پرسش وپاسخ

اینکه با دعا می توان زمان ظهور را نزدیک کرد یا نه مسئله است که در این پرسش و پاسخ بدان پرداخته شده است.

پرسش:
اینکه علما تأکید دارند، همه شیعیان یکدل و یک‌صدا در نیمه شعبان از خداوند تعجیل در ظهور حضرت ولیعصر را بخواهند، کار بی‌فایده و دخالت در کار خدا نیست؟ به‌هرحال، ظهور حضرت، زمانی دارد و وقتش برسد، این کار انجام می‌شود؛ در این صورت، چرا باید در کار خدا دخالت کنیم و چیزی را بخواهیم که وقتش نرسیده و با دعای ما نیز تغییری در آن رخ نمی‌دهد؟!
 

پاسخ:
دعا برای فرج حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه، در حقیقت، دعا برای هدایتی جهان‌شمول است که بشریت را از چاه هلاکت و ضلالت بیرون کشیده و سررشته روشنی را به دست ایشان می‌سپارد؛ چراکه با ظهور ایشان، طومار آرزوی همه انبیاء و اوصیاء که با مجاهدت خود آن را امضاء کرده‌اند، تحقق‌یافته و شجره طیبه‌ای که با خون خود آبیاری کرده‌اند، به ثمر خواهد نشست.
در این میان ممکن است برخی این‌گونه تصور کنند که امر ظهور ایشان، امری قطعی و مطابق با قضای الهی است که دعای انسان در زمان و چگونگی تحقق آن، دخالتی ندارد؛ اما آیا واقعاً این‌گونه است؟
با این مقدمه به سراغ پرسش رفته و پاسخ آن را در قالب دو نکته تقدیم می‌کنیم:
نکته اول:
دعا کردن و بر زبان آوردن نیازهای خود در پیشگاه خالق هستی، در واقع نوعی «عبادت» است که در روایات از آن با عنوان «مغز عبادت» تعبیر شده است.(1)
از سوی دیگر، دعا، یکی از عوامل تغییر در نظام تقدیر بوده و اگر چیزی در ساحت «محو و اثبات» باشد، تحقق آن به‌واسطه دعا دستخوش تغییراتی خواهد شد. تا جایی که در روایات، دعا را بازکننده گره‌هایی دانسته‌اند که به سختی به هم تابیده و ظاهراً امکان باز شدنش وجود ندارد.(2) روایات مربوط به تأثیر دعا بر مقدّرات، به نحوی است که در جوامع روایی ما بابی مستقل برای این موضوع وجود دارد.(3)
اگر دعا برای تعجیل ظهور حضرت عجل الله تعالی فرجه، دخالت در امر الهی و مخالفت با قضای الهی باشد، در این صورت باید گفت که این اشکال، اختصاصی به این امر نداشته و هر دعایی در حقیقت، دخالت در امر خدا خواهد بود!
این در حالی است که خداوند بر اساس مصالح و حکمت‌هایی که می‌داند، در نظام عالم سنت‌هایی را قرار داده است که یکی از آن‌ها تحقق مقاصد و امور از راه اسباب و مسببات است.
چنانکه امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید:
 «خداوند امور و اشیا را تنها از طریق علل و سببش جاری می‌سازد.»(4)
درنتیجه، دعا به‌عنوان یکی از اسباب و علل، در تحقق امور موضوعیت داشته و اگر چنین مقدر شده باشد که وصول به یک هدف، جز با حضور دعا سامان نیابد، نه‌تنها دعا کردن امری اضافی نیست، بلکه ضرورت نیز خواهد یافت؛ همچون قطعه‌ای از یک جورچین که در تکمیل تصویر این جورچین، ضرورت پیدا می‌کند؛ خصوصاً اینکه می‌دانیم دعا برای تعجیل در ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه، بیانگر انتظار و اظهار آمادگی برای قیام ایشان است و اگر همگانی و از صمیم قلب باشد، از موانع ظهور –فقدان یاران و سربازان سپاه حق به تعداد کافی- می‌کاهد و ظهور را نزدیک می‌سازد.
نکته دوم:
امر به دعا برای فرج و ظهور حضرت حجت علیه¬السّلام امر صریح و روشنی 
است که حتی در توقیع امام عصر به‌عنوان آخرین مسئله به آن سفارش شده و فرموده است:
«برای تعجیل در فرج و ظهور من بسیار دعا کنید که همانا فرج من، فرج و گشایش خود شماست.»(5)
امام صادق علیه‌السلام نیز مسئله فرج امام مهدی و دعا برای تعجیل آن را به داستان بنی اسرائیل تشبیه کرده و می‌فرماید:
«وقتی عذاب و سختی بر بنی‌اسرائیل طولانی شد. چهل روز به درگاه خدا گریه و ناله کردند. خداوند متعال به موسی و هارون علیهما¬السلام وحی فرمود: که آن‌ها را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال (عذاب)، صد و هفتاد سال باقی‌مانده بود و خداوند متعال به‌واسطه دعای بنی‌اسرائیل از آن صد و هفتاد سال صرف‌نظر نمود».(6)
آنگاه امام صادق علیه¬السّلام فرمودند:
همچنین شما (شیعیان) اگر این عمل (گریه و دعا کردن برای تعجیل فرج) را انجام دهید، خداوند قطعاً فرج و گشایش ما را می‌رساند و اگر انجام ندهید (و دست روی دست بگذارید و بی‌تفاوت بمایند) این امر به نهایت خود می‌رسد.»(7)
همین روایات نشان می‌دهد که مسئله ظهور امام زمان عجل¬الله تعالی فرجه از جمله اموری است که وابسته به قدر الهی و ساحت لوح محو و اثبات بوده و امکان تقدم و تأخر آن وجود دارد. درحالی‌که اگر وابسته به قضای الهی و ساحت «لوح محفوظ» بود، (آن‌چنان که در سؤال یادشده به‌عنوان پیش‌فرض در نظر گرفته شده است) مسئله امر به دعا برای تعجیل آن از سوی امامان معصوم علیهم‌السلام، امری لغو و دور از شأن و عصمت حضراتشان به‌حساب می‌آمد.
نتیجه:
از آنچه بیان شد روشن می‌شود که هر چند مسئله ظهور حضرت عجل الله تعالی فرجه امر قطعی و غیرقابل تخلف است، اما این قطعیت تنها مربوط به اصل تحقق آن بوده و زمان تحقق ظهور می‌تواند دستخوش تغییر شود. در نتیجه می‌توان با دعا کردن، فرج و ظهور امام عصر عجل¬الله تعالی فرجه را جلو انداخت و تشویق ائمّه اطهار علیهم‌السلام به دعا نمودن برای تعجیل ظهور، نیز این نکته را تصدیق می‌کند.
چه اینکه اگر دعا کردن برای تعجیل فرج به معنای دخالت در امر خدا باشد، این مسئله تنها منحصر به دعای تعجیل در فرج ایشان نبوده و همه ادعیه را در بر خواهد گرفت.
کلمات کلیدی:
دعا، قضا و قدر، فلسفه دعا برای تعجیل فرج
پی‌نوشت:
1. «افْزَعُوا إِلَى اللَّهِ فِی حَوَائِجِکُمْ وَ الْجَئُوا إِلَیْهِ فِی مُلِمَّاتِکُمْ وَ تَضَرَّعُوا إِلَیْهِ وَ ادْعُوهُ فَإِنَّ الدُّعَاءَ مُخُ‏ الْعِبَادَهِ.» (ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، ص 41)
2. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‏2، ص 469.
3. «بَابُ أَنَّ الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ الْقَضَاء» (کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج‏2، ص 469)
4.«اَبی اللهُ أن یَجرِیَ الاشیاءَ الّا بِالأسبابِ»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 183.
5.«وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ‏ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ»؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، نشر اسلامیه، ج‏2، ص 485.
6. «فلما طال على بنی إسرائیل العذاب- ضجوا و بکوا إلى الله أربعین صباحا- فأوحى الله إلى موسى و هارون أن یخلصهم من فرعون فحط عنهم سبعین و مائه سنه، قال: و قال أبو عبد الله: هکذا أنتم لو فعلتم لفرج الله عنا، فأما إذا لم تکونوا- فإن الأمر ینتهی إلى منتهاه‏»؛ عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج‏2، ص 154.
7.عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، ج‏2، ص 154.
 

هر یک از زن و شوهر در خانواده حقوقی دارند و به تبع آن، تکالیفی نیز روی دوش هر یک از آنها قرار می گیرد. تکالیف شوهر نسبت به همسر خود، موضوع صحبت امروز ما است.
وظایف مرد نسبت به زن در خانواده

پرسش:

لطفا درباره احترام، محبت و وظایف مرد نسبت به همسر خود در خانواده توضیح دهید؟

پاسخ:

وقتی عقد ازدواج میان یک دختر و پسر خوانده می‌شود، مفهوم زن و شوهر عینیت می‌یابد و این‌گونه خانواده تشکیل می‌گردد. در نگاه اسلام خانواده از جایگاه والایی برخوردار است و هر آنچه بتواند در تثبیت این نهاد مؤثر باشد مورد سفارش دین قرارگرفته است. زن و مرد اگرچه در انسانیت یکسان‌اند؛ اما در ویژگی‌های جسمی و روحی تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند که حکمت این تفاوت‌های طبیعی، به تفاوت در نقش آن‌ها در خانواده بازمی‌گردد. توجه به نیازهای مادی و معنوی در کانون گرم خانواده ازجمله دستورات مهم اسلام است.
قرآن می‌فرماید: ﴿ وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکمْ مِنْ أَنْفُسِکمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِک لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکرُونَ ﴾؛ «و از نشانه‌های او اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتان مودّت و رحمت قرارداد؛ در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند!» (۱) فلسفه ازدواج و تشکیل خانواده، رسیدن به آرامش است و اسلام با هر آنچه آرامش یک زندگی را به هم بریزد مخالف است؛ بنابراین بر هر مردی لازم است تا در جهت حفظ آرامش همسرش گام بردارد.

گذشت و عفو
در زندگی زناشویی، گذشت و عفو حرف اول را می‌زند و وقتی گذشت در زندگی حاکم باشد آرامش بر آن زندگی سایه می‌افکند؛ اما اگر عفو و گذشت رنگ ببازد، رد پای کینه و انتقام هویدا می‌شود. پس بر هر یک از زن و مرد، لازم است تا گذشت، سعه‌صدر، انعطاف‌پذیری و مدارا را سرلوحه رفتار خود قرار دهند. چراکه محبت، قلوب را نرم می‌کند و گذشت و بخشودن از صفات انسان‌های کریم و بزرگوار است.

تقویت رابطه عاطفی
وجود عواطف و احساسات در میان زن و مرد باعث می‌شود تا بین آن‌ها مودت و محبت ایجادشده و یکدیگر را دوست داشته باشند و این دوست داشتن منجر به تقویت کانون خانواده شود؛ لذا هر دو موظف‌اند در جهت تثبیت این محبت و مودت گام بردارند و از هر آنچه به این محبت و مودت آسیب می‌رساند پرهیز نمایند. زن و مرد می‌توانند با تقویت رابطه عاطفی و ارتباط کلامی خود با همسرش بر تقویت این محبت مبادرت ورزد.

مشارکت در امور خانه
بعضی از افراد فکر می‌کنند چون زنان زمان بیشتری را در خانه می‌گذرانند، پس وظیفه ‌دارند تا بار تمام‌ کارهای خانه را به‌تنهایی به دوش بکشند. این در حالی است که دین اسلام انجام امور منزل را بر عهده زن و مرد گذاشته است. عده‌ای نیز تصورشان این است که انجام کارهای خانه چون در محیط خانه انجام می‌گیرد. پس ارزش چندانی ندارد در حالی ‌که ارزش کارها را محیط و فضای آن تعیین نمی‌کند بلکه این نیت و انگیزه انسان است که به کار او ارزش می‌بخشد. کار کردن در خانه، زن و مرد نمی‌شناسد. حضرت علی علیه‌السلام هم برای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها عدس پاک می‌کردند و در کارهای منزل به ایشان کمک می‌نمودند. 
اجر و ثواب‌های فراوانی که خداوند برای یک ساعت در خدمت خانواده بودن به انسان وعده داده است نشان از اهمیت این موضوع دارد. مشارکت در امور منزل، فشارهای روانی را به امنیت روانی تبدیل می‌کند و همدلی میان زن و شوهر را افزایش می‌دهد. اثرانگشت مشارکت مرد در امور منزل، برای همیشه روی قلب همسرش ثبت می‌شود. مردان نباید کار ارزشمند مشارکت در خانه را با کلیشه‌های جنسیتی مثل این جمله که ظرف شستن کار مردان نیست و... به یک ضد ارزش تبدیل کنند. 
در کنار مشارکت در امور منزل، مشارکت فکری هم به بهداشت روحی و روانی زن و مرد کمک می‌کند. رسول اکرم صلی‌الله ‌علیه‌ و اله در حدیثی فرمودند: «لا یَخدُمُ العِیالَ إلاّ صِدِّیقٌ أو شَهیدٌ أو رَجُلٌ یُرِیدُ اللّه ُ بهِ خَیرَ الدنیا و الآخِرَهِ»؛ (۲) «به زن خود خدمت نکند، مگر صدیق، یا شهید، یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرتِ او را بخواهد».

