوه شده بود، ازدواج نمود. به مدت بيست و پنج يا بيست و هشت سال با وي زندگي کرد و همسر ديگري نگرفت.
2ـ همه همسران پيامبر(جز عايشه) بيوه بودند. آنان پيش از آن که به همسري پيامبر در آيند، يک يا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و يا شهادت شوهر و انقضاي عدّه به عقد پيامبر در آمدند.
3ـ عمدة ‌ازدواج‌هاي پيامبر در شرايط سخت و دشوار جنگي صورت گرفته بود، مانند شکست مسلمانان در جنگ اُحد که وضع مسلمانان بسيار ناراحت کننده بود.
4ـ پيامبر از قبايل مهم عرب مانند تيم، عدي، بني اميه، نيز يهوديان مدينه همسر انتخاب کرد، ولي از قبايل انصار زن نگرفت.
دقت در اين امور به ما مي‌فهماند که ازدواج‌هاي پيامبر نه در پي ارضاي خواهش‌هاي نفساني، بلکه در جهت اهداف عالي بود که ذيلاً بيان مي‌شود.
بي شک پيامبر در ازدواج‌هاي متعدد دنبال خوشگذراني‌ها نبود، چون :
اوّلاً: اگر چنين بود، مي‌بايست در سنين جواني به اين امر مبادرت مي‌کرد، نه در سنين پيري و آن هم در شرايط سخت و دشوار.
دوم: اگرخوشگذراني انگيزه حضرت بود، مي‌بايست جهت گيري‌هايش در گزينش همسر، اين ادعا را اثبات کند. حضرت دنبال زنان زيبا و جذّاب از جهت امور جنسي و جواني نبود، حتي به خواستگاري برخي از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود در اين سن و سال که کسي حاضر نمي‌شود با او ازدواج کند، چرا پيامبر دنبال زنان جوان نمي‌رود و به خواستگاري او کسي را فرستاده است.
سوم: آناني که با انگيزه کاميابي جنسي به ازدواج‌هاي متعدد رو مي‌آورند،‌ ماهيت زندگي آنان به گونه‌اي ديگر است. آنان به زرق و برق ظاهري زندگي، لباس و زينت زنان و رفاه و خوشگذراني رو مي‌آورند؛ درحالي که سيره و زندگي پيامبر خلاف اين را نشان مي‌دهد. پيامبر در برابر خواست همسران خويش در مورد زرق و برق زندگي، آنان را مخير کرد که يا ساده زيستي را برگزينند و به عنوان همسر پيامبر باقي بمانند و يا از حضرت طلاق بگيرند و بروند دنبال زرق و برق زندگي.
علامه طباطبايي در اين باره مي‌نويسد: داستان تعدّد زوجات پيامبر را نمي‌توان بر زن دوستي و شيفتگي حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن که برنامه ازدواج حضرت در آغاز زندگي که تنها به خديجه اکتفا نمود و هم چنين در پايان زندگي که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زن‌دوستي(زن بارگي) حضرت دارد. (1)
چهارم: دو تن از زنان پيامبر کنيز بودند. اگر هدف پيامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود، ‌اين دو چون کنيز بودند، بدون ازدواج هم پيامبر مي‌توانست از آنان بهره‌مند شود. با اين تحليل ازدواج با آن ها بي معنا بود.
بنابراين اهداف و حکمت‌هاي ازدواج پيامبر را مي‌بايست در اهداف بلند و ارزشي جستجو نمود که مهم‌ترين آن بدين شرح است:
1ـ هدف سياسي ـ تبليغي:
يکي از اهداف ازدواج‌هاي پيامبر هدف سياسي ـ تبليغي بود؛ يعني با ازدواج موقعيتش در بين قبايل مستحکم گردد و بر نفوذ سياسي واجتماعيش افزوده شود و از اين راه براي رشد و گسترش اسلام استفاده نمايد.
حضرت به خاطر دست‌يابي بر موقعيت‌هاي بهتر اجتماعي و سياسي، در تبليغ دين خدا و استحکام آن و پيوند با قبايل بزرگ عرب و جلوگيري از کارشکني‌هاي آنان وحفظ سياست داخلي و ايجاد زمينه مساعد براي مسلمان شدن قبايل عرب، به برخي ازدواج‌ها رو آورد.
