اگر قرار باشد، جسم مادی انسان دوباره در قیامت، برانگیخته شود، با توجه به تبدیل مواددر طبیعت، چگونه معاد جسمانی متصور است؟
از مسایل مهم در بحث معاد، چگونگی تحقق آن است. آیا حیات بعد از مرگ تنها جنبه روحانی دارد، یعنی روح انسان بعد از مردن برای همیشه از بدن جدا می گردد، بدن می پوسد و متلاشی می شود؟
زندگی جاویدان سرای دیگر تنها مربوط به روح است یا این که زندگی بعد از مرگ در هر دو جنبه، صورت می گیرد؛ هم جسم مادی باز می گردد و هم روح، و بار دیگر با یکدیگر متحد می شوند؟
یا این که فقط جنبه جسمانی دارد، یعنی تنها جسم باز می گردد و روح چیزی جز آثار و خواص این جسم نیست؟
البته مراد این نیست که جسم بی جان و منجمد مانند درخت برانگیخته می شود، بلکه مقصود این است که: واقعیت انسان همان هیکل ظاهری او است، به اضافه این که دارای حسّ و حرکت و ادراک است و از روح و نفس مجرد، ورای این حس و حرکت خبری نیست. در واقع انسان در حد حیوان است؛ فقط از طریق امتیازات خاصی از او جدا شده و گوهری به نام نفس و روح (غیر از روح به معنی حس و ادراک) ندارد، و در آخرت جسم دارای حس و حرکت و ادراک بر می گردد.
یا این که معاد جنبه روحانی و نیمه جسمانی دارد، یعنی روح و جسم هر دو باز می گردند و با هم متحد می شوند، اما نه این جسم مادی عنصری، بلکه جسم لطیفی که برتر از این جسم و عصاره آن است.
هر یک از چهار نظریه فوق، طرفدارانی دارد، اما آن چه به وضوح از قرآن مجید استفاده می شود و صدها آیه دلالت بر آن دارد، معاد روحانی و جسمانی است (با همین جسم مادی) و از آن رو که بازگشت روح در میان دانشمندان و فلاسفه، مسلّم است، تعبیر به "معاد جسمانی" می شود، در حالی که منظور "معاد روحانی و جسمانی" است.
از آن جا که آیات بیانگر معاد جسمانی (= جسمانی و روحانی) بسیار فراوان است، به چند تا از آن ها اشاره می کنیم:
الف) گروهی از آیات درباره احیای مردگان در امت های پیشین است، مانند زنده شدن پرندگان به دعای ابراهیم: "(به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ عرض کرد: آری (ایمان آورده ام) ولی می خواهم قلبم آرامش یابد.
فرمود: در این صورت، چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آن ها را (پس از ذبح کردن) قطع قطعه کن (و در هم بیامیز) سپس بر سر کوهی، قسمتی از آن را قرار بده، بعد آن ها را بخوان، که به سرعت به سوی تو می آیند. بدان خداوند قادر و حکیم است، (هم از ذرّات بدان مردگان آگاه است، و هم توان بر جمع آن ها دارد)".
نیز سرگذشت گاور بنی اسرائل: "(به یاد آورید) هنگامی را که فردی را به قتل رسانیدند، سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختند، و خداوند آن چه را مخفی می داشتید، آشکار می سازد. سپس گفتیم: قسمتی از گاور را به مقتول بزنید (تا زنده شود، و قاتل را معرفی کند). خداوند این گونه مردگان را زنده می کند، و آیات خود را به شما نشان می دهد، شاید اندیشه کنید".
همچنین زنده شدن عزیر، و زنده شدن مردگان توسط حضرت عیسی.
ملاحظه آیات وارد در این موارد به روشنی ثابت می کند کیفیت معاد در سرای دیگر بسان کیفیت احیای مردگانی است که در این داستان ها آمده است، و هدف از بیان سرگذشت آنان، علاوه بر تقریب امکان معاد به اذهان، اشاره به کیفیت معاد می باشد.