ابراز محبت
مهم‌ترین راه اثبات محبت، ابراز محبت است. دوست داشتن یک امر است و ابراز دوست داشتن امری مهم‌تر؛ لذا یک مرد باید در روابط خود با همسرش دائماً دوست داشتن خویش را بامحبت‌های کلامی و غیر کلامی ابراز نمایید.

مشورت کردن
بر مردان لازم است تا با پرهیز از رفتار مستبدانه در امور زندگی با همسران خویش مشورت کرده و با تبادل‌نظر با ایشان، امور را مدیریت نمایند؛ حتی بعضی از مواقع سعی کنند نظر آن‌ها را مقدم بر نظر شخصی خود بدانند تا زنان نیز احساس کنند که در اداره خانه، جایگاه والایی دارند.

به‌وقت خطا
گاهی در زندگی، همسر ما دچار اشتباه می‌شود، در این زمان نوع واکنش ما نسبت به‌اشتباه او می‌تواند در تحکیم روابط و یا تزلزل آن بسیار مؤثر باشد. مردی که در برابر خطای همسرش عفو و گذشت داشته باشد و دائماً او را به خاطر اشتباهش سرزنش نکند بذر محبت را در زندگی می‌کارد؛ اما برعکس مردی که مدام اشتباهات همسر را همچون پتکی بر سر او بکوبد، موجبات دلسردی در زندگی را فراهم خواهد کرد.

عیب‌پوشی
قرآن کریم نقش و کارکرد زن و مرد را در خانواده چنین بیان می‌کند: ﴿ هُنَّ لِبَاسٌ لَّکمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ ﴾؛ «ایشان (زنان) پوشش شمایند و شما پوشش ایشانید». (۳) در حقیقت زن و مرد به‌واسطه ازدواج موظف می‌شوند به یکدیگر کمک کنند تا از انحراف در امان بمانند. همان‌گونه که لباس منجر به پوشاندن عیوب انسان می‌گردد زن و مرد هم باید عیوب یکدیگر را بپوشانند و به اعتلای اخلاقی یکدیگر کمک کنند.

نفقه دادن
ازجمله اموری که نشان‌دهندهٔ توجه به جایگاه زن و حفظ حقوق اوست حق مهریه و نفقه است. با توجه به اینکه زن در محیط خانواده سختی‌های فراوانی ازجمله بارداری، وضع حمل، شیردهی، پرستاری، مراقبت فرزندان و... را متحمل می‌شود و همین امور او را از فعالیت‌های اقتصادی بازمی‌دارد خداوند مهربان برای جبران این حق، مهریه و نفقه را بر عهده مردان گذاشته است و این‌گونه برای حق اقتصادی زنان ارزش قائل شده است. بر شوهر واجب است که هزینه خوراک، پوشاک، مسکن و سایر ضروریات زندگی همسر خود را بپردازد.

نیاز عاطفی و جنسی
در میان نیازهای طبیعی آنچه برای زنان اولویت دارد نیازهای عاطفی است. زنان با جذابیت‌هایی که خداوند در وجودشان نهاده دلبری کردن را دوست دارند و مظهر نازند و برای مردان نیاز جنسی در اولویت است و مظهر نیاز نامیده می‌شوند. خداوند محیط امن خانواده را فضای مناسبی برای رفع این نیازها قرار داده تا زن و مرد برای رفع آن به اجتماع پناه نیاورند؛ بنابراین هر نوع بی‌توجهی و کوتاهی زن و مرد در رفع این نیازها می‌تواند آسیب‌زا باشد.

نتیجه:
زن و مرد دارای تفاوت‌های طبیعی و تکوینی هستند و همین تفاوت‌ها منجر می‌شود که در حقوق و تکالیف متفاوت باشند. دقت کنید که حقوق و تکالیف متضایفند یعنی اگر برای کسی حقی تعریف شود در برابرش تکلیفی نیز وضع‌شده و اگر به کسی تکلیفی داده شده در برابرش حقی هم معین‌شده است؛ بنابراین، حقوق و تکالیف هر یک از زن و مرد باهم متعادل و متوازن است. 
در اسلام، سنگ بنای روابط، بر پایه اخـلاق گذاشته شده است؛ بنابراین دین اسلام در تنظیم روابط انسان‌ها قبل از آنکه آن‌ها را بـه سـمت قانون و حقوق و فقه سوق دهد، آن‌ها را به رعایت دستورات اخلاقی توصـیه می‌کند؛ بنابراین وجود وظایف اخلاقی لازمه ایجاد صلح و صفا در خانواده است تا زن و مرد بدون اجبار و از روی میل به وظایف خود عمل نمایند. وقتی تکالیفی از قبیل بارداری، شیردهی، بچه‌داری و خانه‌داری بر عهده زن گذاشته می‌شود، ضرورت دارد که پرداخت هزینه زندگی او بر شوهر واجب شود. مردان موظف‌اند نفقه و خرجی همسر و فرزندان خود را بپردازند. 
احترام به همسر و تکریم شخصیت او، گذشت در برابر خطای او، خوش‌اخلاقی با زنان، اظهار عشق و علاقه، حسن معاشرت، دلجویی، همدلی و مشارکت در انجام امور داخلی خانواده، معاضدت در تربیت فرزند و وفاداری، تأمین هزینه خانواده و نفقه، توسعه زندگی و ... نیز از مهم‌ترین وظایف فقهی و اخلاقی مردان است.

 برای مطالعه بیشتر:
1. آیین همسرداری، ابراهیم امینی.
2. حقوق زن از دیدگاه قرآن کریم، محمد بیستونی.
3. تحکیم خانواده از منظر حقوق و اخلاق، عباسعلی اختری.
4. مهارت‌های زندگی خانوادگی در آیینه آیات و روایات، زهرا آیت‌اللهی.

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره روم، آیه ۲۱.
۲. المجلسی، الشیخ محمدباقر بن محمدتقی، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، ۱۴۰۳ هـ. ق، ج ۱۰۴، ص ۱۳۲.
۳. بقره، آیه ۱۸۷.
 

توبه و استغفار در درگاه الهی رمز نزول برکات و نعمت های الهی است که آثار و برکات آن به وفور در آیات و روایات ما بیان شده است.
آثار و برکات استغفار

پرسش:
از نظر روایات، آثار و برکات دنیایی توبه و استغفار چیست؟
 

پاسخ:

استغفار و توبه یکی از اعمالی است که در احادیث اهل‌بیت علیهم‌السلام بر آن سفارش زیادی گردیده و حتی آثاری نیز برای آن بیان‌شده است. 
برخی از این آثار مانند پاک شدن گناهان و رضایت الهی از بندگان، از آثار معنوی این عمل است؛ اما در کنار این، آثاری و برکات دنیایی نیز برای این کار در منابع اسلامی نقل‌شده است. در ادامه به برخی از این آثار دنیایی اشاره خواهد شد.

1- زیاد شدن رزق و روزی
از آثار مهم توبه و استغفار، زیاد شدن روزی و رزق است. این موضوع تا جایی اهمیت دارد که احادیث فراوانی در مورد آن از اهل‌بیت علیهم ‌السلام بیان ‌شده است. 
پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرموده‌اند: «أَکْثِرُوا الِاسْتِغْفَارَ فَإِنَّهُ یَجْلِبُ الرِّزْقَ». (1) بسیار طلب آمرزش کنید؛ زیرا این کار، روزى را جلب می‌کند.
در روایتی دیگر از ایشان نیز چنین آمده است: «مَنِ اسْتَبْطَأَ الرِّزْقَ فَلْیَسْتَغْفِرِ اللَّه‏». (2) هر کس روزى او کم شده باید استغفار کند.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز درباره ارتباط توبه و جاری شدن رزق و روزی و برکات خداوند در زندگی انسان در ضمن حدیثی فرموده‌اند: و خداوند سبحان توبه و استغفار را سبب فراوانى روزى و رحمت بر خلق قرار داد و فرمود: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهارا»- از خداوند آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است. بعد از توبه شما، باران آسمان را فراوان بر شما ببارد؛ و شما را به اموال و فرزندان مدد دهد. پس رحمت خدا بر کسى که از توبه استقبال کند و از گناهانش پوزش خواهد و پیش از فرارسیدن مرگ به اعمال شایسته بپردازد. (3)

2- برطرف شدن مشکلات
در برخی روایات اشاره شده که استغفار و طلب توبه می‌تواند در برطرف شدن مشکلات افراد تأثیرگذار باشد. 
در حدیثی چنین آمده است: پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: هرگاه روزی‌ات تنگ و در کارهایت گره و مشکلی دیدى، حاجتت را به نزد خداوند عز و جل ببر و نماز آمرزش‌خواهى را ترک نکن. این نماز دو رکعت است: نماز را آغاز مى‌کنى و سوره حمد و «قدر» را یک‌بار در هر رکعت مى‌خوانى. سپس، بعد از قرائت سوره‌ها، پانزده مرتبه «استغفرالله» مى‌گویى. آنگاه به رکوع مى‌روى و باز، ده مرتبه آن را مثل نماز جعفر طیار می‌گویی. إن‌شاءاللّه خداوند تمام گرفتارى‌هاى تو را برطرف مى‌کند. (4)
در روایتی دیگر نیز درباره رفع مشکلات با توبه و استغفار چنین نقل‌شده است: راوی می‌گوید: در مدینه، مردى داشتیم که به او «ابو قَمْقام» مى‌گفتند و آدم محروم و بدبختى بود. خدمت امام کاظم علیه‌السلام آمد و از محرومیت و بدبختى خود به ایشان، شکایت کرد و گفت که دست به هر کارى مى‌زند، گرفتارى‌اش برطرف نمى‌شود. 
امام علیه‌السلام به او فرمود: در پایان دعاى نماز صبحت، ده مرتبه بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِیمِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ مِنْ فَضْلِه»‏ - پاک خداى بزرگ! از خدا آمرزش مى‌طلبم و از فضل او درخواست مى‌کنم. ابو قمقام گفت: من بر این امر، مداومت ورزیدم و به خدا سوگند، طولى نکشید که عدّه‌اى از بادیه نزدم آمدند و به من خبر دادند که مردى از قومم مُرده و جز من، وارثى براى او شناخته‌نشده است و من رفتم و میراث او را گرفتم و بى‌نیاز شدم. (5)
علاوه بر موارد بیان‌شده، در حدیثی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله نیز طلب مغفرت، باعث نجات از مشکلات دانسته شده است.«عَلَیْکَ بِالاسْتِغْفَارِ فَإِنَّهُ الْمَنْجَاهُ». (6)پیوسته استغفار و طلب آمرزش را کار خود قرار بده، زیرا چنین ‏عملی راه نجات (از بدبختى) است.
در حدیثی دیگر نیز بیان‌شده که: محمد بن ریان می‌گوید به امام هادى علیه‌السلام نامه نوشتم و درخواست کردم که دعایى براى سختى‌ها و بلایا و گرفتارى‌ها و برآورده شدن حوایج دنیا و آخرت، به من بیاموزد و به من، عنایت خاص ورزَد، چنان‌که پدرانش به دوستانشان عنایت ویژه داشتند. امام علیه‌السلام به من نوشت:  «آمرزش‌خواهى (استغفار) را ترک نکن». (7)

3- برطرف شدن اندوه و غم
از دیگر آثار طلب غفران، برطرف شدن همّ و اندوه است. پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در این زمینه می‌فرمایند: «مَنْ کَثُرَتْ هُمُومُهُ فَعَلَیْهِ بِالاسْتِغْفَار». (8) هر کس غم‌هایش بسیار شد، به آمرزش‌خواهى رو آورد.
در روایتی دیگر نیز رفع غصه و غم از ثمرات استغفار دانسته شده است: کسی که زیاد استغفار بگوید و از خدا عذرخواهی کند، خداوند از هر غصّه‌ای برایش گشایشی قرار دهد و از هر تنگنایی راه فراری پیش پایش گذارد و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد. (9)

4- جاری شدن برکات آسمانی
فایده دیگر استغفار، جاری شدن برکات آسمانی (مانند باران) برای انسان‌ها است. در آیه 52 سوره هود آمده است: ﴿ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً﴾. از خدای خود آمرزش طلبید و به درگاه او توبه کنید تا از آسمان بر شما رحمت فراوان نازل گرداند.
در بخشی از آیه 3 این سوره نیز چنین بیان‌شده است: ﴿وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ﴾. استغفارکنید و از پروردگار خویش آمرزش بطلبید، سپس به‌سوی او بازگردید تا شما را تا مدّت معین (که برای عمرتان قرار داده از نعمت‌های این جهان) به‌خوبی بهره‌مند سازد.
بنابراین توبه و طلب مغفرت الهی درب رحمت را بر زندگی انسان‌ها بازکرده و زندگی آن‌ها را مملو از برکت می‌سازد.

