پرسش وپاسخ

در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانه‌هایی بیان‌شده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد.

پرسش:

آيا براي رهايي از مرگ بد به‌وسیله حوادث، دستورالعملی در اسلام وجود دارد؟

پاسخ:
بهترین نوع مرگ از نگاه اسلام، شهادت درراه خداوند است. بر این اساس، برخی از انواع مرگ، با شهادت مقایسه می‌شوند مثلاً اینکه اگر مادری در هنگام زایمان از دنیا برود، اجر و ثواب او را مانند شهید دانسته‌اند. علامه مجلسی در تفسیر مرگ بد، می‌نویسد که این بدی یا به‌ اعتبار دنیا است، همانند غرق شدن، سوختن، خورده شدن به‌وسیله حیوانات درنده و… یا به ‌اعتبار آخرت است همانند مرگ بر گناهان، بدون آن‌که شخص توبه کرده باشد. (1) پس مرگ سخت و دردناک و یا نا به هنگام می‌توانند از مصادیق مرگ بد باشند. بااین‌حال، می‌توان به سختی‌های هنگام مرگ، نگاه مثبتی نیز داشت؛ چنانچه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله می‌فرمایند:
المَوتُ کَفارةٌ لِذُنوبِ المُومِنینَ. (2)
مرگ (و سختی‌های آن) سبب جبران گناهان مؤمنین است.
یا در جریان دیگری نقل‌شده است که حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام به عيادت مردى رفتند كه در سكرات مرگ بود؛ درحالی‌که محتضر، قادر نبود، جواب كسي كه صدایش می‌کرد را بدهد. پس حاضرين عرض کردند: ای فرزند رسول‌الله، دوست داریم حال رفيق خود و كيفيت مردن او را، بدانیم؟ امام کاظم علیه‌السلام فرمودند:
«اَلْمَوْتُ هُوَ اَلْمِصْفَاةُ يُصَفِّي اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَيَكُونُ آخِرُ أَلَمٍ يُصِيبُهُمْ كَفَّارَةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِيَ عَلَيْهِمْ وَ يُصَفِّي اَلْكَافِرِينَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَيَكُونُ آخِرَ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ و هُوَ آخِرُ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَكُونُ لَهُمْ...» (3)
یعنی مرگ وسيله تصفيه است، مؤمنان را از گناهانشان پاكيزه و خالص مى‌گرداند، پس آخرين رنجى كه به آنان برسد كفّاره آخرين گناهى است كه بر گردنشان باقی‌مانده و كافران را از حسناتشان تصفيه مى‌نمايد و آخرين لذّت يا آسودگى است كه به آنان مى‌رسد و آن آخرين پاداش نيكى است كه به نفع انسان هست.
پس مرگ و سختی آن، برای مؤمنان امیدبخش و برای کافران نابودکننده و مقدمه عذاب است.
بهترین راهکار و دستورالعمل برای رهایی از مگر بد، دوری از عواملی است که این نوع از مرگ را به دنبال دارند و انجام سفارش‌هایی است که مرگ بد را از انسان دفع می‌کند. در روایات به این عوامل اشاره‌شده که به برخی از آن‌ها پرداخته خواهد شد.
طعنه زدن
یکی از عوامل مؤثر در به وجود آمدن مرگ بد، طعنه زدن به مؤمنان است. امام باقر علیه‌السلام درباره فرجام طعنه و زخم‌زبان زدن به مؤمنان می‌فرمایند:
«مَا مِنْ إِنْسَانٍ يَطْعُنُ فِي عَيْنِ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَاتَ بِشَرِّ مِيتَةٍ وَ كَانَ قَمِناً أَنْ لَا يَرْجِعَ إِلَى خَيْرٍ». (4)
هیچ انسانى نیست كه پیش روى مؤمنى از او بد گوید و طعنه زند، مگر این‌که به بدترین شكل بمیرد و سزاوار است كه روى خیر و سعادت را نبیند.
آزردن مؤمن و بی‌حرمتی به او یکی از خطوط قرمز الهی است؛ چراکه در کلمات اهل‌بیت علیهم‌السلام، حرمت مؤمن را بیش از حرمت کعبه دانسته‌اند. (5) پس مرگ بد، بخشی از مجازات این گناه است و فرد طعنه زننده باید منتظر عذاب آخرت نیز باشد.
صله‌رحم
برای دیدوبازدید از اقوام فواید مادی و معنوی فراوانی در روایات بیان‌شده است. یکی از ثمرات آن، جلوگیری از مرگ بد است. امام صادق علیه‌السلام دراین‌باره می‌فرمایند:
صِلَةُ اَلرَّحِمِ تُهَوِّنُ اَلْحِسَابَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ هِيَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْعُمُرِ وَ تَقِي مَصَارِعَ اَلسُّوءِ وَ صَدَقَةُ اَللَّيْلِ تُطْفِئُ غَضَبَ اَلرَّبِّ. (6)
صله‌رحم روز قيامت حساب را آسان و عمر را دراز كند و از مرگ بد حفظ‍‌ نمايد و صدقه دادن در شب، خشم خدا را خاموش كند.
شاید ارتباط این دو موضوع برای ما مشخص نباشد اما خداوند برای برخی عبادات، علاوه بر ثواب اخروی، برخی نتایج و برکات دنیوی نیز در نظر گرفته است مانند صله‌رحم که می‌تواند از مرگ بد در این دنیا جلوگیری کند.
صدقه دادن
یکی دیگر از اعمالی که از فرجام ناخوشایند در این دنیا جلوگیری می‌کند و بین مردم نیز مشهور است، پرداخت صدقه است. در روایتی از امام صادق علیه‌السلام چنین گزارش‌شده است:
اَلصَّدَقَةُ بِاللَّيْلِ تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَّوْءِ وَ تَدْفَعُ سَبْعِينَ نَوْعاً مِنَ اَلْبَلاَءِ. (7)
صدقه دادن در شب، مردن بد و هفتاد نوع بلا را از انسان دور مى‌كند.
و در عبارت دیگری می‌فرمایند:
وَ اَلصَّدَقَةُ فِي اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسَوْءِ (8)
صدقه آشكارا مردن بد را برگرداند
از جمع‌بندی این دودسته روایات می‌توان چنین برداشت کرد که دادن صدقه به هر صورتی؛ پنهانی و یا آشکارا، می‌تواند از بلاها و به‌خصوص مرگ بد، جلوگیری کند.
کار نیک
در برخی روایات نیز به‌صورت کلی به انجام کارهای نیک، سفارش شده و آن را مانع از مرگ بد معرفی کرده‌اند، مانند:
اصْطَنِعُوا الْمَعْرُوفَ بِمَا قَدَرْتُمْ عَلَيْهِ فَإِنَّهُ تَقِي مَصَارِعَ السَّوْء (9)
هر چه در توان داريد كار نیک‌انجام دهيد كه شمارا از مرگ‌هاى بد حفظ‍‌ مى‌نمايد.
کار خوب و نیکی که در این روایات مورداشاره است می‌تواند شامل موارد قبلی؛ یعنی احترام به مؤمنان و زخم‌زبان نزدن به آن‌ها، صله‌رحم، صدقه و یا هر کار جواب و یا مستحب دیگری بشود، چون واژه «معروف» یعنی هر کار خوب شناخته‌شده که حتماً شامل واجبات، مستحبات و یا کارهای اخلاقی و موردپسند جامعه دینی، می‌شود.
نتیجه:
مرگ در این دنیا را چاره و گریزی نیست اما همه در تلاش‌اند تا به بهترین صورت این جهان فانی را ترک کند. شهادت درراه خدا بهترین نوع مرگ است که برای همگان دست‌یافتنی نیست! در روایات برای جلوگیری از بد مردن، راهکارها و نشانه‌هایی بیان‌شده است مثلاً اینکه اگر انسان به مؤمنان طعنه و کنایه بزند دچار مرگ بد خواهد شد و یا اینکه صله‌رحم، صدقه دادن و انجام کارهای نیک می‌تواند انسان را از مرگ سخت و بد، حفظ کند.
پی‌نوشت
مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، بیروت: دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403 ق، ج 72، ص 167.
همان، ج 6، ص 151.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ اول، 1403 ق، ص 289.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 361.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1362 ش، ج 1، ص 26.
کليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تهران: اسلاميه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج ۲, ص ۱۵۷.
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، ثواب الاعمال، قم: دارالشريف الرضي، دوم، 1406 ق، ص ۱۴۳.
ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، قم: جامعه مدرسين‏، چاپ دوم، 1363 ق، ص 149.
همان، ص 107.
 

آنچه در اسلام، عامل برتری دانسته شده، دین‌داری و تقواست که همه مؤمنان اعم از مرد و زن، از زمینه عادلانه‌ای در این مسیر برخوردار هستند.

پرسش:
آيا حديث يا روايتي در مورد برتري مردان از زنان داريم؟ و يا اينکه زنان ضعیف‌تر و ... هستند؟
 

پاسخ:

معارف و احکام اسلام به مؤمنان، نگاه جنسیتی ندارد بلکه اساساً به انسانیت آن‌ها توجه دارد. زن و مرد مسلمان در کنار ویژگی‌ها و خصوصیاتی که در خلقت دارند، هر دو، مکلف هستند و می‌توانند پله‌های ترقی و کمال را طی کنند.

یکسانی مقام زن و مرد:

این یکسانی تا حدی است که در قرآن کریم، همان‌طور که مردان الهی مانند رسول خدا صلی‌الله علیه و آله (1) و حضرت ابراهیم علیه‌السلام (2) به‌عنوان اسوه و الگو معرفی‌شده‌اند، زنانی مانند همسر فرعون و حضرت مریم را نیز به‌عنوان الگوی همه مردم، اعم از زن و مرد، معرفی کرده است.

وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهِ مِنْ رُوحِنَا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِمَاتِ رَبِّهَا وَ كُتُبِهِ وَ كَانَتْ مِنَ الْقَانِتِينَ (3)

و خدا برای مؤمنان همسر فرعون را مثل زده است هنگامی‌که گفت: پروردگارا! برای من نزد خودت خانه‌ای در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کردارش رهایی‌بخش و مرا از مردم ستمکار نجات ده؛ و [نیز] مریم دختر عمران [را مثل زده است] که دامان خود را پاک نگه داشت و درنتیجه از روح خود در او دمیدیم و کلمات پروردگارش و کتاب‌های او را تصدیق کرد و از اطاعت‌کنندگان [فرمان‌های خدا] بود.

این آیه به‌روشنی بیان می‌کند که این دو زن به‌عنوان الگویی برای تمام افراد باایمان (زنان و مردان)، معرفی‌شده‌اند و زن بودن آن‌ها تأثیر در بلندی جایگاه و کسب مقامات بزرگ نداشته است. بر اساس قواعدی مانند «إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم» (4) ملاک برتری انسان‌ها میزان تقوای آن‌هاست و نه جنسیت.

آنچه در معارف دینی در مورد جایگاه و وظایف زن و مرد بیان‌شده، مربوط به توانایی‌ها و ویژگی‌های خلقتی آن‌هاست و برای اثبات برتری و یا ضعف یک جنس نسبت به جنس دیگر نیست. برای نمونه به این آیه توجه نمایید:

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ﴿5﴾

مردان، کارگزاران و تدبیر کنندگان [زندگی] زنانند، به خاطر آنکه خدا مردان را [از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری] برزنان برتری داده و به خاطر آنکه [مردان] از اموالشان هزینه زندگی زنان را [به‌عنوان حقّی واجب] می‌پردازند.