در راستاي اين اهداف پيامبر با عايشه دختر ابوبکر از قبيله بزرگِ «تيم»، با حفصه دختر عمر از قبيله بزرگ «عدي»، با ام‌حبيبه دختر ابوسفيان از قبيله نامدار بني‌اميه، ام سلمه از بني مخزوم، سوده از بني اسد، ميمونه از بني هلال و صفيه از بني‌اسرائيل پيوند زناشويي برقرار نمود. ازدواج مهم ترين پيوند و ميثاق اجتماعي است، به ويژه در آن فرهنگ تأثير بسياري از خود به جا مي‌گذارد.
در آن محيطي که جنگ و خونريزي و غارتگري رواج داشت، بلکه به تعبير «ابن‌خلدون» جنگ و خونريزي و غارتگري جزو خصلت ثانوي آنان شده بود،(2) بهترين عامل بازدارنده از جنگ‌ها و عامل وحدت و اُلفت، پيوند زناشويي بود. به همين جهت پيامبر با قبايل بزرگ قريش، به ويژه با قبايلي که بيش از ديگران با پيامبر دشمن بودند، مانند بني‌اميه و بني‌اسرائيل،‌ازدواج نمود. امّا با قبايل انصار که از سوي آنان هيچ خطري احساس نمي‌شد و آنان نسبت به پيامبر دشمني نداشتند، ازدواج نکرد.
«گيورگيو» نويسنده مسيحي مي‌نويسد: محمد ام حبيبه را به ازدواج خود در آورد تا بدين ترتيب داماد ابوسفيان شود و از دشمني قريش نسبت به خود بکاهد. در نتيجه پيامبر با خاندان بني‌اميه و هنده زن ابوسفيان و ساير دشمنان خونين خود خويشاوند شد و ام‌حبيبه عامل بسيار مؤثري براي تبليغ اسلام در خانواده‌هاي مکه شد.(3)
2ـ هدف تربيتي:
پيامبر حمايت از محرومان و واماندگان را جزء آيين نجات بخش خويش قرار داد. قرآن مردم را به حمايت از واماندگان و محرومان و ايتام فرا مي‌خواند. پيامبر در مناسبت‌هاي مختلف مردم را به اين کار خداپسندانه تشويق نمود، در عمل براي مردان بيچاره و وامانده در کنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سکني داد.
اين حمايت عملي و صفه نشيني مربوط به مردان بود، اما درباره زنان با توجه به موقعيت آنان، اين گونه راه حل براي رهايي آنان از مشکلات پسنديده نبود، بلکه رسول خدا براي زنان راه حل ديگري را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسرداري که بازتاب شرايط اجتماعي بود، بهره جست . مردان مسلمان را تشويق نمود که زنان بي سرپرست و يتيم‌دار را به تناسب حال شان، با پيوند زناشويي به خانه‌هاي خويش راه بدهند، تا آنان و يتيمان شان از رنج بي سرپرستي و تنهايي و فقر مالي و عقده‌هاي رواني رهايي يابند؛ خود نيز در عمل به اين کار تن داد تا مسلمانان در عمل تشويق شوند و در مسير رفع محروميت واماندگان قدم بردارند.
پيامبر با زنان بيوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان يتيم شان به خانه خويش راه داد، ‌تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشکلات گام برداشته باشد و هم الگوي خوبي براي مردم در اين امر باشد.
3ـ هدف رهايي کنيزان:
اسلام با برنامه‌ريزي دقيق و مرحله به مرحله در جهت آزادي اسيران گام برداشت. رسول خدا از شيوه‌هاي خوب و متعدد براي آزادي اسيران بهره جست که ازدواج از جمله آن‌ها است. جويريه و صفيه کنيز بودند. پيامبر اين دو را آزاد کرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدين وسيله به مسلمانان بياموزد که مي‌شود با کنيز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شريک زندگي قرار داد. در ازدواج پيامبر با جويريه بسياري از کنيزان آزاد شدند.
