استاد مطهري در كتاب امامت و رهبري مي فرمايد پيامبر در طول عمر خود نتوانست تمامي مسايل دين را به طور كامل بيان كند و دلايل مختلفي داشت يكي اينكه مشكلات اعم از جنگ ها ومشقات فرصت بيان نمي داددوم اينكه برخي مسايل هم براي مردم سوال پيش نمي آمد تا پيغمبر بيان كند و به همين دليل وجود فردي كه تمام مسائل را مانند پيغمبر بداند به عنوان امام ضرورت پيدا كرد .البته سوال من اين نيست سوال من اين است كه چرا خدا به پيغمبر عمري مانند نوح نداد تا تمام مسائل را بيان كند ؟وديگر احتياجي به فرد ديگري نباشد ؟
يا اصلا پيغمبر با 1000 يا بيشتر مي توانست تمامي مسائل را بيان كند ؟

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
به دليل صريح آيات و روايات عمر پيامبر به مدت زماني طول کشيد که احکام الهي از حيث نزول و بيان کامل شد، اکنون بشر دين کامل در اختيار دارد، قرآن کريم فرمود:
«و نزلنا عليک الکتاب تبيانا لکل شيء» (1) اين کتاب را که روشنگر هر چيز است، بر تو نازل کرديم .
«وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » (2) شرح هر چيزى (كه پايه سعادت انسان است)مي باشد و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مى‏آورند.
امام صادق (ع) فرمود: «ان الله تبارک و تعالي انزل في القرآن تبيان کل شي حتي والله ما ترک الله شيا يحتاج اليه العباد» (3) خداوند متعال در قرآن همه چيز را بيان کرده حتي سوگند ياد نموده که چيزي که مورد نياز مردم است در قرآن فرو گذار نشده است.
از امام هفتم نقل شده که فرمود: «بل کل شي في کتاب الله و سنت نبيه» (4) آري، همه چيز در کتاب خدا و سنت پيامبرش بيان شده است.
امير مومنان فرمود: «و عمر فيکم نبيه ازمانا حتي اکمل له و لکم، فيما انزل من کتابه، دينه الذي رضي لنفسه» (5) پيامبرش را در ميان شما عمري داد تا آنچه را كه از دين پسنديده ،براي او و براي شما در قرآني که فرستاد، کامل نمود.
بنابراين در کامل بودن دين و اين که پيامبر همه چيز را بيان فرموده جاي ترديد نيست . با توجه به اين حقيقت انکارناپذير، آنچه را شهيد مطهري فرموده، ناظر به مطلبي ديگر است که مربوط به تفسير و تبيين آموزه‌هاي قرآن و سنت نبوي است، يعني امام معصوم پس از رحلت پيامبر به عنوان جانشين او عهده دار بيان و تفسير احکام ديني است . از اين رو علامه طباطبايي ضمن بيان مبسوط مي‌گويد:
چنان که از راه عنايت خدايي لازم است. اشخاصي پيدا شوند که وظايف انساني را از راه وحي درک نموده ،به مردم تعليم کنند، همچنان لازم است که اين وظايف انساني آسماني براي هميشه در جهان انساني محفوظ بماند . در صورت لزوم به مردم عرضه و تعليم شود ، يعني پيوسته اشخاصي وجود داشته باشند که دين خدا نزد شان محفوظ باشد . در وقت لزوم اجرا گردد، کسي که متصدي حفظ و نگاه داري دين آسماني است و از جانب خدا به اين سمت اختصاص يافته، امام ناميده مي‌شود، چنان که کسي حامل روح وحي و نبوت و متصدي اخذ و دريافت احکام و شرايع آسماني از جانب خدا مي‌باشد ،نبي نام دارد. (6)
بنابراين وجود امام بعد از پيامبر براي تفسير و تبيين و حفظ احکام دين (قرآن و سنت) ضروري است. منظور شهيد مطهري نيز همين نکته است.
اما درباره آنچه در پايان پرسش به عنوان سوال اصلي مطرح شده بايد گفت:
اولا: گرچه حضرت ختمي مرتبت به اندازه جناب نوح عمر نکرد، ولي در همان مدت عمر 63 سال کاري نمود که هيچ پيامبري نتوانست انجام دهد . قرآن و سنت او تا برپايي قيامت تامين کننده نيازهاي گوناگون ديني بشر است . خداوند تا زماني که نياز بود، براي تکميل دين به پيامبرش عمر داد . پيامبر در همان مدت عمر خود چندين برابر حضرت نوح در بيان و اجراي و تبيين مسايل ديني موفق بوده است، درباره حضرت نوح بايد توجه داشت که با آن عمر طولاني کم ترين موفقيت را داشته است. قرآن کريم در اين باره از قول حضرت نوح نقل کرده:
گفت :پروردگارا ! قوم خود را شب و روز دعوت کردم، دعوت و نصيحتم جز بر فراز و اعراض آن ها نيفزود، هر چه آنان را خواندم تا ايشان را بيامرزي، انگشتان شان را از روي جهل و عناد در گوش‌هاي ‌شان نهادند . جامه خويش به رخسار افکندند . بر کفر اصرار و لجاج ورزيدند. سخت راه تکبر و نخوت پيمودند، بازهم آن ها را آشکار دعوت کردم، آن گاه آن ها را آشکار و علني خواندم و در خلوت و پنهاني خواندم. (7)
بنابراين طولاني شدن عمر سبب نمي‌شود که موفقيت بيش تر گردد، جناب نوح در مدت آن همه سال ها نه تنها نوبت به بيان احکام براي او نرسيد. بلکه کسي حاضر نشد که حرف او را گوش دهد و حرف او را بشنود.
از اين گذشته امام معصوم وجودش همانند وجود پيامبر از نظر تکوين نيز در عالم ضروري است. چون وجود او واسطه فيض است . حجت خدا در روي زمين است. اين واسطه و حجت همواره وجودش در زمين بلکه در عالم لازم است، از اين رو امير مومنان فرمود:
«لاتخلو الارض من قائم لله، بحجه اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته .. اوليک خلفاء الله في ارضه و الدعاه الي دينه؛ (8) زمين هيچ گاه از حجت الهي خالي نيست، که براي خدا با برهان روشن قيام کند، يا آشکار و شناخته شده، يا بيمناک و پنهان، تا حجت خدا باطل نشود و نشانه هايش از بين نرود، آنان جانشينان خدا در زمين و دعوت کنندگان مردم به دين خدايند».
بنابراين غير از بيان احکام ،ضرورت‌هاي ديگر از نظر تشريع و تکوين بر وجود امام دلالت دارد که تفصيل آن را در منبع ذيل بايد جست و جو کرد. (9)
خداوند آنچه را بشر براي تعالي و تكامل نياز دارد ،در اختيار او قرار مي دهد ، به هر صورت و به واسطه هر كس و چگونگي آن را حكمت الهي مشخص مي كند.

پي‌نوشت‌ها:
1. نحل (16) آيه 89.
2. يوسف(12) آيه 111.
3.کافي ، ج 1، ص 59، حديث 1، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، بي‌تا .
4.همان، ص 62، حديث 10،
5.نهج البلاغه خطبه 86.
6. شيعه در اسلام، ص 120، نشر دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1348 ش .
7.نوح (71) آيه 5- 10.
8.نهج البلاغه، حکمت 147.
9. انسان کامل از نگاه امام خميني، ص 51 تا ص 72، نشر پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامي، قم، 1388 ش .