شاید در نگاه اول، از این آیه برداشت شود که مردان برزنان برتری داده‌شده‌اند؛ اما دقت در محتوای آیه نشان می‌دهد که ویژگی عمومی مردان در موضوعاتی مانند قدرت جسمی و تاب‌آوری و ... باعث شده وظیفه‌ای سنگین بر دوش آنان قرار داده شود و درواقع این آیه به‌نوعی برتری زنان را بیان می‌کند و مردان را مکلف به خدمت و تأمین نیازهای آنان می‌کند!

ویژگی‌های ذاتی زن:

زنان نیز مانند مردان، ویژگی‌ها و توانایی‌هایی دارند که اگر در محل صحیح خود به کار گرفته شود، قوت و شرافت برای زنان است اما اگر بدون در نظر گرفتن این شرایط، توقعات خارج از توان، از زنان وجود داشته باشد، آن‌ها را ضعیف خواهیم یافت! امیر مؤمنان علیه‌السلام در وصیت خود به فرزندشان، محمد بن حنفیه، می‌فرمایند:

فَإِنَّ اَلْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ (6)

زن شاخه ريحانى (گل) حسّاس است و تنظيم‌كنندۀ امور مربوط‍‌ به اقتصاد و خدمتگزاری نيست!

اگر همین ویژگی احساساتی بودن زنان که حضرت به آن اشاره‌کرده‌اند را موردتوجه قرار دهیم، روشن می‌شود که خلقت زن و مرد بر اساس حکمت الهی بوده و ویژگی‌های آن‌ها در کنار یکدیگر به ادامه حیات آن‌ها خواهد انجامید. متأسفانه بر اساس آنچه در جامعه امروز شاهد آن هستیم، اگر زنان در کارهای مردانه مانند جنگاوری، قضاوت و ... به‌کارگیری شوند، عدم توانایی آن‌ها در پیشبرد کار و یا فشار و مشقت زیاد بر آن زنان، نتیجه و برداشتی جز، ضعف را در پی نخواهد داشت! اما اگر این احساسات و روحیه لطیف زنانه، در جایگاه همسری و شخصیت مادرانه، پدیدار شود، نه‌تنها ضعفی محسوب نمی‌شود، بلکه نقطه قوتی است که مردان هرگز از پس آن بر نخواهند آمد.

 

 

نتیجه:

بنابراین آنچه در اسلام، عامل برتری دانسته شده، دین‌داری و تقواست که همه مؤمنان اعم از مرد و زن، از زمینه عادلانه‌ای در این مسیر برخوردار هستند. در طول تاریخ نیز زنانی بوده‌اند که با ترقی و رشد در عرصه‌های مختلف زندگی دنیایی و معنوی، به‌عنوان الگوی دیگران ازجمله مردان دیگر، دست‌یافته‌اند. پس اگر یک زن خانه‌دار در یک روستای دورافتاده، باتقوا و پرهیزگار باشد و در جایگاه همسری و مادری خویش به تکلیفش عمل کند، می‌تواند از یک رئیس‌جمهور مرد در پایتخت، نزد مردم و خداوند ارزشمندتر باشد. آنچه گاهی سبب می‌شود برخی از ویژگی‌های زنانه به‌عنوان نقطه‌ضعف آنان قلمداد شود، خارج شدن بانوان از جایگاه خلقتی و حقیقی‌شان است. قطعاً این مسئله در مورد مردان نیز وجود دارد که اگر در کارهای زنانه به کار گرفته شوند، ضعیف و ناتوان خواهند بود؛ بنابراین هر ویژگی زنانه و یا مردانه اگر در جایگاه خود به کار بسته شود، نقطه قوت است و در غیر این صورت باعث اظهار ضعف خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

سوره احزاب، آیه 21.

سوره ممتحنه، آیه 4.

سوره تحریم، آیه 11 و 12.

سوره حجرات، آیه 13.

سوره نساء، آیه 34.

شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفاری، علی‌اکبر، قم: دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413 ق، ج ۴, ص ۳۸۴.

تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه آن، عدم تجسم گناهانش در آخرت است.

پرسش:
خیلی وقت ها کارشناسان مذهبی میگن عذاب جهنم، تجسم عمل خود ما است و خداوند مسئول عذاب ما نیست. اگر اینطوری هست که عذاب تجسم عمل ما است؛ چطور با یک توبه، کل اثر بدش از بین میره؟! یا با یک نیت باطل، اون عمل خوب بی فایده میشه؟!
 

پاسخ:
مقدمه:
تجسم اعمال اصطلاحی در مضامین دینی است به معنای مجسم شدن اعمال آدمیان در برابر آن‌ها در روز قیامت. به این صورت که اعمال نیک دنیایی انسان در روز قیامت تغییر شکل داده، به‌صورت نعمت‎های بهشتی درخواهد آمد و اعمال بدانسان به‌صورت آتش و دیگر عذاب‌ها نمودار خواهد شد. این آموزه ازآن‌جهت که تبیین مناسبی از رابطه عمل و جزای آن به دست می‌دهد اهمیت بسیاری در مباحث مربوط به معاد پیداکرده و دانشمندان علم کلام و فلسفه و تفسیر همواره به آن توجه داشته‌اند. درعین‌حال این سؤال پیش می‌آید که اگر پاداش‌ها و عذاب‌ها در قیامت تجسم اعمال انسان است، پس چگونه در برخی مواقع و به عللی، این اثر تکوینی و عینی، از بین رفته و محو می‌شود و یا اصلاً تجسم نمی‌یابد؟ سعی می‌شود در چند محور به این مسئله پرداخته شود:
نکته اول:
در مورد اثر توبه بر تجسم اعمال در میان علمای مسلمانان اصولاً دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: برخی از علماء دین و نیز برخی از فلاسفه، قائل به «لعان» هستند؛ یعنی بر این باورند که تجسم اعمال بدانسان با توبه نابود نمی‌شود، بلکه حق‌تعالی بین شخص گنه‌کار و اثر گناه و تجسم اعمال او، فاصله می‌اندازد. (1) به‌عبارت‌دیگر تجسم عمل به‌عنوان اثر و نتیجه تکوینی گناه هیچ‌گاه از بین نمی‌رود بلکه در روز قیامت خداوند به جهت توبه بنده، میان او و گناهانش فاصله می‌اندازد و پرونده اعمال زشت او را بایگانی نموده و دیگر گناهان و آثارشان سبب عذاب و اذیت او نمی‌شوند.
نظریه دوم: اکثر اندیشمندان اسلامی عقیده دارند که با توبه، خداوند تجسم اعمال نکوهیده انسان را کاملاً از بین می‌برد و محو می‌کند؛ یعنی اگر انسان به درگاه خداوند توبه نصوح کند و از کردار گذشته خود پشیمان شده و دیگر به سمت آن گناهان بازنگردد، خداوند تجسم گناهان او را از بین می‌برد: «هرگاه کسانی که به آیات ما ایمان‌دارند نزد تو آیند، به آن‌ها بگو: سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده؛ هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می‌شود چراکه) او آمرزنده مهربان است.» (2) ازآنجاکه خداوند برای گناهان چنین آثار تکوینی را قرار داده است، برای توبه واقعی نیز از روی فضل خود این اثر تکوینی را برقرار داشته که موجب محو تمام گناهان می‌گردد. فضل و بخشش خداوند به انسان توبه‌کار به‌اندازه‌ای است که حتی در بعضی مواقع نه‌تنها گناهان او را پاک می‌کند، بلکه گناهان او را به حسنه نیز تبدیل می‌نماید: «مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات مبدّل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.»(3)
نکته دوم:
در مورد نیت هم باید گفت که نیت عمل جدای از عمل نیست و اگر قرار باشد برای اعمال نیک انسان تجسم نیکویی وجود داشته باشد، قطعاً نیت خالصانه در آن تأثیر مستقیم دارد. به‌عبارت‌دیگر برای تحقق کامل یک عمل، هم خود عمل باید تحقق داشته باشد و هم قصد و نیت خدایی بر انجام آن عمل باید وجود داشته باشد؛ یعنی عمل و نیت هر یک علت ناقصه تحقق فعل هستند و وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، علت کامل و علت تامه شده و عمل در بیرون دارای اثر شده و در باطن تجسم نیکوی خود را خواهد داشت. در غیر این صورت و با نیت باطل مثل نیت ریایی، گویا اصلاً عمل نیک در خارج موجود نشده است تا اثری داشته باشد: «امام صادق (ع) می‌فرماید: اعمالتان را برای خدا انجام دهید و برای مردم کار نکنید چه این‌که هرچه برای خدا انجام شود خدا می‌پذیرد و آنچه برای مردم انجام شود به‌سوی خدا صعود نمی‌کند». (4)
اهمیت نیت به‌اندازه‌ای است که در بسیاری مواقع آن را برتر و مهم‌تر از عمل دانسته‌اند (5) و حتی در برخی موارد تنها باوجود نیت نیکو و بدون تحقق یافتن عمل، خداوند به انسان پاداش و ثواب عطا می‌کند. (6)
نتیجه:
کوتاه‌سخن اینکه اگرچه که تجسم اعمال، نتیجه تکوینی اعمال انسان است اما خداوند توبه را نیز برای انسان قرار داده که اگر به شیوه صحیح انجام شود، نتیجه تکوینی آن، محو گناه و یا فاصله افتادن میان او و تجسم گناهانش در آخرت است. در مورد نیت عمل هم باید گفت نیت یکی از ارکان فعل انسان و حتی مهم‌تر از عمل است و بدون آن و یا با نیت غیر خدایی، اصلاً فعل و عمل نیک انسان تحقق نمی‌یابد تا اینکه تجسم و اثری داشته باشد.
کلمات کلیدی:
تجسم اعمال، توبه، لعان، نیت عمل.
پی‌نوشت‌ها:
1.    امام خمینی، سید روح‌الله، تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، 1391 ش، ص 418.
2.    سوره انعام، آیه 54.
3.    سوره فرقان آیه 70.
4.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ چهارم، 1407 ق، ج 2، ص 293.
5.    همان، ج 2، ص 84.
6.    حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل‌البیت لاحیاءالتراث، ۱۴۰۹ ق، ج 1، ص 52.
 

شکاکی که می‌گوید همه عمر من در خواب بوده است اگر او بیداری را تجربه و درک کرده است، در این صورت اولاً همه عمر او خواب نبوده است.

پرسش:
غزالی و دکارت سعی کردند شبهه شکاکیت درباره خواب را نقد کنند. اما به نظرم هیچ کدوم موفق نبودند. شما نقدی برای شبهه دارید و با راهکار دکارت و غزالی موافقید یا راهکار دیگری برای نقد شبهه دارید؟ شاید آنچه ما می‌یابیم همگی خواب باشد و چیزی بیرون از تصورات خیالی ما وجود نداشته باشد؛ بلکه تصوراتی است که در ذهن ما ایجاد شده و منشأ درونی دارد. اینکه فکر میکنیم «بیداریم و با واقعیت مرتبط هستیم»، خودش یک رؤیا و خیال است.
 