جويريه در غزوه بني مصطلق اسير شده بود و در سهم غنيمتي رسول خدا قرار گرفت. حضرت وي را آزاد کرد و سپس با وي ازدواج نمود. کار حضرت براي يارانش الگوي خوبي شد و تمامي اسيران غزوه بني مصطلق که حدود دويست تن بودند،‌آزاد شدند.
«گيورگيو» دانشمند مسيحي مي‌نويسد: محمد با جويريه ازدواج کرد. يارانش اين عمل را نپسنديدند و آن را با تعجب مي‌نگريستند. فرداي آن روز کم کم اسيران خود را آزاد کردند، چون که نمي‌توانستند بپذيرند که بستگان همسر پيامبر بردة آنان باشند.(4)
4ـ نجات زن و جلوگيري از غلتيدن وي در دامن بستگان مشرک و کافر:
برخي از زناني که مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و يا ارتداد شوهر، بي سرپرست مي‌شدند و زندگي بر آنان بسيار مشکل بود و در وضع بسيار آشفته‌اي به سر مي‌بردند، همانند ام حبيبه، دختر ابوسفيان که همراه شوهرش به حبشه هجرت کرد و در آن جا بي سرپرست شد. نه مي‌توانست در آن جا بماند و نه به مکه نزد پدرش برگردد.
پيامبر وقتي که از مشکل وي با خبر شد، پيکي براي نجاشي پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبيبه را به عقد پيامبر در‌آورد. اين ازدواج باعث شد که وي از بي سرپرستي نجات پيدا کند و به دامن بستگان مشرک خويش نغلتد.
5ـ‌ طرد سنت غلط و جاهلي:
در اسلام «پسرخوانده» حکم پسر واقعي را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نيست. در حالي که در جاهليت احکام پسر واقعي را بر پسر خوانده سرايت مي‌دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام اين حکم را باطل نمود.(5) پيامبر به دستور خدا با «زينب بنت حجش» که همسر مطلقه زيدبن حارثه، پسرخواندة پيامبر بود، ازدواج نمود، تا حکم جاهلي را در عمل باطل کند و مردم پذيراي نقض حکم جاهلي باشند.(6)
اگر اين ازدواج صورت نمي‌گرفت، ممکن بود زيدبن حارثه، يا پسرش اسامه بن زيد، بعد از رحلت پيامبر به عنوان پسر و وارث پيامبر مطرح مي‌شد و مسير امامت و وراثت خاندان پيامبر دگرگون مي‌شد.
افزون بر اين امور ازدواج‌هاي پيامبر از اهداف و حکمت‌هاي ديگري برخوردار بود که به جهت رعايت اختصار از ذکر آن‌ها خودداري مي‌شود.
در پايان به بيان نکته‌اي ديگر مي‌پردازيم: در اسلام چند همسر گزيني براي مردان محدود است. مرد نمي‌تواند بيش از چهار همسر دائمي در يک زمان داشته باشد.
قرآن مي‌گويد: با رعايت عدالت مي‌تواند چهار همسر داشته باشد.(7) تا قبل از نزول اين حکم مردان بيش از چهار همسر دائمي داشتند.
همه زنان پيامبر قبل از نزول اين حکم به عقد پيامبر در‌آمده بودند. از طرف ديگر رسيدن به اهداف مهمي كه در بالا ذكر شد ، تنها با تغيير و تفاوت اين حكم در خصوص حضرت ممكن بود ؛ در هر حال پس از تامين اين اهداف و نزول آيه محدوديت ازدواج با بيش از چهار زن، خداوند به پيامبرش دستور داد که از اين پس حق نداري با کسي ازدواج نمايي، حتي اگر همه زنانت را طلاق بدهي، به جاي آنان نمي‌تواني با زنان ديگري ازدواج نمايي.(8)
دليل اين امر شايد آن بود كه زنان پيامبر حق ازدواج با ديگر مردان را نداشتند . هر زني كه به همسري پيامبر در مي آمد ، به تصريح قرآن ام المومنين محسوب شده، حق ازدواج با ديگر مردان بعد از حضرت را نداشت . طلاق دادن بيش از چهار زن توسط حضرت به منزله اجحاف و ظلمي به اين زنان و بي سرپرست رها نمودن آنان بود .