5- دفع بلا و عذاب
اثر دیگر فواید گفتن استغفار، دفع بلا و عذاب از زندگی بندگان است.  افرادی که در زندگی دچار گناه و معصیت می‌شوند، زمینه ابتلا به عذاب خود را فراهم می‌آورند و استغفار می‌تواند این بلایا و عذاب‌ها را از آن‌ها دور کند. 
در آیه 33 سوره انفال خداوند متعال فرموده‌اند: ﴿ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾. ولی خدا تا تو (پیغمبر رحمت) در میان آن‌ها هستی آنان را عذاب نخواهد کرد و نیز مادامی‌که به درگاه خدا توبه و استغفار کنند باز خدا آن‌ها را عذاب نکند.
در این زمینه روایتی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله بیان‌شده است: «ادْفَعُوا أَبْوَابَ الْبَلَایَا بِالاسْتِغْفَارِ». (10) درب‌های بلاها و گرفتاری‌ها را به کمک استغفار ببندید.
در حدیثی دیگر در این موضوع نیز چنین بیان‌شده است: زمانی که خداوند اهل شهر و دیاری را ببیند که در گناهان زیاده‌روی کرده‌اند، ولی سه نفر از مؤمنان در میان آنان هستند، خداوند ـ که جلالتش بزرگ و نام‌هایش مقدّس است ـ اهل آن منطقه را چنین ندا می‌کند: ای اهل نافرمانی من، اگر در میان شما برادران مؤمنتان نبودند که به یکدیگر در راه جلال من اظهار محبت کنند، با نمازشان زمین و مساجد مرا آباد سازند و در سحرگاهان از ترس من استغفار گفته و طلب آمرزش کنند، حتماً عذابم را بر شما نازل می‌کردم و مرا باکی نبود. (11)
با توجه به این احادیث می‌توان نتیجه گرفت نزول بلایا و عذاب نیز از دیگر مشکلات و گرفتاری‌هایی است که می‌توان به‌وسیله طلب بخشش از خداوند متعال رفع شود.

6- استجابت دعا
مطابق روایات استغفار می‌تواند در استجابت دعا نیز تأثیرگذار باشد. اگرچه به‌ظاهر استجابت دعا امری معنوی است ولی وقتی دعا برای امور مادی باشد، کاملاً به آثار دنیوی مرتبط می‌گردد. در موضوع نقش توبه و طلب مغفرت از خداوند بر استجابت دعا حدیثی از امام صادق علیه‌السلام بیان‌شده است:
نقل است که شخصى گفت: از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: دو آیه در قرآن هست که من هیچ‌گاه نتیجه‏اى از عمل به آن‌ها نگرفته‏ام؟ حضرت پرسید: کدام آیه‏ها؟ گفتم: یکى آیه: ﴿ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ﴾؛ بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را؛ که هر چه خدا را مى‏خوانم و دعا مى‏کنم نتیجه‏اى نمى‏گیرم؟ امام علیه‌السلام فرمودند: به خدا افترا نبند، مگر خدا خلف وعده مى‏کند؟! گفتم: نه پرسید: پس چرا دعایت به اجابت نمى‏رسد؟! گفتم: نمى‏دانم، فرمود: هر کس اوامر الهى را اطاعت کند و شرایط دعا را عملى سازد، حتماً دعایش به اجابت مى‏رسد. پرسیدم: شرایط آن چیست؟ 
فرمودند: این است که نعمت‌های خدا را در نظر بگیرى و سپاس آن‌ها را به‌جای آرى و بر پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم صلوات بفرستى و سپس گناهان خود را یادآورى کنى و طلب آمرزش نمایى ... . (12)

7- فرزند دار شدن
برکت دیگری که مطابق روایات برای استغفار ذکرشده است، موضوع فرزند آوری است. احادیث زیادی در موضوع تأثیر استغفار بر فرزند آوری از ائمه معصومین علیهم‌السلام نقل‌شده است. 
در حدیثی درباره این موضوع چنین نقل‌شده است: «شَکَا الْأَبْرَشُ الْکَلْبِیُّ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَنَّهُ لَا یُولَدُ لَهُ فَقَالَ لَهُ عَلِّمْنِی شَیْئاً قَالَ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ فِی کُلِّ یَوْمٍ أَوْ فِی کُلِّ لَیْلَهٍ مِائَهَ مَرَّهٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَقُولُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً إِلَى قَوْلِهِ- وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ». (13) ابْرَش کلبى به امام باقر علیه‌السلام شِکوه کرد که بچه‌دار نمى‌شود و گفت: به من، دعایى بیاموز. فرمود: در هرروز و هر شب، صد مرتبه از خدا آمرزش بخواه؛ زیرا خداوند مى‌فرماید: «از پروردگارتان، آمرزش بخواهید که او آمرزنده است» تا: «و شما را با اموال و فرزندان، یارى رساند».
در حدیثی دیگر درباره ارتباط استغفار با فرزند آوری چنین روایت‌شده است: امام حسن علیه‌السلام بر معاویه وارد شد و چون از نزد او بیرون آمد، یکى از پرده‌داران معاویه، دنبال ایشان آمد و گفت: من، مردى ثروتمندم؛ امّا بچه‌دار نمى‌شوم. به من چیزى بیاموز؛ بلکه خداوند، مرا فرزندى روزى کند. فرمود: «بر تو باد آمرزش‌خواهى». (14)

8- سایر برکات
علاوه بر موارد بیان‌شده، در احادیث آثار مادی دیگری نیز برای توبه و استغفار به درگاه الهی بیان‌شده است. تبیین همه این موارد در این پاسخ ممکن نیست. به‌عنوان نمونه، زیادشدن علم (15)، تسویه شدن بدهی‌ها (16) رهایی از هلاکت (17) و رفع ناامیدی (18) را می‌توان از این آثار برشمرد.

نتیجه:
مطابق روایات اهل‌بیت علیهم‌السلام، استغفار علاوه بر آثار معنوی، دارای برکات مادی نیز هست. زیادشدن رزق و روزی و برطرف شدن مشکلات از این موارد است. در کنار این، توبه و طلب بخشش از خداوند متعال می‌تواند باعث از بین رفتن غم و اندوه شود و برکات آسمانی را بر انسان‌ها نازل کند. استغفار همچنین در دفع بلایا و عذاب نیز مفید است. 
مطابق احادیث، طلب بخشش در استجابت دعا نقش داشته و همچنین می‌تواند در موضوع فرزند آوری نیز مؤثر باشد. علاوه بر این برکات مادی دیگری نیز برای استغفار وجود دارد.

پی‌نوشت‌ها:
1. کراجکى، محمد بن على‏، کنز الفوائد، محقق / مصحح: نعمه، عبدالله، قم: دارالذخائر، 1410 ق‏، ج‏2، ص 197.
2. خزاز رازى، على بن محمد، کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، محقق / مصحح: حسینى کوه کمری، عبداللطیف‏، قم: بیدار، 1401 ق، ص 299.
3. شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج¬البلاغه، محقق / مصحح: صالح، صبحی‏، قم: هجرت‏، 1414 ق‏، ص 199.
4. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، محقق / مصحح: ندارد، قم: الشریف الرضى‏، 1412 ق‏، ص 328.
5. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، محقق / مصحح: غفارى علی‌اکبر و آخوندى، محمد، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1407 ق‏، ج‏5، ص 315، ح 46.
6. راوندى کاشانى، فضل‌الله بن على‏، النوادر (للراوندی)، محقق / مصحح: صادقى اردستانى، احمد، قم: دارالکتاب‏، بی‌تا، ص 5.
7. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی)، محقق / مصحح: ندارد، قم: انتشارات مدرسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف، 1407 ق‏، ص 49، ح 120.
8. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏8، ص 93، ح 65.
9. حلوانى، حسین بن محمد بن حسن بن نصر، نزهه الناظر و تنبیه الخاطر، محقق / مصحح: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، قم: مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، 1408 ق‏، ص 10.
10. نورى، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، محقق / مصحح: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، قم: مؤسسه آل البیت علیهم‌السلام، 1408 ق، ج‏5، ص 318، ح 5980.
11. ابن‌بابویه، محمد بن على‏، علل الشرائع، محقق / مصحح: ندارد، قم: 
کتاب‌فروشی داورى‏، 1385 ش‏، ج‏1، ص 246، ح 1.
12. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏2، ص 486، ح 8.
13. همان، ج‏6، ص 8، ح 4.
14. طبرسى، حسن بن فضل‏، مکارم الأخلاق، همان، ص 226.
15. کفعمى، ابراهیم بن على عاملى‏، المصباح للکفعمی (جنه الأمان الواقیه)، محقق / مصحح: ندارد، قم: دارالرضی (زاهدی)، 1405 ق، ص 63.
16. کلینى، محمد بن یعقوب‏، الکافی، همان، ج‏5، ص 317، ح 51.
17. قطب‌الدین راوندى، سعید بن هبه الله‏، الدعوات (للراوندی)، همان، ص 31.
18. شریف الرضی، محمد بن حسین‏، نهج‌البلاغه، همان، ص 482.
 

حقیقت اعمال و رفتار خود انسان است که بهشت و جهنم را بوجود می آورد و تامل در این مطلب، نگاهی خاص در موضوع تفاوت امر و نهی الهی با امرو نهی مستکبران بوجود می آورد
تفاوت امر و نهی الهی با امر و نهی مستکبران

پرسش:

قرآن می‌گوید هر کس می‌خواهد دین را بپذیرد و هر کس می‌خواهد نپذیرد، اما اگر نپذیرفت او را وارد آتش جهنم و عذاب می‌کنیم...(کهف، آیه 29) این چه استدلالی است؟ مثل‌اینکه بگوییم مردم آزادند اسلام را قبول کنند یا نکنند ولی اگر نکردند، در دنیا مجازات می‌شوند (اعدام مرتد و کافر) و در آخرت هم وارد جهنم می‌شوند. اینکه دیگر آزادی نیست. این کجا آزادی در عقیده است؟ این استدلال و روش را همه مستکبران و قلدران تاریخ داشته‌اند. قرآن پیامبر هم متناسب با فضای همین مقتدران حرف زده در حالی که اگر از طرف خدا بود این‌گونه استدلال نمی‌کرد. چه پاسخی می‌توان داد؟
 

پاسخ:

مسیری را در نظر بگیرید که به یک دو راهی ختم می‌شود؛ یک راه آن به باغی سرسبز و پر از خوشی‌ و شادی‌، راه دیگر به دره‌ای مملو از آتش و درد و رنج منتهی می‌شود. در آن مسیر راهنماهای مختلفی هستند که از پیش به شما هشدار می‌دهند و عاقبت هر دو راه را به شما گوشزد می‌کنند. افزون بر این راهنماها، عقل و خرد شما نیز به شما هشدار می‌دهد. شما در انتخاب هرکدام از این دو راه آزاد هستید و هرگاه هم اراده کنید می‌توانید از آن راه برگردید؛ در این صورت آیا شما آزاد هستید یا نیستید؟ با این وجود اگر کسی راهی را انتخاب کند که سرانجامش آن دره خوفناک است، آیا می‌توان گفت: او مجبور بوده است؟

خداوند کسی را جهنمی نمی‌کند.
خداوند در عین مهربان و بخشنده بودن، حکیم و عادل نیز است. خداوند کسی را جهنمی نمی‌کند و هرکه جهنمی می‌شود، به خاطر کارهای خودش است. حتی جهنم و هیزم آن چیزی جز رفتار خود جهنمیان نیست. (1) در حقیقت، آدمی در آن دنیا چیزی جز اعمال خود و آثار خوب و بد کارهایش را نمی‌بیند؛ (2) به عبارت دیگر، «هر چه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی». ازاین‌رو عذاب از سوی خدا نیست؛ بلکه چهره واقعی اعمال ما و اثر آن‌ها است که همانند یک بومرنگ به‌سوی ما برمی‌گردد. (3)  مطابق این آیات، عذاب جهنم نه از جانب خدا، بلکه از جانب خود انسان و اثر مستقیم کردار خود اوست؛ بنابراین، مراد از ﴿ إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِینَ نٰاراً ﴾؛ (4) ما برای ستمکاران آتشی آماده کرده‌ایم؛ یعنی ما دنیا را به‌گونه‌ای آفریدیم که هر کس به سزا و پاداش اعمالش برسد.

انسان مجبور است یا مختار؟
خداوند 124 هزار انذار دهنده و بشارت‌دهنده برای نشان دادن راه از چاه فرستاده، اما در عین حال انسان را مختار قرار داده و به او حق انتخاب داده است. حتی به پیامبران خودش بارها متذکر شده است که شما فقط حق تذکر دادن دارید، اما اجازه ندارید کسی را برای پذیرش حق و حقیقت مجبور کنید. (5) اگر خداوند می‌خواست بندگانش را مجبور کند، به‌آسانی می‌توانست این کار را بکند. (6) به‌عنوان مثال مادری به فرزندش می‌گوید: اگر غذای سالم بخوری، نیرومند و تنومند می‌شوی، اما اگر غذای ناسالم بخوری، بیمار و ضعیف می‌شوی؛ اگر آن فرزند با اختیار خود به‌جای غذای سالم، غذای فاسد و آلوده را بخورد و مریض شود، آیا مادرش او را مریض کرده است؟ آیا فرزند حق دارد به مادرش بگوید: «این چگونه آزادی‌ای است که به من داده‌ای؟ من آزادم هرکدام از دو غذای سالم یا ناسالم را که خواستم بخورم، ولی اگر غذای ناسالم را بخورم، نه‌تنها نیرومند نمی‌شوم، بلکه ضعیف و مریض هم می‌شوم و باید روزها در بیمارستان بستری شوم؟ این کجا آزادی در زندگی است؟ این استدلال و روش را همه مستکبران و قلدران تاریخ داشته‌اند!»