پاسخ:
مقدمه:
شکاکیت از قدیم و پا به‌پای معرفت گام برداشته و در هر عصر و دوران بر اساس ویژگی‌های آن عصر، به‌گونه‌ای خاص تجلی‌یافته است. پیشینه شکاکیت را به یونان باستان و قرن پنجم پیش از میلاد بازگردانده‌اند. (۱) مراد از شک و شکاکیت،‌ گاه حالتی درونی است که شخص نسبت به واقعیتی دارد و بر اساس آن، هیچ‌یک از صدق یا کذب گزاره‌های حاکی از آن واقعیت را ترجیح نمی‌دهد و گاه مقصود از آن، عدم یقین به صدق و کذب یک قضیه است. در بحث شکاکیت، معمولاً مراد عدم یقین است. (2) شکاکان به سود شکاکیت ادله مختلفی اقامه کرده‌اند که یکی از آن‌ها دلیل خواب است. در ادامه، در قالب چند نکته، به‌نقد و بررسی این دلیل می‌پردازیم:
نکته اول:
ابو حامد محمد غزالی (۵۰۵-۴۵۰ ق) در کتاب «المنقذ من الضلال»، (۳) و پس از او رنه دکارت‌ (۱۵۹۱-۱۶۵۰ م) در تأمل نخست از کتاب «تأملات در فلسفه اولی»، (۴) برهان یا فرضیه خواب را مطرح کردند.
برهان یا فرضیه خواب در تأملات دکارت، درباره حواس و تجربه‌های حسی است. دکارت با مقایسه‌ای که میان خواب‌وبیداری و تصاویر نقاشی و مابازای خارجی آن‌ها انجام می‌دهد، یادآور می‌شود که در خواب و رؤیا عناصری از واقعیت هست که نمی‌شود به‌سادگی در آن‌ها شک و انکار کرد. (۵)
«خمره نوزیک» یا «مغز در خمره» نیز بیان معاصر و دیگری از خواب دکارت و رؤیای غزالی است. خمره نوزیک، توسط رابرت نوزیک، از فیلسوفان معاصر و استاد دانشگاه هاروارد، مطرح‌شده است. (۶) برخی بر این باورند که احتمال دارد دکارت شک دستوری و روشی را از کتاب «المنقذ من الضلال» غزالی اخذ کرده باشد. (۷) بنابراین می‌توان شبهه غزالی را منشأ «دلیل خواب» دکارت و خمره نوزیک دانست.
نکته دوم:
به «دلیل خواب» پاسخ‌های گوناگونی داده‌اند که از این میان، می‌توان به پاسخ غزالی، دکارت و جرج اردوارد مور اشاره کرد. فلاسفه غرب همچون توماس هابز، جان لاک، جی. آل. آستین و لودویک ویتگنشتاین نیز شک دکارتی را موردنقد قرار داده‌اند. (۸)
نکته سوم:
راه‌حل غزالی برای برون‌رفت از شک، راه‌حل عرفانی بود. او از طریق انزوا جستن از مردم و تهذیب نفس و سیر و سلوک، خود را از شک و تردید رها ساخت. (۹) به گفته خودش، آن شک روشی به شکاکیت عملی منجر شد و مدت دو ماه واقعا در ورطه شکاکیت افتاد و در همه‌چیز شک کرد تا اینکه خداوند او را از این مرض نا علاج شفا داد و در دلش نوری تاباند که به ضروریات و بدیهیات عقلی اعتماد پیدا کرد. (۱۰)
نکته چهارم:
برای فهم راهکار دکارت برای نقد «دلیل خواب»، ابتدا باید متذکر شد که نکته کلیدی شک دکارت و غزالی درباره خواب، عدم‌تشخیص خواب از بیداری و فقدان ملاک قطعی برای تمایز آن دو است. (۱۱)
دکارت در تأمل ششم،‌ با نقض این مطلب، می‌گوید وقتی اشیائی را ادراک می‌کنم که به‌طور متمایز می‌دانم از کجا آمده‌اند، ‌کجا هستند و کی برای من نمودار شده‌اند و وقتی می‌توانم احساسات و ادراکاتی را که از این اشیاء دارم، با کل جریان بقیه حیاتم بدون هیچ انقطاعی به هم پیوند دهم، در این صورت کاملاً یقین پیدا می‌کنم که آن‌ها را در بیداری ادراک می‌کنم نه در خواب. اگر تمام حواسم، ذاکره‌ام و فاهمه‌ام را برای این اشیاء بسیج کردم، اما هیچ‌کدام آن‌ها از چیزی خبر نداد که با آن چه دیگری عرضه می‌کند، منافات داشته باشد،‌ دیگر نباید کمترین تردیدی در واقعیت این اشیاء روا دارم؛ زیرا از این‌که خداوند هرگز فریبکار نیست،‌ ضرورتاً لازم می‌آید که من در این مورد فریب نخورده باشم. (۱۲)
وضوح، ‌تمایز و انسجام و هماهنگی حواس، ذاکره و فاهمه در کنار وجود خداوند خیرخواه،‌ پاسخ دکارت به دلیل خواب است. از دیدگاه دکارت، شک در خواب یا بیداری بودن، شک افراطی و مضری است که باید آن را رد کنیم و از بین ببریم.
نکته پنجم:
جرج ادوراد مور، فیلسوف انگلیسی و از پیشگامان فلسفه تحلیلی (۱۸۷۳-۱۹۵۸ م)،‌ شک دکارت و دلیل خواب را بی‌معنا تلقی کرده است. اشکال مور را قوی‌ترین اشکال و نقد بر شک دکارتی دانسته‌اند. (۱۳)
توضیح پاسخ مور به دلیل خواب ازاین‌قرار است که:
زمانی می‌توان گفت چیزی واقعیت ندارد که قبل از آن اشیاء واقعی و تفاوت اشیاء واقعی و غیرواقعی را درک کرده باشیم. فقط در این صورت است که می‌توانیم ادعا کنیم آنچه در واقعی بودنش، شک و تردید داریم، همانند امور واقعی نیست، پس خیالی و غیرواقعی است. اگر انسان هیچ واقعیتی را قبول نداشته باشد و در همه امور شک و تردید کند، ‌تصور و الگویی برای واقعیت در دست ندارد تا بر اساس آن، بتواند حکم کند که چه اموری واقعی و چه اموری غیرواقعی و خیالی هستند. تنها اگر کسی هر دو حالت را درک کرده و خواب‌وبیداری، هر دو را تجربه کرده باشد، می‌تواند قضاوت درستی درباره خواب یا بیداری داشته باشد و تشخیص دهد که چه کسی خواب و چه کسی بیدار است. در غیر این صورت شخص نمی‌تواند حکم و قضاوت درستی داشته باشد. اگر شخصی دائماً در خواب باشد و هرگز بیداری را درک و تجربه نکرده باشد، نمی‌تواند درباره خواب یا بیداری حکمی کند؛ بنابراین اگر کسی احتمال دهد که همه انسان‌ها در خوابند، نمی‌تواند بگوید که شاید همه ما در خواب باشیم؛ چون فرد بیداری وجود ندارد تا روشن شود که آیا همه ما همانند آن شخص بیدار هستیم یا مانند او نیستیم و واقعا در خوابیم. این فرض که همه دائماً در خوابند، موجب بی‌معنایی خواب‌وبیداری می‌شود. برای معناداری آن دو، دست‌کم یک نفر باید بیدار باشد تا معنای خواب‌وبیداری روشن شود؛‌ اما اگر تنها یک نفر هم بیدار باشد، در این صورت همه در خواب نیستند و این جمله که «همه در خوابند»، غلط است؛ بنابراین خواب در مقایسه با بیداری معنا پیدا می‌کند و قابل‌درک است. بیداری دارای اوصاف و آثاری است که خواب فاقد آن‌هاست و با مقایسه آن‌ها می‌توان خواب‌وبیداری را از یکدیگر تشخیص داد.
نمی‌توان گفت برای واقعی بودن، ویژگی‌ها و آثاری را فرض می‌کنیم و سپس در مقایسه به اشیاء دیگر، غیرواقعی بودن آن‌ها را می‌یابیم؛ چون چنین فرضی خودش هم یکی از اموری است که احتمال دارد واقعی باشد یا غیرواقعی و شکاک احتمال غیرواقعی بودن آن را داده است. لذا خود این فرض هم غیرواقعی خواهد بود و بنابراین فرض واقعی بودن، خودمتناقض و محال خواهد بود.
نتیجه آنکه، اگر در تمام امور شک و تردید کنیم، دیگر نمی‌توانیم از واقعی یا غیرواقعی بودن آن‌ها سؤال کنیم و شک ما بی‌معنا خواهد بود.
به‌عنوان‌مثال: وقتی می گوییم درختی را که در خواب دیدم،‌ واقعیت نداشت، معنایش این است که درختی که در عالَم بیداری واقعی می‌دانیم‌،‌ ویژگی‌هایی دارد که آن درختی که در خواب دیدیم، آن ويژگی‌ها را ندارد. پس می‌گوییم الگوی ما که درخت واقعی در عالَم بیداری بود، فلان ویژگی را داشت که این درخت در عالَم خواب آن را ندارد و لذا می گوییم درخت در عالَم خواب واقعی نیست. (۱۴)
نکته ششم:
بگذریم از این‌که دلیل خواب، اثبات نمی‌کند که ما در حال حاضر، در خواب به سر می‌بریم، بلکه می‌خواهد این احتمال را پیش بکشد که ما خوابیم. در این صورت، با دو گزینه روبرو هستیم: اینکه حالا که بیداریم، در خواب به سر می‌بریم و آنچه واقعی می‌دانیم چیزی جز تصورات ما نیست (احتمال اول)، یا اینکه حالا که بیداریم، حقیقتاً بیداریم و آنچه درک می‌کنیم، خارج از تصورات ما است (احتمال دوم). وقتی این دو احتمال را در نظر می‌گیریم، بی‌درنگ به‌حکم طبیعت انسان، احتمال دوم برجسته‌تر و قوی‌تر از احتمال اول خودنمایی می‌کند. در این صورت، اگرچه احتمال اول همچنان در گوشه ذهن ما باقی است؛ اما در طول زندگی آن را نادیده می‌گیریم و بی‌اهمیت می‌شماریم. ازاین‌رو، در شکاکیت مطلق فرونمی‌افتیم و از اعتقاد به جهان خارج دفاع می‌کنیم. به تعبیر دیگر، فرضاً اگر دلیل خواب بتواند مانع از باور یقینی به جهان خارج بشود، اما نمی‌تواند باور به جهان خارج را به‌کلی تخریب و تعلیق نماید. (15)
نتیجه:
بنابراین شکاکی که می‌گوید همه عمر من در خواب بوده است، اگر بیداری را تجربه نکرده باشد، سخن او بی‌معناست و او به جهت اینکه تجربه و درکی از بیداری ندارد، از خواب هم نمی‌تواند درک صحیحی داشته باشد. ازاین‌رو، نمی‌تواند قضاوت درستی درباره خواب یا بیداری انجام دهد؛ اما اگر او بیداری را تجربه و درک کرده است یا حتی کس دیگری بیداری را تجربه کرده باشد، در این صورت اولاً همه عمر او خواب نبوده است و ثانیاً با توجه به ویژگی‌ها و آثار بیداری و مقایسه آن با ویژگی‌ها و آثار خواب، می‌تواند تشخیص دهد که در خواب بوده است یا بیداری. در این صورت شک او از بین خواهد رفت و به‌یقین و دست‌کم به اطمینان تبدیل خواهد شد. بگذریم از این‌که دلیل خواب، نمی‌تواند برجسته‌تر بودن باور به بیداری و اعتقاد به جهان خارج را به‌کلی، تعلیق و تخریب نماید. (16)
پی‌نوشت‌ها:
1.    برای سیر تاریخی و دوره‌های گوناگون شکاکیت نگاه کنید به: حسین زاده، محمد، شکاکیت و نسبیت‌گرایی، فصلنامه معرفت فلسفی، شماره ۵، پاییز ۱۳۸۳ ش، ص ۵۷-۱۰۸.
2.    نگاه کنید به: مصباح، مجتبی و عبدالله محمدی، مبانی اندیشه اسلامی ۱: معرفت‌شناسی،‌ قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ هشتم،‌ ۱۳۹۵ ش، ص ۱۳۱.
3.    غزالی، محمد، ‌المنقذ من الضلال، تحقیق سعد کریم الفقی، مصر (اسکندریه)، دار ابن خلدون، بی‌تا ص ۱۰.
4.    دکارت، رنه، ‌تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم، ۱۳۹۱ ش، ص ۳۰ و ۳۱.
5.    شهرآئینی، مصطفی، تأملاتی در باب تأملات دکارت، تهران، ققنوس، چاپ اول، ۱۳۸۹ ش، ص ۱۰۱ و ۱۰۲.
6.    نگاه کنید به: عارفی، عباس، نقد و بررسی شکاکیت معاصر و دیدگاه رابرت نوزیک، فصلنامه ذهن، شماره ۳، پاییز ۱۳۷۹ ش، ص ۶۹ و ۷۰.
7.    عسگری یزدی، علی، شکاکیت و نقدی بر ادله آن، رساله دکتری، دانشگاه امام صادق (ع)، سال دفاع: بهار ۱۳۸۹ ش، ص ۱۲۶.
8.    نگاه کنید به: محسنی، اعظم و سید مسعود سیف، در باب یقین ویتگنشتاین و نقد برهان خواب دکارت، پژوهش‌های معرفت‌شناختی، شماره ۱۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۷۵.
9.    بهار نژاد، زکریا، ‌مقایسه شک امام محمد غزالی و رنه دکارت، فصلنامه آینه معرفت، شماره ۹،‌ پاییز و زمستان ۱۳۸۵ ش، ص ۱۴۹.
10.    غزالی، محمد، ‌المنقذ من الضلال، تحقیق سعد کریم الفقی، مصر (اسکندریه)، دار ابن خلدون، بی‌تا ‌ص ۱۱.
11.    محسنی، اعظم و سید مسعود سیف، در باب یقین ویتگنشتاین و نقد برهان خواب دکارت، پژوهش‌های معرفت‌شناختی، شماره ۱۶، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، ص ۷۴.
12.    دکارت، رنه، ‌تأملات در فلسفه اولی، ترجمه احمد احمدی، تهران، انتشارات سمت، چاپ دهم، ۱۳۹۱ ش، ‌ص ۱۱۲.
13.    ملکیان،‌ مصطفی، جزوه معرفت‌شناسی، درس گفتارهای استاد ملکیان، به همت دانشگاه امام صادق (ع)، ‌ص ۶۸.
14.    نگاه کنید به: ملکیان،‌ مصطفی، جزوه معرفت‌شناسی، درس گفتارهای استاد ملکیان، به همت دانشگاه امام صادق (ع)، ‌ص ۶۸-۷۰؛ عسگری یزدی، علی، شکاکیت و نقدی بر ادله آن، رساله دکتری، دانشگاه امام صادق (ع)، سال دفاع: بهار ۱۳۸۹ ش، ص ۱۵۱ و ۱۵۲.
15.    هیوم از فیلسوفان شکاک است که از این طریق، با شکاکیت افراطی که قائل به تعلیق هر باوری است، مخالفت می‌کند. وی بر این باور است که اساساً شکاکیت به معنای تعلیق هر باور، تحقق‌پذیر نیست چراکه ساختار روان آدمی به‌گونه‌ای است که اعتقاد به ذهن، اعتقاد به وجود خارجی و اعتقاد به علیت را گریزناپذیر می‌داند به‌نحوی‌که شاید فقط در گوشه کتابخانه بتوان آن را برای لحظات کوتاهی تعلیق کرد. ازاین‌رو، وی با شکاکیت دستوری دکارت نیز مخالف بود. (Hume, David, Enquiry concerning Human Understanding, Edited with an Introduction and Notes by Peter Millican, Oxford University Press, p.109.)
16.    برای مطالعه بیشتر، رک: عسگری یزدی، علی، شکاکیت: نقدی بر ادله، قم، انتشارات بوستان کتاب.
 

