پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در برخي از تواريخ آمده که :
ابوبکر، پس از اقامه‏ شهادت شهود، تصميم گرفت كه فدك را به دخت پيامبر بازگرداند. پس در يك ورقه از پوست، قباله‏ فدك را به نام فاطمه نوشت. فاطمه از خانه‏ او بيرون آمد. در بين راه با عمر مصادف شد . عمر از ماجرا آگاه گرديد . قباله را از وى خواست و به حضور خليفه آمد . به اعتراض گفت: فدك را به فاطمه دادى در حالى كه على به نفع خود شهادت مى‏دهد . ام ايمن زنى بيش نيست. سپس آب دهان در نامه انداخت و آن را پاره كرد. (1).
اين ماجرا، قبل از آن كه از سلامت نفس خليفه حكايت كند، از تلون و ضعف نفس او حاكى است . مى‏رساند كه قضاوت او تا چه اندازه تابع تمايلات افراد بوده است. ولى حلبى ماجراى فوق را به صورت ديگر نقل مى‏كند و مى‏گويد:
خليفه مالكيت فاطمه را تصديق كرد. ناگهان عمر وارد شد و گفت: نامه چيست؟ وى گفت: مالكيت فاطمه را در اين ورقه تصديق كرده‏ام. وى گفت: تو به درآمد فدك نيازمند هستى، زيرا اگر فردا مشركان عرب بر ضد مسلمانان قيام كنند، از كجا هزينه‏ى جنگى را تأمين خواهى كرد؟ سپس نامه را گرفت و پاره كرد. (2).
براي آگاهي بيش تر به کتاب فروغ ابديت از آيت الله سبحاني ،مراجعه نمائيد .
پي نوشت ها:
1. شرح نهج‏البلاغه‏ى ابن‏ابى‏الحديد، ج 16، ص 274 ، تحقيق محمد ابوالفضل ،چاپ اول ،قاهره ،دار احياء الکتب العربيه ،1378 .
2. سيره‏ حلبى، ج 3 ص 400 ، علي بن برهان الدين حلبي ،دار الفکر ، بيروت ،1382 .