جهنم، مجازات یا اثر؟
بسیاری از ما فکر می‌کنیم که بین باور درست و نادرست، میان کار خوب و بد، تفاوتی نیست و تنها تفاوت این است که خدا یکی را خوب دانسته و برای آن ثواب و پاداش مقرر کرده و دیگری را بد دانسته و برای آن مجازات و عقاب در نظر گرفته است! به خاطر همین، مدام می‌گوییم چرا خدا بدکاران را مجازات می‌کند؟ این در حالی است که اگر خدا چیزی را به‌عنوان خوبی معرفی می‌کند و برای پذیرش یا انجام آن، وعده ثواب و پاداش می‌دهد، آن پاداش در حقیقت اثر خود آن خوبی است. چنانکه وقتی چیزی به‌عنوان بدی معرفی می‌شود و برای مرتکب آن یا کسی که به آن باور دارد، مجازات تعیین می‌شود، آن مجازات در حقیقت اثر خود آن بدی است: ﴿ ذٰلِکَ بِمٰا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ لَیْسَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِیدِ ﴾؛ (7) این [عذاب] به خاطر فسق و فجور و گناهانی است که خود پیش فرستادید، وگرنه خدا به بندگان ستمکار نیست.

شرک و کفر بزرگ‌ترین گناهان
شاید کسی بگوید شخص کافر تنها کاری که انجام داده این است که خدا را قبول نکرده و شخص مشرک نیز تنها گناهش این است که برای خدا شریک قائل شده، اما این دو به کسی که آسیب نرسانده و مال کسی را نخورده‌اند، پس چرا باید جهنمی شوند؟ 
پاسخ این است که کافر و مشرک حق را نادیده گرفته و به آن پشت کرده‌اند و به‌خاطرهمین، نه‌تنها از باطل پیروی کرده‌اند، بلکه خودشان نیز باطل‌شده‌اند. این از یک‌سوی و از سوی دیگر، بهشت بر اساس حق و حقیقت آفریده‌شده است و به‌خاطرهمین، جزء حق و پیروان آن، اصلاً کسی نمی‌تواند وارد آن شود؛ چراکه اگر وارد شود دیگر آنجا بهشت نخواهد بود. چنانکه جهنم نیز بر پایه باطل آفریده شده است و به همین دلیل غیر از باطل و پیروان آن، کسی نمی‌تواند داخل آن شود؛ چراکه اگر داخل شود دیگر جهنم نخواهد بود: ﴿ إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللّٰهِ فَقَدْ حَرَّمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِ اَلْجَنَّهَ وَ مَأْوٰاهُ اَلنّٰارُ ﴾؛ (8) مسلماً هرکه به خدا شرک ورزد، بی‌گمان خدا بهشت را بر او حرام کند و جایگاهش آتش است.

تفاوت خداوند با مستکبران
نکته پایانی هم این‌که ملاک برای خداوند حق و حقیقت و منفعت بندگانش است: ﴿ إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی اَلْقُرْبىٰ وَ یَنْهىٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکَرِ وَ اَلْبَغْی ﴾؛ (9) خدا به عدالت، مهرورزی و بخشش به خویشاوندان فرمان می‌دهد و از فحشا و منکر و ستم گری نهی می‌کند.
اما ملاک برای مستکبران و قلدران میل و منافع شخصی خود، اطرافیان و طرفدارانشان است: ﴿ إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلاٰ فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهٰا شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طٰائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنٰاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسٰاءَهُمْ إِنَّهُ کٰانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ ﴾؛ (10) همانا فرعون [در سرزمین مصر] برتری‌جویی و سرکشی کرد و مردمش را گروه‌گروه ساخت، درحالی‌که گروهی از آنان را ناتوان و زبون گرفت، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را [برای بیگاری گرفتن] زنده می‌گذاشت؛ بدون شک او از مفسدان بود.

نتیجه:
خداوند ما را مختار آفریده است و به‌خاطرهمین، نه مجبوریم از حق پیروی کنیم و نه وقتی از باطل پیروی می‌کنیم، جلوی ما را می‌گیرد؛ اما پیروی از حق یا باطل، آثار و عوارض خود را دارد که از آن‌ها با عنوان ثواب و عقاب یاد می‌شود.
در صورت پیروی از حق و حقیقت، خودمان نیز حق می‌شویم و جایگاه حق بهشت است؛ چنانکه در صورت تبعیت از باطل، خودمان نیز باطل می‌شویم و باطل جایی جز جهنم ندارد.
نمی‌توان توقع داشت باطل وارد بهشت شود؛ چراکه در این صورت بهشت، دیگر بهشت نخواهد بود؛ بلکه جهنم می‌شود. فراموش نکنیم که گلستان گل‌ها را به وجود نمی‌آورد، بلکه گل‌ها گلستان را به وجود می‌آورند. بهشت افراد را بهشتی نمی‌کند بلکه بهشتیان جایگاه خود را بهشت می‌کنند! 
انسان با قوه عاقله و قدرت اختیار و انتخابی که دارد و از طرفی حق و باطل به او معرفی‌شده است، باید مسئولیت انتخابش را بپذیرد. این مسئله‌ای است که مورد پذیرش همه عقلا است.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره جن‏، آیه 15.
2. سوره زلزله، آیه 7؛ سوره اسراء، آیه 7.
3. سوره آل‌عمران، آیه 106؛ سوره اعراف‏، آیه 39؛ سوره سجده‏، آیه 14.
4. سوره کهف‏، آیه 29.
5. سوره غاشیه، آیه 21.
6. سوره یونس‏، آیه 99.
7. سوره آل‌عمران، آیه 182.
8. سوره مائده، آیه 72.
9. سوره نحل‏، آیه 90.
10. سوره قصص، آیه 4.
 

تورات، کتاب آسمانیِ نازل‌شده بر حضرت موسی علیه‌السلام است ولی بررسی تورات فعلی که در اختیار یهودیان است بیانگر مطالب دیگری است.
تحریف کتاب مقدس یهودیان

 پرسش:
اسلام درباره کتاب مقدس یهودیان چه نظری دارد؟ آیا آن را کتاب آسمانی تحریف‌شده می‌داند؟ آیا منظورش از تحریف، کم و زیاد کردن در تورات است یا منحرف کردن معنا و تفسیر تورات؟
 

پاسخ:
تورات بخشی از کتاب مقدس یهودیان است که در اعتقادنامه سیزده ماده‌ای یهودیان، درباره آن آمده است که یهودی مؤمن، باید گواهی دهد که تورات موجود، همان توراتی است که به موسی علیه‌السلام وحی شده است و اصلاً تغییرنیافته است. (1)
در حالی که بنا بر تحقیقات تاریخی، کتاب مقدس یهودیان، فاقد اعتبار است و قطعاً تغییراتی در آن راه‌یافته و نمی‌توان آن را تماماً الهی و بدون تغییر دانست. (2) حتی گفته‌شده که اسفار خمسه در تورات کنونی، کلام خدا نبوده (3) و نوشته عزرا بوده و تورات اصلی از بین رفته است. (4) 
ازاین‌رو، اصرار بر اینکه کتاب مقدس تحریف‌نشده، قابل‌قبول نیست. (5)
قرآن نیز اگرچه تورات را تصدیق می‌کند (6) و آن را میراث بنی‌اسرائیل می‌داند (7) که «تفصیل دهنده هر چیز» است؛ (8) اما با این حال، به تحریف تورات نیز تأکید دارد که در ادامه در قالب نکاتی به توضیح این مطلب می‌پردازیم.

 نکته اول:
تحریف در لغت، به کناره بردن و به گوشه کشانیدن و ایجاد نوعی دگرگونی در مقصود گوینده است و تحریف‌کننده، سخن گوینده را از جایگاه اصلی منحرف کرده، به کناری می‌برد. (9) همچنین در تحریف سعی بر این است که خلاف مقصود، القا شود. (10)
در اصطلاح فرهنگ اسلامی نیز تحریف به معنای تفسیر نادرست یا راه‌یابی تغییر و کاهش و افزایش در متن کتاب‌های آسمانی است که در یک نگاه کلی، به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم می‌گردد:
الف. تحریف معنوی، تفسیر و تأویل نادرست از یک‌لفظ یا عبارت است که برخلاف مقصود گوینده صورت می‌گیرد و بر اساس رأی شخصی و با انگیزه‌های باطل انجام می‌شود.
ب. تحریف لفظی، همان دخل و تصرف در الفاظ و عبارات متن است که شامل تحریف به فزونی، کاستی، تبدیل و جابجا کردن واژه‌ها و جمله‌ها است. تحریف لفظی شامل تحریف شفاهی نیز می‌شود. تحریف شفاهی، تغییر اِعراب و مبهم خواندن متن است به‌گونه‌ای که مخاطب به‌اشتباه بیفتد. (11)

نکته دوم:
اینکه منظور قرآن از تحریف تورات، تحریف معنوی است یا لفظی و شفاهی، دیدگاه‌های مختلفی را میان مفسران پدید آورده است اما اکثر محققان (12) بر این باورند که آیات قرآن درباره تحریف تورات، هم ناظر به تحریف معنوی و هم ناظر به تحریف لفظی و شفاهی است. علامه طباطبایی، اشاره می‌کند که بر اساس آیات قرآنی، تورات کنونی، شامل بخشی از تورات واقعی (کتاب) است که بر حضرت موسی علیه‌السلام نازل‌شده و بخش‌هایی از آن دچار تحریفِ به کاهش یا افزایش، یا تغییر و تبدیل الفاظ یا جابجایی محل و ... شده است. (13)
توضیح بیشتر اینکه، آیات قرآن درباره تحریف تورات، چند دسته هستند:
0 تحریف کلمات از جایگاه اصلی آن، که در سه آیه قرآن با عبارات ﴿ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ﴾ (14) و ﴿یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ﴾؛ (15) آمده است. این تحریف به‌صورت تغییر جایگاه‌های الفاظ با پس‌وپیش کردن آن‌ها و تحریف به کاهش و افزایش است. (16) شأن نزول این آیه نیز، مبنی بر تغییر حکم رجم و جایگزین کردن جَلد (تازیانه) و تحمیم (سیاه نمودن روی مجرم) از سوی یهودیان صدر اسلام، این مطلب را تأیید می‌کند. (17) همچنین جمهور مفسران نیز آیه پیشین را بیانگر تحریف لفظی و معنوی تورات دانسته‌اند. (18)
0 تحریف در گویش و بازی با کلمات، به‌طوری که با پیچاندن زبان خود، به‌گونه‌ای تلفظ می‌کردند که قابل‌تشخیص نبوده و معنای اصلی کلمه فهمیده نشود. عبارت ﴿ لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ﴾؛ (19) ناظر به همین مطلب است. 
(20) این روش یکی از عادات یهود بوده و نمونه‌های بی‌شماری در تلمود یافت می‌شود. (21) برای مثال، ایشان هنگام  تلفظ «راعنا» به معنای رعایت حال ما را کن، کسره عین را به‌سوی فتحه متمایل ساخته و با آهنگی مخصوص ادا می‌کردند تا معنای (شرور ما) از آن برآید. (22)
0 خداوند متعال در سوره‌های بقره (23) و آل‌عمران (24) اهل کتاب را به سبب کتمان حقایق از روی عمد، سرزنش می‌کند. کتمان در آیه شریفه، کتمان اصل آیه و کتمان دلالت را در برمی‌گیرد و کتمان دلالت نیز می‌تواند به‌صورت تأویل و حمل آیه بر معنایی که مقصود خداوند نیست یا تطبیق معنای آیه بر غیر مصداق واقعی آن باشد. (25) برای نمونه می‌توان به کتمان نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و اوصاف ایشان اشاره کرد که طبق آیات قرآن، اهل کتاب، پیامبر را همانند پسران خویش می‌شناختند و ازاین‌رو، عده‌ای از آنان، دانسته این حقیقت را کتمان می کردند. (26) درباره کتمان اصل آیات تورات نیز می‌توان به آیات سوره انعام اشاره کرد (27) که توضیح می‌دهد، یهودیان تورات را قطعه‌قطعه و به‌صورت طومار درآورده و سپس بخش‌هایی از آن را آشکار و بخش‌های دیگر را پنهان می‌داشتند (28) که چه‌بسا پس از مدتی به‌کلی به فراموشی سپرده می‌شد.
0 معاد و رستاخیز، از آموزه‌های بنیادین ادیان آسمانی است و بنا بر آیات قرآن، این آموزه‌ها در تورات اصلی نیز آمده بود،  (29) ولی چون حالا در عهد عتیق، اثری از این آموزه‌ها یافت نمی‌شود یا اگر باشد دلالت روشنی بر آخرت و معاد ندارند؛ روشن می‌شود که تورات و عهد عتیق تحریف‌شده‌اند. (30)
0 خداوند درآیات قرآن، برخی از آموزه‌های شرک‌آمیز و تحریف یافته را به یهود نسبت می‌دهد که نشان از راه یافتن باورهای باطل و فزونی در این کتاب است. یکی از این موارد، نسبت دادن فرزند به خداوند است که در سوره‌هایی مانند توبه، بقره و انبیاء (31) ذکرشده است.

