چرا خداوند خود را مذکر خواند؟ آیا جنس مرد بر جنس زن برترى دارد؟

ذات خداوند تبارک و تعالى نه مرد است و نه زن ; نه مذکر است و نه مؤنث . حال اسم او اللّه یا به زبان فارسى <خدا> یا به زبان انگلیسى <گاد> و... باشد, این الفاظ حکایت از ذاتى مى کند که نه مذکر است و نه مؤنث .چیزى که هست در هر زبانى گاهى به جاى اسم ظاهر, ضمیر مى آورند و در هر زبانى مخصوصاً در زبان عربى هر اسم و لفظى مذکر یا مؤنث است و از این دو حال خارج نیست ; یعنى ما لفظى نداریم که خنثى باشد, مثلاً لفظ زید, مذکر ولفظ فاطمه , مؤنّث و ضمیر <هو> مذکر و ضمیر <هى > مؤنث است . این ها همه اعتبارى و قراردادى است و آن چه واقعیت دارد, آن است که این الفاظ حاکى از آن ها است , مثلاً لفظ زید اسم قرارداى است و آن چه حقیقت و واقعیت دارد, مردى است که در بیرون از لفظ و ذهن راه مى رود و مى گوید و مى خندد و مى گوید و... یا کلمهء فاطمه یک لفظاست که حکایت از واقعیت خارجى مى کند که آن شخص نیز راه مى رود و مى گوید و مى خندد و مى گرید و... همین طور کلمهء الله یا ضمیر <هو> یا <هى > یا اسم اشاره <ذلک > یا <تلک > و... در خارج از ذهن و لفظ یا آن شخص یا آن حیوان نر است یا ماده , مثلاً در جنگل اگر شیرى یا گرگى را دیدیم , نر است یا ماده . حال چرا به آنى که مى زاید و...,ماده گفته اند و به دیگرى نر گفته اند؟ مشکلى ندارد. از اول مى توانستند به آنى که مى زاید, بگویند <نر> و به آن دیگرى بگویند <ماده >.
در نامگذارى در عالم الفاظ مشکلى پیش نمى آید. <لا مشاحّة فى الالفاظ; در عالم الفاظ و نامگذارى این حرف ها نیست >.
بنابراین در بیرون از ذهن و لفظ باید جستجو کنیم آن حقیقت مرد (نر) چه فرقى با حقیقت زن (ماده ) دارد؟ آیایکى از این دو بر دیگرى برترى دارد؟ آیا هر دو مساوى هستند؟ اگر گفتیم یکى بر دیگرى برترى دارد, از چه جهت برترى دارد؟ اگر با هم مساوى اند, از چه جهت مساویند؟ اصلاً آیا خاصیت و ویتامین هر دو یکى است یا با هم متفاوت است ؟ آیا کارها یا آثار و نقاط مثبت و منفى این دو با هم متفاوت است یا با هم یکى است ؟ یا این که نبایداین دو را با هم مقایسه کنیم ؟ هر کسى از حکیمان و بزرگان (مردان و زنان ) دربارهء این مطالب دیدگاه و نظریه اى دارند. البته بیشترین این نظریه ها, از حکیمان و فلاسفه و روانشناسان مرد است و اخیراً زنانى نیز در این باره سخن گفته اند.
ما به این نتیجه رسیده ایم که مرد مطلقاً از زن بهتر نیست و همین طور زن مطلقاً از مرد بهتر نیست , بلکه مردها ازجهاتى بر زنان برترى دارند و زنان نیز از جهاتى بر مردان برترى دارند.
از مردان کارها و آثارى بر مى آید که از زنان بر نمى آید و از زنان کارها و آثارى بر مى آید که از مردان بر نمى آید.پس نمى توانیم سر بسته به طور مطلق بگوییم مرد بهتر از زن است یا بگوییم زن بهتر از مرد است , بلکه مى گوییم هرکدام خاصیتى دارند و هر کدام به جاى خود خوب اند. مرد با خصوصیاتى که خدا به او داده , خوب است و باید این طور باشد. اگر این خصوصیات و روحیات را نمى داشت , نقص بود. زن با خصوصیاتى که خداوند متعال به او داده ,خوب است و باید آن طور باشد و اگر آن روحیات و خصائص را نداشت , بد و ناقص بود. نمى توان به طور مطلق وسربسته قضاوت کرد که یکى بر دیگرى برترى دارد. کارهایى از زنان بر مى آید که مردان هنر آن را ندارند و کارهایى رامردان انجام مى دهند که زنان توانایى انجام آن را ندارند. هر کدام به جاى خود خوب و زیبا خلق شده اند و باید چنین مى بود و اگر بر خلاف این بود, مطابق با حکمت و عدل نبود.
لذا ما هیچوقت نباید زنان را با مردان مقایسه کنیم , مثلاً بگوییم حضرت فاطمه بهتر بود یا حضرت على (ع) بلکه باید بگوییم حضرت فاطمه (س)خوب بود و حضرت على (ع)هم خوب بود. او در محدودهء خصائص زنانه خوب بودو على (ع)در محدودهء خصائص مردانگى خوب بود. همین طور دربارهء بقیهء افراد. بله زنان را با زنان از نظر صفات جسمانى و اخلاقى مى توان مقایسه کرد یا مردان را با مردان مى توان مقایسه کرد. بنابراین بسیارى از مشکلاتى که شما مطرح کرده اید, حلّ مى شود.
این که گفته اید: چرا <المؤمنین > را بر <المؤمنات > مقدّم داشت ؟ چرا به خدا مذکر اطلاق شده است ؟ اوّلاً: گفتیم این ها, اعتبار و لفظ است و هیچ گونه دلالتى بر برترى یک واقعیت بر واقعیت دیگر ندارد و ثانیاً: مقایسه هایى که شما ردیف کرده اید, درست نیست . اصلاً ما نباید مقایسه کنیم . هر کدام در جاى خود خوب و زیبا است . هر کدام براى کارى ساخته شده اند. مرد براى کارهاى اجتماعى و چرخاندن گردونهء اجتماع آفریده شده است و زنان براى تربیت فرزندان و دلگرمى و انس با مردان و روحیه دادن به آنان .
اگر هر کدام در محدوده اى که براى آن خلق شده اند, وظایفشان را خوب عمل کنند, خوب و مطلوب خواهند بودو هر کدام که فراتر از محدودهء اصلى خود پا بنهند, موجب فساد و بدبختى خواهند شد.