با توجه به این آیات نمی توان گفت: بدن اخروی از قبیل بدن برزخی و صورت های مثالی است که نفس با خلاقیت خود آن ها را ایجاد می کند، بلکه آیات به روشنی دلالت می کنند بدن های دنیوی که در کتب علمی از آن به بدن مادی و عنصری تعبیر می شود، برانگیخته خواهد شد. در غیر این صورت تمام این تشبیه ها و تقریب ها بلاغت خود را از دست خواهند داد و رابطه میان معاد و مردگان زنده شده به وسیله پیامبران از بین خواهد رفت.
مسلّماً حیات اخروی از کمال خاصی برخوردار است و قرآن می فرماید: "زندگی اخروی و زندگی حقیقی و واقعی است، اگر می دانستید".
عقیده صحیح در مورد معاد آن است که آن هم روحانی و هم جسمانی است.
مرحوم علامه مجلسى مىگوید: معاد جسمانى از امورى است که همه صاحبان ادیان در آن اتفاق نظر دارند و از ضروریات دین محسوب مىشود و منکران آن از زمره مسلمانان خارجند.
آیات قرآن در این زمینه صراحت دارد و قابل تأویل نیست و اخبار در این زمینه متواتر است و قابل انکار نمىباشد.(1)
اینان مىگویند: درست است که کانون پاداش و کیفر و لذّت و ألم، روح است، ولى می دانیم که روح، بسیارى از لذّتها و آلام را از طریق جسم دریافت مىکند. بنابراین، باید معاد جسمانى باشد همان طور که ظاهر آیات و روایات بر همین امر دلالت دارد، آیاتى از قبیل:
1- "أیحسب الانسان أن لن نجمع عظامه بلى قادرین على ان نسوّى بنانه؛ آیا انسان مىپندارد که استخوانهاى او را جمع نخواهیم کرد، آرى قادریم که حتى خطوط سر انگشتان او را موزون و مرتب کنیم".(2)
2- بگو همان کسى آن را زنده مىکند که نخستین بار آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است".(3)
3- خداوند کسانى را که در قبرها هستند، زنده مىکند.(4)
4- در صور دمیده مىشود پس همه از قبرها به سوى پروردگارش شتابان مىروند.(5)
مراد از جسمانى بودن معاد:
بعضى جسمانى بودن معاد را به معناى این مىدانند که جسم انسان با همین خصوصیات مادى که براى این دنیا خلق شده و پیوسته در تحول است (که گاهى استخوانش مىشکند، دیوانه مىشود، احتیاج به تخلیه و دفع فضولات دارد، سرما مىخورد، گرمازده مىشود، خسته مىشود، پیر مىشود و...) در آخرت هم با همین خصوصیات زنده خواهد شد و بدن اخروى عین بدن دنیوى است.
اما جسمانى بودن به این معنا قابلیت براى بقا و جاودانگى ندارد. بدون شک هیچ یک از معتقدان به معاد جسمانى ملتزم نمىشوند جسمى که در دنیا بود، با همان وضعیت بر مىگردد، بلکه منظور بازگشت آن به گونه دیگر خواهد بود، به طورى که از جهت شباهت عین جسد اوّل باشد و از جهتى مثل آن است، به طورى که هر کس این قالب را ببیند بگوید این، فلانى است، آن شخصِ دیگر است. به تعبیر دیگر مادى بودن در قیامت و آخرت مادیتى خواهد بود که با قوانین مربوط به آن جا سازگار باشد، به نحوى که قابلیت جاودانگى داشته و فضولات نداشته باشد و موجب خستگى و ملالت نباشد.
صدرالمتألهین می گوید:
آن چه در اعتقاد به حشر بدنها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایى از قبرها برانگیخته مىشوند به طورى که اگر کسى تک تک آنها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن بهمان است.(6)
علامه تهرانى(ره) مىنویسد:
جمهور اهل اسلام و تمام فقها و اصحاب حدیث قائل شدهاند که معاد فقط جسمانى است. بنابراین، روح نزد آنان عبارت است از جسمى که در بدن سارى و جارى است همانند آب در گل و روغن در زیتون.
