چرا وقتی دختر و پسر با هم دوست هستند با هم ازدواج میکنند، در زندگیشان دچار مشکل میشوند؟
دلهره و ترس شما از پیامد این گونه دوستیها و ازدواجها، نگرانی به جا، واقعی بلکه ستودنی است. تنها شما نیستید که این پرسش را مطرح میکنید، بلکه تحقیقات کارشناسان مسایل اجتماعی نشان میدهد که بسیاری از ازدواجهایی که سرآغازش دوستیهای خیابانی و انگیزههای غریزی و جنسی یا عاطفی محض بوده، به مشکلهای اجتماعی تبدیل شده و به طلاق منجر شده است. در این گونه دوستیها و ازدواجها غالباً گزینش بر مبنای معیارهای صحیح دینی و اخلاقی و ملاکهای پسندیده نیست، بلکه کششهای غریزی و خواستههای دل، محرک اصلی است. دو طرف تنها به خواهش و کشش دل توجه دارند، اما اندیشه و خرد را دخالت نداده، یا کمتر توجه دارند؛ از این رو این گونه دوستیها و معاشرتها نمیتواند شخص را برای شناخت روحی و فکری شخص مقابل و ارزیابی صحیح از نقاط ضعفش یاری نماید، بلکه پایداری دوستی آن چنانی (که عمرش کوتاه است) باعث میشود که شخص نتواند ضعفهای اخلاقی، فکری، اجتماعی، ذوقی و هنری دوستش را تشخیص دهد، زیرا علاقه و دوست داشتن چیزی، انسان را کور و کر میکند و موجب میشود نقاط ضعف را نبیند و واقعیتها را آن گونه که هست، درک نکند. در ضمن چون به هم علاقه دارند، سعی میکنند عیبها آشکار نشود، تا موجب جدایی نشود، به همین خاطر رفتارها ظاهری میشود و هر شخص سعی میکند رفتارهایی را از خود بروز دهد که طرف مقابل بپسندد، اما وقتی ازدواج صورت گرفت واقعیتها خود را نمایان میسازد. وقتی بیشتر در کنار هم بودند با سختیها و مشکلات زندگی و خواستههای متفاوت روبرو شدند (صفات و ویژگیهایی که ازهم مخفی میکردند) خود را نمایان میسازد. در این زمان احساس میکنند همدیگر را فریب دادهاند، چون واقعیات را به هم نگفتند و خود را چنان که بودند، نشان ندادند و در درون دوستی سعی میکردند خود را مطلوب طرف مقابل نشان داده یا جا بزنند.