آیا نظریه تناسخ که بزرگان زیادی از آن یاد کرده از نظر اسلام پذیرفته شده است؟
تناسخ دو قسم است:
یک. تناسخ مُلکى: به این معنا که نفس آدمى، با رها کردن بدن مادى خود به بدن مادى دیگرى وارد شود.
دو. تناسخ ملکوتى: به این معنا که نفس با عقاید، اندیشهها، نیتها، گفتارها و کردارهاى خود، بدنى مثالى متناسب با عالم برزخ و بدنى قیامتى متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم مىشود. به بیان دیگر انسان، با عقاید وافعالى که در دنیا مرتکب شده است، براى خویش بدنى در برزخ و بدنى در قیامت مىسازد که نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایى و مفارقت از بدن مادى، با آن بدنها ترکیب مىیابد. بنا به اعتقاد ما «تناسخ ملکوتى» امرى صحیح بوده؛ ولى «تناسخ مُلکى» باطل است.
تناسخ مُلکى - به معناى اصطلاحى - عبارتاست از این که روح انسان، پس از مرگ به بدن انسان و یا موجودى دیگر در همین دنیا منتقل شود. حال مفارقت روح از بدن اول و اتحاد آن با دوم، از دو حال خارج نیست:
1. همه کمالات خود را - که در بدن اول به دست آورده - از دست بدهد و سپس به بدن جدید منتقل شود.
2. با همه کمالات خود، به بدن جدید منتقل بشود.
حالت اول با دو مشکل مواجه است:
یکم. این خلاف مقتضاى حرکت است. حرکت همواره از قوه و استعدادِ شدن، به سوى فعلیت و شدن است. محال است که وقتى موجودى، از حالت قوه به فعلیت رسید، دوباره به حالت قوه بازگردد؛ مثلاً یک دانه گندم، وقتى در شرایط مناسب قرار گیرد، قابلیتهاى او به فعلیت مىرسد. آرام شکافته مىشود و مىروید، رشد مىکند، سنبل مىدهد و دانههاى جدیدى ایجاد مىکند. اما هرگز ممکن نیست این فعلیتهاى به دست آمده را از دست بدهد و دوباره به همان دانه اول تبدیل شود. روح انسان نیز چنین است و محال است که فعلیتهاى خود را از دست بدهد.
دوم. قائلان به تناسخ، آن را راهى براى ادامه تکامل ارواح متوسط مىدانند. به فرض که حالت اول محال نباشد، با دو مشکل مواجه است: 1. از دست دادن کمالات گذشته خلاف تکامل است، 2. کمالات به دست آمده در بدن جدید، ادامه کمالات گذشته محسوب نمىشود و باز تکامل صدق نمىکند.
حالت دوم نیز محال است؛ زیرا وقتى روح در بدن اول خود، از دوران جنینى قرار مىگیرد، همگام با رشد مادى بدن، مراحل کمال خود را طى مىکند. براى این که روح بتواند به مراتب کمال خود دست یابد، بدن مادى او نیز باید مراحل کمال را طى کند. روح نمىتواند بدون کمال بدن، همه کمالات خود را تحصیل کند؛ مثلاً روح یک نوزاد، نمىتواند بدون رشد سلولهاى مغزى، به تحصیل علوم و تفکّر دست یابد. بدن مادى یک نوزاد، به طور طبیعى، تحمّل این نوع از کمال روح را ندارد.
حال روحى که قبلاً در یک بدن مادى، مراحلى از این کمالات را تحصیل کرده باشد، اگر بخواهد دوباره با همان کمالات، در یک بدن جنینى دیگرى - آن گونه که قائلین به تناسخ مىگویند - قرار گیرد و با آن متحد شود، بدن جدید تحمّل کمالات او را نخواهد داشت و نمىتواند با آن متحد شود.
از مجموع بطلان این دو حالت، نتیجه مىگیریم که وقتى روح از بدن مادى خود مفارق شد، نمىتواند بار دیگر در یک بدن جنینى دیگر، قرار گیرد و با آن متحد شود.
آرى روح، پس از مفارقت از بدن مادى، حیات خود را با «بدن برزخى»، در عالم برزخ ادامه مىدهد. بدن برزخى، بدنى است که متناسب با حیات عالم برزخ است و متناسب با کمالات و فعلیتهایى است که روح در دوران حیات دنیوى خود، با اعتقادات، نیات، گفتار و رفتار اختیارى خود، کسب کرده است.
روح در قیامت کبرى، پس از مفارقت از آن بدن برزخى، حیات خود را با «بدن قیامتى» ادامه مىدهد. بدن قیامتى، بدنى متناسب با حیات اخروى است که بر اساس همه کمالات و تحولاتى است که روح تا آن لحظه، به دست آورده است.
تحول روح از بدن مادى به بدن برزخى و از بدن برزخى به بدن قیامتى را «تناسخ ملکوتى» مىگویند و از دیدگاه اسلام پذیرفته و مقبول است.
مخالفت اسلام با تناسخ مُلکى
قرآن کریم تصریح مىکند که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمىگردد: (حتى اذا جاء احدکم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون)؛ «تا زمانى که مرگ هر یک فرا رسد، در آن حال آگاه و نادم شده گوید: بارالها! مرا به دنیا بازگردان تا شاید به تدارک گذشته عملى صالح به جاى آورم. به او گفته مىشود که هرگز نخواهد شد و این کلمهاى است که او از روى حسرت مىگوید و از عقب آنها عالم برزخ است تا روزى که برانگیخته شوند».(1)
از این آیه استفاده مىشود که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمىگردد.
آن چه در کلمات بزرگان راجع به تناسخ یافت می شود ناظر به تناسخ ملکوتی است نه تناسخ ملکلی.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:
1) مؤمنون (23)، آیه 99 و 100.