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت، روشن می‌شود که تورات و کتاب مقدس یهودیان، از جهت تاریخی فاقد اعتبار است و تغییر و تحریف در آن راه‌یافته است. قرآن نیز اگرچه تورات اصیل را به‌عنوان کتاب آسمانیِ نازل‌شده بر حضرت موسی علیه‌السلام تصدیق می‌کند و آن را میراث بنی‌اسرائیل و تفصیل همه‌چیز می‌داند؛ ولی توضیح می‌دهد که یهودیان در طول تاریخ، آن را به شیوه‌های مختلف تحریف نموده‌اند تا از این طریق، حقایق مندرج در آن را پنهان کنند. این تحریف‌ها، گاهی به شکل معنوی بود و گاهی به شکل لفظی و شفاهی.

پی‌نوشت‌ها:
1. ویر، رابرت، جهان مذهبی: ادیان در جوامع امروز، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، نشر فرهنگ اسلامی، 1374 ش، ج 2، ص 623-624.
2. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، سمت، 1384 ش، ص 230.
3. جناتی، محمدابراهیم، الیهود قدیماً و حدیثاً، نجف، مطبعه الاداب، 1967 م، ص 55-58.
4. قرقسانی، یعقوب، کتاب الانوار و المراقب، به اهتمام لئون نموی، بی‌جا، بی‌نا، 1939 م، ج 1، ص 15.
5. الهندی، رحمه‌الله خلیل‌الرحمن، اظهارالحق، بی‌جا، مکتبه الثقافه الدینیه، بی‌تا، ج 1، ص 210.
6. سوره احقاف، آیه 12: ﴿ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا﴾.
7. سوره غافر، آیه 53: ﴿ وَأَوْرَثْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ﴾.
8. سوره انعام، آیه 154:‌﴿ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ تَماماً عَلَى الَّذی أَحْسَنَ وَ تَفْصیلاً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَهً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ﴾.
9. معرفت، محمدهادی، صیانه القرآن من التحریف، قم، موسسه نشر اسلامی، 1413 ق، ص 121 و 150.
10. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، بی‌تا، ج 17، ص 80.
11. فتحی، علی، قرآن کریم و موضوع تحریف گری اهل کتاب به‌ویژه یهود، فصلنامه قرآن شناخت، پاییز و زمستان 1388 ش، شماره 2، ص 170.
12. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، تنویر المقباس من تفسیر ابن عباس، بیروت، دارالفکر، 1415 ق، ص 86 و 109 و 114؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی‌تا، ج 3، ص 13 و 47؛ جوزیه، ابن قیم، هدایه الحیاری، تحقیق احمد حجازی السقا قاهره، دارالریان للتراث، بی‌تا، ص 58؛ شبر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالاسلامیه، 1412 ق، ص 86؛ جوادی آملی، عبدالله، نزاهت قرآن از تحریف، قم، اسراء، 1383 ش، ص 16؛ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1422 ق، ج 4، ص 373.
13. طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 342.
14. سوره نساء، آیه 46، سوره مائده، آیه 13.
15. سوره مائده، آیه 41.
16. طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 373.
17. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420 ق، ج 4، ص 576، ذیل آیه 41 سوره مائده.
18. قربطی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه،1408 ق، ج 6، ص 176؛ اندلسی، ابوحیان محمد بن یوسف، البحر المحیط، بیروت، دارالفکر، 1420 ق، ج 4، ص 258.
19. سوره نساء، آیه 46.
20. معرفت، صیانه القرآن من التحریف، ص 13.
21. توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 234.
22. بلاغی، محمدجواد، تفسیر آلاءالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا، ج 2، ص 134.
23. سوره بقره، آیه 42: ﴿ وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ ﴾؛ همچنین، رک: همان، آیات 146 و 156.
24. سوره آل عمران، آیه 71: ﴿ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُونَ الْحَقَّ ﴾.
25. فتحی، قرآن کریم و موضوع تحریف گری اهل کتاب به‌ویژه یهود، ص 185.
26. سوره بقره، آیه 146: ﴿ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ﴾؛ سوره اعراف، آیه 157.
27. سوره انعام، آیه 91: ﴿ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ کَثِیرًا ﴾.
28. آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، دارالفکر، 1417 ق، ج 5، ص 319؛ زمخشری، جارالله محمد، الکشاف، بیروت، دارالکتب العربی، 1407 ق، ج 2، ص 24.
29. سوره طه، آیات 11-16؛ سوره اعلی، آیات 10-19.
30. بلاغی، محمدجواد، الرحله المدرسیه، بیروت، دارالمرتضی، 1993 م، ج 2، ص 214.
31. سوره توبه، آیه 30: ﴿ وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ﴾؛ همچنین، رک: سوره بقره، آیه 116؛ سوره انبیاء، آیه 26.
 

عظمت ماه شعبان و انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب مقدمه سازی برای ورود به ماه مبارک رمضان و بهره‌مندی از شب قدر است.
شعبان ماه پیامبر

پرسش:
چرا پیامبر ماه شعبان را ماه خودش دانسته است در حالیکه در این ماه، نه تولد یافته و نه مبعوث شده و نه اتفاق مهم مخصوص ایشان رخ داده است؟ علت این نامگذاری چیست؟!

پاسخ:
ماه‌های رجب، شعبان و ماه مبارک رمضان، از مهم‌ترین ماه‌های سال برای عبادت و پرستش خداوند هستند. هریک از این سه ماه دارای موقعیت ممتازی در عرصه بندگی و عبودیت خداوند می‌باشند. ماه شعبان، ماهی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را منتسب به خودش دانسته و از امت خویش خواسته که با انجام اعمال و عباداتِ این ماه، ایشان را یاری نمایند و بر شکوه بندگی خداوند بیفزایند. اما سبب و علت اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، این ماه را به خود منتسب دانسته، دارای احتمالاتی بر پایه روایات است که در ادامه به آنها می پردازیم.
نکته اول
در توضیح علتِ انتساب ماه شعبان به پیامبر صلی الله علیه و آله، لازم نیست به وقایع خاصی همچون ولادت، وفات، بعثت و ... ارجاع دهیم؛ بلکه برای مثال، همانگونه که انتساب ماه رجب به خداوند، از باب شرافت و اضافه تشریفیه بوده،(1) ماه شعبان نیز بلحاظ فضیلت و خصوصیات عبادی و از همه مهم‌تر توجه دادن به اهمیت و ارزش آن، از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله به ایشان نسبت داده شده است. در این راستا، صاحب کتاب دعائم الاسلام متوفی 363ق، در ذیل حدیث «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: شَعْبَانُ شَهْرِی وَ رَمَضَانُ شَهْرُ اللَّه» می‌نویسد: 
«این [مطلب به] جهت تعظیم است، و همه ماه‌ها مال خداست و به خاطر این که رسول خدا همواره در این ماه روزه بودند.»(2)
نکته دوم
با جستجو در منابع اسلامی و روایات، می‌توان احتمالات و فرائنی را برای این انتساب در نظر گرفت که تا حدودی می‌تواند انگیزه از این نامگذاری را آشکار کند. 
اولین موردی که می‌توان بدان اشاره کرد این است که عبادت، بندگی و ارتباط با حق تعالی از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، ویژگی ممتاز آن حضرت است که قطعاً در کل ایام سال، بدین نحو بوده؛ اما توجه بیش از حد نبی مکرم صلی الله علیه و آله به عبادت کردن در این ماه، و اشتیاق ایشان از ورود به شعبان المعظم و در آخر، منتسب کردن این ماه به خود، می‌تواند بیانگر تاکید ایشان بر ارتباط و بندگی خداوند و ارتباط خالصاله با حق تعالی در این ماه باشد.
امام صادق علیه السّلام به صفوان جمال فرمود: 
«اطرافیان خود را به روزه ماه شعبان ترغیب و تشویق کن.»، عرض کردم: «فدایت گردم! آیا برای روزه آن فضیلت خاصی را در نظر دارید؟»، فرمود: «بله، رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وقتی هلال ماه شعبان را می‌دید، دستور می‌داد که منادی در شهر مدینه ندا در دهد: ای اهل یثرب، من فرستاده‌ی خدا به سوی شما هستم. آگاه باشید که شعبان ماه من است، پس رحمت خدا بر کسی که در این ماه مرا یاری دهد.» امام صادق علیه السلام در ادامه فرمود: «امیر مؤمنان علیه السلام می‌فرمود: از آن زمان که صدای منادی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را درباره ماه شعبان شنیدم، در طول عمرم-اگر خدا بخواهد-روزه ماه شعبان از من فوت نخواهد شد.»(3)
 همانطور که از این حدیث پیداست، عبادت خداوند بویژه روزه، به یاری دادن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعبیر شده و نیز روزه داری امیرالمومنین علیه السلام و اهتمام به آن تا پایان عمر، از اهمیت شعبان المعظم حکایت دارد و ضمیمه شدن این مطالب به انتساب این ماه به پیامبر اکرم، حکایت از تأکید وجود نازنین ایشان بر عبادت و بندگی خداوند در این ماه است.
نکته سوم
مورد دیگری که می‌توان بدان اشاره کرد این است که از اعمال عبادی و مورد سفارش در این ماه، درود و صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. این ذکر ارزشمند از چنان اهمیت و ارزشی برخوردار است که خدای متعال، خود و ملائکه را از جمله کسانی معرفی می‌فرماید که بر پیامبر خاتم صلی الله علیه و اله درود می‌فرستند: 
«خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستد ای کسانی که ایمان آورده‏اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید.» (4)
در روایات اسلامی ماه شعبان، ماه درود و صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده است، برای نمونه در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: 
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله ... وَ شَعْبَانُ شَهْرِی؛پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: ... که شعبان ماه من است.» سپس ادامه می‌دهد تا به اینجا می‌رسد: «وَ أَکْثِرُوا فِی شَعْبَانَ الصَّلَاهَ عَلَى نَبِیِّکُمْ وَ أَهْلِهِ ...؛ در شعبان بر پیامبر و اهل بیتش زیاد صلوات بفرستید...؛ «وَ سُمِّیَ شَهْرُ شَعْبَانَ شَهْرَ الشَّفَاعَهِ لِأَنَّ رَسُولَکُمْ یَشْفَعُ لِکُلِّ مَنْ یُصَلِّی عَلَیْهِ فِیهِ ...؛ ماه شعبان ماه شفاعت است؛ چون رسول اکرم برای هر کسی که صلوات بفرستد در این ماه شفاعت می‌کند.»(5)
همانگونه که پیداست صلوات و درود بر پیامبر اکرم و اهل بیت ایشان علیهم السلام، در شعبان المعظم، از فضیلت ویژه ای برخوردار بوده و زمینه شفاعت را برآورده می‌کند و این تأکید برکثرت صلوات در ماه شعبان، می‌تواند حاکی از علت انتساب این ماه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد.
نکته چهارم
روشن است که هر ماهی ماه خدا است و در هر ماهی می شود خدا را عبادت کرد یا بر پیامبر صلی الله علیه و آله صلوات فرستاد؛ اما تاکید بر عبادت و صلوات در این ماه، شاید به سبب آماده سازی روحی برای ورود به ماه مبارک رمضان نیز باشد؛ چنانکه برخی عارفان گفته اند: «رجب ماه شخم زدن، شعبان ماه آبیاری محصولات و ماه رمضان ماه برداشت محصول است.»(6)
در همین راستا، امام خمینی (ره) نیز عبادات ماه رجب و شعبان را مقدمه ورود به ماه رمضان می دانند و همه عبادات در این سه ماه را به منظور کسب آمادگی معنوی مناسب، برای بیشتری بهره مندی از برکات شب قدر می دانند: 
«این ادعیه در ماه مبارک رجب و خصوصاً در ماه مبارک شعبان اینها مقدمه و آرایشى است که انسان به حسب قلب خودش مى‏ کند براى اینکه مهیا بشود برود مهمانى؛ مهمانى خدا، مهمانى ‏اى که در آنجا سفره ‏اى که پهن کرده است قرآن مجید است و محلى که در آنجا ضیافت مى ‏کند مهمش «لیلة القدر» است و ضیافتى که مى ‏کند ضیافت تنزیهى و ضیافت اثباتى و تعلیمى [است‏]. نفوس را از روز اول ماه مبارک رمضان به روزه، به مجاهده، به ادعیه مهیا مى‏ کند تا برسند به آن سفره ‏اى که از آن باید استفاده کنند و آن «لیلة القدر» است که قرآن در آن نازل شده است.»(7)
نتیجه
عظمت ماه شعبان و انتساب آن به پیامبر صلی الله علیه و آله، به دلیل رخداد تاریخی خاص نیست بلکه به این سبب است که پیامبر به سبب مقدمه سازی برای ورود به ماه مبارک رمضان و بهره‌مندی از شب قدر، خودشان به عبادت در ماه شعبان عنایت ویژه ای داشته و به روزه داری و دعا می پرداختند و مردم را نیز به همراهی و یاری در عبادت خدا تشویق می کردند. 
عبادت و عنایت ایشان به این ماه سبب شد که این ماه را ماه پیامبر بنامند و هر کس در این ماه به یاد پیامبر باشد و بر ایشان صلوات بفرستد و ایشان را در عبادت خدا یاری کند، مورد توجه ایشان قرار گرفته و مشمول شفاعت ایشان خواهد بود. 

