نظر امامان(ع) در مورد »نفس حمله و شیوه جنگى براى گسترش اسلام« چیست و آیا امام على(ع) موافق حمله به ایران بوده است ...

‏پرسش:نظر امامان(ع) در مورد نقش حمله و شیوه جنگى براى گسترش اسلام چیست و آیا امام على(ع) موافق حمله به ایران بوده است و اگر امامان دیگر(ع) هم بودند نسبت به ایران همین سیاست را در پیش می گرفتند؟
پاسخ:
نمى‏توان پذیرفت که امام على(ع) و دیگر امامان(ع) به طور مطلق جنگ هایى که در دوره خلفا، امویان و عباسیان اتفاق افتاد، تأیید و یا طرد نمودند. اینک براى توضیح این سخن در آغاز نکته‏اى را متذکر مى‏شویم و آن این است که به صورت حکم کلى و به مقتضاى ضوابط و ایدئولوژى اسلام؛ یعنى با توجه به محتواى دین اسلام (که مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهى از منکر، دادخواهى و کمک به مظلومان و استضعاف زدایى و... است) و سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) مى‏توان به این نتیجه رسید که جهاد و دفاع و شیوه جنگى براى زدودن موانعى که در مسیر گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودى، آن هم با وجود یک سرى ضوابط و شرایط پذیرفته است.
جنگ هایى که مورد تأیید اسلام است، جنگ‏هاى کشور گشایى و فتوحات پادشاهان با اهداف مادى نیست، بلکه مبارزات رهایى بخش است. شعار پیامبر اسلام(ص) شعار رستگارى، آزادى و آزادگى بشریت بود (قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا) و مى‏کوشید با اقدامات فرهنگى مردم را به راه رستگارى رهنمون سازد. جنگ‏هاى پیامبر(ص) تنها براى رفع موانع بود، چون که دشمنان در مسیر فعالیت‏هاى سازنده آن حضرت موانع ایجاد مى‏کردند، حال اگر پیامبر(ص) موانع را از مسیر راه بر نمى‏داشت، نمى‏توانست به هدف‏هاى والاى خویش که همان هدایت و رستگارى بشر بود، نایل گردد؛ به ناچار از استراتژى جهاد و دفاع بهره مى‏گرفت تا مانع‏هاى مسیر رشد زدوده و راه، براى سعادت و رستگارى هموار گردد.
توجه داشته باشید که اسلام استفاده از قدرت نظامى را تنها در سه مورد روا مى‏داند:
1- براى نابودى آثار شرک و بت پرستى. چون از نظر اسلام شرک و بت پرستى، انحراف و بیمارى و خرافه است. از این رو پیامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبلیغ به سوى توحید دعوت مى‏کرد، آن گاه که مقاومت
می کردند، به زور متوسّل می شد.
2- براى نابودى نقشه‏هاى دشمنان، کسانى که نقشه نابودى و حمله به مسلمانان را مى‏کشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامى بر ضد اینان را صادر کرده است.
3- براى آزادى در تبلیغ، زیرا هر آیینى حق دارد آزادانه و به صورت منطقى خود را معرفى کند و اگر کسانى مانع این کار شوند، مى‏توان با توسل به زور این حق را به دست آورد.(1)
لازم به یاد آورى است که مشروعیت جهاد ابتدائى منوط به اذن امام معصوم(ع) مى‏باشد.
مى‏توان همه این موارد سه گانه را در دایره دفاع از رشد و تعالى و کمال انسان‏ها قرار داد. دفاع یکى از ضروریات در زندگى بشر است به عبارت دیگر: دفاع در زندگى بشر همانند غرایز است که از درون انسان مى‏جوشد، اسلام این ویژگى را هدایت نموده و با برنامه خاصى، به آن جهت داده است.
هر کس دین اسلام را بپذیرد بر اساس آن، برنامه دفاعى خود را تنظیم مى‏کند. این برنامه دفاعى خردمندانه است و با منطق و برهان مى‏توان از آن دفاع نمود که در این جا به جهت رعایت اختصار از پرداختن به آن خوددارى مى‏کنیم.