بدن مثالی شبیه بدن دنیوی و عنصری است با این تفاوت که فقط ماده ندارد و متأثر از اعمالی که در دنیا داشته، شکل و شمایلش تا حدودی تغییر کند.

پرسش:
در کتابهای دینی خوندم که ما علاوه بر بدنی که میبینیم، دارای جسم مثالی هستیم که مادی نیست و در برزخ به زندگیش ادامه میده. سوالم اینه که این جسم مثالی، شبیه به بدن مادی ما است و همین شکل و شمایل ما رو داره؟ اگربه همین شکل و شمایل هست، نقص و ایرادات اون رو هم داره یا میشه شکلش رو عوض کرد؟ اگر به همین شکل و شمایل نیست، چطور وارد برزخ میشه همه اونو بجا می آورند؟!
 

پاسخ:
مقدمه:
درباره بدن برزخی تفسیرها و تبیین‌های مختلفی از سوی اندیشمندان مسلمان ارائه‌شده‌اند و همه آن‌ها دراین‌باره بر یک نظر نیستند. دست‌کم پنج نظریه در این مورد ارائه‌شده است که عبارت‌اند از: نظریه بدن دنیوی،‌ نظریه بدن مثالی، نظریه ثنویت بدن برزخی، نظریه تجسد روح و انکار بدن برزخی. (۱) در ادامه به توضیح و بررسی این مطالب می‌پردازیم:
نکته اول:
یکی از نظرات درباره بدن برزخی، نظریه بدن دنیوی است. از این منظر، بدن برزخی همین بدن عنصری این دنیاست. این دیدگاه خود به دو دیدگاه فرعی تقسیم می‌شود: الف: بدن برزخی عین بدن دنیوی است. گفته‌شده سید مرتضی و سدید الدین حِمَّصی رازی، از متکلمان شیعی قرن هفتم قمری، این نظریه را تأیید کرده‌اند. ب: بدن برزخی بعضی از اجزاء بدن دنیوی (اجزاء‌ اصلی) است. این نظریه را به پیروان بنی‌هاشم معتزلی نسبت داده‌اند.
برخی همچون حکیم ملانعیما عرفی طالقانی،‌ از حکمای قرن یازدهم، نظریه سوم (نظریه ثنویت بدن برزخی) را پذیرفته است. وی در کنار پذیرش بدن مثالی در عالم برزخ، تعلق نفس به اجزاء اصلی بدن دنیوی را نیز لازم شمرده است.
 مرحوم شیخ حسین نقابی میانجی در تأیید نظریه چهارم (تجسد روح)، بعد از بررسی برخی روایات، چنین نتیجه می‌گیرند که مدلول صریح روایات مذکور این است که خود ارواح مؤمنان به‌صورت و سیمای انسان قبل از مرگ درمی‌آیند. ارواح مؤمنان چون مخلوق لطیف هستند، بعد از مفارقت از بدن، بنا به‌تصریح روایات، به اذن خدا در شکل و سیمای بدن خود درمی‌آیند. شیخ مجتبی قزوینی در کتاب بیان الفرقان نیز از این نظریه طرفداری کرده است.
منکران بدن برزخی همچون فیلسوفان مشایی، ازآنجاکه معاد را منحصر در معاد روحانی دانسته‌اند، برزخ را نیز برزخ روحانی می‌دانند و بدن برزخی را منکرند. اینان برآنند که روح می‌تواند بدون احتیاج به بدن، لذت‌ها و درد و رنج‌های برزخی را به‌گونه‌ای که مناسب با تجرد آن باشند، درک کند. ازاین‌رو نیازی به بدن ندارد.(۲) ازآنجاکه سؤال پرسشگر محترم درباره بدن مثالی است،‌ در نکات بعدی، نظریه دوم به‌صورت مفصل‌تر توضیح داده می‌شود.
نکته دوم:
برخی از فلاسفه و علما همچون ملاصدرا، (۳) کاشف الغطاء، علامه طباطبایی، امام خمینی و... معتقدند که انسان مرکب از سه چیز است: روح مجرد، بدن مادی و یک بدن (جسم) مثالی. بدن مثالی شفاف¬تر و لطیف‏تر و رقیق‏تر از هوا است و واسطه و رابط میان روح مجرد و بدن مادی است.(۴)
جسم و بدن مثالی که به آن بدن یا جسم اثیری نیز گفته می‌شود، (5) برخی از ویژگی‌های جسم مادی دنیوی مانند شکل و اندازه و رنگ و ابعاد و... را دارد و ازنظر شکل و قیافه کاملاً مشابه بدن دنیوی است؛ اما به جهت اینکه ماده عنصری ندارد، لطیف‌تر بوده و فاقد محدودیت‌های زمانی و مکانی است و تغییر نمی‌پذیرد. (6) بدن مثالی نه به‌کلی مجرد است و نه مادى محض است؛ بلكه داراى يك نوع تجرد برزخى و مثالی است (7) چیزی شبیه صور و اشباح ذهنى یا آنچه در خواب و رؤیا می‌بینیم. شكى نيست انسان در اين دو موقف با يك سلسله شبح‌ها و صور و اجسامى سروکار دارد، كه همگى از آثار و خواص جسم برخوردارند، امّا ماده جسمانى و عنصری ندارند. انسان در یک‌لحظه صورت شهر تهران را با تمام ابعاد و خصوصياتش در ذهن خود مجسم مى‌كند یا در خواب می‌بیند. آنچه در ذهن او وجود دارد یا در خواب می‌بیند، فاقد ماده است، امّا صورت و شكل و رنگ و بُعد اجسام را دارد.(8) بدن مثالی به جهت ماده نداشتن، طبعاً قوانین ماده عنصری در آن جاری نیست و با چشم سردیده نمی‌شود. بدن‌های مثالی در برزخ، دارای شادی و خوشحالى و غضب و نگرانى هستند و لذات و آلام را درک می‌کنند.(9)
نکته سوم:
براهین عقلی و فلسفی و نقلی بر اثبات بدن مثالی (برزخى یا اثیری) ارائه‌شده است.(10) ازجمله در روایتی امام صادق (ع) می‌فرماید: «چون خداوند روح مؤمنی را قبض کند این روح در کالبدی همچون کالبدی که در دنیا داشت، قرار می‌گیرید و در آن متنعم است (می‌خورد و می‌آشامد) و چون تازه‌واردی به آن‌ها رسد، او را به همان صورتى که در دنیا بوده می‌شناسد».(۱1) آن حضرت همچنین فرمود: «ارواح مؤمنان در بدن‌هایی مثل بدن دنیوی‌شان قرار می‌گیرد».(۱2)
علامه مجلسي مي‌گويد: «با ورود بدن مثالي در اخبار معتبر كه به‌واسطه اخبار مستفيضه تأييد مي‌شوند، چاره‌ای جز پذیرش آن نیست».(۱3) آیت‌الله سبحانی تعلق روح به بدن مثالی در عالم برزخ را اعتقاد و باور همه متکلمان مسلمان دانسته است. (۱4) ملاصدرا و غالب فلاسفه صدرایی پس از ملاصدرا نیز بدن برزخی را بدن مثالی دانسته‌اند. (۱5) آیت‌الله سبحانی نیز با پذیرش بدن مثالی، می‌نویسد: «با توجه به رواياتى كه قبلاً يادآور شديم كه در آن‌ها واقعيت برزخ و قبر يكى قلمداد گرديده است طبعاً مسئله سؤال و فشار و عذاب قبر همگى مربوط به بدن ديگر غير از بدن عنصرى خواهد بود، بدنى كه متناسب با حيات برزخى باشد كه در اصطلاح متكلمان به آن بدن يا قالب «مثالى» گفته می‌شود و در روايات نيز همين تعبير درباره آن واردشده است.»(۱6)
نکته چهارم:
باوجوداینکه بیشتر علما اصل بدن مثالی را پذیرفته‌اند، اما اختلافاتی در میان طرفداران آن‌ها وجود دارد. اندیشمندان مسلمان درباره اینکه بدن مثالی که در عالم برزخ هست، آیا مثال منفصل است یا متصل، (۱7) اختلاف‌نظر دارند.
مثال متصل: ازنظر برخى از فلاسفه بدن مثالى از شئون نفس و مخلوق و آفريده او است و نفس با خالقيت خاصى كه در اين جهان و در جهان ديگر دارد، چنين بدنى را از طريق تصور مى‌آفريند و مدتى با آن به سر می‌برد تا رستاخيز الهى و قیامت کبری تحقق پذيرد. (۱8) این نظریه، نظریه ملاصدراست. ازنظر وی، تمام حوادث برزخ مربوط به بدن مثالی است؛‌ اما بدن مثالی که نفس، خالق و مبدع آن است. (۱9) گفته‌شده نظریه مثال متصل، به شخصی بودن عالم برزخ منجر می‌شود و مخالف روایات و عقل است. (20)
مثال منفصل: به گفته سید محمدحسین حسینی طهرانی، از شاگردان علامه طباطبایی، عالم برزخ را عالم مثال منفصل می‌گویند؛‌ چون مثال متّصل همان است كه در انسان خاكى، بين بدن و طبع او و بين عالم نفس او موجود است و آن مجموعه قواى ذهنيّه اوست؛ اما وقتی‌که انسان از دنيا می‌رود، عالم ذهنش به عالم مثال كلّى مى‏پيوندد، لذا عالم ذهن را مثال متّصل و عالم مثال کلی و برزخ را مثال منفصل گويند؛ بنابراین عالم برزخ و بدن‌های مثالی، مثال منفصل هستند. (21)
نکته پنجم:
درباره شکل و شمایل بدن مثالی نیز باید به این نکته توجه داشت که چون بدن مثالی، شبیه به بدن دنیوی است و عین آن نیست، بعید نیست که بسیاری از نواقص و حالات مربوط به بدن دنیوی را نداشته باشد؛ مثلاً کسی که دارای چاقی زیاد است یا بینایی خود را ازدست‌داده، احتمالاً در آخرت این حالات و نواقص مربوط به بدن مادی را نداشته باشد. درواقع، بدن مثالی متناسب با عالم مثال و برزخ است و از نواقص و محدودیت‌های عالم ماده به دور است.