در هر صورت اين حکم ويژه در خصوص ازدواج و طلاق ، از احکام اختصاصي پيامبر است، همان گونه که به دلايل گوناگون حضرت احكام اختصاصي ديگري نيز داشت مانند : وجوب خواندن نماز شب و...
ازدواج هاي پيامبر و ائمه عليهم السلام نه از روي تمايلات شهواني كه برخاسته از اصل مترقي و حساب شده اسلامي ، همچنين فرهنگ ها و سنت هاي رايج جامعه آن هم بر اساس اصول و ضوابط انساني و ديني بوده ، نكته منفي در آن وجود نداشته، عامل تحقير و توهين نسبت به همسران آنان باشد .
در نهايت بايد به چند نكته تذكر بدهيم كه :
1- سيره اهل بيت عليهم السلام در همه امور از جمله در تعدد زوجات مربوط به فرهنگ و موقعيت هاي اجتماعي زمان خودشان بوده ، معلوم نيست كه اگر اين بزرگواران در زمان كنوني مي زيستند ، به همان شكل و نسبت رفتار مي كردند و در اين موقعيت زماني و مكاني در زندگي زناشويي خود هم همان گونه بودند .
2- اگر به مقوله تعدد زوجات با نگاه درست و دقيق نگريسته شود، نه اجحاف و توهين و تحقيري در حق زنان است و نه مستلزم پايمالي حقوق آنان ؛ كه البته اين مساله در گرو رسيدن جامعه به فرهنگ مناسب در اين زمينه و نگاه و برخورد صحيح و عقلاني و به دور از احساسات با اين مقوله است .
3- يقينا وضعيت فرهنگي و اقتصادي و حتي نيازهاي بشري در زمان كنوني با گذشته بسيار متفاوت است . لااقل مي توان گفت در مساله تحريكات شهواني و احساس نياز بيش تر بشر به روابط جنسي وضعيت زمان كنوني به خصوص بعد از رنسانس جنسي غرب ، قابل مقايسه با چند قرن قبل يا صدر اسلام نيست ، در نتيجه چه بسا ضرورت هاي گوناگون فردي و اجتماعي در يك مقطع زماني ضرورت توجه به تعدد زوجات را جدي و لازم نمايد ، اما در زماني ديگر اين ضرورت به حداقل برسد .
4- حتي در زمان كنوني هم مساله ازدواج مجدد راه حل بسياري از مشكلات جوامع بشري است. اگر به دور از احساسات و عواطف فردي و با تغيير فرهنگ هاي غلط به آن توجه شود ، بستر حل بسياري از مشكلات خانوادگي و اجتماعي و چاره بسياري از جرم ها و جنايت ها خواهد بود ؛ اما متاسفانه حتي ذره اي تعقل و تامل در برخورد با اين اصل ديني كه البته قانون و قاعده اي خاص و استثنايي به حساب مي‌آيد نمي شود. معمولا در نهايت ابتذال و سطحي نگري به آن پرداخته مي شود .
در هر صورت امامان معصوم بالاترين الگوهاي عملي ترويج فرهنگ هاي درست ديني بودند . در زمينه امور فردي و اجتماعي و اخلاقي همين رفتارهاي عادي و طبيعي آنان بيش ترين تاثير را در نوع رفتار و كنش جامعه مي گذاشت . در تصحيح اشكالات و نابساماني هاي فرهنگي و اجتماعي نقشي بسزا ايفا مي نمود . اين ازدواج ها را مي توان در همين راستا تعريف نمود .

پي‌نوشت‌ها:
1. سيد محمد حسين طباطبايي، فرازهايي از اسلام، ص 174.
2. مقدمه ابن خلدون(ترجمه)، ج 1، ص 286.
3. محمد پيامبري که از نو بايد شناخت، ص 207.
4. همان، ص 181.
5. احزاب (33) آيه 4.
6. همان، آيه 37.
7. نساء (4) آيه 3.
8. احزاب ، آيه‌52.