کلمات کلیدی:
ماه شعبان، روزه، صلوات، شفاعت.

پی نوشت:
1.    بن بابویه، محمد بن علی، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالشریف الرضی للنشر،1406ق، ص 54.
2.    ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام،  محقق / مصحح: فیضی، آصف، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام،  1385 ق، ج 1، ص 283-284.
3.    ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1409ق، ج2، ص 683.
4.    سوره احزاب، آیه 56.
5.    اشعری قمی، احمد بن محمد بن عیسی، النوادر، قم، مدرسه الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1408 ق، ص 17-18.
6.    درینی، عبدالعزیز، طهارة القلوب و الخضوع لعلام الغيوب‏، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424 ق، ص 125.
7.    امام خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى ( س)، 1389 ش، ج 13، ص 33.
 

دست‌آوردهای انقلاب طبق آمارهای بین‌المللی با شرایط عدالت اجتماعی در دوران پیش از انقلاب قابل مقایسه نیست.
عدالت اجتماعی

پرسش:
حاصل 43 سال انقلاب در عدالت اجتماعی چیست؟
 

پاسخ:
مقدمه
عدالت اجتماعی به معنای رفع تبعیض در میان جامعه است؛ اما به معنای دقیق‌تر عدالت اجتماعی به این معنا است که حق و حقوق مردم به‌صورت عادلانه و غیر ظالمانه رعایت و ادا شود. مثلاً مؤلفه‌های فرصت‌های برابر، توزیع عادلانه منابع کشور، رعایت استحقاق‌ها و ... در تحقق عدالت، عدالت اجتماعی نقش فوق‌العاده مهمی ایفا می‌کنند. (1) یکی از آرمان‌های اساسی انقلاب ملت ایران در سال 57 نیز تحقق عدالت اجتماعی و رفع تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها در همه حوزه‌ها من‌جمله عدالت اقتصادی بود. چنانکه شهید مطهری در این رابطه معتقد است که عدالت اجتماعی، هم علت حدوث و هم علت بقاء انقلاب اسلامی است. (2)
برخی معتقدند که جمهوری اسلامی ایران در این رابطه هیچ دستاورد قابل توجهی نداشته و حتی نسبت به پیش از انقلاب سقوط کرده است. اکنون پس از گذشت 43 سال از انقلاب اسلامی، کارنامه جمهوری اسلامی ایران در برپایی عدالت اجتماعی چیست؟
1. ابتدا باید به این سؤال پاسخ دهیم که در حوزه میزان تحقق عدالت اجتماعی، جمهوری اسلامی در چه نقطه‌ای ایستاده است؟
از یک‌سو اراده نظام و رهبران و سران آن بر اهتمام به این حوزه بوده است و قدم‌های فراوانی برداشته شده است، اما از طرف دیگر این اقدامات، ابداً کافی نیست و در این حوزه، ضعف‌های زیادی دیده می‌شود. رهبر انقلاب در این رابطه معتقد است که: «... در زمینه‌ی عدالت اجتماعی، در زمینه‌ی توزیع عادلانه‌ی ثروت، در زمینه‌ی نا برخورداری طبقات ضعیف و امثال این‌ها، بنده در گفتارهای گوناگون انتقاد دارم؛ لکن در همین مقوله‌ی اقتصاد هم قضاوت مراکز اقتصادی معروف دنیا این است که ایران در شاخص‌های مهمی از شاخص‌های اقتصاد، نسبت به قبل پیشرفت‌های مهمی کرده، گام‌های بزرگی را برداشته و حرکات بزرگی انجام گرفته است». (3)
2. چگونه می‌فهمیم که جمهوری اسلامی پس از 43 سال، در زمینه عدالت اجتماعی گام‌های مهمی برداشته است؟
اگر در این زمینه به شاخصه‌های گوناگون بنگریم، بنای نظامِ بعد از انقلاب این بوده است که توسعه کشور در همه زمینه‌ها متوازن باشد و تمام مردم این سرزمین به‌صورت عادلانه از ثروت و مزایای رشد این کشور بهره ببرند؛ به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی می‌توانست برای گزارش کار و نمایش پیشرفت، بجای اینکه بر خدمت‌رسانی به دورافتاده‌ترین روستاها بکوشد و ارقام نجومی را بابت این امر صرف کند، ثروت کشور را بر مدرن سازی و تجمل پر سر و صدای چند کلان‌شهر متمرکز کند و منابع و ثروت ملی را به‌صورت نامتوازن و نمایشی مصرف کند. این غیرقابل انکار است که در سال‌های پس از انقلاب آمار توسعه برق‌رسانی، بهداشت و درمان، مخابرات، توسعه دانشگاه‌ها، مدارس، گازرسانی، راه‌سازی و... به دورافتاده‌ترین نقاط کشور با توجه به موانع داخلی و خارجی، خیره‌کننده بوده است.
به‌طور مثال طبق آمارهای بانک جهانی، در دوران پهلوی فقط 16 درصد روستائیان ایران به برق دسترسی داشتند، اما طبق آمار همین بانک در سال 1990 میلادی یعنی در 30 سالگی انقلاب، حدوداً 100 درصد روستائیان ایران به برق دسترسی دارند. (4) یا  طبق آمارهای مؤسسات بین‌المللی در دوران پهلوی 51 درصد از کل مردم و 30 درصد از روستائیان کشور به آب سالم آشامیدنی دسترسی نداشتند؛ اما طبق آمارهای بانک جهانی نه‌تنها بخش اعظم روستائیان کشور به آب سالم دسترسی دارند، بلکه ایران علی‌رغم پهناوری و مشکلات خشک‌سالی، جایگاه هفتم در ارزانی آب آشامیدنی را  دارا است. (5) همچنین در آموزش و پروش و توسعه مدارس و امکان تحصیل در سطوح عالی برای پسران و دختران در دورافتاده‌ترین نقاط کشور، آمار رشد و تلاش مسئولین نظام قابل تأمل و توجه است.
درمجموع یکی از متر و معیارهای سنجش رشد و توسعه جامعه، شاخص توسعه انسانی (6) است. برخلاف تبلیغات و جنگ روانی گسترده‌ای که دشمنان این انقلاب و همراهان کم‌دقت آنان به راه انداخته‌اند، طبق آمار دفتر برنامه توسعه سازمان ملل در سال 1980 میلادی یعنی حدوداً زمانی که انقلاب پیروز شد، ایران در رده کشورهای با توسعه انسانی پایین معرفی‌شده است و پس از 40 سال، صعودی 60 پله‌ای داشته و در میان کشورهای با توسعه انسانی بالا، رتبه اول را کسب کرده است. (7)
اما یکی از مهم‌ترین معیار و مترهای عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه ثروت و درآمد ملی در میان افراد جامعه است؛ یعنی کنار کاهش فقر، باید به کاهش نابرابری هم توجه کرد. برای تشخیص میزان کاهش نابرابری در توزیع درآمد و توزیع مناسب ثروت در یک جامعه، از شاخص «ضریب جینی» استفاده می‌شود. این ضریب یک واحد اندازه‌گیری است که برای سنجش میزان نابرابری در توزیع درآمد یا ثروت در یک جامعه آماری استفاده می‌شود. ضریب جینی بین صفر و یک و یا صفر و صد تعریف می‌شود. اگر ضریب جینی برابر صفر باشد، یعنی درآمد کشور بین همه افراد جامعه به‌صورت یکسان تقسیم می‌شود. اگر ضریب جینی برابر صد باشد، یعنی درآمد کشور فقط به یک نفر رسیده و باقیِ افراد هیچ سهمی از آن ندارند؛ بنابراین اگر ضریب جینیِ کشوری در طول بازه زمانیِ مشخصی کاهش پیدا کند، نشان دهنده افزایش عدالت اجتماعی و کاهش فاصله طبقاتی در آن کشور خواهد بود. مقایسه و بررسی تغییرات این معیار در یک دوره زمانی برای هر کشور، ملاکی مناسب برای تشخیص فاصله طبقاتی و موفقیت آن کشور در زمینه عدالت اجتماعی خواهد بود.
طبق گزارش دفتر برنامه توسعه سازمان ملل متحد UNDP، در سال 2013، اکثر کشورهای دنیا، خصوصاً کشورهای در حال توسعه، رشد قابل توجهی در ضریب جینی داشته‌اند، در واقع برای بسیاری از کشورها مهم بوده است که توسعه و اقتصاد قدرتمندی داشته باشند و اینکه بخش بزرگی از جامعه دچار فاصله طبقاتی قابل توجهی شود برایشان مهم نبوده است. درحالی که پس از انقلاب، ضریب جینی در ایران کاهش قابل توجهی داشته است و این نشان از اهتمام مسئولین کشور به نزدیک‌ شدن بهره‌مندی افراد از امکانات کشور است.
در ایران، تغییرات نرخ ضریب جینی از سال 1365 تا 1393 ش، 8.6 درصد کاهش داشته است. این در حالی است که بنا بر مقال‌های از بانک جهانی، در سا‌ل‌های آخر رژیم پهلوی، تغییرات ضریب جینی روندی افزایشی داشته است. (8) اگر تمام آمارها را کنار بگذاریم به وضوح مشهود است که بسیاری از مردم زندگی و سطح رفاهی نزدیک به یکدیگری دارند در حالی که در دهه پنجاه و شصت، بخش بزرگی از مردم بسیاری از امکانات عادی سایر مردم مانند خودرو، تلفن و ... را برای خود دست ‌نیافتنی می‌دانستند.
3. در نظر نگرفتن موانع در رسیدن به آرمان‌ها، عملی غیرمنصفانه و گمراه‌کننده است. جمهوری اسلامی در حالی توانسته است به این آمارها دست یابد که همیشه از سوی ابرقدرت‌ها و هم‌پیمانانشان مورد هجمه و حملات گسترده بوده است. جنگ گسترده نظامی و اقتصادی و انواع توطئه‌های تمام ناشدنی به قدری شدت داشته و دارد که بسیاری از ناظران خارجی همواره منتظر سقوط اقتصادی و سیاسی کشور بوده‌اند، اما کشور باهمت مردم با تمام قوا در حال پیشرفت و سازندگی است.
4. این نکته را نیز باید در نظر داشت که یکی از عوامل رشد عدالت اجتماعی، تصمیمات حاکمیتی است. عوامل دیگر مانند ظرف فرهنگی در این زمینه بسیار تعیین‌کننده است؛ به عبارت دیگر، وقتی فرهنگ جامعه، عملاً رویکردهای تبعیض‌آمیز را تشویق و تقویت کند، عدالت آسیب جدی خواهد دید. وقتی جامعه‌ای میل زیادی به پارتی‌بازی، رویکردهای قومیتی، دور زدن قانون و ... داشته باشد، تحقق عدالت اجتماعی به شدت سخت خواهد شد. باید این فرهنگ و اخلاق را نیز عوض کنیم که گویا انقلاب، تعدادی فرد و یا طیف محدودی خاص بوده و باید دست روی دست گذاشت و به رشد و رفاه و پیشرفت و عدالت رسید. انقلاب یعنی تحولی بنیادی که توسط ملت رخ می‌دهد. همه به اندازه توان خود باید با یکدیگر در رشد کشور تلاش کنند.
نتیجه
اگرچه نظام سیاسی و ملت ایران، پس از انقلاب دست‌آوردهای مهم و غیرقابل انکاری در حوزه عدالت اجتماعی داشته‌اند، اما این دست‌آوردها کافی نیست و باید معایب ریز و درشت آن برطرف شود. این دست‌آوردها طبق آمارهای بین‌المللی با شرایط عدالت اجتماعی در دوران پیش از انقلاب قابل مقایسه نیست. ضمن اینکه نباید موانع رسیدن به این دست‌آوردها و ارتقای آن را نادیده گرفت. 
همچنین باید بدانیم که یکی از اضلاع رسیدن به توسعه پایدار و رشد شاخصه‌های عدالت، مسئولین کشور هستند و ظرف فرهنگی نقشی قابل توجه در این زمینه دارد.
کلمات کلیدی
عدالت اجتماعی، انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ایران، حکومت پهلوی.
منابع بیشتر برای مطالعه
راجی، محمدحسین و محمدرضا خاتمی، صعود چهل‌ساله، مروری بر دستاوردهای ۴۰ ساله‌ انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی، مشهد، انتشارات معاونت تبلیغ آستان قدس رضوی، 1397 ش. 
پی‌نوشت‌ها:
1. ر.ک: سید رضا حسینی، مفهوم و ماهیت عدالت اجتماعی با رویکرد اسلامی، کمیسیون مطالعات اسلامی مجمع تشخیص مصلحت نظام، https://www.olgou.ir/downloads/Docs/9209/Edalat8.pdf
2. ر.ک: مطهری، مرتضی، آینده انقلاب اسلامی ایران، تهران، 
انتشارات صدرا، 1387 ش، ص 59 تا 63.
3. خامنه‌ای، سید علی، بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی، خامنه‌ای دات آی آر، 8/11/1400 
ش، https://khl.ink/f/49633.
4. راجی، محمدحسین و محمدرضا خاتمی، صعود چهل‌ساله، مروری بر دستاوردهای ۴۰ ساله‌ انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی، مشهد، انتشارات معاونت تبلیغ آستان قدس رضوی، 1397 ش، ص 103.
5. راجی، محمدحسین و محمدرضا خاتمی، صعود چهل‌ساله، مروری بر دستاوردهای ۴۰ ساله‌ انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی، مشهد، انتشارات معاونت تبلیغ آستان قدس رضوی، 1397 ش، ص 100.
6. «شاخص توسعه انسانی» Human Development Index | HDI یک ابزار آماری است که برای اندازه‌گیری دستاوردهای کلی یک کشور در ابعاد اجتماعی و اقتصادی به کار می‌رود. طبق این شاخص، ابعاد اجتماعی و اقتصادی یک کشور بر اساس سلامت، سطح تحصیلات و سطح زندگی افراد ارزیابی می‌شود. 
سازمان ملل هرساله در گزارشی شاخص HDI را برای کشورهای عضو سازمان ملل متحد اندازه‌گیری می‌کند و کشورهای مختلف را بر اساس آن رتبه‌بندی می‌کند.
7. راجی، محمدحسین و محمدرضا خاتمی، صعود چهل‌ساله، مروری بر دستاوردهای ۴۰ ساله‌ انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی، مشهد، انتشارات معاونت تبلیغ آستان قدس رضوی، 1397 ش، ص 114.
8. راجی، محمدحسین و محمدرضا خاتمی، صعود چهل‌ساله، مروری بر دستاوردهای ۴۰ ساله‌ انقلاب اسلامی بر اساس آمارهای بین‌المللی، مشهد، انتشارات معاونت تبلیغ آستان قدس رضوی، 1397 ش، ص 152.
 