جمهور فلاسفه و پیروان مشایین، قائل شدهاند که معاد فقط روحانى است؛ یعنى فقط عقلى است، چون بدن و جسم به واسطه انعدام، صورت و عوارض و متعلقاتش منعدم مىشود و اعاده معدوم امرى محال است، امّا نفس چون مجرّد است باقى مىماند.
بسیارى از اکابر حکما و مشایخ عرفا و جمعى از متکلمان مانند حجت الاسلام غزالى و حلیمى و راغب اصفهانى و بسیارى از اصحاب امامیه مانند شیخ مفید و شیخ طوسى و سید مرتضى و علاّمه حلّى و خواجه نصیر الدین طوسى قائل به هر دو قسم از معاد شده اند و محقق سبزوارى هم همین قول را متین و استوار مىداند، چون انسان عبارت است از نفس و بدن. به تعبیر دیگر، از عقل و نفس ترکیب یافته، بنابراین، براى بدن، کمالى است و براى نفس هم کمالى. هم چنین اکثر نصارى و تناسخیه به همین قول معتقدند؛ فقط فرق در این است که محققان مسلمان و پیروان آنان معتقدند که ارواح حادث اند و به بدن بر می گردند، ولى تناسخیه معتقدند که ارواح قدیم اند و هر کدام به جسم خاص حلول مىنمایند.
در گفتار کسانى که معتقد به معاد روحانى و جسمانى هستند، نیز اختلاف است که آیا آن چه از بدن در آخرت بازگشت دارد، عین این بدن است؛ یا مثل آن است؟
ایشان مىفرماید: بر افراد صاحب بصیرت پوشیده نیست که نشئه دوم که نشئه آخر است، شرایط دیگرى دارد. بدنى ثابت و لا یتغیر و مناسب با ابدیت است.
آیات قرآن کریم هم دلالت دارند که روح به بدنى مثل این بدن تعلق مىگیرد و محشور مىشود. از جمله:
"على ان نبدّلکم امثالکم و ننشئکم فیما لا تعلمون؛(7) ما در میان شما مرگ را مقدّر کردیم تا آن که مثلهاى شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چیزهایى که نمىدانید ایجاد نماییم".
آیه دیگر: ما ایشان را آفریدیم و بنیان وجودى و کیان آنها را استوار نمودیم و زمانى که بخواهیم مثلهاى آنان را تبدیل مىنماییم".(8)
مراد از امثال در این آیات همان بدن است و به معناى احوال و اطوار است، یعنى ما بدنهاى آنان را به احوال و اطوار مختلف در مىآوریم. البته با اطوار عالیه محشور مىشود، نه با آن مادّیت و کثافت که در دنیا بود و محتاج به دفع فضولات بود و قابلیت بقا نداشت.(9)
بنابراین انسان در بهشت و جهنم با جسم و روحش خواهد بود، امّا جسمانیتى که با قوانین آن سازگار باشد و از نعمتهاى آن جا استفاده خواهد کرد.
نیازهاى انسان در بهشت هم برآورده مىشود، "ما تشتهیه الانفس".(10) در بهشت، شخصى بهشتى هر چه را اراده کند نزدش حاضر مىشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشتها:
1. همان، پاورقى به نقل از بحارالانوار، ج 7، ص 47.
2. قیامت (75) آیه 3 و 4.
3. یس (36) آیه 79.
4. حج (22) آیه 7.
5. یس (36) آیه 51.
6. علامه تهرانى، معادشناسى، ج 6، مجلس 37.
7. واقعه (56) آیه 61.
8. انسان (76) آیه 28.
9. معادشناسى، علامه تهرانى، ج 6، ص 158 تا 166 با تغییر و تصرّف.
10. زخرف (43) آیه 71.