مطلب بعدی درباره شکل و شمایل بدن مثالی -که از متون دینی و دلایل عقلی به دست می‌آید ازاین‌قرار است که: اعمال آدمی، تأثیر خویش را بر شکل و شمایل بدن مثالی به‌جا می‌گذارد (22) تا جایی که در روایات واردشده که «اهل بهشت همه (مرد و زن) جوان محشور می‏شوند (و در بین آن‌ها پیرمرد و پیرزن وجود ندارد)»؛ (23) یا در روایت دیگری واردشده «بهشتیان مانند جوانانی زیبا و نورانی وارد بهشت می‌شوند».(24) افزون بر اعمال نیک، اعمال زشت و بد آدمی نیز در شکل و شمایل بدن مثالی مؤثر خواهند بود؛ چنانکه در متون دینی آمده که فتنه گران به شکل بوزینه، رباخواران به شکل خوک و متکبران به شکل مورچه محشور می‌شوند.(25) ظاهراً این تغییر شکل در جسم و بدن مثالی، به‌گونه‌ای است که شخص همچنان قابل‌شناسایی است؛ شبیه به کاریکاتوریست که در کاریکاتور، شکل و شمایل یک فرد را تغییر می‌دهد؛ اما همچنان آن را نزدیک به چهره واقعی فرد درمی‌آورد به‌گونه‌ای که دیگران با دیدن کاریکاتور می‌فهمند که این تصویر ناظر به چه کسی است.
نتیجه:
با توجه به مطالب فوق، روشن شد که بدن مثالی شبیه بدن دنیوی و عنصری است با این تفاوت که فقط ماده ندارد و بعید نیست که نواقص و حالات مربوط به بدن مادی را نداشته باشد و در عوض، متأثر از اعمالی که در دنیا داشته، شکل و شمایلش تا حدودی تغییر کند. البته همان‌طور که بیان شد، بدن مثالی تنها نظریه درباره بدن برزخی نیست و نظریات دیگری هم وجود دارد که بر اساس آن‌ها، به سؤالات فرعیِ موجود در پرسش، پاسخ‌های متفاوتی ارائه خواهد شد.
کلمات کلیدی:
برزخ، بدن برزخی، بدن مثالی، تجسد روح.
پی‌نوشت‌ها:
1.    ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی:‌ بررسی و نقد، دو فصلنامه پژوهش دینی، شماره ۲۱، پاییز و زمستان ۱۳۸۹ ش، ص ۱۱۰.
2.    برای آگاهی از این نظریه‌ها و اشکالات آن‌ها نگاه کنید به: ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۰-۱۲۲.
3.    صدرالمتألهين‏، محمد بن ابراهیم، العرشية، تصحيح غلامحسين آهنى، تهران، انتشارات مولى‏، 1361، صص 239 و 240.
4.    فاضل مقداد، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، تحقيق و تعليق از شهيد قاضى طباطبائى‏، قم، دفتر تبليغات اسلامى‏، چاپ دوم، 1422 ق‏، بخش تعلیقات، ص 553.
5.    فاضل مقداد، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، ص 553.
6.    نگاه کنید به: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،‌ تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دهم، ‌۱۳۷۱ ش، ج ۱۴، ص ۳۲۳؛ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، معاد شناسى، مشهد، نور ملکوت قرآن، چاپ اول،‌۱۴۲۳ ق، ج‏2، ص 16۱؛ ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۵.
7.    مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،‌ ج ۱۴، ص ۳۲۳.
8.    سبحانی، جعفر، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، ۱۳۸۳ ش، ج ۱۰، ص ۲۲۳ و ۲۲۴.
9.    مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه،‌ ج ۱۴، ص ۳۲۳؛ حسینی طهرانی، سید محمدحسین، معاد شناسى، ج‏2، ص 16۱.
10.    فاضل مقداد، اللوامع الإلهية في المباحث الكلامية، ص 553.
11.    کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق. ج 3، ص 245، ح 6.
12.    کلینی، الکافی، ج ۳، ص 244، ح 1.
13.    مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ‌ج ۶، ص 271.
14.    سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳۸.
15.    ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۶.
16.    سبحانی، جعفر، منشور جاويد، ج 5،‌ ص 335.
17.    موجودات مثالي به دودسته تقسيم می‌شوند: يكي عالم مثال منفصل كه يكي از مراتب عيني عالم و از درجات هستي است، ديگري عالم مثال متصل كه مخلوق قوه خيال انسان و در قلمرو نفس انسان است. مثال متصل را نفس انسان خلق می‌کند؛‌ ولی مثال منفصل خارج از نفس است و نفس در آن دخیل نیست.(ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۵).
18.    سبحانی، جعفر، منشور جاويد، ج 5،‌ ص 339.
19.    ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۵.
20.    ملایری، موسی، نظریه‌های بدن برزخی: بررسی و نقد، ص ۱۱۷.
21.    حسینی طهرانی، سید محمدحسین، معاد شناسى، ج‏2، ص 16۲.
22.    عبودیت، عبدالرسول، درآمدی به‌نظام حکمت صدرائی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1392 ش، ج 3، ص 135.
23.    طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، انتشارات اسوه، تهران، [بی‌تا]، ج 2، ص 478.
24.    ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ ق، ج ۱، ص ۱۴۸.
25.    فيض كاشاني، محسن، علم‌الیقین، قم، نشر بيدار، بی‌تا، ج 2، ص 908؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ‌دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج 7، ص 216.
 

فرشته وحي فرود آمد و آيه مباهله را نازل نمود و به پيامبر (ص) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

پرسش:

آیه مباهله را به همراه معني و شأن نزولش را توضيح دهيد؟

پاسخ:

فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ‏ْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَليَ الْكَذِبِين‏(1)

هرگاه بعد از علم و دانشي كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كساني با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آن‌ها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغ‌گویان قرار دهيم.

 

رسول خدا (ص) به دنبال مكاتبه با سران جهان، نامه‏اي خطاب به اسْقُف «نَجْران» (شهري در 910 كيلومتري جنوب شرقي مكه) نوشت و مسيحيان آن ديار را به اسلام دعوت نمود.

در اين نامه، اعلام‌شده بود كه اگر اسلام را نمي‏پذيريد يا جزيه بپردازيد تا تحت‏ حمايت حكومت اسلامي قرار بگيريد، يا مهيّاي نبرد شويد. اسْقُف كه در کتاب‌های آسماني، بشارت ظهور پيامبري را كه بعد از عيسي علیه‌السلام مبعوث مي‏شود، خوانده بود، تصميم گرفت نمايندگاني به مدينه گسيل دارد.

هيئت عالی‌رتبه مسيحي، براي مذاكره و تحقيق پيرامون مسائل اسلام وارد مدينه شد. وقتي به مدينه رسيدند، در كمال آزادي به انجام مراسم مذهبي خود در مسجد مدينه پرداختند. سپس بحث‏هاي مفصلي درباره حضرت عيسي علیه‌السلام شروع شد. رسول خدا (ص) درباره عيسي (ع) فرمود: «إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَي‏ ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَي‏ مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْه‏»(2) «او آفريده و بنده خداست كه خداوند او را در رَحِم مريم پديد آورد.»

نمايندگان مسيحي مي‏گفتند: «عيسي فرزند خداست. زيرا كه مريم بدون هم‌بستری با مردي، او را زاده است.» در پاسخ؛ آيه‏اي نازل شد و رسول خدا (ص) پاسخ داد: «إِنَّ مَثَلَ عيسي‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»(2) «چگونگي خلقت عيسي، همانند خلقت آدم است كه خداوند او را از خاك آفريد.»

يعني: اگر نداشتن پدر دليل فرزندي خداست، آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، به فرزندي خداوند شايسته‏تر بود.