در مورد علت لقب ابن الرضا احتمال میرود که مسئلهی ولایت‌عهدی امام رضا علیهالسلام و شهرت ایشان در جامعهی آن روز، سبب شد تا فرزندان آنان را نیز ابن الرضا بخوانند.

پرسش:
ابن الرضا به چه کسانی می‌گفتند؟ این لقب را چه کسی به آنان عطا کرد؟ لقب جواد را چه کسی به امام نهم داد؟

پاسخ:
مقدمه
 در فرهنگ عربی کنیه لفظی است ترکیب از اب یا ام که معمولاً بعد از آن اسم بزرگ‌ترین فرزند میآید. کنیه عنوانی غیر از نام اصلی شخص هست که در اکثر مواقع برای احترام گذاشتن به شخصی و یا دلایل دیگری او را به آن نام خطاب میکردند. لقب عنوانی دیگر است که در فرهنگ عرب برای اشخاص بکار میرود و نشانگر خصوصیت و یا صفتی _چه مدح و یا ذم_در فرد است که به جهت دارا بودن آن صفت به آن لقب خوانده میشدند. امام محمدتقی علیهالسلام نهمین امام شیعه با کنیهی ابا جعفر و القابی چون ابن الرضا، جواد، تقی، باب المراد، رضی، ذکی، صابر و... شناخته میشدند. جواد مشهورترین لقب ایشان در زمان حاضر بوده که به آن شناخته میشوند و شاید ابن الرضا مشهورترین عنوانی بوده که در زمان حیاتشان از ایشان یاد میشد.
ابن الرضا به فرزندان بلاواسطه و باواسطهی امام رضا علیهالسلام اطلاق میشد که مشهورترین آنان امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم‌السلام بودند که به ابناء الرضاء شهرت یافتند. با مراجعه با منابع روشن میشود که این ائمه علیهمالسلام در همان زمان خود به این لقب شهرت داشتند؛ چنانکه در مورد امام جواد علیهالسلام آمده که وقتی مأمون می‌خواست دخترش ام فضل را به عقد ایشان در آورد، برخی مخالفت کردند و گفتند: «به خدا قسمت میدهیم تا از ارادهای که کردهای و میخواهى ابن الرضا را به همسرى دخترت درآورى صرف نظر کنی»(1) در مورد امام هادی علیهالسلام نیز آمده که وقتی متوکل نتوانست کاری کند که از مقام امام علیهالسلام بکاهد، میگوید: «در کار ابن الرضا (منظورش حضرت هادى علیهالسلام است) حیران شده‏ام و مرا سخت ناراحت کرده هر چه کوشش کردم که شراب بخورد و با من هم پیاله شود نپذیرفت، خیلى مراقب بودم که فرصتى براى چنین کارى به دست آورم، اما ممکن نشد». (2) در گزارشی نیز احمد بن عبیدالله بن خاقان در مورد امام حسن عسکری علیهالسلام نیز تعبیر ابن الرضا را بکار میبرد. (3) همچنین این لفظ برای سایر فرزندان ائمه علیهمالسلام مانند موسی مبرقع به کار میرفت. (4) اما با توجه به اینکه این امامان علیهمالسلام اولاد زیادی نداشتند و فرزندانشان شاخص نبودند؛ بیشترین کاربرد ابن الرضا مخصوص این سه امام علیهمالسلام بوده است. (5)
در این باره که ابتدا چه کسی آنان را به ابن الرضا خطاب کرد، اولین گزارشی که این لقب در آن بکار رفته، گزارشی از ریان بن شبیب است که بیان می‌کند که افرادی از بنی‌عباس در حضور مأمون از امام جواد علیهالسلام به ابن الرضا یاد نمودند. (6) در مورد علت شهرت به ابن الرضا، احتمالات متفاوتی را مطرح کردند؛ اما ماجرای انتخاب ولایت‌عهدی امام رضا علیهالسلام توسط مأمون الرشید و اینکه نخستین بار توسط عباسیان امام جواد علیهالسلام را به این عنوان خطاب کردند؛ نشان میدهد که شهرت امام رضا علیهالسلام در جامعهی آن روز، سبب شد تا فرزندانش را نیز ابن الرضا بخوانند.
جواد، لقبی دیگری بوده که امام نهم علیهالسلام به آن شهرت یافتند که به معنی سخاوت و بخشش است. (8) در بیان علت شناخته شدن ایشان به جواد گفته شده که چون ایشان از افرادی بوده که به جود و سخاوت شناخته می‌شد، به جواد ملقب گردید. (9) همچنین لازم به ذکر است در این مورد که ابتدا چه کسی ایشان را جواد نامید، مطلبی یافت نشد و حتی در نقل‌های حدیثی کمتر لقب جواد در وصف ایشان بکار رفته است. با این حال در میان منابع قرن سوم به بعد لقب جواد به‌عنوان مشهورترین لقب ایشان معرفی‌شده تا آنجا که ایشان به امام جواد و یا جوادالائمه شهرت یافتند. (10)
نتیجه
 در میان امامان شیعه امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهمالسلام به ابن الرضا شهرت داشتند و نخستین بار که این نام در منابع بکار رفته، زمانی بوده که افرادی از بنیالعباس در مجلس مأمون، امام جواد علیهالسلام را ابن الرضا خطاب کردند. در مورد علت این لقب احتمال میرود که مسئلهی ولایت‌عهدی امام رضا علیهالسلام و شهرت ایشان در جامعهی آن روز، سبب شد تا فرزندان آنان را نیز ابن الرضا بخوانند. درباره لقب جواد در متون حدیثی مطلبی که نشان دهد چه کسی امام نهم را ابتدا جواد خطاب کرده، یافت نشده است. با این حال در میان منابع قرن سوم به بعد لقب جواد به‌عنوان مشهورترین لقب ایشان معرفی شده تا آنجا که ایشان به امام جواد و یا جوادالائمه شهرت یافتند.
کلمات کلیدی
 امام جواد علیه‌السلام، فرزندان امام رضا علیه‌السلام، ابن الرضا، القاب ائمه، بنی العباس.
جهت مطالعهی بیشتر
 حیاه الإمام محمد الجواد علیه‌السلام نوشتهی باقر شریف قرشی.
پی‌نوشت‌ها:
1. «نَنْشُدُکَ اللَّهَ أَنْ تُقِیمَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ الَّذِی عَزَمْتَ عَلَیْهِ مِنْ تَزْوِیجِ ابْنِ الرِّضَا»؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413 ق‏، ج‏2، ص 281.
2. «وَیْحَکُمْ قَدْ أَعْیَانِی أَمْرُ ابْنِ الرِّضَا وَ جَهَدْتُ أَنْ یَشْرَبَ مَعِی وَ...»؛  همان، ص 307.
3. «فَأَذْکُرُ أَنَّنِی کُنْتُ یَوْماً قَائِماً عَلَى رَأْسِ أَبِی وَ هُوَ یَوْمُ مَجْلِسِهِ لِلنَّاسِ إِذْ دَخَلَ حُجَّابُهُ فَقَالُوا أَبُو مُحَمَّدِ ابْنُ الرِّضَا بِالْبَابِ فَقَالَ بِصَوْتٍ عَالٍ ائْذَنُوا لَهُ فَتَعَجَّبْتُ مِمَّا سَمِعْتُ مِنْهُمْ وَ مِنْ جَسَارَتِهِمْ أَنْ یُکَنُّوا رَجُلًا بِحَضْرَهِ أَبِی وَ لَمْ یَکُنْ یُکَنَّى عِنْدَهُ إِلَّا خَلِیفَهٌ أَوْ وَلِیُّ عَهْدٍ أَوْ مَنْ أَمَرَ السُّلْطَانُ أَنْ یُکَنَّى فَدَخَلَ رَجُلٌ أَسْمَرُ حَسَنُ الْقَامَهِ جَمِیلُ الْوَجْهِ جَیِّدُ الْبَدَنِ حَدِیثُ السِّنِّ لَهُ جَلَالَهٌ وَ هَیْئَهٌ حَسَنَهٌ»؛ همان، ص 321.
4. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1363 ش‏، ج ۵۰، پاورقی ص ۳.
5. مفید، الإرشاد، ج‏2، ص 281.
6. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، انتشارات آل البیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1417 ق‏، ج‏2، ص 131.
7. مفید، الإرشاد، ج‏2، ص 261.
8. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، بی‌نا، بی‌جا، ج ۴، ص ۳۴۱.
9. ذهبی، تاریخ الاسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۷ ق، ج ۱۵، ص ۳۸۵.
10. قرشی، باقر شریف‏، حیاه الإمام محمد الجواد علیه‌السلام، بی‌جا، نشر امیر، چاپ دوم، 1418 ق‏، ص 30-31.

در سامرا، ایشان از طریق سازمان وکالت به طوری مخفیانه و تشکیلاتی و نیز مناظرات علمی در حضور و بااطلاع متوکل عباسی به تبیین و ترویج مکتب شیعه می‌پرداختند.

پرسش:
امام هادی علیه‌السلام با توجه به اینکه بیشتر مدت امامتش را در حصر بودند، در آن زمان توانستند نقشی را در تبلیغ و ترویج مکتب اهل‌بیت علیهم¬السلام و نشر آموزه‌های شیعی ایفا کنند؟
 