امّا در پاسخ به اصل سؤال که اگر امام على(ع) حکومت را در دست مى‏گرفت، آیا جنگ‏هایى را که ابوبکر، عمر و عثمان به راه انداخته بودند، به راه مى‏انداخت؟ اگر در زمان حکومت امویان و عباسیان، امامان(ع) حکومت را در دست داشتند، آیا جنگ‏هاى آنان را به راه مى‏انداختند، می گوییم:
زمان امام على(ع) با زمان دیگر امامان(ع) تفاوت داشت که در این جا براى هر یک مطالبى را جداگانه بیان مى‏داریم:
1- زمان امام على(ع): در دوره بیست و پنج ساله سکوت حضرت سه خلیفه حکومت کردند.
1-1- دوره کوتاه خلافت ابوبکر: در این دوره وجود شورش‏هاى گسترده، ظهور پیامبران دروغین، وجود مانعین زکات وجنگ‏هاى رده موجب شد تا ابوبکر مجال فراوانى براى دستیابى به فتوحات چشمگیرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد.
لشکر کشى‏هاى وى را تنها مى‏توان در مصاف با رومیان و ایرانیان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(2)
امام على(ع) که به سبب مهارت‏هاى فراوان جنگى و فداکارى‏هاى بى نظیرش در جنگ‏هاى بدر، احد، خندق و خیبر کارنامه بسیار درخشانى از خود به یادگار گذاشته بود، نمى‏توانست مورد غفلت و بى توجهى خلیفه و کارگزارانش در این برهه حساس قرار گیرد. عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزواى وى مى‏توانست این سؤال را در اذهان مسلمانان برانگیزاند که چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمین‏هاى کفر و شرک رسیده است، بى‏اعتنا یا منزوى باشد؟ همه مى‏دانستند که علّت این امر، ترس او از مرگ یا سستى از جهاد نبود و خودش هم متذکر شد که اگر تمامى عرب با او به نبرد برخیزند او نمى‏ترسد و میدان نبرد را رها نمى‏کند.(3)
از این رو خلیفه و یارانش مى‏کوشیدند با ورود و شرکت حضرت در فتوحات از یک سو زمینه طرح چنین پرسش و ابهامى را از بین ببرند، نیز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هوادارانش مستحکم سازند و از سوى دیگر از مهارت‏هاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گیرد.
سیاست حضرت در این جریان، سیاست بینابین بود. از سویى امام نمى‏خواست با حضور خود در جنگ‏ها بر سیاست‏هاى خلیفه مهر تأیید بزند و مؤید خلفا باشد امّا و از جهتى هم نمى‏خواست سپاهیان اسلام شکست بخورند، حضرت در این ماجرا موضعى »بى طرفانه« و یا حداکثر »مشاورانه« را اتخاذ نمود. طبق بعضى از گزارش‏هاى تاریخى، ابوبکر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى کرد. هر کس نظرى داد که مورد پذیرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذیرفت. حضرت فرمود: »چه خلیفه خودبه این نبرد رو آورد و چه لشکرى از جانب خویش روانه کند، در هر دو حال پیروز خواهد شد؛ زیرا از پیامبر(ص) شنیده است که آیین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد کرد. آن گاه امام خلیفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبکر در حالى که از شنیدن چنین خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشویق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پیروى از فرماندهانشان امر کرد.(4)
در جنگ‏هاى این دوره گروهى از یاران امام على(ع) مانند مالک اشتر، خالدبن سعید بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلکه در زمره فرماندهان لشکر اسلام قرار داشتند.
از دو جهت مى‏توان گفت که تا حدودى جنگ‏هاى این دوره مورد تأیید امام بود: یکى از جهت رهنمودهاى ایشان که پیروزى را پیش بینى کرد و آن را وعده پیامبر اسلام(ص) معرفى نمود، دیگرى شرکت یاران صمیمى حضرت در این نبردها.
2 – 1 دوره ده ساله خلافت عمر:
موضعى را که امام در برابر فتوحات این دوره اتخاذ نمود همانند موضعى بود که در دوره خلافت ابوبکر اتخاذ نمود؛ یعنى نه تأیید مشروعیت حکومت و نه موضعى که موجب تضعیف روحیه سپاهیان اسلام گردد.