مذاكرات و بحث‌ها ادامه يافت. مسيحيان در برابر منطقِ استوار پيامبر اكرم (ص) خاموش مانده بودند؛ اما تعصب بيجا مانع از پذيرش حقيقت و ايمان بود.

فرشته وحي فرود آمد و آيه مباهله را نازل نمود و به پيامبر (ص) امر شد تا آنان را به مباهله دعوت كند.

يعني هر دو گروه به صحرا روند و در زمان معيّن به درگاه خداوند نيايش كنند و هرکدام، بر آن‌کس كه دروغ‌گوست لعنت فرستند.

وقت مباهله فرارسید. رسول خدا (ص) از ميان مسلمانان و بستگان خود فقط چهار تن را انتخاب نمود كه در اين حادثه تاريخي شركت نمايند: علي عليه السلام، فاطمه دختر گرامي پيامبر (ص)، حسن و حسين (ع). زيرا در ميان تمام مسلمانان، انسان‌هایی پاك‏تر و باایمان تر از اين چهار تن وجود نداشت.

بنابراين مراد از «ابناءنا» در آيه شريفه منحصر به امام حسن و امام حسين (ع) و «نساءنا» فاطمه زهرا (س) و «انفسنا» علي (ع) هست و روايات دالّ بر اين مطلب به حدّ تواتر نقل‌شده است.(4)

رسول خدا (ص) به همراهان سفارش كرد هنگامی‌که بدانجا رسيديم شما دعاهاي مرا آمين بگوئيد.

آنگاه باشکوه معنوي بی‌مانندی درحالی‌که حسين (ع) را در آغوش گرفته بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه و علي (علیهماالسلام) پشت سر پيامبر (ص) حركت مي‏كردند، قدم به محل موعود مي‏گذارد.

وقتي چشمان منتظر مسیحیان به قيافه‏هاي نوراني و ملكوتي رسول خدا (ص) و همراهان وي، افتاد اسقف اعظم آنان گفت: «چهره هائي را مشاهده مي‏كنم كه اگر رو به درگاه الهي كنند، اين بيابان به جهنمي سوزان تبديل مي‏گردد و دامنه عذاب به سرزمين نَجْران كشيده مي‏شود. بيم آنست كه تمام مسيحيان نابود شوند.» سرانجام آنان به پرداخت جزيه تن دادند و قرار شد ساليانه دو هزار حله و سي زره آهنين به مسلمانان تقديم كنند.(5)

پی‌نوشت‌ها:

1. آل‌عمران (3)، آيه 61.

2. نساء (4)، آيه 171.

3. آل‌عمران (3)، آيه 59.

4. براي مطالعه تفصيلي اين روايات ر.ك: آیت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، ج‏2، ص 583.

5. آیت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1374 ش، ج‏2، ص 578.

كه پيامبر (ص) حضرت علي (ع) را هم همراه خود براي مباهله می‌آورد و روشن است كه حضرت علي (ع) تحت عنوان ابنائنا و نسائنا نيست و لذا جزء انفسنا می‌باشد.

پرسش:

چرا مراد از «انفسنا» در آيه مباهله خود پيغمبر نمی‌تواند باشد؟

پاسخ:

 درباره مراد از «أنفسنا» در اين آيه بايد بگوييم كه مراد از آن خصوص پيامبر (ص) نمی‌تواند باشد زيرا در اين آيه آمده كه:

... فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ... (1)

«... به آن‌ها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما همزنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود را...»

چنانكه ملاحظه می‌نمایید در اينجا سخن از دعوت نمودن است و نمی‌شود كسي خودش را دعوت كند و لذا اگر مراد از انفسنا خصوص پيامبر (ص) بود ذكر انفسنا و انفسكم لغو بود مثل‌اینکه ما باکسی قرار بگذاريم كه روز جمعه به يك تفريح گاه برويم و به وي بگوييم: «جمعه زن و بچه و خودت رو دعوت كن بريم تفريح»

از سوي ديگر برفرض كه مراد از انفسنا خود پيامبر (ص) باشد ما می‌بینیم كه پيامبر (ص) حضرت علي (ع) را هم همراه خود براي مباهله می‌آورد و روشن است كه حضرت علي (ع) تحت عنوان ابنائنا و نسائنا نيست و لذا جزء انفسنا می‌باشد.

پی‌نوشت:

1. آل‌عمران (3)، آيه 61.

ترک عمدی و از روی انکار و لجاجت نماز، راه را برای شیطان باز می‌کند که کم‌کم انسان را به گناهان بزرگ‌تر دعوت کند.

پرسش:
اگرشخص گناه کاري برای اهل بيت علیهم السلام يک کارهايي انجام داده ولی خيلي اهل بندگي خدا نبوده(کاهل نماز بوده یا نماز نمی خوانده است) آيا احتمالش وجود دارد که در برزخ با شفاعت اهل بيت علیهم السلام بهشتي شود؟ چون در اينترنت داستانهايي خوانده ام که چنین اتفاقاتي افتاده است! لطفا توضيح بفرماييد.
 

پاسخ:
مقدمه:
موضوع بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب یکی از مسائلی است که تقریباً بین همه انسان‌ها رایج است و حب بقاء، انسان را دغدغه مند می‌کند که برای معاد و دوزخ نگران باشد. ترک دستورات الهی مانند نماز و انجام کارهای نیک و نسبت آن‌ها باسعادت یا شقاوت و اثر آن‌ها در بهشت و دوزخ نیاز به بررسی همه‌جانبه دارد که در ادامه در قالب چند نکته به آن‌ها اشاره سپس به‌صورت کامل در این موردبحث می‌کنیم.
متن اصلی:
طبق آموزه‌های دینی ما، نماز اولین فعل عبادی در میان اعمال عبادی ما است نیز در احادیث آمده است که اگر نماز انسان موردپذیرش واقع شود، دیگر اعمال عبادی (مانند روزه و حج) هم پذیرفتنی است (1). نماز تبلور و نمود خضوع و تسلیم در برابر حق است و شیطان نیز از همین ناحیه ضربه خورده است؛ چراکه در برابر فرمان الهی در برابر سجده ... سر تسلیم فرود نیاورد. از سوی دیگر، نه‌تنها بی‌نمازان بلکه حتی افرادی که نماز می‌خوانند اما عمداً در آن سستی می‌ورزند از دایره شفاعت پیامبر اسلام (ص) خارج‌اند: امام صادق‌(ع) از رسول خدا (ص) نقل می‌کند به شفاعت ما نمی‌رسد کسی که نماز واجبش را به بعد از وقتش (عمداً و از روی انکار) تأخیر بیندازد (2) و رسول خدا (ص) فرمود: هرکس (عمداً و از روی انکار) نماز خود را کوچک شمارد و نظرش سبک شمردن نماز باشد، از امّت من نیست و به خدا سوگند هرگز در کنار حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد (3). از طرفی شفاعت مربوط به برزخ نیست، بلکه مربوط به قیامت می‌شود.
بر اساس آیات قرآن هرکسی مقدار ذره‌ای عمل خوب انجام دهد، به پاداش آن رسید و هر مقدار عمل شر و خلاف مرتکب شود، کیفرش را خواهد دید. بدیهی است که طبق این آیات اگر مقدار خیر در ترازوی سنجش برتری داشته باشد، اگرچه بی‌نماز باشد، باید اهل نجات باشد. قرآن کریم می‌فرماید: ... ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ* إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُون‏  پس انسان را به پایین‌ترین درجه بازگرداندیم، مگر کسانی که ایمان آوردند و اعمال نیکو انجام داده‌اند که برای آنان پاداش تمام ناشدنی است. (4) ازآنجاکه در این آیه تعبیر به اعمال نیکو شده است یکی از آن اعمال نیکو نماز است، چه‌بسا اعمال نیکوی دیگر انسان انجام دهد که مستحق پاداش باشد حتی کافر اگر کار خیری انجام دهد پاداش می‌برد! روایات زیادی این مطلب را تأیید می‌کند؛ رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله به «عدی» پسر «حاتم طائی» می‌فرماید: «خداوند عالم به دلیل سخاوت نفسی که پدرت داشت عذاب را از او دفع کرد.»(5) این در حالی است که «حاتم طائی» قبل از رسالت رسول گرامی اسلام (ص) از دنیا رفت، عصر نبوت را درک نکرده بود نیز در روایت دیگری نقل‌شده: «حضرت موسی (علیه‌السلام) تصمیم گرفت سامری را به خاطر اینکه مردم را گمراه کرده بود بکشد؛ اما از طرف خداوند متعال وحی شد که موسی! او را نکش، او سخاوتمند است (6). این آیات و روایات نشان می‌دهد کارهای خیر هم در دنیا و هم درآورت حتی برای کافر هم مفید است (چه برسد به کسی که از روی سهل‌انگاری، شبهه یا تنبلی نماز نخواند)، عمل خیر از هر کس سر بزند خداوند متعال پاداشی متناسب با آن به او عطا می‌کند.
بنابراین اگرچه نماز آثار و برکات فراوانی دارد که ازجمله آن قرب به پروردگار است و انسان بی‌نماز از این لطف و نعمت الهی محروم و بی‌نصیب است، اما جایی برای ناامیدی از کارهای خیر و نیک نیست زیرا قرآن فرموده: تمام گناهان حتی شرک را می‌بخشد و با توبه و عذرخواهی و جبران نمازهای قضا یا وصیت به نماز قضا و جبران آن از طرف بازماندگانش، گناهکار را خواهد بخشید. طبق آموزه‌های وحیانی هرگونه کار خیر و انجام کارهای نیک به نیت اموات، به حال آن‌ها مفید و اثربخش است (7). درهرحال خیرات بازماندگان و فرزند صالح و مانند آن اثرهای بسیار مفید و راهگشایی هم می‌تواند داشته باشد. خصوصاً اگر در خصوص حق‌الناس و حقوق واجب الهی باشد. ازاین‌رو در آموزه‌های دینی تأکید شده که برای اموات خیرات انجام شود به آن‌ها بسیار آثر بخش و مفید است. از امام صادق سؤال شد: آیا به میت بعد از مرگش چیزی می‌رسد؟ حضرت فرمود: حج و صدقه و روزه‌ای که به نیابت از او بگیرند (8).
نکته مهم: اگرچه اعمال خیر و نیکوکاری یک فرد بی‌نماز یا خیرات و بازماندگانش، می‌تواند دست او را در برزخ و قیامت بگیرد یا عذابش را کاهش دهد، ولی ترک عمدی و از روی انکار نماز، فتح سنگر بزرگی برای شیطان است که او را به طمع می‌اندازد تا در بقیه امور هم انسان را به دره سقوط بکشاند همان‌طور که روایت این مورد را تأیید می‌کند: شیطان همواره از انسان مؤمن بیمناک است تا زمانى که نمازهاى پنج‌گانه را حفاظت و مراقبت مى‌‏کند و هنگامی‌که حق نمازها را (عمداً) تباه کرد، شیطان نسبت به او جرأت مى‌‏یابد و او را دچار گرفتاری‌هاى بزرگ مى‌‏کند (9).
نتیجه:
در مقام نظریه‌پردازی نمی‌توان گفت؛ اگر فردی تمام اعمالش نیک باشد و تنها نماز نخواند مستحق دوزخ است یا این‌که ممنوع‌الورود به بهشت است زیرابه خاطر خیرات و نیکوکاری خودش و ضریب تأثیر و ماندگاری که کارهای نیکش دارد یا با اعمال خیر بازماندگان یا شفاعت می‌تواند نجات پیدا کند. ولی ازین نکته نباید غافل شد که ترک عمدی و از روی انکار و لجاجت نماز، راه را برای شیطان باز می‌کند که کم‌کم انسان را به گناهان بزرگ‌تر دعوت کند و تضمینی نیست کسی که ترک عمدی نماز می‌کند، نیکوکار بماند.
منابع بیشتر برای مطالعه:
حکمت‌ها و اسرار نماز، محمدعلی رضایی اصفهانی.
بهشت وصال، بررسی آثار تربیتی، اجتماعی و فرهنگی نماز، حمید وارسته.
صحت خیرات و صدقات برای اموات، یونس ویسی.
طهارت روح، مرتضی مطهری.
آزادی معنوی، مرتضی مطهری.
عدل الهی، مرتضی مطهری.
کلمات کلیدی:
ترک عمدی نماز، نیکوکاری، خیرات، بهشت، دوزخ، پاداش اعمال.
پی‌نوشت‌ها:
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1365 ش، ج 2، 268: «إِنَّ أَوَّلَ مَا یُحَاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلَاةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا.»
ابن‌بابویه، محمد بن على‏، أمالی، کتابچى، تهران، چاپ ششم، 1376 ش، ص 399.
کافی، پیشین، ج 3، ص 269.
سوره تین، آیه 5 و 6.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1103 ق، ج 68، ص 354.
همان، ج ۱۳، ص ۲۰۸.
 عاملی، شیخ حر، وسایل الشیعه، نشر دار الحجت، بیروت 1412 ق، ج 6، ص 293.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، نشر دار الاحیا التراث العربی، بیروت 1103 ق، ج 6، ص 294.
کافی، پیشین، ج 3، ص 269.
 