پاسخ:
امام هادی علیه‌السلام در دوران امامت خویش (220 تا 254) با چند تن از خلفای عباسی هم‌عصر بودند. گرچه اهل‌بیت و شیعیان در دوران خلافت عباسیان در تنگنا و فشار بودند، لکن در مقاطعی از این دوران، با کاهش نسبی فشارها و سخت‌گیری‌ها از جانب عباسیان مواجه بودند. علیرغم اینکه امام هادی علیه‌السلام در سال 233 ق توسط متوکل عباسی به سامرا احضار شد و به مدت 14 سال در سامرا زیر سایه کنترل و نظارت عباسیان بود. (1) اما در بقیه ادوار، این فشار و خفقان کاهش پیدا کرد. به‌عنوان مثال، حتی در دوران معتصم عباسی از سال 220 تا 233 ق شاهد مدارای بیشتر معتصم با علویان در مقایسه با دوران امام جواد علیه‌السلام هستیم. (2) همچنین بعدازاینکه منتصر فرزند متوکل بر مسند خلافت نشست تا اندازه زیادی از شدت این فشارها کاسته شد و امام هادی علیه‌السلام و شیعیان وی با فراغ بال بیشتری به فعالیت‌های خویش پرداختند. وی دستور داد تا از خاندان ابوطالب دست برداشته و در تعقیب ایشان نباشند و فدک را به فرزندان حسنین علیهماالسلام برگردانند. (3) ضمن اینکه، حصر در سامرا به معنای زندانی شدن و عدم ارتباط با مردم نیست، بلکه به معنای محدودیت است، چه‌بسا ایشان با افراد مختلفی بدون اینکه برای دستگاه خلافت حساسیت‌برانگیز بوده باشد، ملاقات و دیدار داشتند. لذا حضرت از طرق مختلف برای تبلیغ و ترویج اندیشه تشیع بهره می‌بردند:
1. سازمان وکالت: ازجمله روش‌هایی که ایشان برای تبلیغ تشیع و ارتباط با شیعیان استفاده می‌کردند، سازمان وکالت بود. این سازمان درواقع یک شبکه ارتباطی بسیار قوی و درعین‌حال پنهانی میان شیعیان و ائمه بود. افرادی که در این سازمان به‌عنوان حلقه وصل میان حضرات معصومین و شیعیان ایفای نقش می‌کردند، عموماً از شیعیان برجسته، صاحب فضل و متعهد بودند که در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی حضورداشته و تا زمانی که وظایف خویش را به‌درستی انجام می‌دادند، موردعنایت اهل‌بیت بودند. این افراد که از آنان با عنوان «وکلا» یاد می¬شود، وظیفه پاسخ به شبهات شیعیان، جمع‌آوری وجوهات و نیز رساندن نامه¬ها و دغدغه¬ها و مشکلات مردم به امام را داشتند. (4) بدین ترتیب، امام هادی علیه‌السلام به‌واسطه این شبکه مخفی، جامعه شیعه را هدایت و رهبری می‌کردند. مقابله با خطر غلات، راهنمایی شیعیان در پاسخ به مسائل کلامی آن عصر ازجمله مسئله خلق قرآن، شبهه تشبیه یا تجسیم و نیز معرفی و شناساندن جایگاه امام و اهل‌بیت و ایجاد پیوند میان امام و مردم و همچنین جا انداختن مفهوم ظلم‌ستیزی و معرفی مصادیق ظلم در قالب دعا و زیارت، همگی ازجمله اقداماتی بود که ایشان از طریق سازمان وکالت به شیعیان خویش آموزش می‌دادند. (5)
2. مناظرات علمی: گاهی امام هادی علیه‌السلام معارف شیعی را در قالب مناظرات علمی با بزرگان مکاتب دیگر تبیین می¬کردند. در تاریخ، دو مناظره از حضرت هادی علیه‌السلام به یادگار مانده است. مناظره اول، مربوط به گفتگوی حضرت با ابو یوسف‌ یعقوب‌ بن‌ اسحاق‌ معروف به ابن سِکّیت معلم فرزندان متوکل درباره معجزات حضرات موسی و عیسی و رسول گرامی اسلام بود که ابن سِکّیت پس از دریافت پاسخ سؤالات خویش چنین گفت: «سوگند به خداوند مانند تو هرگز ندیده‌ام و جواب راستین چنین است». (6)
مناظره دوم حضرت با قاضی‌القضات سامرّا یعنی یحیی بن اکثم بود. این مناظره که به‌صورت مکتوب در موضوعات کلامی و تاریخی انجام شد، موسی مبرقع برادر امام هادی علیه¬السلام به‌عنوان واسطه پرسش‌ها و پاسخ‌ها را به طرفین انتقال می‌داد. گرچه متوکل عباسی با ترتیب دادن این مناظره قصد داشت تا جایگاه علمی حضرت را بسنجد و در صورت عدم ناتوانی ایشان در پاسخ به سؤالات، از قداست و منزلت حضرت در نظر شیعیان و محبّان بکاهد، اما حضرت ضمن ارائه پاسخ‌های بسیار دقیق و محکم، نه‌تنها توطئه خلیفه را خنثی نمود، بلکه بابی از معارف اهل‌بیت علیهم‌السلام را به روی شیعیان باز کرد. (7)
با این اوصاف، می‌توان این‌چنین جمع‌بندی کرد که گرچه حضرت هادی علیه‌السلام در برهه‌ای از زمان در دوران امامت خویش در عصر خلفای عباسی تحت نظارت شدید قرار داشتند، اما این جوّ خفقان و سختگیری همیشگی و مستمر نبوده و در مقاطعی بسط ید داشته‌اند. ضمن اینکه در همان ایام حضور ایشان در سامرا، ایشان از طریق سازمان وکالت به طوری مخفیانه و تشکیلاتی و نیز مناظرات علمی در حضور و بااطلاع متوکل عباسی به تبیین و ترویج مکتب شیعه می‌پرداختند.

 واژگان کلیدی:
امام هادی علیه¬السلام، سازمان وکالت، مناظرات امام هادی علیه‌السلام.
منابع برای مطاله بیشتر:
-کتاب «سازمان وکالت»، اثر محمدرضا جباری.
-کتاب «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه»، نوشته رسول جعفریان.
-کتاب «سیره پیشوایان، نوشته مهدی پیشوایی.
پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق، ج 1، ص 501.
2. علت این چرخش سیاست از سوی معتصم، می‌تواند مشغولیت مهم‌تر برای وی یعنی سامان دادن به وضعیت ترکان باشد (که وی قبلاً آن‌ها را از ماوراءالنهر به بغداد آورده بود تا از آنان برای امور کشورداری استفاده کند، اما چیزی نگذشت که مجبور شد تا برای اصلاح رفتارهای هنجارشکنانه آن‌ها و خاموش کردن اعتراضات مردم، از تسط آنان بکاهد). دینوری، اخبار الطوال، ص 443-444؛ مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 466؛ سیوطی، تاریخ الخلفا، ص 259. جاسم حسین می‌گوید: «این تغییر رویکرد، ناشی از بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش یافتن قیام‌ها از سوی علویان بوده است.» جاسم، محمدحسین، تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، مترجم: سید محمدتقى آیت‏اللهى‏، سوم، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵ ش، ص 81.
3. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۵۴۲.
4. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، نشر انصاریان، چاپ هشتم، 1384 ش، ص 513.
5. برای اطلاع بیشتر از اقدامات و نقش سازمان وکالت در عصر ائمه علیهم‌السلام ر.ک. به کتاب «سازمان وکالت» نوشته محمدرضا جباری.
6. کلینی، محمد بن یعقوب،الکافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج 1، ص 24.
7. کلینی، همان، ج 7، ص 159؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، بیروت، لبنان، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۴۵۴.
 

متوکل عباسی به‌منظور مقابله با تهدیداتی که ازجانب قیام‌های شیعی وهمچنین امام شیعیان متوجه حکومت نامشروع عباسیان بود،امام هادی علیه‌السلام را به سامرا احضار کرد.

پرسش:
سب اصلی انتقال امام هادی علیه‌السلام به سامرا چه بود و چرا حضرت مانند جدش امام رضا علیه‌السلام نفرمود این سفر بازگشت ندارد؟ مردم مدینه در بدرقه ایشان چه کردند؟ 
 

پاسخ:
از زمان مأمون عباسی به بعد، خلفای عباسی سیاستی را در پیش گرفتند تا از طریق آن قادر باشند تمام تحرکات و ارتباطات امامان شیعه را تحت کنترل و نظارت داشته باشند و مانع از اقدامات ایشان در جهت مقابله با دستگاه خلافت شده و از ارتباط و وابستگی شدید مردم به ایشان بکاهند. از این جهت، تصمیم گرفتند تا ایشان را از مدینه النّبی به مرکز خلافت آن زمان (که در هر دوره‌ای متفاوت بود) احضار کنند. دریکی از این انتقال‌ها متوکل عباسی طی مراحلی، ترتیبی داد تا امام هادی علیه‌السلام را در سال 233 از مدینه به سامرا (مرکز خلافت عباسی در آن زمان) منتقل سازند. (1)
گزارشات تاریخی نیز این مسئله را تأیید می‌کند. (2) شیخ مفید سعایت فردی به نام عبدالله بن محمد هاشمی (امیر مدینه) از امام را سبب احضار ایشان به سامرا دانسته است. (3) ابن جوزی نیز گزارش‌های مختلف به متوکل را مبنی بر علاقه و میل مردن به امام و نیز بدگویی عده‌ای از افراد از ایشان،  دلیل بر احضار امام هادی علیه¬السلام به سامرا می‌داند. (4) بُرَیحه عباسی امام جماعت حرمین از جانب خلیفه عباسی، طی نامه‌ای به متوکل چنین بیان می‌دارد: «اگر مکه و مدینه را می‌خواهی، علی بن محمد را ازآنجا بیرون کن؛ زیرا او به‌سوی خود دعوت می‌کند و شمار زیادی را دور خود جمع کرده است». (5) گرچه امام هادی علیه‌السلام این اتهامات را رد کرد، (6) اما همین گزارشات دورغین سبب شد تا متوکل از ترس به خطر افتادن حکومتش، نامه‌ای برای امام نوشته و از وی خواست تا به سامرا بیاید.
از سوی دیگر، گرچه متوکل سعی داشت تا محترمانه امام را به سامرا منتقل کند، اما برای مردم مدینه مشخص‌شده بود که این سفر یک سفر معمولی و با میل و رغبت امام نیست. نوع برخورد مأموران حکومتی، این مطلب را تأیید می‌کرد. مأمور خلیفه قبل از حرکت به سامرا و همراه بردن امام با خود، اقدام به تفتیش منزل امام کرده و جز کتاب‌های ادعیه و علمی چیزی نیافت. (7) شاهد دیگر این است که یحیی بن هرثمه که مأموریت انتقال امام هادی علیه‌السلام را به سامرا بر عهده داشت، درباره وضعیت شهر مدینه و مردم آن را به هنگام خروج حضرت چنین شرح می‌دهد: «مردم مدینه بسیار ناراحت و برآشفته شدند و دست به یک سری عکس‌العمل‌های غیرمنتظره و درعین‌حال ملایم زدند. به‌تدریج ناراحتی آنان به حدی رسید که ناله و شیون به راه انداختند و تا آن زمان، مدینه چنین وضعی به خود ندیده بود. آن‌ها بر جان امام هادی علیه‌السلام می‌ترسیدند ...». (8) نهایتاً عبدالله بن محمد هاشمی حاکم مدینه و یحیی بن هرثمه امام را تا سه روز مهلت دادند تا خود را برای سفر آماده سازد. (9) خود امام هادی علیه‌السلام نیز در روایتی می‌فرماید: «من را به‌اجبار به سامرا آورده‌اند». (10)
از مطالب فوق دو نکته قابل‌استخراج است: اول اینکه، از همان ابتدا مردم پی به اجباری بودن و خطر این سفر برای امام هادی علیه‌السلام برده بودند لذا، نیازی به تأکید امام مبنی بر بی‌بازگشت بودن این سفر نبود؛ اما در ماجرای احضار امام رضا علیه‌السلام به مرو، مأمون عباسی دلیل این دعوت را سپردن خلافت و یا ولایتعهدی به امام ذکر می‌کند تا هیچ‌گونه حساسیتی از جانب شیعیان و مردم مدینه به وجود نیاید.
و اما نکته دوم که ناظر به قسمت سوم پرسش است، وضعیت مردم مدینه و نوع وداع آنان با امام هادی علیه‌السلام بود؛ 
همان‌طور که از نقل یحیی بن هرثمه برمی‌آید، مردم مدینه بسیار آشفته و نگران حال امام بوده و ناله و فغان سر می‌دادند به‌گونه‌ای که فرستاده متوکل را بسیار متعجّب کرده بود تا جایی که وی می‌گوید تا آن زمان مدینه را بدین شکل برافروخته و نالان مشاهده نکرده بود. (11)
نتیجتاً اینکه، متوکل عباسی به‌منظور مقابله با تهدیداتی که از جانب قیام‌های شیعی و همچنین امام شیعیان متوجه حکومت نامشروع عباسیان بود، تصمیم به احضار امام هادی علیه‌السلام به سامرا نمود. گرچه وی بنا داشت تا محترمانه امام را به سامرا ببرد، اما مقدماتی که برای این سفر مهیا شده بود، نشان‌دهنده اجبار امام به این سفر و خطرات احتمالی آن برای حضرت بود به‌گونه‌ای که مردم مدینه نیز متوجه این خطرات و تهدیدات شده بودند و ازاین‌جهت ناله و شیون می‌کردند. البته تجربه مشابه برای مردم مدینه در احضار امام رضا علیه‌السلام به مرو توسط مأمون و حوادث مرتبط به آن، آنان را به این نتیجه رسانده بود که این نوع رفتارها از سوی دستگاه خلافت می‌تواند جان امام را با تهدید مواجه سازد. لذا بدون اینکه امام هادی علیه‌السلام همانند جد بزرگوار خویش امام رضا علیه‌السلام در آستانه سفر برخورد کنند، مردم مدینه خودشان باحالتی بسیار غمگین و اندوه‌بار، به خطر این سفر برای امام پی برده و یک وداع معنادار و خاصی با ایشان داشتند.
واژگان کلیدی:
امام هادی علیه‌السلام، متوکل، سامرا.
منابع بیشتر برای مطالعه:
-حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان.
-سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی.
پی‌نوشت‌ها:
1. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 ق، ج 1، ص 501.
2. علامه مجلسی نیز دلیل جلب امام هادی به سامرا را، گزارش‌های منفی و سعایت برخی افراد در مدینه برمی‌شمارد. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ق، ج 50، ص 213، به نقل از عیون المعجزات.
3. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413 ق، ج 2، ص 309.
4. ابن جوزی، سبط، تذکره الخواص، تهران، مکتبه نینوی، ص 359.
5. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، قم، انصاریان، ۱۴۲۶ ق، ص ۲۳۳.
6. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، قم، نشر بصیرتی، ص 333.
7. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسن، مروج الذهب تحقیق اسعد داغر، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409 ق، ج 4، ص 84 ؛  ابن جوزی، پیشین.
8. مسعودی، همان؛ ابن جوزی، همان.
9. مجلسی، پیشین، ج 50، ص 209.
10. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی‌طالب، قم، نشر علامه، چاپ اول، 1379 ق، ج 2، ص 454.
11. مسعودی، پیشین، ج 4، ص 84؛ ابن جوزی، پیشین.
 

صفحه‌ها