عمر کوشید امام را به شرکت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثمان نظر خواهى کرد، عثمان گفت: سپاه اعزام کن و هر کدام را با سپاه بعدى تقویت نما و مردى را بفرست که در کار جنگ تجربه و بصیرت داشته باشد. عمر گفت: آن کیست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببین که او به این کار تمایل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاکره کرد، امّا على(ع) این را خوش نداشت و رد کرد.(5)
عمر که نمى‏توانست على(ع) را به طور مستقیم به همکارى و شرکت در فتوحات حاضر کند، تلاش کرد از دیدگاه‏ها و راهنمایى‏هاى آن حضرت بهره‏مند گردد. حضرت چون نمى‏توانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بى‏اعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه دیدگاه‏هاى خویش، همانند یک کارشناس برجسته نظامى آنان را در این امر همراهى کرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مى‏خواست، حضرت از ارائه رهنمودها دریغ نمى‏ورزید.(6)
بنا به روایتى از امام باقر(ع) عمر، امور حکومت را که از مهم‏ترین آن‏ها فتوحات بود، با نظر خواهى از على(ع) به سامان مى‏رساند.(7)
در این دوره شیعیان و یاران امام على(ع) در جنگ‏ها شرکت فعال داشتند، از جمله:
- عمار یاسر در فتح مصر، شوشتر و دیار بکر؛
- مالک اشتر نخعى در نبرد قادسیه و مصر؛
- حجر بن عدى کندى در نبرد جلولاء و قادسیه؛
- براء بن عازب در فتح شوشتر، ابهر، قزوین و زنجان؛
- زیدبن صوحان در نبرد جلولاء؛
- حذیفه بن یمان در جنگ نهاوند؛
- مقدادبن اسود کندى در فتح مصر و دیار بکر؛
- هاشم مرقال در نبرد قادسیه، بیت المقدس و جلولاء؛
- سلمان فارسى در فتح مدائن.
در این دوره نیز مى‏توان از دو جهت به تأیید امام على(ع) پى برد:
یکى از جهت رهنمودهاى ایشان که به پیروزى منجر شد.
دوم از جهت شرکت فعال یاران صمیمى حضرت در نبردها.
این سخن به معناى تأیید امام از دیگر سیاست‏هاى عمر نیست، بلکه سخن در اصل فتوحات است، نه سیاست عرب گرایانه عمر و موضع‏گیرى او در برابر ایرانیان که مورد انتقاد امام قرار گرفت و نه موارد دیگر.
3-1 دوره دوازه ساله خلافت عثمان:
در این دوره رابطه بین امام و حکومت عثمان مانند دوره قبل نبود. حضرت در این دوره کم‏تر در صحنه حضور مى‏یافت و به مشورت و همکاى در امور حکومت مى‏پرداخت؛ از این رو هیچ گزارشى در منابع تاریخی مبنى بر راهنمایى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى حضرت وجود ندارد. علت چنین موضع‏گیرى را باید در تفاوت شیوه حکومت عثمان با دو خلیفه پیشین جستجو نمود. بنابراین نمى‏توان پذیرفت که جنگ‏ها در زمان عثمان مورد تأیید امام قرار داشت.
2- زمان دیگر امامان(ع):
در دوره حکومت امویان وعباسیان عموماً ماهیت فتوحات دگرگون شده بود؛ یعنى جهاد و جنگ هایى که به نام اسلام تحقق مى‏یافت، به جاى این که با هدف مقدس نجات ستمدیدگان وحرکت‏هاى رهایى بخش انجام شود، با اهداف شیطانى و با انگیزه غارت و چپاول اموال و تعرض به نوامیس مردم رخ مى‏داد و جهاد رهایى بخش به جنگ‏هاى ستمگرانه تبدیل شده بود و دیگر سخن از ارزش‏هاى اسلامى نبود، بلکه سخن از زراندوزى و هواهاى نفسانى و شهوانى بود، از این رو طبیعى است که این حرکت‏ها مورد تأیید امامان(ع) نباشد، بدین جهت است که روایات بسیارى از امامان(ع) وارد شده است که شیعیان را از شرکت در این گونه جنگ‏ها بر حذر داشته‏اند.(8)
براى توضیح بیشتر مى‏توانید به تاریخ در آینه پژوهش، جلد دوّم مراجعه نمایید.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت‏ها:
1. تفسیر نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. ابن اعثم کوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد.
3. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
4. ابن اعثم کونى، همان، ص 80 و 81؛ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 133.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 311.
6. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(ع) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
7. شیخ مفید، الاختصاص، ص 173؛ شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 424.
8. وسایل الشیعه، ج 11، ص 21 - 22.