این موضوع درآیات و روایت، تأییدشده است منتها دارای دو شرط است؛ اول اینکه بدون اندیشه و تعالی و رشد نباشد و دوم این‌که انسان را به گناه و آلودگی و تباهی نکشاند.

پرسش:
در اسلام چه تفريحي حلال و خداپسندانه است؟ امروزه فيلم، رمان، فوتبال، کامپيوتر بازي و گوشي بازي زياد است و تفريحي مثل تيراندازي و اسب سواري مخصوص عده اي که امروزه با کلاس تلقي مي شوند هست. سرگرمي با امور لهو حرام است و من نمي خواهم تفريحم لهو لعب باشد. چه کنم؟
 

پاسخ:
مقدمه:
یکی از نیازهای اساسی انسان که عمری به طولانی عمر بشر دارد، نیاز به تفریح و سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت به شیوه‌های متنوع و خلاق بوده است. تفریح و سرگرمی، نیاز مستمر و همیشگی بوده و در همه جوامع انسانی به‌تناسب شرایط و امکانات محیطی، همواره به شکل‌های مختلف جاری و ساری بوده است، ولی در عصر حاضر تحت تأثیر برخی تحولات بنیادین، اهمیت و جایگاه مهمی یافته، به یکی از مطالبات جدی و صنایع پرزرق‌وبرق، تبدیل‌شده است. در ادامه ‌به نکاتی در مورد تفریحات خداپسندانه و نظر اسلام در این مورداشاره می‌کنیم:
1.    انسان همچنان که به غذا و نوشیدنى و خواب و استراحت و نظافت نیاز دارد، همان‌طور به تفریح و سرگرمى سالم نیز نیازمند است. هیچ عاقلى نمی‌تواند این نیاز فطرى و طبیعى انسان را انکار نماید. تجربه و گذشت زمان نیز نشان داده است که اگر انسان به کارهاى یکنواخت بدون وقفه ادامه دهد و از سرگرمى و تفریح محروم باشد، بازدهی کاربر اثر کمبود نشاط تدریجاً افت کرده، پایین می‌آید امّا برعکس، پس از ساعاتى تفریح و سرگرمى آن‌چنان نشاط کار و تلاش در او ایجاد می‌شود که کمّیت و کیفیت کار هر دو فزونى می‌یابد، به این جهت ساعاتى که صرف تفریح و سرگرمى سالم می‌شود نه‌تنها هدر نمی‌رود، بلکه با رفع خستگى از روح و روان عامل تقویت و پیشرفت ساعات کارى و مطالعاتى انسان می‌شود.
2.    در قرآن نیز به مسئله تفریح اشاره‌شده است و درخواست برادران یوسف از پدر در مورد حضرت یوسف را این‌چنین بیان می‌کند: او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا غذاى کافى بخورد و بازى و تفریح کند و ما حافظ او هستیم (1) وقتى برادران یوسف موضوع تفریح و گردش در صحرا و خوردن از گیاهان را مطرح کردند، حضرت یعقوب اعتراض نکرد که این عمل شایسته یک جوان موحّد و وابسته به خانواده نبوّت نیست (بلکه از جنبه امنیتى اظهار نگرانى نمود) از این بیان به‌خوبی استفاده می‌شود که قرآن به تفریح، نظر مثبت داشته، بلکه در جامعه آن روز امر مسلّمى بوده، امروزه با سبک زندگی شهرنشینى و فضاى بسته خانه‌ها، این نیاز دوچندان شده است. درآیات متعددى از قرآن خداوند دستور داده در زمین سیر کنید (2) و در آن گردش کنید ازجمله فرمود:  و میان آن‌ها و شهرهایى که برکت داده بودیم، آبادی‌های آشکارى قراردادیم و سفر در میان آن‏ها را به‌طور متناسب (بافاصله نزدیک) مقرر داشتیم (و به آنان گفتیم): شب‌ها و روزها در این آبادی‌ها با ایمنى کامل، سفر و گردش کنید (3).
3.     منتهى انسان باید در گردش‏ها و تفریح‏ها به دو نکته توجّه کند:
الف: تفریح، فقط گردش بدون اندیشه و تفکر و بدون عبرت گیری و پندپذیرى نباشد، انسان‌هایی که در صحراها و کنار دریاها و... گردش می‌کنند یا مسافرت‌هایی در شهرها و آثار باستانى دارند، با تفکّر و اندیشه به آن محل‌های گردشى بنگرند و از این راه به عظمت خالق آن‌ها پى برند و همین‌طور از سرانجام شاهان و ظالمان و کاخ‌های بجاى مانده از آن‌ها درس عبرت بگیرند.
ب: تفریح، باعث آلوده شدن انسان به گناهان نشود. قرآن هشدار می‌دهد که به بهانه ورزش و تفریح و گردش، شمارا به‌سوی نابودی نبرند چنان‌که برادران یوسف به بهانه تفریح او را بردند و به داخل چاه افکندند.
همچنین در روایات نیز به موضوع تفریح سالم پرداخته‌شده، سفارش شده که ساعتى از زندگى را به لذّت‌های حلال و تفریح‌های سالم اختصاص دهد، از امام على علیه‌السلام نقل‌شده که فرمود:  براى مؤمن (در شبانه‌روز) سه وقت است، زمانى براى (نیایش) و مناجات با پروردگارش و زمانى براى تأمین معاش زندگى‏اش و زمانى براى واداشتن نفس به لذّت‏هایى که حلال و مایه زیبایى است. خردمند را نشاید جز آن‌که در پى سه چیز حرکت کند: (کسب حلال) براى تأمین زندگى، یا گام نهادن درراه آخرت، یا به دست آوردن لذّت‏هاى (حلال و) غیر حرام (4). جالب این است که در برخى روایات، این جمله اضافه‌شده است: «و با این ساعت (تفریح) نیرو می‌گیرید بر انجام وظائف اوقات دیگر»(5). در اسلام به موضوع تفریح تا آن جا اهمیت داده‌شده که یک سلسله مسابقات را حتى با شرط‌بندی اجازه داده است، تاریخ نشان داده که قسمتى از این مسابقات در حضور شخص پیامبر اکرم (ص) و با داورى و نظارت او انجام می‌گرفت حتى گاه شتر مخصوص خود را براى مسابقه‌ای سوارى در اختیار یاران می‌گذاشت (6) تیراندازی، شنا، مسافرت، گردش در صحرا، باغات، مزارع کشاورزى و کلّاً در فضاى سبز، مزاح و شوخى با برادران دینى که از نزاکت خارج نباشد از دیگر تفریحات سفارش شده است. آنچه مورداشاره قرار گرفت نمونه‌هایی از تفریحات سالم بود که در برخی منابع دینى آمده وگرنه تفریحات سالم منحصر به این موارد نیست هر قوم و ملّتى متناسب بافرهنگ خویش از ورزش‌ها و تفریحاتى برخوردارند که اگر خلاف دستورات شرعى نباشند و گناهى در آن انجام نگیرد مورد تأیید اسلام نیز می‌باشد.
4.    دغدغه شما که دوری از لهو و غفلت است ارزشمند است و مسئله تفریحاتی که نیاز به پول زیاد دارد هم درست است. اگرچه در مثال‌هایی که زدیم مواردی بود که نیاز به پول زیاد ندارد یا به‌اصطلاح رایج عرفی لاک چری نیست مانند شنا یا شوخی یا سفرهای درون‌شهری و پیک‌نیک و... ولی چون تفریحات سالم و حلال زیاد است و در طول زمان‌ها تغییر می‌کند می‌توان گفت تفریحاتی که دارای ویژگی‌های زیر باشد مجاز است:
الف: در راستای فرآیند تکامل و رشد شخصیت اسلامی و انسانی
ب: نشاط‌آور
ج: در چارچوب قوانین شرع
د: متعادل (نه افراط، نه تفریط)
و: دارای فواید عقلی، جسمی و روحی
ه: جلوگیری از خفت و سبکی عقل (توجه به عقل و تفکر در نظام اسلام) مثل پرهیز از شرب خمر، پرهیز از گوش دادن به موسیقی حرام، عدم مصرف مواد مخدر و ...
ی: دوری از آزار و اذیت دیگران (تحقیر، مسخره کردن، همسایه و مردم‌آزاری و ...)
نتیجه:
تفریح یک نیاز اصیل و لازم و مفید در همه انسان‌هاست. این موضوع درآیات و روایت، تأییدشده است منتها دارای دو شرط است؛ اول اینکه بدون اندیشه و تعالی و رشد نباشد و دوم این‌که انسان را به گناه و آلودگی و تباهی نکشاند. تفریحات زیادی مانند اسب‌سواری، تیراندازی، شنا، پیک‌نیک، شوخی، مسافرت، بازی‌های فکری ورزشی و... وجود دارد ولی ازآنجاکه در هرزمانی تفریحات جدیدی به میان می‌آید به‌صورت خلاصه می‌توان ادعا کرد تفریحاتی که در راستای تکامل روحی، نشاط‌آور و به‌دوراز گناه و آزار دیگران باشد مجاز است و دیگر لهو نخواهد بود.
کلمات کلیدی:
تفریح، شادی، سلامتی، روح و روان، لهو، لعب، لغو.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    جایگاه شادی و نشاط و تفریح سالم جوانان از دیدگاه اسلام، مریم عسکری، صدیقه نبوی زاده.
2.    موسیقی و تفریح در اسلام، محمد بهشتی.
3.    تفریحات سالم از دیدگاه اسلام، حسن جهانی فرد لنگرودی.
4.    زندگی اجتماعی از دیدگاه اسلام، احمد شلبی ترجمه: سید محمود اسداللهی.
5.    نیازهای جوانان، احمد صادقی اردستانی.
 پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره یوسف، آیه 12.
2.    سوره آل‌عمران، آیه 137، سوره انعام، آیه 11، سوره نمل، آیه 36.
3.    سوره سبأ، آیه 17 – 18.
4.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 545، حکمت 390.
5.    مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، بيروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج 75، ص 346.
6.    همان، ج 100، ص 190.
 

والدین طبق آیات قرآن وظیفه‌دارند نسبت به ایمان و سعادت و آخرت خانواده و فرزندان شان دغدغه داشته باشند اما استفاده از خشونت باعث دوری و تنفر از اسلام می‌شود.

پرسش:
اگر والدين حق‌دارند فرزندي که می‌خواهد مسيحي باشد يا نماز نخواند را کتک بزنند! خب آن فرزند شايد براي اينکه اين رفتار را با او نداشته باشند فقط اظهار مسلمانی کند یا به‌ظاهر نماز بخواند. آیا این باعث نمی‌شود آن فرد لج بازی کند مثلاً يک خانم شل حجاب اگر چنين رفتاري با او داشته باشند به‌جای اينکه اصلاح شود کشف حجاب می‌کند! آیا این‌گونه رفتار کردن باعث نمی‌شود تصور قشر خاکستري راجع به دين و افراد مذهبي، بد شود؟
 

پاسخ:
مقدمه:
تربیت و علاقه‌مند کردن فرزندان به دین یکی از وظایف مهم والدین و خانواده‌هاست و یکی از عوامل مهم سعادتمندی و خوشبختی فرزندان تلاش و اهمیت و اهتمام آن‌ها در مورد مسائل معنوی و دینی است. از طرف دیگر این موضوع باید بامطالعه و هدفمند و روشمند انجام بشود و استفاده از هر راه و روشی ولو کتک زدن یا مشاجره معلوم است که دارای آثار منفی است. در ادامه در مورد تربیت، اجبار و نظر اسلام در این مورد توضیح می‌دهیم:
1.    باید بدانیم که والدین در مورد دین، معنویت و تربیت فرزندان مسئول هستند یعنی باید برای دین و ایمان فرزندان شان برنامه داشته باشند و تلاش کند آن‌ها را از آلودگی و گناه دور کنند. مخصوصاً در سنین کودکی و نوجوانی وظیفه‌شان سنگین‌تر است. الزام مفهومی مشکک است یعنی درجه‌بندی دارد. این مراتب را به‌طورکلی می‎توان در سه دسته تقسیم‌بندی کرد: 1) با صحبت یا اشاره، دیگری را به انجام یا ترک کاری دعوت کنند. 2) با تهدید و ترساندن کاری کنند که دیگری با اکراه تن به انجام یا ترک عملی دهد. 3) با توسل به‌زور دیگری را به انجام یا ترک کاری مجبور کنند. الزام به معنای اول اشکالی ندارد. یکی از دلایلی که امکان دارد بتوان به‌وسیلۀ آن، جواز استفاده از روش الزام در تربیت دینی را اثبات کرد، آیۀ «وقایه» است. قرآن می‌فرماید: «یـآ اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوآ اَنْفُسَکمْ وَ اَهْلِیکمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَیهَا مَلَائِکةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا اَمَرَهُمْ وَ یفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ» «اى کسانى که ایمان آورده‏اید، خود و خانوادۀ خود را از آتشى که هیزم آن مردم و سنگ است حفظ کنید. آتشی که فرشتگان خشن و سختگیر بر آن گمارده شده‎اند که هر چه خدا بگوید نافرمانى نمى‏کنند و همان مى‏کنند که به آن مأمور شده‏اند (1)» بنابراین عموم مکلفان موظف‌اند (حتی‌الامکان) اولاً دستورهای الزامی و مبتلابه دین و حدنصاب ایمان را به افراد خانوادۀ خود آموزش دهند و ثانیاً آنان را طوری تربیت کنند که این آموزه‌های اعتقادی را باور کنند و به دستورهای الزامی، التزام عملی داشته باشند.
2.    معنای الزام و دغدغه مند بودن والدین این نیست که کسی فرزندش را کتک بزند یا از روش‌های خشونت‌آمیز و تحمیل و اجبار فرزند باوجود کراهت او استفاده کند. این روش‌ها غالباً اثر عکس دارد و نتیجه‌بخش نیست. تربیت تحمیلی، معمولاً به واکنش‌های منفی فراگیران، می‌انجامد. امام علی (ع) می‌فرماید: «آدمیان، دارای گرایش‌ها و رفت‌وبرگشت‌های متناوب است. پس زمانی خودتان را به کاری وادارید و چیزی را بر خود بارکنید که آن را دوست داشته باشید و دلتان به آن گرایش پیداکرده باشد. اگر چیزی را ناخواسته و با اکراه بر خود بارکنید، سردرگم و آشفته می‌شوید و در اقدامات روشن و بینا نیستید(2). مرور و بازنگری روایات تربیتی نشان می‌دهد که پیشوایان معصوم ما در تربیت فرزندان خود، از شیوه تنبیه بدنی بهره نمی‌گرفتند «چندین سال به پیامبر خدمت کردم؛ اما هرگز مرا دشنام نداد و یک‌بار هم کتکم نزد!» (3) خداوند نیز در مسیر هدایت بشر مسیر اجبار قهری و زوری را در پیش نگرفته است: «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلین»(4) اگر خدا بخواهد، آن‌ها را (به‌اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!‌» زور و اجبار در دین اسلام هیچ جایی ندارد. خدای تعالی در سوره مبارکه «ق» خطاب به آن حضرت می‌فرماید: «وَ مَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَبَّار»(5) «و تو مأمور به‌اجبار آن‌ها (به ایمان) نیستی.» همچنین در سوره مبارکه غاشیه تأکید می‌فرماید که: «فَذَکرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکرٌ؛ لَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ؛ پس تذکر بده که تو فقط تذکردهنده هستی؛ تو سلطه‌گر بر آن‌ها نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی (6)» از این آیات شریفه مشخص می‌شود که اگرچه پدر و مادر مسلمان باید فرزند خود را به سمت اسلام و یادگیری آموزه‌های اسلامی دعوت کنند؛ اما نمی‌توانند فرزند خود را به‌زور و کتک و بهروش‌های خشونت‌آمیز وادار کنند. در یک روایت درس‌آموز در منابع روایی از امام صادق (ع) به یکی از اصحاب خود نقل‌شده است: «ای عمر![عمر بن حنظله] شیعیان ما را وادار [به کاری که خود می‌کنید] نسازید و با ایشان مدارا کنید؛ زیرا همه مردم تحمل و ظرفیت‌های شمارا ندارند.»(7) بنابراین خشونت، کتک زدن و زور و اجبار برای تربیت دینی از سوی والدین، پذیرفته نیست.
3.    به نظر می‌رسد به همان میزان که اکراه، اجبار، تَحَکُّم و تحمیل می‌تواند بی‌رغبتی و گریز فرزندان را به دنبال داشته باشد، تبیین موضوع و روشنگری درباره دلیل و فلسفه موضوع می‌تواند رغبت و علاقه آن‌ها را به محتوا و پیام تربیت اخلاقی در پی داشته باشد. توصیه ما به والدین این است که اگر فرزندشان نسبت به اسلام سؤالاتی دارد یا به مسیحیت علاقه‌مند شده او را با یک اسلام‌شناس خوش‌اخلاق آشنا کنند تا سؤالاتش را بپرسد و بتواند کم‌کم هدایت پیدا کند. بهره‌گیری از یک رویکرد متعادل و ملاطفت‌آمیز لازم است. برخلاف برخورد خشک، جبارانه و تحکم‌آمیز، به نظر می‌رسد الگوی خیرخواهانه، ملاطفت‌آمیز همراه با نرمش و متانت اثربخش‌تر باشد تا یک درخواست دستوری و اجباری، خدای متعال در یک الگوی مناسب و اثربخش به پیامبر مهربانی‌ها برای پیشبرد مقاصد تربیتی، می‌فرماید که از راهکار زبان خوش، مشارکت دادن و مشورت گرفتن، طلب عفو و بخشش ورود پیدا کن: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»؛ «و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند. پس آن‌ها را ببخش و برای آن‌ها آمرزش بطلب! و در کارها، با آنان مشورت کن»(8). مسیحی شدن یا بی‌حجاب شدن مفاسد زیادی دارد و باعث عقب‌گرد و آلودگی‌های زیادی می‌شود اگر فرزند با یک بیان زیبا این موارد را بداند خودش کم‌کم به سمت نور حرکت می‌کند و بیش از این وظیفه‌ای نیست.
نتیجه:
والدین طبق آیات قرآن وظیفه‌دارند نسبت به ایمان و سعادت و آخرت خانواده و فرزندان شان دغدغه داشته باشند و آن‌ها را دعوت به ایمان و دستورات الهی کنند اما استفاده از خشونت و کتک زدن و زور و اجبار غالباً اثر عکس دارد و باعث دوری و تنفر از اسلام می‌شود که مستنداتش نیز بیان شد. بهترین راه در مقابل فرزندانی که ازنظر اعتقادی یا عملی دچار انحراف می‌شوند در کنار دغدغه مندی استفاده از موعظه و محبت و استفاده از روش تبیین و هدایتگری است و اینکه خودشان پایبند باشند. قرار نیست به هر روشی و به هر زوری دیگران را دین‌دار کرد.
منابع برای مطالعه بیشتر:
1.    رویکردی نمادین به تربیت دینی با تأکید بر روش‌های اکتشافی، عبدالعظیم کریمی.
2.    روش‌های آسیب‌زا در تربیت از منظر تربیت اسلامی، محمدرضا قائمی مقدم.
3.    مقالۀ «تأملی در مشروعیت اجبار در تربیت دینی»، محمد سروش محلاتی.
4.    مقالۀ «درآمدى بر الزام فرزندان به تکالیف دینى»، محمدعلی حاجی ‌ده آبادی.
5.     مقالۀ «درآمدی بر اصول پیش‌گیری از آسیب‌شناسی تربیت دینی»، حسین خنی فر.
6.     مقالۀ «آسیب‌شناسی تربیت اخلاقی (تربیت تحمیلی)»، هادی حسین‌خانی.
7.    مقالۀ «آسیب‏پذیری تربیت دینی و زمینه‏های آموزشگاهی آن»، سعید دانش گر، سید ابراهیم جعفری‏ و محمدجواد لیاقت دار.
8.     مقالۀ «احساس و اجبار»، دکتر غلامعلی افروز.
9.     مقالۀ «شیوه‌های تربیتی و تأثیر آن در آرامش روانی از دیدگاه امام علی علیه‌السلام»، علی‌نقی فقیهی.
کلمات کلیدی:
تربیت فرزند، اعتقاد به دین، اجبار، تحمیل، خشونت
پی‌نوشت‌ها:
1.    سوره تحریم، آیه 6.
2.    سید رضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة، هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، ص 503.
3.    طباطبایی، محمدحسین، سنن النبی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1375، ص 34.
4.    سوره انعام، آیه 35.
5.    سوره ق، آیه 45.
6.    سوره غاشیه، آیه 21 و 22.
7.    كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏8، ص 334
8.    سوره آل‌عمران، آیه 159.
 

صفحه‌ها